تـاریـخ - خبر روز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می دانم که برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استواری است که با آن تو را برمی گزیند و اینک، قلبم با اراده ای استوار با تو رازگویی می کند. [امام کاظم علیه السلام ـ در دعایش زمانی که او را به سوی بغداد می بردند ـ]
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 11
رهبر انقلاب با اشاره به تاریخ‌سازی‌های دروغین پس از انقلاب
در زمینه تاریخ‎نگاری انقلاب کم‎کاری داریم/ در این زمینه همه مقصریم

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، بعد از ظهر امروز در دیدار جمعی از مسئولان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و دست اندرکاران تولید و انتشار کتاب «دا»، مسئله کتاب را یکی از مسائل اصلی، درجه یک و بدون جایگزین در مقوله فرهنگ دانستند و تأکید کردند: انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گنجینه های تمام نشدنی و ظرفیتهای عظیمی هستند که باید از آنها برای نشر و گسترش فرهنگ و ارزشهای دینی و انقلاب اسلامی در جامعه و جهان، حداکثر استفاده را کرد.

به گزارش رجانیوز،ایشان با تأکید بر اینکه دفاع مقدس، ظرفیت گرانبهایی برای بارور کردن ادبیات کشور و انتقال معرفت ناب دینی و انقلاب اسلامی به جامعه است، افزودند: کتاب «دا» که حقا و انصافا کتاب بسیار خوب و قابل طرح در سطح جهانی است، مربوط به بخش کوچکی از وقایع جنگ تحمیلی است و این نشان می دهد که هشت سال دفاع مقدس دارای ظرفیت تولید هزاران کتاب بمنظور انتقال فرهنگ و ارزشهای اسلامی و انقلابی به جامعه و جهان است.

رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: ارتقای دانش، تجربه، فهم و قدرت تحلیل مردم از قضایا، و رشد و تعالی فرهنگی از طریق تولید و نشر چنین کتابهایی امکانپذیر است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، انقلاب اسلامی ایران و نحوه شکل گیری، وقوع، حوادث پس از آن و ایستادگی سی ساله و سرافرازی ملت ایران در مقابل چالشهای بزرگ بین المللی را موضوعی بسیار عظیم و فرهنگ ساز برای ملتها دانستندو افزودند: متأسفانه موضوعی با چنین عظمت دچار غفلت واقع شده و در زمینه نگارش تاریخ انقلاب اسلامی و تولید کتاب و دیگر محصولات فرهنگی، تقریبا کار خاصی انجام نشده است.

ایشان با اشاره به تاریخ سازی های دروغین و هدفمندی که درباره دوران قبل از انقلاب و حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده است، تأکید کردند: باید در خصوص نگارش تاریخ صحیح و واقعی انقلاب اسلامی کاری جدی انجام و غفلتهای گذشته جبران شود.

رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: البته رویش‌های خوب و نوید بخشی در سالهای اخیر در حوزه فرهنگ و ادبیات کشور مشاهده می شود که باید این رویشها و تولیدات مورد توجه و حمایت قرار گیرند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: باید از فضای فرهنگی کشور بویژه در حوزه تولید و نشر کتاب مراقبت شود زیرا برخی بدنبال تاریخ سازی جعلی و ترویج ضد ارزشها از طریق کتاب هستند.

ایشان با تاکید بر اینکه عرصه فرهنگی، عرصه جهاد است، خاطرنشان کردند: کسانی که در این میدان جهاد فرهنگی حضور دارند باید حق جهاد را بجا آورند و آن گونه که شایسته است به ترویج ارزشهای دینی و واقعیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بپردازند.

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته مسائل فرهنگی با دستور و حُکم پیش نمی روند بلکه لازمه موفقیت در این عرصه، انگیزه، ایمان و حضور فعال انسانهای معتقد به ارزشهای دینی و انقلاب اسلامی است.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین از خانم سیده زهرا حسینی راوی کتاب «دا» و خانم سیده اعظم حسینی نویسنده کتاب «دا» تقدیر کردند.

در این دیدار حجت‌الاسلام و المسلمین خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، گزارشی از فعالیتهای این سازمان و حوزه هنری برای ترویج فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ارائه کرد.

آقای مومنی رئیس حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز با بیان برخی اقدامات حوزه هنری در بخش تولید و نشر کتابهای مربوط به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گفت: ارتقای کیفیت نشر کتاب، برنامه ریزی برای مخاطبان نسل نوجوان و جوان، بکارگیری روشهای جدید بمنظور معرفی و توزیع کتابها، و ترجمه کتابهای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی از جمله اقدامات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است.

مدیرعامل انتشارات سوره مهر هم با اشاره به صد و دهمین نوبت چاپ کتاب «دا» گفت این کتاب در سال 88 ، در هشتاد نوبت به چاپ رسیده است. وی همچنین بر لزوم ایجاد زیر ساخت های مناسب برای نشر، معرفی و توزیع کتابهای مبتنی بر ارزشهای دینی و انقلاب اسلامی تأکید کرد.

خاطر نشان می شود کتاب «دا» روایت بخشی از خاطرات و وقایع هفته های اول جنگ تحمیلی و تهاجم دشمن بعثی به شهر خرمشهر است.

منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=49955


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در سه شنبه 89/2/21 و ساعت 12:7 عصر | نظرات دیگران()


محمد حاشر یزدانی




رجا نیوز خبر داد:

در شرایطی که پرونده انتخابات 88 و فتنه های پس از آن به یکسالگی خود نزدیک می شود، قوه قضایی با تاخیری 9 ماهه سرانجام تصمیم گرفت حکم جلب مهدی هاشمی رفسنجانی را صادر کند.

 این خبر در جلسه مشترکی که رئیس قوه قضائیه با اعضای کمیسیون قضایی مجلس داشته است و در پاسخ به مطالبه برخی از نمایندگان اعلام شده است.

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

 اون بار جستی ملخک یه دفعه دیگه هم جستی ملخک 9 ماه پیش هم جستی ملخک یه بار اومدی بازم جستوندنت ملخک این دفعه قراره تو دست باشی ملخک 

آقا مهدی! بهترین فرصته تا برگردی به ایران و از خودت دفاع کنی ول کن درس و تحصیل رو این همه دکتر بیکار شما هم روش !

پاشو بیا اینا مظلوم گیرت آوردن مرد باش بیا و در برابر چشم میلیون ها ایرانی از خودت دفاع کن 

به جاسبی هم میگیم تا یکی دیگه رو بفرسته ماموریت لندن ...

 شما بیا که اوضاع پسه! 

راستی به خونواده چیزی نگو یه هو مادر دستور میدن مردم بریزن تو خیابونا! 

 خودت پاشو بیابا قاضی  مسالمت آمیز مشکل رو حل کنید! 

بابا نهایتش زندانه دیگه، عیب نداره که برا رسیدن به هدف متعالیت یه مدتی هم بری زندان! اون جا تنها هم که نیستی دایی جون گرام هم هست. ممکنه خواهرتم بیاد   

تو برای این مملکت زحمات زیادی کشیده ای اما این تازه به دوران رسیده ها قدر تورا نمیدانند! و میخواهند تورا حذف کنند تا راحت تر بیت المال را بچاپند! 

تو بیا و برای همه ما بگو که چقدر تو و خواهرت در این فتنه مظلوم واقع شدید! 

بگو که اگرمسیر خانه تان از خیابان آزادی میگذرد به شما مربوط نیست! 

بگو آیا خواهر من حق ندارد وقتی گرسنه شود ساندویچ بخرد و بخورد؟ 

بگو آیا برادر من حق ندارد مثل جوون های کنجکاو دیگه بیاد تو خیابون ببینه چه خبره؟ 

از خودت دفاع کن مهدی! 

ما هم دفاعیات تو را میشنویم! 

قضاوت را به ما و تاریخ  بسپار! 

تو فقط بیا 

نگرانم از این که بیارندت اونوقت دیگه نمیتونی با دایی جون هم سلول شی بلکه میندازنت تو سلول ریگی!  

پس بیا و شر ماجرا رو بکن! 

بیا و از این احمدی نژاد که اصلا حرمت شما رو نگه نمیداره شکایت کن! 

 بگو از وقتی این بابا اومده خون به جیگر ما کرده! 

از دوران خوب قبل از تیر 84 بگو! 

بگو که از وقتی این بابا اومد سرکار ما دیگه نتونستیم به مردم خدمت کنیم ! 

در این جا کمی بغض کن از اون بغض های کرباسچی در فیلم کروبی! 

بیا مهدی!

نترس تو مایه امید این بچه های سبزی مثلا معاون هماهنگ کننده بودی!

منبع وبلاگ :منتظران

 

منبع ما : http://www.haghighatnews.com/newsF-2731.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در شنبه 89/1/28 و ساعت 1:35 عصر | نظرات دیگران()

نام: سید حسن آیت
تاریخ و محل تولد: 1317، نجف آباد اصفهان
تحصیلات: فوق لیسانس علوم اجتماعی،لیسانس ادبیات،لیسانس حقوق
محل خدمت: منتخب مردم اصفهان در مجلس خبرگان قانون اساسی و عضو هیئت رئیسه همین مجلس، منتخب مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی، یکی از 7 نفر بنیانگذارحزب جمهوری اسلامی و اولین دبیر سیاسی همان حزب.
تاریخ و محل شهادت: 14 مرداد 1360 و 38 روز پس از انفجار تالار اجتماعات حزب جمهوری اسلامی.
چگونگی شهادت: با شلیک بیش از 60 گلوله، در اتومبیل شخصی‌اش و جلوی درب منزلش، هنگامی که قصد داشت برای حضور در جلسه بررسی صلاحیت وزرای دولت شهید باهنر در مجلس حضور یابد.

سخن از شهید آیت سخن از انقلابی است که یاران آن مظلومانه به شهادت رسیدند زیرا حاضر نشدند از محتوای اسلامی آن صرف نظر کنند.

سخن از شهید آیت سخن از نخبگانی است که جان خود را کف دست گرفته و به جنگ جریانی رفتند که در سبعیت و بی رحمی چیزی کمتر از اربابان صهیونیست و غربی و شرقی خود نداشتند.

سخن از شهید آیت سخن از آنانی است که به میدان نبرد بی‌امان با انحراف از آرمان های اسلامی انقلاب شتافتند.

سخن از آنانی است که عمارگونه به روشنگری پرداخته، امام خود را حتی برای یک لحظه تنها نگذاشته و در این راه به شهادت رسیدند.

روز 7 تیر سال 60 روز سختی برای آیت بود.
او در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری به سختی بر صلاحیت میر حسین موسوی برای تصدی پست وزارت امور خارجه دولت شهید رجایی شورید.
هنوز سخنان این شهید در آن جلسه به صورت کامل فاش نشده است اما هرچه بوده نشان از وجود مانعی جدی در برابر سیر صعودی میرحسین موسوی در نظام جمهوری اسلامی داشت.

شهید آیت که به حق یکی از نظریه پردازان سیاسی ایران است در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداخت و در این رشته به درجه کارشناسی ارشد رسید.

او همچنین در رشته های ادبیات فارسی و حقوق هم مدرک کارشناسی گرفت. جالب توجه این‌که او در دانشکده ادبیات در رشته جامعه شناسی رتبه اول را بدست آورد و باید طبق روال برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام می گردید ولی همان زمان در سال 1338-1339 گروه های هوادار مصدق توسط فردی به نام دکتر صدیقی که در دانشکده علوم اجتماعی حضور داشت با اعمال نفوذ، حق او را تضییع و صرفا به خاطر افکار سیاسی این شهید، فردی دیگر را به جای او به بورس تحصیلی می‌فرستند.

شهید آیت نه فقط در جریان شناسی سیاسی بسیار متبحر بود بلکه در مورد رجال سیاسی و تاریخی معاصر ایران شناخت کاملی داشت، به گونه ای که اگر کسی به ایشان معرفی می شد بلافاصله سوابق فعالیت‌هایش در دوره های مختلف مجالس قبل از انقلاب، موضعگیری‌ها، کتاب‌های نوشته شده، عضویتش در گروه‌ها و تمام جزئیات زندگی او را بیان می کرد.

اینها نتیجه مطالعه بسیار عمیق و گسترده او در تاریخ معاصر ایران و ذهن قوی وی بود به طوری که یک نمونه از تلاش هایش مطالعه تمام روزنامه‌های موافق و مخالف که قبل از سی ام تیر 1320 به بعد انتشار یافته بود می‌باشد.
از گفتنی‌های دیگر در مورد این شهید، فعالیتش در ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت است (که البته نویسنده، مطلبی در این مورد در مطالب منتشره از شهید نیافته است).

شهید آیت اولین حرکت اسلامی و موفق خود را با کشهید سید حسن آیت، روزی که قرار بود مدارک مهمی در رابطه با میر حسین موسوی افشا کند ترور شدمک بزرگانی چون شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی انجام داد و آن گنجاندن اصل مترقی ولایت فقیه در قانون اساسی بود.

شهید آیت همچنین اصرار داشت که نیروهای مسلح نیز باید تحت فرماندهی ولی فقیه باشند تا انقلاب اسلامی به سرنوشت نهضت ملی شدن صنعت نفت گرفتار نشود و اسیر کودتاهای صهیونیستی نگردد.

این گفته شهید آیت است که:
"ما باید ولایت فقیه را همچون سدی در برابر غرب‌گرایی درآوریم" و تجربه31 ساله انقلاب نشان داد که او با مطالعات و تلاش‌های علمی و عملی‌اش شناختی کامل از دشمن پیدا کرده بود.

این تلاش ها از همان ابتدا کینه او را در دل آمریکا و اذنابش عمیق کرد.
خدمت درخشان دیگر این نخبه شهید به همراه هم‌فکرانی چون شهید دیالمه، مخالفت صریح با رئیس جمهور شدن بنی صدر است که البته با ناکامی آنها مواجه شد، اما او از همان ابتدای ریاست جمهوری بنی صدر ملعون و حتی قبل از آن در افشا کردن خیانت‌های او نقش به سزایی داشت تا جایی که او را از عناصر کلیدی سقوط بنی‌صدر می دانند.

شناخت شهید آیت از بنی صدر که به دوران همکلاسی بودن با او در دانشگاه تهران باز می‌گشت نقش به سزایی در ایستادگی شهید آیت در برابر بنی صدر داشت.

شهید آیت کاندیداتوری بنی صدر را این‌چنین پیش بینی کرده بود:
"آنهایی که قانون اساسی را قبول ندارند و آن‌هایی که رئیس جمهوری را مترسک، در روزنامه(منظور روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به خود بنی صدر) قلمداد می کنند، همین جا خود را کاندید ریاست جمهوری خواهند کرد".

پیش‌بینی‌های او براساس شناخت بود و اعتقاد داشت جلوتر از امام حرکت نمی‌کند، بلکه کوشش می‌نماید تا زمینه لازم را برای بیان رهنمودهای امام بوجود آورد.

اعتقاد دیگری که داشت و گذر زمان مهر تأیید بر آن کوبید، این بود که شهید آیت جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و سپس چپ‌های آمریکایی را حلقه‌های یک زنجیره واحد می دانست.

حلقه هایی که همراه با هم ولی هریک در زمان مناسب به حرکت درمی آیند و همگی هدفی واحد را پیگیری می کنند. همه آنها به دنبال نفوذ در رهبری انقلاب هستند تا در فرصت مناسب آن را منحرف و به دامان آمریکا بی‌اندازند.

این مسائل باعث گردید تا جریان راست  لیبرال (جبهه ملی، نهضت آزادی و بنی صدری‌ها) و چپ سوسیالیست (سازمان مجاهدین خلق) به همراه جریان پیچیده‌ی چپ‌های آمریکایی که او را متهم به بیان مسائل اختلاف‌انگیز و جلو زدن از امام می‌کردند عزم خود را جزم کنند تا ضربه‌ایی را که در مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی و سپس در ایستادگی‌های او در برابر بنی صدر از آیت خورده بودند جبران نمایند و او را از سر راه خود و رئیس جمهوری که امیدهای فراوانی به او بسته بودند بردارند، بنابراین دسیسه‌ای ناجوانمردانه تدارک دیدند.

این اولین رویارویی آنها با این شهید دانشگاهی و به عبارتی با پیروان راستین امام(ره) بود.

منبع ما : http://www.bachehayeghalam.ir/archiveblog/cat_1_1/012887.php


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در جمعه 88/12/28 و ساعت 9:3 عصر | نظرات دیگران()

موسوی به دلیل مدرکش نمی‌تواند در این دانشگاه تدریس کند

رئیس دانشگاه تربیت مدرس گفت: موسوی با فوق لیسانس معماری نمی‌تواند در دانشگاه تربیت مدرس تدریس کند.

فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه تربیت مدرس در گفتگو با خبرگزاری فارس در خصوص آخرین وضعیت تدریس موسوی، بهشتی و قربان‌نژاد در این دانشگاه بعد از سخنان وزیر علوم پیرامون حضور تعداد انگشت‌شماری از اساتید غیرهمسو با خواست مردم در دانشگاه‌های کشور، اظهار داشت: علیرضا بهشتی در حال حاضر مشغول تدریس در دانشگاه تربیت مدرس است اما مهندس موسوی هنوز به دانشگاه برنگشته‌ است.

وی با بیان اینکه موسوی از دانشگاه تربیت مدرس به فرهنگستان هنر مامور شده بود، افزود: هنوز نامه‌ای مبنی بر پایان ماموریت وی از فرهنگستان هنر به دانشگاه تربیت مدرس نرسیده است.

رئیس دانشگاه تربیت مدرس گفت: موسوی از حدود 6 سال پیش از دانشگاه تربیت مدرس به فرهنگستان هنر مامور شده بود.

دانشجو با بیان اینکه موسوی در گذشته هم در دانشگاه تربیت مدرس تدریس نمی‌کرد، ادامه داد: موسوی اکنون نیز در این دانشگاه تدریس نمی‌کند و در گذشته هم تنها یک درس در خصوص تاریخ انقلاب اسلامی به صورت تجربی در دانشگاه تربیت مدرس ارائه می‌کرد.

وی همچنین به مدرک فوق‌لیسانس موسوی اشاره کرد و یادآور شد: رشته آقای موسوی معماری است ولی با این حال وی در گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس عضویت داشته است.

رئیس دانشگاه تربیت مدرس همچنین اضافه کرد: موسوی با مدرک فوق لیسانس معماری نمی‌تواند در دانشگاه تربیت مدرس درسی را ارائه کند.

دانشجو در خصوص نقل قول یکی از خبرگزاری‌ها از وی مبنی بر اینکه موسوی فوق‌لیسانس علوم سیاسی دارد، اظهار داشت: مطلب آن خبرگزاری به اشتباه منتشر شده بود، چون موسوی فوق‌لیسانس معماری دارد و با این مدرک نمی‌تواند در رشته‌های سیاسی تدریس کند.
منبع ما : http://www.jahannews.com/vdcdnf0fzyt0zk6.2a2y.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در پنج شنبه 88/12/20 و ساعت 10:38 صبح | نظرات دیگران()
خاتمی نیز تاریخ مصرف موسوی را تمام شده می داند
امروز حتی از نظر شخص آقای خاتمی هم تاریخ مصرف موسوی تمام شده است و او ضربه ای را به اصلاحات زد که جبران ناشدنی است.
امروز حتی از نظر شخص آقای خاتمی هم تاریخ مصرف موسوی تمام شده است و او ضربه ای را به اصلاحات زد که جبران ناشدنی است.


عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با تاکید بر اینکه خاتمی نیز تاریخ مصرف موسوی را تمام شده می داند، تصریح کرد: اگر گروهی در قبال انتظارات این ها درباره چهارشنبه سوری، سوءاستفاده کنند، دیگر نام این دو شخصیت را باید مفسد فی الارض نامید.

به گزارش "خدمت"؛ "محمد کرمی راد" عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با برنا، گفت: تلاش موسوی و کروبی برای تقویت بدنه ناامید جنبش سبز با شانتاژهای تبلیغاتی علیه حضور مردم در 22 بهمن و 9 دی ماه هدایت می شود.

وی با بیان اینکه در 9 دی ماه چشم فتنه کور شد و در 22 بهمن فتنه تمام شد، اذعان داشت: موسوی و کروبی اگر دوباره بازسازی بدنه جنبش سبز را در دستور کار قرار داده باشند، خود را به تجاهل زده اند.

کرمی راد تصریح کرد: امروز حتی از نظر شخص آقای خاتمی هم تاریخ مصرف موسوی تمام شده است و او ضربه ای را به اصلاحات زد که جبران ناشدنی است.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، خاطرنشان کرد: مردم هوشیار هستند و حتی اگر گروهی در قبال انتظارات این ها درباره چهارشنبه سوری، سوءاستفاده کنند، دیگر نام این دو شخصیت را باید مفسد فی الارض نامید.

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 88/12/17 و ساعت 5:44 عصر | نظرات دیگران()
 پدیده کشف حجاب در تاریخ معاصر 

هوشنگ سعادت


پدیده کشف حجاب در تاریخ معاصر



بطور طبیعی ظهور زن در عرصه‌ی حیات ملی ایرانیان همراه حضور مرد در این سامان است، از بدو آفرینش تا به امروز، پیوستگی و وابستگی این دو به یکدیگر هویدا است.1 صاحب نظرانی که درباره‌ی وضع زنان ایرانی و نحوه پوشش آنان در خلال تاریخ بررسی کرده‌‌اند بر این باورند که اقوام این مرز و بوم مردمی فکور، پر تلاش و اخلاقی بوده‌اند و گواه بارز بر حیات فکری آنان اعتقاد به وحدانیت خالق و روز رستاخیز می‌باشد. این امتیاز عظیم نشان دهنده‌ی فضل الهی بر مردم این دیار است. «هردوت» و «گزنفوت» و دیگر بیگانگان در آثارشان به رغم دشمنی‌های بین یونان و ایران اذعان داشته‌ا‌ند که ایرانیان مردمی پایبند به مبانی دینی، سخت کوش ... بوده‌اند و از تقوی، کرامت و عزت انسانی برخوردار بوده‌اند. این گونه خصوصیات تا ظهور اسلام و پذیرش آن از سوی ایرانیان از وجوه تمایز جوامع ایرانی بود. در طی تاریخ هزار و چهارصد ساله به رغم همه‌ی گرفتاری های مردم این مرز و بوم هیچ جهانگرد و مورخ روشن ضمیری نیست که از صفا و صمیمت ایرانیان سخن نرانده باشد، مرد و زن ایرانی به نجابت، حسن خلق، پاکدامنی و درستکاری ستوده شده‌اند.2

از نظر پوشش، در فرهنگ پوششی ایل نشینان ایران نه فقط زنان به حفظ حجاب و لباس‌های بلند ملزم بودند بلکه مردان نیز البسه‌ی گشاد به تن می‌کردند حتی بی‌کلاهی را عیب می‌شمردند.3

درکل، جامعه‌ی ایران تا قبل از آشنایی درباریان با فرهنگ غرب، ‌فضایل سنتی خود را محفوظ نگاه می‌داشتند، حتی در حرمسراها زنان از قواعد مذهبی چشم نمی‌پوشیدند، حتی جماعتی در حرمسراها بودند که شئون اساسی را به زنان یادآوری می‌کردند. فقط پس از مسافرت‌های فرهنگ ناصرالدین شاه وهن زننده در این زمینه وارد شد. از این زمان است که می‌بینیم لباس‌های رقاصگان اروپایی به ذائقه شاه خوش می‌آید و در میان گروهی از «عمله‌ی طرب» مرسوم می‌شود. با وجود این تا زمان کشف حجاب رضا شاهی یک نمونه هم یافت نمی‌شود که تصویر زنان ایرانی حتی درباری سر برهنه و بی‌حجاب نشان داده شود.4

اما رضا شاه در جهت تشدید وابستگی به نظام بین‌المللی که نظام سنتی ایران بزرگ‌ترین رمز آن بود به تجددگرایی روی آورد و پدیده‌ی کشف حجاب با آهنگ تندتری پیگیری شد و اجرای آن با خشونت قرین گشت.5

هدف استعمار تهاجم به ارزش‌های دینی از جمله «حجاب» زن مسلمان بوده است اقدام رضا شاه علیه پوشیدگی زنان نشانه‌ی عملی و خشن این تهاجم فرهنگی بود. حضور میسیون‌های مذهبی، نشر مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی، نهایتا فکر تشبه به غرب از جمله عواملی بود که به اجرای سیاست کشف حجاب کمک کرد. خواسته‌های نفسانی شهوت‌رانانی چون تیمورتاش و همفکران او نیز به روند کشف حجاب کمک کرد. رضا شاه مدعی بود مردم وقتی لباس متحد‌الشکل بپوشند، کلاه پهلوی برسر گذارند و نسبت به تقیدات دینی مست شوند، متمدن خواهند شد. درک او از تمدن رفتار متجدد مآبانه بود، نه اختراع و اکتشاف. شاه مغرور دل خوش بود که با تغییر لباس و کنار گذشتن مذهب، جامعه متمدن خواهند شد. گرچه رضا شاه تجدد مآبی را از اوایل سلطنت در سر می‌پروراند، متحدالشکل کردن البسه در سال 1307، حضور خانواده‌اش در حرم حضرت معصومه (س) و دیگر اقدامات او مؤید این مطلب بود، ولی سفر ترکیه این تلقی را تقویت کرد. مخبرالسلطنه می‌نویسد: «فکر تشبه به اروپایی از آنجا [ترکیه]‌ به سر پهلوی آمد».6

رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه، از رفع حجاب زن ها صحبت می‌کرد و به هیأت دولت می‌گفت: «ما باید صوره‌ و سنتا غربی بشویم و باید در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود و نیز باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمود و چون برای عامه‌ی مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند، شما وزراء معاونین باید پیشقدم شوید... به حکمت، وزیر فرهنگ، دستور داد که در مدارس زنانه معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن و دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند».7

غالبا مطالبی که در ضرورت رفع حجاب از سوی از سوی شاه و اطرافیان مورد تأکید قرار می‌گرفت این بودکه وجود حجاب اولا، خلاف تمدن، ثانیا خلاف قانون طبیعت می‌باشد، ثالثا سبب عدم حضور زن به عنوان نیمی از مردم جامعه در عرصه کار می‌شود.

در خاطرات افراد متعدد که خود از دست اندرکاران حکومت رضا خانی بودند، تحمیلی بودن واقعه‌ی کشف حجاب بیشتر مشهود می‌گردد. بدالملوک بامداد می‌نویسد: «... به اشاره اعلیحضرت رضا شاه ...، عده‌ای از زنان فرهنگی انتخاب... و به آنها گفته شد که مأموریت دارند تا جمعیتی تشکیل بدهند... این جمعیت در جلسات بعد نام کانون آزادی را برای خود اختیار کرد».

این کانون به ریاست خانم دولت‌آبادی وظیفه داشت برای متجدد کردن بانوان تلاش کند، به دلیل مقاومت اجتماعی، کانون عملا کاری از پیش نبرد، قار شد در مدارس تدریجا مجالس جشن و سرور با روی باز و بدون حجاب برگزار گردد.8

انتشار این خبر با واکنش‌های اجتماعی مواجه گردید. نخستین واکنش را علمای شیراز بروز دادند.

در فروردین 1314 دختران مدرسه‌ی «مهر آیین شیراز» را واداشته بودند که بدون حجاب در مراسمی حاضر شوند. در این رابطه علمای شیراز تلگرافی اعراض آمیز به شاه زدند و این در شرایطی بود که شاه آماده می‌شد تا بر برداشتن حجاب زنان دربار و ملکه و دخترانش آنان را با غافله‌ی تمدن غربی همراه سازد. جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت. در مقابل اجرای این سیاست بود که واقعه‌ی خونین مسجد گوهرشاد پیش آمد. با انتشار خبر قیام گوهرشاد، مقدمات اعتراض اجتماعی وسیعی فراهم شده بود. اما فقدان رهبری منسجم و خشونت عوامل شاه باعث شد نه تنها این اعتراض تبلور پیدا نکند بلکه شاه را مصمم به اجرای خشونت بار کشف حجاب نماید. مقدمات امر این گونه بودکه در هفده دی ماه 1314 ش. در دانشسرای عالی تهران مراسمی برگزار گردید. در این مراسم همسران صاحب منصبان، همسر و دختران شاه رسما بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به نام «روز آزادی زن» و «کشف حجاب» نامگذاری شد.

حکمت که خود در آفرینش کشف حجاب فعال بود در مورد تبعات این واقعه می‌نویسد:
«بلافاصله بعد از مراسم 17 دی دو امر پیش آمد که یکی به حد افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زن‌های معلوم الحال به کافه‌ها و رقاص‌خانه‌ها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقص‌های معمول فرنگستان مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس‌ها در تهران و ... برحسب دستور وزارت کشور به زنان بی‌خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب می‌کردند ....»9

در کتاب «خاطرات صدر الاشراف» آمده است: «در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی‌دادند ... بعضی از مأمورین زن‌هایی که پارچه روی سر انداخته بودند اگر چه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده [و]‌ پاره پاره می‌کردند و اگر زن فرار می‌کرد او را تا توی خانه‌اش تعاقب می‌کردند و به این هم اکتفا نکرده اتاق زن‌ها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، ... من این حرکات وحشیانه‌ی مأمورین پست فطرت را در ولایات زیاد شنیده بودم ...»10

در این باره هدایت می‌نویسد:
« پلیس دستور یافت روسری از سر زن‌ها بکشد، ‌روسری‌ها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب، مدتی زد و خورد بین پلیس و زن‌ها دوام داشت».11

وقتی منابع دولتی و عوامل مؤثر حکومت به این صراحت از مقاومت سخن می‌گویند معلوم است که این مقاومت ابعاد بسیار وسیع‌تری داشته است. درست پس از اعلام ضرورت کشف حجاب، مأمورین شهربانی تعرض وسیع را به حریم خانواده‌ها آغاز کردند. اگر ساده اندیشانه بپذیریم که کشف حجاب خود تمدن بود و یا راه را به سوی متمدن شدن جامعه می‌گشود، نمی‌توانیم این حقیقت را نادیده بگیریم که هیچ رشد و تمدنی را نمی‌توان و نباید به زور چماق حکومت به جامعه تحمیل کرد. آیا گسترش تمدن با عفت ناسازگار است؟ هدایت اجتماعی به سوی تمدن نه تنها نیاز به زور و فشار ندارد، بلکه به دلیل هماهنگی با طبیعت انسانی، بدون هیچ اجباری و فقط در پرتو مدیریت با شعور سیاسی جامعه به سرعت قابل حصول نیز هست.12

رضا شاه اگر به راستی به رشد و اعتلای اجتماعی جامعه می‌اندیشد و سیاست فرهنگی او به معنی نابود کردن ارزش‌های اسلامی ـ ملی نبود، می‌باید که زمینه‌های گسترش کار و تلاش و توسعه‌ی اقتصادی را با توسعه‌ی صنعت و فن‌آوری و انواع فعالیت‌های شهری پدید می‌آورد.13

*تهاجم فرهنگی و کشف حجاب
بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که مقدمات تهاجم فرهنگی در دوران سلطه‌ی قاجار آغاز می‌شد و مسئله «کشف حجاب» را در راستای تهاجم غرب باید بررسی کرد. این تهاجم در زمان رضا شاه با قلدری و در زمان محمدرضا شاه با خدعه، نیرنگ و تبلیغات مسموم کننده انجام گرفت. کشف حجاب نبایستی امری ساده تلقی گردد باید آن را بسان کلیدی دانست که در صورت قرار گرفتن در دست غرب به راحتی درهای بسته‌ی ملت به روی اجنبی را باز کرد، فساد، فحشا و مواد مخدر را در جامعه رواج داد. منابع انسانی و ثروت‌های این ملت به چپاول و غارت غربی ها رفت. آنها که در زمان ناصرالدین قرار داد فروش انحصاری توتون را نتوانستند تحمیل کنند اما در قضیه‌ی کشف حجاب موفق می‌شودند، پس باید به خوبی آنها را شناخت و از انگیزه‌هایشان آگاه شد. بی‌تردید در کشف حجاب برای استکبار منافع بسیاری وجود داشته، در هر کشور اسلامی که رفته از نخستین اقداماتش کشف حجاب بوده، چنانچه فرانسه در الجزایر به همین اقدام دست زد. مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، در بخشی از خاطرات خود آنجا که نقاط قوت مسلمان‌ها را بر می‌شمارد به مورد حجاب اشاره می‌‌کند و می‌گوید: «زنان آنان دارای حجاب محکم هستند که نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست». امروزه تهاجم فرهنگی ابعاد بسیار متنوع و سازمان یافته‌ای به خود گرفته که مسأله کشف حجاب در این تهاجم به طور مستقمی مطرح نمی‌شود. لکن یک نتیجه‌ی کلی از آن گرفته می‌شود و آن شکستن حریم بین زن و مرد و نشاندن آنها به التذاد جنسی حرام و نامشروع است و ام‌الفساد همین جاست. برداشتن حجاب بین زن و مرد و از بین بردن حیا و عفت مقدمه‌ای است برای تباهی نیروهای انسانی و چپاول ملت‌ها، لذا طرح مسئله کشف حجاب دو فایده‌ی بزرگ خواهد داشت: فایده اول عبرت گرفتن از تاریخ که به قول امام راحل (ره) [تاریخ]‌ معلم انسان‌هاست. فایده‌ی دوم، فهم این نکته که این توطئه و این حلقه از تهاجم فرهنگی خاتمه نیافته و دشمن همچنان درصدد است تا با بهره‌گیری از شیوه های جدید به نتایج کشف حجاب دست یابد.14

* پیشینه‌ی کشف حجاب در تاریخ معاصر
از فتنه‌های مهم بهاییت، فتنه‌ی قره‌العین* بود. وی پس از جذب شدن به بهائیت هسمر خود را به سه فرزند رها کرد و به تبلیغ مرام ساخته‌ی استعمار پرداخت. علت جذب وی به «باب» نه از جهت فکری بلکه به شهوت‌ ـ‌پرستی‌اش بود. خاندان او خاندان عفت، زهد و قناعت بودند و در چنین محیطی وسایل عیش و عشرت برای او مهیا نبود، برای رهایی از این قید و بند به حزبی پیوست که به هیچ نظم و قاعده‌ای پایبند نبود. لذا قره‌العین به «بابیان» که دارای مرام اشتراک جنسی بودند پیوست و نخستین نغمه‌های شوم بی‌حجابی زنان را سر داد و خود را به عنوان نخستین زن بی‌حجاب در تاریخ معاصر مطرح کرد که نه تنها در مجامع بی‌حجاب ظاهر می‌شد و تبلیغ بهاییت می‌کرد، بلکه بدون هیچ واهمه‌ای عقاید و پندارهای سخیف بهاییت را در مورد مرام اشتراک جنسی شرح می‌داد و به حضار بشارت می‌داد که از این پس نه تنها زنان آزاد و رها می‌توانند در مجامع و اجتماعات حضور یابند بلکه یک زن می‌تواند با چند مرد زندگی زناشویی داشته باشد. بنابراین وی را باید از جمله‌ی نخستین زنانی دانست که در تاریخ معاصر (در زمان زمامداری ناصرالدین شاه) پوشش از سر و تن برگرفت و سنگ بنای بی‌حجابی را در جامعه اسلامی ایران بر جا گذاشت. بعد از اعدام او، این قضیه خاتمه نیافت و در چهارچوب برنامه‌ی ذکر شده‌، از طرف انجمن‌های فراماسونری و غرب زدگان دنبال شد و رضا شاه مجری و تکمیل کننده‌ی آن گردید. در این راستا در کشورهای اسلامی چون مصر، الجزایر، ترکیه و افغانستان و... نیز حرکت‌هایی صورت گرفت. در مصر نخستین حرکتی که به عنوان آزادی زنان صورت گرفت در اواخر سلطنت «اسماعیل پاشا» بود. ولی برای اینکه بتواند ملت خود را به شاهراه تمدن برساند، متوسل به افکار غربی‌ها شد و قلم بدستان مزوری در اطراف وی به نوشتن کتب و مقالات پرداختند از جمله‌ی آنها «قاسم بیک امین» بود که جمله‌ی « هر شرط تحولی رفع حجاب است» از اوست. در الجزایر، نیروهای اشغالگر فرانسه مبارزه‌ی عظیمی علیه حجاب به ویژه چادر شروع کردند. مردم استمار زده مبارزه‌ی منفی خود را بر علیه این اقدامات آغاز کردند. در ترکیه مصطفی کمال پاشا که بعدها به «آتاتورک» لقب یافت، پس از شکست پادشاه عثمانی دست به اسلام‌زدایی زد و دستور داد زن‌ها کشف حجاب کنند و مردان تغییر کلاه به سبک اروپایی دهند.

در افغانستان نیز امان‌الله خاف پادشاه این کشو رپس از بازگشت از سفر اروپا به اقدامات خود بر علیه حجاب شدت بخشید و انجمن حمایت از نسوان تشکیل داد که تبلیغ بی‌حجابی را در سر لوحه‌ی کارهایش قرار داده بود. امان‌الله با زنش از ایران دین کردند، بی‌حجابی ملکه در افکار عمومی ایران اثر بدی گذاشت که پس از بازگشت پادشاه به کشورش مردم بر سر تغییر کلاه و کشف حجاب علیه او قیام کرده و از سلطنت عزل شد.

در کشور ما نیز همچنان که گفته شد با حرکت‌های سخیف قره‌العین جرقه‌ی این پدیده‌ی شوم زده شد و به طور تدریخی ادامه پیدا کرد. فساد پادشاهان قاجار و گرایش آنها به مظاهرتمدن غربی موجب گسترش آن شد. ناصرالدین شاه با سفر به مسکو ضمن دیدار از نقاط دینی این شهر به تئاتر کارولین می‌رود، لباس بالرین‌ها توجه وی را جلب می‌کند. در برگشت به ایران دستور می‌دهد زنان حرم از این نوع لباس بپوشند، این عمل موجب تغییراتی در لباس زنان جامعه شد ولی این تغییر و تحولات خیلی محدود بود. وضع به همین منوال ادامه داشت تا زمامداری رضا خان فرا رسید. وی که متعهد به اجرای سیاست‌های استعمار بود، پس از تاجگذاری به حمایت از کانون‌ها و انجمن‌ها پرداخت. این مراکز محل مناسبی برای تبلیغ بی‌حجابی بود، در سال‌های 1305 و 1314 «جمعیت بیداری نسوان» و «کانون بانوان» تأسیس شدند. ریاست کانون با صدیقه دولت آبادی بود، وی از جمله زنانی بود که چند سال قبل از کشف حجاب رسمی، بی‌حجاب از منزل خارج می‌شد. در این ایام جراید کشور در مراقبت شدید اداره‌ی سانسور شهربانی قرار داشتند و مدیران آنها وابسته به حکومت و فراماسونری بودند و با ارائه‌ی مقالات و عکس‌های زنان بی‌حجاب و گاه عریان زمینه ‌های فساد را مهیا می‌کردند.15

مهم‌ترین زمینه‌ی کشف حجاب تفسیر لباس مردان در سال‌های 1304 و 1307 و 1314 ش بود. استعمار به خوبی می‌دانست که مردان نسبت به پوشش زنان خود اهمیت زیادی می‌دهند و یکباره به کشف حجاب تن نمی‌دهند و فشار بدون تهیه‌ی مقدمات همان نتیجه‌ای را خواهد داد که در افغانستان بر سر امان‌الله خان آمد، لذا بهتر آن دیدند که از تغییر لباس مردان شروع کنند تا از این رهگذر هم ذهن جامعه را نسبت به تغییرات عمده که جزء آداب و سنت‌های اجتماعی به شمار می‌رفت آماده سازند، چرا که مردان بر سر وضع خود و نوع لباس و کلاه... کمتر حساسیت به خرج می‌دهند و این تغییر را بعد از کمی فشار خواهند پذیرفت و این نخستین رخنه در دگرگونی ارزش‌های سنتی و ملی خواهد بود و هم چنین عکس‌العمل مردم را بسنجند. با توجه به اینکه برای متخلفین از آن جریمه‌ی نقدی و حبس مقرر کرده بودند. این خود نوعی فشار بود لذا ابتدا اجبار به تغییر لباس و کلاه را در ادارات اجرا و سپس به صورت عمومی آن را اجباری می‌کردند تا در فاصله‌ی بین دو اجبار عکس‌العمل‌ها را ارزیابی کرده و نتایج حاصله را استخراج کننده بدیهی بود در صورتی که واکنش‌ها عادی بود بیانگر تغییر تفکر و فرهنگ جامعه به شمار می‌آمد زیرا مسئله‌ لباس، شکل و نوع آن یک مسئله سطحی و ساده نیست بلکه کسی، لباس خود را تغییر می‌دهد که پیش از آن نوع تفکر و فرهنگ خود را تغییر داده باشد. بالاخره حکومت وابسته‌ی پهلوی با تغییر کلاه پهلوی به شاپور (لگنی)، دگرگونی مورد نظرش را به اجرا گذاشت و زمینه را برای کشف حجاب فراهم نمود تا این که در 17 دی 1314 رضا شاه به همراه تاج الملکوک، شمس و اشرف به دانشسرای مقدماتی رفتند. ملکه و دخترانش بدون حجاب در آنجا ظاهر شدند. از آن روز فجایع این اقدام ضد اسلامی و ملی در شکل‌های مختلف آغاز شد و همه ی نیروهای امنیتی و نظامی برای اجرای آن بسیج شدند.16

شاید برخی بر این باور باشند که تغییر لباس و کشف حجاب امری ساده و سطحی بوده است. این گمان ناشی از عدم شناخت عظمت وجودی زن و مردم و تفاوت‌های آن دو می‌باشد. منتسکیو ضمن اشاره به این تفاوت‌ها بر لزوم حفظ حیا و حجاب تأکید کرده و می‌گوید: «قوانین طبیعت حکم می‌کند زن خوددار باشد. زیرا مرد با تهور آفریده شده است و زن نیروی خودداری بیشتری دارد. بنابراین تضاد بین آنها را می‌توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معقتدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند».17

همچنان که گفته شد تغییر لباس در زنان و مردان ناشی از تغییر فرهنگ و عقیده‌ی شخصی است، گرچه در ابتدای سیطره‌ی رضاخان این مورد با زور سر نیزه تا حدودی در جامعه پیاده شد ولی «خو» دادن مردم به آن و پذیرش تدریجی آن از سوی مردم موجب ایجاد نوعی تفکر در خصوص فرهنگ و عقیده گردید. آیا استعمار و عامل آن رضا شاه در این مبارزه پیروزگر شدند و با برگرفتن حجاب از سر و تن زن‌ها و گذاشتن و پوشاندن کلاه و لابس اروپایی بر سر و تن مردمان توانستند نور عشق به اسلام را از تن و روح ملت بزدایند.

ملت و روحانیت در این مبارزه‌ی بی امان حماسه‌هایی خلق کردند که نمونه‌های آن را در مبارزه آنها با حکومت محمدرضا پهلوی می‌توان سراغ گرفت، قیام مسجد گوهرشاد و کشته شدن هزاران نفر از مردم و روحانیت و تبعید و زندانی شدن جمع کثیری از آنها نقطه‌ی اوج این مبارزات بود. و از آن واقعه‌ی جانگذاز تا سقوط پهلوی اول و دوم این مبارزه همچنان ادامه داشت تا اینکه خداوند متعال پاداش این مبارزات و از جان گذشتگی‌ها را پیروزی انقلاب اسلامی که از بی‌نظیرترین انقلابات تاریخ است، قرار داد و آن را مقدمه ای برای ظهور مهدی موعود (عج) قرار داد.18

* کشف حجاب، اوج ابتذال زن ایرانی
درباره کشف حجاب در عصر پهلوی کتاب‌های متعددی به نگارش در آمده و از مفاد آنها چنین بر می‌آید که بین رضا شاه و آتاتورک رابطه‌ای صمیمانه وجود داشت. رضا شاه در زمامداری هفده ساله‌ی خود تنها یک بار به خارج از کشور سفر کرد. سفری که ثمره‌ی آن ابتذال زن ایرانی بود. او به ترکیه سفر کرد و آن قدر مجذوب ظواهر آنجا و مردم آن دیار شد که از همان جا تلگرافی به دولت ایران فرستاد و گفت: «اگر کشاورزان بخواهند هنگام کار زیر نور آفتاب از گناه تمام لبه استفاده کنند، اشکالی ندارد.19

پیش‌تر گفته شد، تغییر پوشش و تفکر بینابین آن در دوران قاجار شکل گرفت. شاهان قاجار در مسافرت‌های فرنگ مرعوب فرهنگ منحط آنجا شده و از پوشش زنان اروپایی خوش‌شان آمده بود بدشان نمی‌آمد که زنان حرمسرایشان از آن نوع لباس بپوشند. در عکس‌های برجای مانده از قاجار زنان بالاپوشی به کل سنتی دارند اما به جای شلوار، دامنی کوتاه با جوراب به تن دارند، نیمی قجری و نیمی اروپایی. ا لبته در هیچ یک از تصاویر زنان این دوره زنی بدون روسری دیده نمی‌شود. با وجود این، ابتذال زن ایرانی زمانی شروع شد که پای او به حرمسراها باز شد. این ابتذال در عصر پهلوی اول نیز بعد از سفر وی به ترکیه با تبلیغات دامنه‌دار و گسترده علیه حجاب شروع شد، این مسافرت در واقع زمینه‌ی پذیرش کشف حجاب را فراهم نمود. رضا شاه به کشوری سفر کرده بود که پدیده‌ی پان ترکیسم آن با محوریت مصطفی کمال پاشا می‌رفت تا به سبک اروپا شکل بگیرد. درباره شیفتگی رضا خان به ترکیه و اقدامات آتاتورک حتی قبل از اینکه بر اریکه سلطنت ایران تکیه زند، مطالب فراوانی گفته شده است.روزنامه‌ی «مورنینگ پست» در شماره‌ی 12 خود می‌نویسد: «رضا خان به کارهای مصطفی کمال بسیار شیفته شده و در تقلید از برنامه‌ی سیاسی او نیز تردیدی به خود راه نداده است». در شماره‌ی دیگر این نشریه، عدم تقلید کامل رضا خان از وی را در ابتدای تغییر سلطنت خطر بلشویزم می‌داند. آنچه در این سفر بیش از همه توجه رضا شاه را به خود جلب کرد، حضور زنان و دختران بی‌حجاب در مراکز علمی و آموزشی این کشور بود. به همین جهت پس از این بازدیدها خطاب به سفیر کبیر ایران اظهار می‌دارد: «هنوز عقب هستیم و فورا باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصا زنان اقدام کنیم». تأثیر این مسافرت در رضا شاه به حدی است که خطاب به رییس الوزراء می‌گوید: «نزدیک دو سال [است]‌ که این موضوع ـ‌کشف حجاب ـ‌سخت مرا به خود مشغول داشته است. خصوصا از وقتی که به ترکیه رفتم و زن‌های آنجا را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته ... دیگر از هر چه چادری است بدم آمده است . اصلا چادر و «چاقچور» دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».20 رضا شاه در دانشسرای عالی تهران گفت:« بسیار مسرورم از این که می‌بینم زنان به حقوق و مزایای خود نائل شده‌اند». معلوم می‌شود ایشان «برهنگی» را حقوق و مزایای از دست رفته‌ی زنان می‌پنداشت. لازم به یادآوری است قبل از اعلام رسمی کشف حجاب، قانون متحدالشکل شدن البسه در سال 1307 ش. در مجلس شورای ملی به تصویب رسیده بود، در این مدت هفت ساله رضا شاه کوشید تا کشف حجاب را موجه جلوه دهد اما به دلیل مقاومت روحانیت و مردم مسلمان ایران هرگز جرأت طرح آن را به عنوان یک قانون و تصویب آن در مجلس شورای ملی نیافت و در حد بخشنامه‌ای بیش باقی نماند، دولت نیز تلاش نمود تا قیمت پارچه و البسه گران نشود. در بخشی از بخش‌نامه‌ی دولت به تاریخ بهمن ماه 1314 چنین آمده بود: منظر به اینکه استقبال خانم‌ها در تهیه‌ی لباس تجدد باعث سوء استفاده‌ی اصناف و کسبه واقع شده و قیمت اجناس زنانه... را ترقی داده، بلدیه تهران نرخ معتدلی جهت خیاطان و... وضع نموده و ترتیب خاصی هم جهت فروشندگان اجناس زنان داده... و متخلفین مورد تعقیب واقع می‌شوند».21

موضوع کشف حجاب سایر مکاتبات اداری سال‌های نخستین این دستور را تحت الشعاع قرار داده بود و استمرار مکاتبات و بخشنامه‌ها حکایت از مقاومت مردم در قبال این واقعه بود.

قبلا اشاره شد بیشترین دلایل حجاب برداری در ظاهر امر به لحاظ عدم حضور فعال زنان در اجتماع و در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بود ولی در واقع بی‌بند و باری و برهنگی کعبه‌ی آمال متولیان عیاش و لجام گسیخته بود. با دقت در تاریخ این دوره معلوم می‌شود زن ایرانی مسلمان با حفظ حجاب در تمامی صحنه‌ها حوری قدرتمند داشت، لکن می‌شود گفت به عمد این موضوع در تاریخ مورد غفلت واقع شده است. «مورگان شوستر» در این زمینه می‌‌گوید: ‌«... در آن ایام تار ظلمانی [هنگام اتمام حجت روس به ایران‌]‌ که اوهام مردم در تردید بود که آیا مجلسی باقی خواهد ماند یا منفصل می‌شود؟ زنان ایران با هیجان و حرارت قلبی برای محافظت [از] آزادی و محبت فوق العاده [به] وطن خود، آخرین اقدامی که آنان را بر مردمان تفوق و برتری دادند و دلیل بر شجاعت‌شان بود، به عرصه‌ی ظهور رساندند. شهرت داشت که نمایندگان در چند جلسه‌ی سری مجلس قرار داده بودند که مطالبات روس‌ها را تسلیم نموده و راضی شوند. بازاریان و اهالی پایتخت فرقه فرقه شده بودند... در این موقع زنان ایران جوابی مهیا نموده و سیصد نفر از جنس ضغیف! از خانه و حرمسراهای محصور با افروختگی بشره که از عزم ثابت شان خبر می‌داد، بیرون آمده درحالتی که در چادرهای سیاه و نقاب‌های مشبک سفید مستور بوده و حرکت نظامی می‌نمودند، بسیاری از ایشان در زیر لباس یا آستین‌های خود تپانچه پنهان داشتند یکسره به مجلس رفته و در آنجا جمع شده و از رییس مجلس خواهش نمودند که تمام آنها را اجازه‌ی دخول دهد. رییس مجلس به ملاقات نمایندگان ایشان راضی شده... آن هیبت مادران و زوجات و دختران محجوب ایرانی، تپانچه‌های خود را برای تهدید نمایش داده و نقاب‌ها را پاره کرده و دور انداخته و اراده‌ی عزم آخری خود را اظهار و اعتراف کردند که اگر وکلا مجلس در انجام فرائض خود و محافظت و برقرار داشتن شرف ملت ایران تردید نمایند، مردان و فرزندان و خودمان را کشته و اجسادمان را همین جا می‌اندازیم».22

در بحث‌های اقتصادی و فرهنگی نیز تاریخ گویای این مطلب است که زنان همیشه در معیشت، اقتصاد جامعه و تعلیم و تربیت نقش محوری داشتند.

پس از مشروطیت به دلیل امکان ضبط بیشتر حوادث تاریخی، حضور زنان در عرصه‌های فرهنگی، آموزشی، سیاسی، اقتصادی بیشتر عیان و آشکار شد. در تمامی این عرصه‌ها زن ایرانی مسلمان، فرهیخته و روشنفکر با حفظ حجاب و پای فشردن به رعایت حریم جامعه مشارکتی فعال داشت. آنان از رواج بی‌بندوباری که بنیان‌های اعتقادی، فکری و اخلاقی جامعه را متزلزل می‌کرد به شدت انتقاد می‌کردند. روزنامه‌ی شکوفه، نخستین روزنامه‌ی زنان در ایران، در این باره چنین نوشته است: «این چه رفتار و حرکاتی است که بعضی از زن‌ها یا بعضی از مردها دارند... به چه طریقه و مذهب صحیح است که در معبر عام، فرق اسلامی را شکسته، پرده‌ی اسلام را دریده، بدون پرده و حجاب، فتح هر باب کرده و بر ضد آیه‌ی شریفه‌ی "ولا یبدین زینتهن الا لبغو لتهن" (باید ظاهر نسازید زیور و زینت‌های خودتان را مگر از برای شوهران خودتان) ... با آن حرکات و سکنات مخصوص و از این‌ها بدتر، آن جوانان بی‌غیرت و عصمت، لا مذهب می‌باشند که خودشان را مانند زنان می‌سازند و هیچ شرم و حیا از خدا نمی‌کنند و از مردم خجالت نمی‌کشند».23

برای کشف حجاب اجهافات و بد رفتاری‌های بسیاری بر مردم روا می‌شد، با فرا رسیدن شهریور 1320 و با خروج رضا خان از ایران، کشف حجاب وارد مرحله‌ی تازه‌ای شد و در دوره‌ی پهلوی دوم علی‌رغم اعلام ظاهری لغو اجباری آن، عملا این قانون پیگیری شده و با مخالفین به شدت برخورد می‌شد.

* حجاب زدایی در اندیشه‌ی منورالفکران
واقعیت این است که در بسیاری موارد، زن ایرانی نقش چندانی در اجتماع نداشته و به دنبال روزنه‌ای بود تا خود را مطرح نماید. این امر به دست اندیشه‌گران مشروطه که کم و بیش با تمدن و فرهنگ غرب آشنا شده بودند با شعار حجاب زدایی خود را نمایاند. اینان راه رهایی از عقب ماندگی زن ایرانی و گام نهادن وی را در مسیر ترقی، رفع حجاب فرض نموده و نخستین گام [را] که برداشتن روبند و نقات بود، عملی کردند. بدین وسیله قبل از تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی زمینه‌ی برداشتن چادر نیز فراهم گشت. اقدامات تجددگرایانه رضا شاه روند حجاب زدایی را سرعت بخشید تا جایی که به عنوان یکی از محورهای اساسی سیاست فرهنگی دولت وی جای گرفت. و همچنان که قبلا گفته شد در هفده دی ماه 1314 از سوی خانواده و شخص شاه کشف حجاب به طور رسمی اعلام شده و داشتن حجاب منع گردید. علی رغم این اقدام این رضا شاه نبود که اندیشه‌ی کشف حجاب و حجاب زدایی و حرکت به سوی فرهنگ برهنگی را مطرح ساخت بلکه وی این اندیشه را در سطح گسترده‌ای عملی ساخت. این منورالفکران جنبش مشروطه خواهی بودند که حجاب زدایی را مطرح ساختند. یکی از متقدمان، میرزا ملکم خان بود، وی اعتقاد داشت که نه تنها باید در حوزه‌ی فنی و فن‌آوری از غرب تقلید کرد؛ که در حوزه‌ی روابط اجتماعی نیز تقلید ضروری است. به ادعای وی:«غربی‌ها به همان میزان که در صنایع پیشرفت کرده‌اند، به همان نسبت نیز در روابط اجتماعی پیشرفت نموده‌اند». از منظر این افراد یکی از زمینه‌ها «حقوق زنان» و تبدیل نقش سنتی آنها به نقش امروزی در اجتماع بود. یکی از شیفتگان تمدن جدید غربی که اصل حجاب را نیز مورد حمله قرار می‌دهد میرزا فتحعلی آخوند‌زاده است، وی در خصوص تمدن غرب معتقد است: «مردم آسیا حریت کامله را یکبارگی گم کرده‌اند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشریت کاملا محرومند. بر شما لازم است که بزرگ خود (غرب) را بشناسید، همیشه به امر و نهی او مطیع باشید و رسم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید». وی درباره‌ی حجاب می‌گفت: «کسانی که بعد از اخلاف ما در دین اسلام بانی پروتستاتیسم خواهند شد، آیه‌ی حجاب را منسوخ خواهند کرد». وی درباره ی الگو گرفتن زنان ایرانی از غرب چنین اظهار نظر می‌کند: «امروز در بعضی از دول غرب زنان را به امور مملکت داخل می‌کنید، چنانچه این رسم قبل از غلبه‌ی عرب‌ها در ایران جایز بود». از دیگر افراد این طرز تفکر میرزا آقاخان کرمانی است. وی بیشتر به باستان گرایی توجه دارد تا غرب‌زدگی، نگاه باستان گرایانه‌ی، وی به سلسله‌های قبل از اسلام، به ویژه هخامنشیان و ساسانیان و ... است ... با تأسیس دولت ساسانی تاریخ ایران روشنی مخصوص یافت...»‌ در خصوص اسلام و آیین زند و برتری قائل شدن برای آیین زرتشت میزرا آقاخان می‌نویسد: «در عالم دیانت، قانون زند استوارترین آیین‌نامه‌های ازمندی سابق بود و مدارش بر پروگرام و نظام ترقی قرار داشت». در اندیشه وی انتساب حجاب به عرب‌ها نیز پیداست. این درحالی است که مخبرالسلطنه «چادر» را رسم ایرانی می‌داند:
«منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب»

سخن مشهور وی در ضدیت با حجاب چنین است:
«هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران که دست می‌زنیم ریشه‌ی او کاشته عرب و تخم او بذر مزروع آن تازیان است. یکی از آنها حجاب بی‌مروت زنان است. در ایران باستان، زنان با مردان شریک زندگانی بودند. حال هزار سال است زنان ایران مانند زنده بگوران تازیان در زیر پرده‌ی حجاب و کفن جلباب مستور و در خانه‌ها چون کور محجوب ، مهجور گشته‌اند...»24

علی‌رغم این که چنین اندیشه‌گرانی موضوع کشف حجاب را مطرح می‌کردند، اما اقدامات علمی حاکمیت در اواخر دوره‌ی قاجار و مخصوصا رضاخان در تغییر پوشش زنان و مردان، بیش از نظرات ارائه شده مؤثر واقع شد. هر چند اندیشه‌ی کشف حجاب، مقدمه‌ای بر اقدامات عملی در این راستاست.

پانوشت‌ها:
1- مرتضی ، جعفری و همکاران ، واقعه کشف حجاب، تهران ، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی ، چاپ دوم ، 1373 ، ص هفت
2- همان ، صص نه ـ ده
3- همان ، ص شانزده
4- همان ، ص نوزده
5- همان ، صص نوزده ـ بیست
6- همان ، ص بیست و سه
7- همان ، صص بیست و سه و بیست و چهار
8- همان ، ص بیست و پنج
9- همان ، صص بیست و پنج ـ بیست و شش ـ بیست و هفت
10- همان ، ص بیست و هفت
11- همان ، ص بیست و هفت
12- همان ، ص بیست و هشت
13- همان ، ص بیست و نه
14- حکایت کشف حجاب، واحد تحقیقات مؤسسه‌ی فرهنگی قدر ولایت، تهران ، مؤسسه‌ی فرهنگی قدر ولایت، 1373، صص 7، 13 و 14
* ـ نام اصلی او «فاطمه» یا «زرین تاج» بود و در یک خا نواده‌ی روحانی به دنیا آمده بود.
15- مهستی، ابوذرجمهری و همکاران، نشست تخصصی کشف حجاب، تهران ، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی ، چاپ اول، 1384، صص 136-140
16- همان ، صص 14-142
17- همان ، ص 142
18- همان ، صص 148-149
19- همان ، ص 11
20- همان ، ص 62
21- همان ، صص 15، 12 و 16
22- همان ، صص 22-23
23-همان ، صص ، 23-24
24- همان ، صص 55 ، 56 و 57



منبع | نویسنده : بانگداد به نقل از فرهنگ نیوز   -  www.bangdad.com
منبع ما : http://bangdad.com/bangdad/pages/details.asp?id=383
 نوشته شده توسط گروه خبری روز در یکشنبه 88/12/16 و ساعت 12:3 عصر | نظرات دیگران()
لـحـظـه بـه لـحـظـه بـا امـام(ره) در بـزرگ‌تـریـن اسـتـقـبـال تـاریـخ

سرویس: سیاسی
1388/11/11
01-31-2010
12:38:48 8811-06040: کد خبر

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: سیاسی

محسن رفیق دوست که راننده خودرو حامل حضرت امام (ره) در روز تاریخی 12 بهمن بود، در سال 1385 در آستانه سالگرد بازگشت امام خمینی پس از 15 سال تبعید به میهن، در مصاحبه‌ای با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران خاطراتی متفاوت و منحصر به فرد را از لحظه لحظه ورود تاریخی امام(ره) به میهن و استقبال پرشکوه و بی‌نظیر مردم از ایشان روایت کرد.

*گفت‌وگوی تفصیلی ایسنا با راننده خودرو حامل امام(ره) در12بهمن 57*

«محسن رفیق دوست» در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس تاریخ خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، یادآورشد:« امام(ره) دهم مهرماه 57 از عراق به پاریس هجرت کردند، در آنجا ایشان بلافاصله موقعیت را اینگونه تشخیص دادند که شورای انقلاب تشکیل دهند. ایشان دید وسیع سیاسی داشتند و با صفای باطن ایشان معتقد بودیم که امام (ره) خیلی از امور را می‌بینند که ما نمی‌بینیم.»

وی که به گفته خود در آن روزها از عوامل شورای انقلاب بود، در بیان خاطراتش از آن ایام اظهارداشت:« من با شهید بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم آیت الله طالقانی، شهید باهنر و مقام معظم رهبری ارتباط نزدیک داشتم و از قبل خدمت آنها بودم، 15 سال در اسلام‌شناسی شاگرد مرحوم شهید بهشتی بودم، زمانیکه به پاریس رفتند و با امام(ره) ملاقات کردند. پس از بازگشت ما را به منزلشان دعوت کردند، اواخر آبان یا اوایل آذر 57 بود؛ در این دیدار شهید بهشتی با لحن خاص خود گفت "برادران کمربند‌ها را محکم ببندید، کفش‌ها را به پا محکم کنید؛امام (ره)تاریخ رفتن شاه را می‌داند؛ تاریخ آمدن خودش را نیز می‌داند و تاریخ پیروزی انقلاب را هم می‌داند"و این سخنان زمانی مطرح شد که هنوز سه ماه به پیروزی انقلاب باقی مانده بود.»

رفیق‌ دوست در ایام پیروزی انقلاب در کمیته‌ی استقبال از امام(ره)، مسئول حفاظت از امام(ره) و انجام تدارکات بود وی در بیان خاطراتش از زمستان 57،افزود:«26 دی ماه، همزمان با خروج شاه از ایران، امام (ره)اعلام کردند که می‌خواهند هفته‌ی آینده به ایران بیایند.در شورای انقلاب بلافاصله مرا خواستند و به من گفتند که امام (ره) فرموده‌اند مکانی را در جنوب تهران برای ورود من در نظر بگیرید. مکانی که حتی‌المقدور به شخص خاصی تعلق نداشته باشد. قرار بود ایشان چهارم بهمن به ایران بیایند. مدرسه‌ی دخترانه‌ی رفاه در سال 1345 توسط عده‌ای از بازاریان مقلد امام(ره) به اتفاق روحانیونی مانند شهیدان رجایی، بهشتی، باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی با بودجه‌ای که بیشتر از محل وجوهات و سهم امام(ره) بود برای تحصیل دخترانمان ساخته شده بود و ما از ابتدا در هیئت امنای آن عضو بودیم. پیشنهاد کردم که بهترین جا برای ورود حضرت امام (ره)اینجاست که هم جای خوبی است و هم برای خود ایشان است؛زیرا از وجوهاتی که ایشان اجازه داده، ساخته شده است، به امام (ره)اطلاع دادند و ایشان هم قبول کردند.»

وی که اواخر مهرماه سال 57 پس از تحمل دو سال و نیم زندان آزاد شده بود، در ادامه مرور خاطراتش از بهمن 57 یادآورشد:« بعد از مطرح شدن موضوع بازگشت امام (ره) به میهن پیشنهاد دادم، کمیته‌ای برای استقبال تشکیل شود. من در آن کمیته دو سمت داشتم. مسوول تدارکات استقبال و حفاظت از امام(ره) بودم. البته در بسیاری از مراسم ها عهده‌دار امور تدارکات بودم. در راهپیمایی‌های روز تاسوعا و عاشورا و اربعین سال 57 مسوولیت تدارکات با من بود. از سال 42 تدارکات چی طرفداران امام(ره) بودم که مبارزه می‌کردند. قبل از انقلاب برای گروه‌های مسلمان مبارز اسلحه تهیه می‌کردم که آن زمان جرم بزرگی بود، البته زندانی هم که رفتم به علت همکاری با شهید اندرزگو بود، اگر اصل پرونده‌ی من لو می‌رفت شاید به فیض شهادت نائل می‌شدم.»

وی افزود:«محافظت شخص امام (ره)داستان جالبی دارد، به من ماموریت دادند برای حفاظت از ایشان هم ماشین تهیه کنم و هم تیمی را انتخاب کنم که بتوانیم از جان امام(ره) محافظت کنیم، برای حفاظت از امام (ره) از بچه‌هایی که می‌شناختیم و با آنها ارتباط داشتیم، استفاده کردیم. افرادی که نیرو‌های مسلح مبارز با رژیم شاه بودند و درعین حال مقلد امام(ره) نیز بودند، مانند بچه‌های گروه صف، من از قبل با مرحوم شهید بروجردی آشنایی داشتم، ایشان را خواستم و گفتم که شما از بچه‌های خود یک عده را جمع کنید و تیم محافظت را شما تشکیل دهید. برای این کار هم سازمانی درست کردیم. 8 تا ماشین غیر از ماشین بلیزر که مخصوص امام(ره) بود تهیه کردیم. برنامه‌ریزی کردیم که در هر ماشینی 4 نفر مسلح بنشینند. 10 موتور سیکلت 1000 سی.سی تهیه کرده بودیم که در ترک آن یک نفر مسلح بنشیند. مانور کردیم به گونه‌ای که ماشین امام (ره)وسط قرار بگیرد. دو تا ماشین جلوتر و سه‌ ردیف دوتایی ماشین هم پشت سر ماشین بلیزر قرار بگیرند و این 10 تا موتور هم دور ماشین‌ها مرتب بچرخند. البته این آرایش خیال‌ خامی بود و از مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا فقط 200 تا 300 متر توانست ادامه یابد.»

رفیق دوست اظهارداشت:« کار‌ها را آماده کرده بودیم تا اینکه یکباره گفتند از پاریس تلفنی شده و آقای یزدی پیشنهاد کرده‌اند که محافظت از امام(ره) را به مجاهدین خلق بسپارید. به شدت مخالفت کردیم. از طرف شورای انقلاب جلسه‌ای تشکیل شد. به آن جلسه رفتیم و مطالبی را عنوان کردیم. من در آن جلسه به سران مجاهدین که الان دیگر نیستند گفتم شما سه ایراد دارید. شما تازه چند روز است از زندان بیرون آمده‌اید.7 سال در زندان خورده‌اید و خوابیده‌اید! کجا آمادگی بدنی حفاظت از امام (ره)را دارید؟! در حالیکه بچه‌های ما هفته‌ی پیش در خوزستان عملیات کرده‌اند. دوما شما خودتان اسلحه دارید یا می‌خواهید از ما بگیرید؟! از همه‌ی آنها مهمتر شما اصلا امام(ره) را قبول ندارید. چطور می‌خواهید این کار را بکنید. گروه ما مقلد امام(ره) هستند و آماده‌اند و خودشان هم اسلحه دارند. البته بعد مشخص شد که امام(ره) در جریان این موضوع نبوده‌اند. من سمت تلفن نبودم نمی‌دانم چه کسی این پیشنهاد را مطرح کرد البته بعدا که در مناسبتی از احمد آقا سوال کردم ایشان گفتند که "اصلا این پیشنهاد مبنای درستی نداشته است. ما هم آن را در پاریس شنیدیم اما بعد که فهمیدیم شما در این جا ممانعت کرده‌اید و نگذاشته‌اید، خوشحال شدیم.»

وی در ادامه بیان خاطراتش از بهمن57 گفت:«اعلام شد که امام(ره) روز 4 بهمن می‌آید، بلافاصله بختیار اعلام کرد که فرودگاه‌ها بسته است، ما همه کار‌ها را آماده کرده بودیم. برادر مبارز کاسبی به نام مرحوم«حاج علی مجمع الصنایع» ماشین بلیزری داشت، خود پیشنهاد کرد این بلیزر بلند است و برای امام(ره) خوب است. به خود او ماموریت دادیم و کمک کرد برای ماشین در کارخانه‌های خودمان شیشه ضد گلوله درست کردند و قسمت عقب بدنه ماشین سرب گذاشتند، برنامه‌ریزی ما این بود که امام (ره)پشت سر راننده بنشینند آقای مطهری و آقای صباغیان هم پشت و احمد آقا هم جلو، کنار راننده بنشینند.»

وی ادامه داد:« زمانیکه بختیار گفت فرودگاه بسته است بلافاصله دو اتفاق افتاد. علما مبارز در مسجد دانشگاه اعلام تحصن کردند. تیم تدارکات بلافاصله گروهی را فرستاد مسجد دانشگاه را تحویل گرفتیم. فرش و پتو و امکاناتی برای خواب و غذا و ... فراهم کردیم. بچه‌ها مامور شدند آقایان را سوار می‌کردند و به مسجد دانشگاه می‌بردند. آنجا هم تیمی برای پذیرایی و حفاظت گذاشتیم. مردم در خیابان‌ها شروع به شعار دادن علیه بختیار کردند، روز به روز و ساعت به ساعت شعار‌ها تند‌تر می‌شد، 9 یا 10 بهمن شعار‌ها از "وای به حالت بختیار،اگر امام فردا نیاید" به "اگر امام فردا نیاد مسلسلامون در میاد" تبدیل شده بود. مذاکراتی هم از طریق سران نهضت آزادی با بختیار انجام می شد، بختیار عضو جبهه‌ ملی بود و باآنها ارتباط داشت، در آن شرایط سرانجام بختیار تسلیم شد.»

رفیق دوست همچنین یادآورشد: «پس از باز شدن فرودگاه بحث انتخاب ترمینال مطرح شد، سقف ترمینال یک فعلی سال 55 یا 56 فرو ریخته بود و به کلی مسافرت‌های فرودگاه‌های مهرآباد از ترمینال‌های 2 و 4 انجام می‌شد، این ترمینال را ساخته بودند اما هنوز آن را مورد استفاده قرار نداده بودند و آثار بنایی و نجاری هنوز آنجا بود. پیشنهاد کردم که از این سالن استفاده کنیم. سالن را به ما تحویل دهند خودمان تمیزش می‌کنیم. موافقت شد. ما هم یک تیم بزرگی به آنجا ریختیم و فرودگاه را تمیز کردیم. فکر می‌کردیم آنجا امکان خرابکاری نیست. بچه‌های مسلح را از شب یازدهم در سقف و زیر شیروانی محوطه پراکنده کردیم تا امنیت حفظ شود. شب دوازدهم با تعدادی از دوستان تا صبح مناجات کردیم.»

وی با بیان اینکه کمیته استقبال 16 روز مشغول فعالیت بود، ادامه داد: « برای حفاظت دو نیرو آماده کردیم. یک نیروی صد هزار نفری برای فرودگاه تا بهشت زهرا و یک نیروی 75 هزار نفری برای داخل بهشت زهرا، برای انجام هماهنگی و شناسایی 175 بازوبند چاپ کردیم. هنوز بازوبند‌ها توزیع نشده بود که آنها را دست مردم می‌دیدیم. لذا اعلام کردیم آن بازوبند‌ها باطل است. مردم از روی علاقه خودشان بازوبندهایی شبیه درست کرده بودند، ممکن بود دستهای دیگری هم در کار باشد. در هر صورت خیاط و چاپ‌زن و ... را به مدرسه‌ی رفاه آوردیم و گفتیم شما از این ساعت تا روز استقبال اینجا زندگی می‌کنید. آنها تا زمان دریافت بازوبند‌ها به حالت قرنطینه در مدرسه بودند. 175 هزار بازوبند را همان جا بسته‌بندی کردیم و به سرگروه‌ها تحویل دادیم، شب 12 بهمن بود.»

وزیرسپاه پاسداران در دولت میر حسین موسوی، افزود:« برای حضور در داخل سالن فرودگاه و استقبال رسمی کارت چاپ کردیم، به توصیه‌ی مرحوم شهید بهشتی و به خواهش خلیل‌الله رضایی که پدر رضایی‌های مجاهدین خلق بود. تعداد محدودی کارت هم به نام آنها دادیم تا در صف استقبال بایستند. صبح دیدم این 8 نفر مقابل همه، در صف اول ایستاده‌اند. رفتم تعدادی از روحانیون بزرگ که آمده بودند مثل طالقانی، بهشتی و اسقف مانوچیان را آوردم و در صف اول قرار دادم و گفتم باید در صف اول فقط روحانیون باشند.»

وی در ادامه به خبرنگار ایسنا گفت: «هواپیما ساعت 9 و 34 دقیقه نشست. 400 نفر برای داخل سالن دعوت کرده بودیم،اما سالن پر شده بود. نتوانستیم کنترل کنیم. من بلیزر را مقابل در خروجی فرودگاه گذاشته بودم. قرار بود امام(ره) سخنرانی کوتاهی انجام دهد بعد به سمت بهشت‌زهرا برویم. امام(ره) آمدند در سالن و کوتاه صحبت کردند. فشار‌ جمعیت به حدی بود که شخصی مثل آقای شاه‌حسینی که آن زمان رییس سازمان بازار جبهه ملی و ورزشکار بود و بعد هم رییس سازمان ورزش شد آنجا بیهوش شد. با احمد آقا تماس گرفتم، گفتم امام(ره) به باند برگردند و نمی‌توان اینگونه ایشان را منتقل کرد. گفتم من حرکت می‌کنم به سمت باند شما هم به سمت در باند بیایید. وارد باند شدم، دیدم امام (ره) سوار بنزی شده‌اند و صف زیبایی هم از افراد نیروی هوایی که بیشتر همافر بودند تشکیل شده بود. نیروی هوایی به صورت خود جوش وارد شده بود، البته با ما ارتباط داشتند و برای رفتن به بهشت‌زهرا با هلیکوپتری به ما کمک کردند. با سرعت آمدم پشت ماشین امام(ره) ایستادم،‌ پیاده شدم مقابل بنز را گرفتم و خدمت امام (ره)عرض کردم "ماشینی که قرار است شما را به بهشت زهرا ببرد آن عقبی است". امام (ره)فرمودند "چه فرقی دارند؟"، گفتم "آن ماشین بلند است و جمعیت هم جمعیت زیادی است و مردم هم بهتر خدمت شما می‌رسند"، در این لحظه مرحوم شهید عراقی به کمک من آمد و گفت: "آقا ایشان درست می‌گویند".»

رفیق دوست افزود:« سیستم بیسیمی تهیه کرده بودیم. قرار بود آقای صباغیان با بیسیم عقب بلیزر بنشینند. آقای مطهری از همان داخل فرودگاه به باند برگشتند ومثل بقیه‌ی آقایان جداگانه به بهشت زهرا رفتند. آقا رسیدند و در جلوی ماشین را باز کردند. گفتم شما بفرمائید عقب. گفتند نه می‌خواهم جلوی ماشین بنشینم. به آقای صباغیان اشاره کردند و گفتند این آقا کیست؟ جواب دادیم. فرمودند که غیر از من و احمد و راننده هیچ کس دیگر در این ماشین نباشد.

جمعیت زیاد را پیش‌بینی می‌کردیم،اما نه در حد 8 یا 9 میلیون نفر. از فرودگاه تا بهشت زهرا به صورت متراکم آدم‌ها بودند. در طراحی ماشین سیستمی را طراحی کردیم که شاستی کنار راننده باشد که اگر آن شاستی زده نمی‌شد در نه از بیرون و نه از داخل ماشین باز نمی‌شد. می خواستیم در بدون کنترل باز نشود که این تمهید در بهشت زهرا به کار آمد. امام (ره)نشستند و احمد آقا هم پشت ماشین قرار گرفتند. حدود 300 متر راه آمدیم. کم‌کم فشار جمعیت بین ماشین امام (ره) و ماشین‌های اسکورت فاصله‌ انداخت تا اینکه آنها دیگر از دید من خارج شدند. به میدان آزادی رسیدیم ماشین بنزی پیدا شد قبلا هماهنگ کرده بودیم مینی‌بوسی از صدا و سیما آمده بود. قرار بود آن ماشین فقط جلوی من باشد و من هم برای کار فیلمبرداری آنها خود را تنظیم کنم. این بنز تا نزدیک بهشت زهرا جلوی ماشین بود و نمی‌توانستیم کاری بکنیم. مردم فکر می‌کردند که امام (ره)در آن بنز است. بعد متوجه می‌شدند که در آن نیست و دنبال ما می‌دویدند. بنا بود من از فرودگاه به دانشگاه تهران بروم و امام(ره) در دانشگاه تهران رسما اعلام کنند که تحصن علما شکسته شود به عنوان یک حرکت سیاسی، بعد به سمت بهشت زهرا برویم.»

رفیق‌دوست در خصوص احساس خود درباره لحظه ورود امام(ره)به ماشین نیز گفت: « وقتی ما ماشین را آماده کردیم نمی‌دانستم چه کسی رانندگی می‌کند، یک شب که شورای انقلاب در مدرسه‌ی رفاه تشکیل شده بود. مرحوم شیهد مفتح من را کنار ماشین امام (ره)دیدند. گفتند راننده‌اش کیست؟ گفتم هر کس که آقایان بگویند. گفت کی بهتر از خودت. گفتم پس شما در جلسه بگوئید، من آمادگی دارم، از خدا می‌خواهم، چه افتخاری از این بالاتر؟ وقتی شهید مفتح از جلسه بر می‌گشتند با مرحوم شهید بهشتی و با هنر بودند. آقای شهید بهشتی فرمودند که بله شما خودتان رانندگی را به عهده بگیرید. به این فکر می کردم که این افتخار غیر قابل تکرار شدن است و این فکر کار را حساس تر و سنگین تر می کرد. اضطراب داشتم که این ماموریت سنگین را بتوانم به درستی تا بهشت زهرا انجام دهم. چند جا برایم مشکل پیش آمد. بعد از میدان فرودگاه ماشین براثر فشار مردم کاملا به چپ و راست متمایل می‌شد. اگر کمی بیشتر فشار وارد می‌شد ماشین به این سنگینی چپ می‌شد. این مساله روبروی دانشگاه و خیابان منیریه هم اتفاق افتاد. من در آن لحظات توسل پیدا می‌کردم. به علت سوار بودن مردم روی ماشین درون ماشین مثل شب تاریک می‌شد، زمستان بود؛ ولی درون ماشین مثل تابستان گرم می‌شد، تا جایی که کولر روشن می‌کردم. از یک طرف امام(ره) عرق کرده بودند. کولر را روشن می‌کردم تا بتوانیم نفس بکشیم.از نگرانی اینکه امام(ره) سرما نخورند دوباره خاموش می‌کردم. جایی حس کردم ماشین از روی یک چیزی رد شد؛ بعد مشخص شد متاسفانه پایی را زیر کرده‌ام که بعد به ملاقاتش مجروح رفتم. یک بار هم دیدم مردم به من اشاره می‌کنند و می‌خواهند چیزی را بگویند.ترمز کردم. دیدم پسر 15 - 10 ساله ای از زیر ماشین بیرون آمد که بعد فهیدیم 200 - 300 متر به حالت نیم خیز همراه ماشین و جمعیت زیر ماشین می‌آمده است.»

وی افزود:« سال 57 که انقلاب پیروز شد از اول راه‌آهن خیابان شهید رجایی منطقه‌ای به نام گود‌ها بود که چند سال قبل از آن خاک‌های آنجا را برای کارخانه‌های آجرپزی برداشت کرده‌ بودند و به همان شکل مانده بود. مردم در آنجا آلونک‌هایی ساخته بودند و در آنجا سکونت می‌کردند. گود هالوقنبر60 پله به پایین می‌خورد و آنجا 20 کاروانسرا ساخته بودند که در آن زندگی می‌کردند. امام (ره)رو کردند به احمد آقا و گفتند احمد من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند. مقابل دانشگاه امام(ره) گفتند باید به دانشگاه برویم که من گفتم امام(ره) اصلا امکان آن نیست باید به مسیر ادامه دهیم. وقتی مقداری در خیابان شهید رجایی به پیش رفتیم، فشاری که در ماشین بود احمد آقا را از پا درآورد و تقریبا بیهوش شد و به حالت خوابیده در پشت ماشین بود. احمد آقا سه ربع تقریبا بیهوش بود.من هم احساس می‌کردم دست‌هایم دیگر به بدنم وصل نیستند،اما امام (ره)2، 3 بار با دست اشاره کردند و گفتند که آرام باشید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. از زمانی که ایشان داخل ماشین نشستند تا وقتی که به بهشت زهرا رسیدیم، لبخندی روی لب ایشان بود.»

رفیق دوست گفت:«مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را در سه ساعت و 20 دقیقه در میان ازدحام جمعیت طی کردیم، در بهشت زهرا ازدحام جمعیت به گونه‌ای بود که عده‌ی زیادی روی قسمت جلوی ماشین پریدند و به پایکوبی و شادی پرداختند. داخل ماشین مثل شب تاریک شده بود. یک مرتبه موتور ماشین از کار افتاد. هر چه استارت می‌زدم فایده‌ای نداشت. فرمان هیدرولیک ماشین قفل شده بود و باید ماشین روشن می‌شد تا من آن را برگردانم. هنوز احمد آقا به هوش نیامده بود. امام(ره)، با بالا و پایین کردن دستگیره سعی کردند در را باز کنند، نتوانستند. گفتند باید برویم قطعه‌ی 17. دفعه‌ی اول که گفتند من خدمت ایشان عرض کردم که این ممکن نیست، با این ازدحام جمعیت اجازه دهید فکری بکنیم. درآن زمان 38 سالم بود. امام (ره)گفتند که در را باز کن تا من پایین بروم. این حرف را کسی می‌گفت که من از 16 سال پیش مقلد ایشان بودم و هر چه گفته بود با جان و دل گوش می‌کردم. در برزخ عجیبی بودم. شرایط بیرون به گونه‌ای نبود که بتوان در ماشین را باز کرد. همان جا با صدای بلند به حضرت زهرا (س)متوسل شدم. گفتم یا زهرا ترا به پدرت قسم به من کمک کن تا بیش از این در مقابل امام (ره)مقاومت نکنم. امام (ره)هم شنیدند.

امام (ره)در بهشت زهرا خیلی سعی می‌کردند در ماشین را بازکنند، من هم مدام خواهش و تمنا می‌کردم که ایشان تحمل داشته باشند. نیم ساعت با امام (ره)در آن وضعیت بودم. واقعا مستاصل شده بودم، مردم روی ماشین نشسته بودند یک مرتبه از لای پای مردم دیدم که آقای ناطق نوری بدون عبا و عمامه مثل کسی که در استخر شنا می‌کند از روی سر مردم در حالت دراز کش به سمت ماشین می‌آید. در سمت خودم را باز کردم.ایشان به امام سلام کرد. گفتم به حاج آقا بگویید که تحمل داشته باشند. ایشان گفتند بله، ما هماهنگ کردیم. با هلیکوپتر باید برویم. اصلا نمی‌شود به گونه‌ای دیگر رفت. جمعیت طوری است که اصلا به قطعه‌ی 17 نمی‌رسیم. از مردم خواهش کردیم که ماشین را به طرف هلیکوپتر هل بدهند. متاسفانه فرمان هیدرولیک ماشین به طرف خلاف جهتی که می‌خواستیم قفل شده بود. مردم 10 سانت 10 سانت، 500 متر ماشین را بلند کردند تا به هلیکوپتر رساندند. خود ماشین نزدیک 1/5 تن بود. بچه‌های استقبال هم فاصله‌ی مثلث مانند بین ماشین و هلیکوپتر را پر کردند. به مقابل پله‌ی هلیکوپتر رسیدیم در ماشین را باز کردم. آقای ناطق نوری روی پله‌های هلیکوپتر ایستادند. احمد‌آقا از روی پای من و از طرف صندلی راننده به درون هلیکوپتر رفتند. من کمک کردم و زیر بغل‌های امام (ره)را به احمد آقا و آقای ناطق نوری دادم. پاهای امام (ره)را هم گرفتم. به خاطر دارم وقتی امام (ره)درحال خروج از ماشین بودند پای امام(ره) را بوسیدم آن آخرین لحظه‌ی رمق من بود. وقتی به هوش آمدم آقای دکتر عارفی که پزشک امام(ره) بود در حال ماساژ دادن قلب من بود. لحظه‌ای که به هوش آمدم این جمله را شنیدم،" من تو دهن این دولت می‌زنم؛ من دولت تعیین می‌کنم." همه‌ی قوایم تحلیل رفته بود و نتوانستم به قطعه‌ی 17 بروم.»

رفیق دوست ادامه داد: «پس از آن به مدرسه رفاه رفتم که بعد شنیدم امام (ره)در قطعه‌ی 17 سخنرانی کرده‌اند و با مشکلات بسیاری هلیکوپتر آمده و نتوانسته امام (ره)را منتقل کند. بعد با آمبولانس امام(ره) را مخفیانه به بیرون از بهشت زهرا می‌برند و آنجا سوار هلیکوپتر می‌کنند. هلیکوپتر در بیمارستان امام خمینی فعلی می‌نشیند. آنجا امام(ره)از مجروحان انقلاب عیادت می‌کنند. بعد با آقای ناطق نوری و احمد آقا به منزل یکی از بستگانشان در خیابان دکتر شریعتی فعلی می‌روند که هیچ کس هم خبر نداشت همه می‌گفتند امام (ره)گم شده است!»

وی اضافه کرد: «زمانیکه مدرسه رفاه را در اختیار گرفتیم،ملاحظه کردیم که برای مجموع کار‌ها مکان کوچکی است. مدرسه‌ی علوی را که با تفاوت یعنی از نظر نوع مالکیت شبیه مدرسه‌ی رفاه بود، تحویل گرفتیم. آن موقع ستاد تبلیغاتمان را در مدرسه‌ی علوی مستقر کرده بودیم و برای اقامت امام (ره)مدرسه‌ی رفاه را در نظر گرفته بودیم.مرحوم شهید مطهری در نظر داشتند اقامت امام(ره) در مدرسه علوی باشد. به ما گفتند هر دو مدرسه را آماده کنید. امام (ره)آمدند آنجا، بالای پله‌ها ایستادند، از ما تشکر کردند و ساعت 12 شب با مرحوم شهید مطهری کاملا مخفیانه با یک ماشین کوچک به مدرسه علوی رفتند. آنجا بودند تا اینکه ما یک شب خدمت ایشان به حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم و از آنجا به قم رفتند.»

رفیق دوست افزود: «از نظر من امام (ره) معصوم نبود اما ترک اولی هم نمی‌کرد، امام (ره)در زندگی‌اش بسیار دقیق بود. مثلا برای اینکه تمرکز من حفظ شود با راننده صحبت نمی‌کرد. من بیشتر با او صحبت می‌کردم.ارتباط من بعد از آن با امام(ره) ادامه پیدا کرد در تشکیل سپاه و شورای فرماندهی سپاه و وزارت آن . تا رحلت امام (ره) ما مرتب خدمت ایشان می رسیدیم.»

رفیق‌دوست همچنین یادآورشد: «از بهشت زهرا تا بعد از استقرار کامل امام (ره)نیرو‌های «صف» مسوولیت حفاظت از خانه امام(ره) را بر عهده گرفتند که از آن پس حفاظت از مقام معظم رهبری و سران با تشکیلات سپاه است و من هم بنیانگذار حفاظت در سپاه بودم. بعد از ترور‌هایی که انجام شد برای شخصیت‌هایمان محافظ گذاشتیم. قبل از آن محافظ نداشتیم بعد از ترور شهید مطهری، خانه‌ی شهید بهشتی را محافظ گذاشتیم.»

رفیق دوست همچنین درباره سابقه آشنایی خود با امام(ره) نیز خاطرنشان کرد:« بعد از درگذشت آیت الله بروجردی تحقیق کردیم که از چه کسی تقلید کنیم. از چند نفر از روحانیون پرسیدم گفتند آقای خمینی. هر چه گشتیم دیدیم ایشان هنوز رساله ندارند. کتابی به نام زبده‌الاحکام نوشته بودند که بعضی از مسایل در آن بود. گذشت تا اینکه داستانی اتفاق افتاد و امام (ره)تصمیم گرفت که وارد ماموریت خود شود. روزی بین نماز مغرب و عشا در چند تا از مساجد تهران طلبه‌ای بلند می‌شود و می‌گوید من از قم پیش حاج آقای خمینی آمده‌ام ایشان فرمودند مومنین به قم می‌آیند پیش من هم بیایند.حتما این دعوت در مساجد دیگر در شهرستان های دیگر هم بوده است. همین باعث آشنایی بسیاری از ما با امام(ره) شد.1341 وقتی 22 سالم بود خدمت امام(ره) رسیدم. وقتی امام (ره)را از دور دیدم زانو‌هایم از حس رفت. بعد از آن وقتی از زمان سخنرانی‌های امام (ره)مطلع می‌شدیم، مرتب می‌رفتیم.»

وی در ادامه با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی امام (ره) به خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران گفت:« به خاطر دارم زمانی که امام (ره)در پاریس بود و اوج کشتار رژیم شاه بود یکی از افرادی که بعد‌ها در دوره‌ی دولت موقت وزیر شد به نزد امام(ره) رفت و گفته بود امام یک فکری بکنید به بن بست رسیدیم؛ امام(ره) گفت تو به بن‌ بست رسیدی!!، آن مرد گفت مردم مثل برگ درخت در خیابان‌ها می‌ریزند، امام (ره) نیز در جواب وی فرمودند خوب نیایند؛ مگر من غیر از قال الباقر و قال الصادق و حکم خدا چیز دیگری می‌گویم؟ آنها به تشخیص خود در این مسیر می‌آیند. مردم به بن بست نرسیده‌اند تو به بن بست رسیده‌ای!»

رفیق دوست در باره خاطرات خود از مدرسه علوی نیز یادآور شد:« مرحوم شهید کلاهدوز می‌گفت تو 10 ، 15 روز همه کاره‌ی ایران بودی! در مدرسه‌ی علوی من حکم می‌دادم بروید ستاد ارتش را بگیرید و در آنجا مستقر شوید. ساختمان ایز ایران را بگیرید. سران رژیم را می‌گرفتند و می‌آوردند. در زندان می‌کردیم. اسلحه می‌آوردند تحویل می‌گرفتیم. قبل از ورود امام (ره)که سرباز‌ها به فرمان امام (ره)از پادگان‌ها فرار می‌کردند به مردم می‌گفتیم کت و شلوار بیاورند تا آنها بپوشند. بعد هر کس را که سرش ماشین شده بود می‌گرفتند ما هم گفتیم همه‌ی جوانان سرشان را ماشین کنند تا سربازان شناسایی نشوند!!»

رفیق‌دوست ادامه داد:« اولین اعدامی که انجام شد،اعدام 4 نفر بود. نصیری، ناجی، رحیمی و خسروداد. آنها در مدرسه‌ی رفاه زندانی بودند. ناجی فرماندار نظامی اصفهان بود و کشتار عظیمی کرده بود. رحیمی فرماندار انتظامی تهران بود و خسروداد هم کسی بود که 17 شهریور میدان ژاله را با هلیکوپتر تیرباران کرده بود. برای آنها دادگاه تشکیل شد. البته آن شب می‌خواستند 15 نفر را اعدام کنند،اما گفتند پرونده‌ی این 4 نفر مشخص است. دادگاه تشکیل شد و حکم این 4 نفر صادر شد، که روی پشت بام مدرسه‌ی رفاه تیر باران شدند. به بقیه‌ی افراد کاملا رسیدگی می‌شد، شهود هم می آمدند. به خصوص در مورد ساواکی‌ها که دادگاه‌های آنها تماشایی بود.»

وی با بیان اینکه امیر عباس هویدا خود تماس گرفت و گفت مرا ببرید، افزود:« من دو نفر را مامور کردم به باغی که هویدا درآن بود بروند. امیر عباس هویدا را به مدرسه رفاه آوردند، پس از آماده شدن زندان‌ها او را به زندان قصر تحویل دادیم. به من گفتند که هویدا می‌خواهد تورا ببیند. من به زندان برای ملاقات هویدا رفتم. هویدا گفت مرا از این زندان بیرون ببر، در حیاط زندان قدم بزنیم. گفت وقتی شما انقلاب کردید و پیروز شدید گفتم شما‌ها هیچ سابقه‌ای در انجام امور ندارید،اما من به شما می‌گویم شما حکومت پایداری خواهید داشت چرا که خوب اداره می‌کنید. از زندان‌های شما مشخص است!! البته هویدا وصیت‌هایی هم داشت که عنوان کرد.»

رفیق دوست افزود:«صبح 22 بهمن من از مدرسه‌ی علوی بیرون آمدم دیدم مثل قبل شیشه‌های شیر پاستوریزه پشت در خانه‌های مردم گذاشته‌اند آب از آب تکان نخورده بود. ولی در هر صورت انقلابی شده بود و حکومت 2500 ساله فرو ریخت. ممکن است یکسری تندرو‌ی‌ها و یا کند‌روی‌هایی شده باشد،اما کار به سرعت انجام شد. ممکن است، نا بسامانی‌هایی پیش آید که طبیعی هر انقلابی است،اما انقلاب ما کمترین بی‌نظمی و مشکلات را داشت.»

رفیق‌دوست درباره‌ی نحوه صدور حکم برای توقیف اموال و برخورد با افراد نیز گفت: «اموال بسیاری آوردند و به مدرسه‌ی علوی تحویل دادند وقتی امام (ره)می‌خواستند به قم بروند همه‌ی اینها مشخص بود. از خانه‌ی سرهنگ عسگری که محافظ شاه بود یک کیف طلا و جواهر آْورده بودند و تحویل داده بودند. همه‌ی اموال لیست‌برداری شده بود. اتفاقا بسیاری از اینها را چون کسی اطلاع نداشت وقتی رییس بنیاد شدم یک روز مراجعه کردم کلی از اینها را که احکامشان به نفع بنیاد صادر شده بود برای بنیاد تحویل گرفتم.توقیف اموال توسط مردم صورت نمی‌گرفت، به خانه‌هایی می‌ریختند که هیچ کس در آنجا نبود. می‌آوردند و تحویل می‌دادند. جوانی را فرستاده بودیم رفته بود در ساختمان ایزایران. در آن ساختمان صندوق بزرگی بوده که در آن باز بوده و درون آن پر اسکناس‌ دلار و ریال بوده است. این جوان سه روز از پای صندوق تکان نمی‌خورد. نمی‌دانسته که چه کند؟!، تلفن ما را هم نداشته تا اینکه بالاخره از طریقی اطلاع می‌دهد که به مدرسه‌ی علوی بگویید من را اینجا فرستاده اند از گرسنگی دارم می‌میرم. ما یک آدم فرستادیم یک وانت پول از آنجا آوردند و تحویل بانک مرکزی دادیم.»

وی ادامه داد:«بعد بلافاصله امام (ره) دستور تشکیل بنیاد مستضعفان را دادند که با فاصله‌ی 17 روز گفتم تمام اموال را تحویل دهند، البته اشتباهات هم زیاد بود. که بعد‌ها افرادی آمدند و در دادگاه‌ها اموال عده‌ای برگردانده شد. دادگاه‌ها ممکن بود اشتباه کنند که بعد‌ها رسیدگی می‌شد. آنها هم از طریق گزارش‌ها کار می‌کردند. تقریبا اموال کمتر کسانی که در ایران نبودند توقیف می‌شد، اولین سوالی که ایجاد می‌شد این بود که چرا او فرار کرده‌ است؟، بعد توقیف می‌شد. وقتی سال 68 من رییس بنیاد شدم 11 سال از انقلاب گذشته بود. بیش از 63 درصد از اموالی که در اختیار بنیاد بود هنوز توقیف بود و مصادره نشده و در حال رسیدگی بود. هنوز هم دارند رسیدگی می‌کنند و اموال را بر می‌گردانند. اخیرا یکی آمد گفت که من ضد انقلاب نبودم به علت مریضی از ایران رفته بودم و ترسیدم برگردم.»

وی در مورد نحوه شناسایی اموال اظهار داشت:« در مورد خالی بودن منازل از اطلاعات مردمی استفاده می‌کردیم.»


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در یکشنبه 88/11/11 و ساعت 4:2 عصر | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کانال تلگرامی اخبار ( یارانه و اخبار جدید )
یارانه مهر واریز شد/ایرانیها 280هزار میلیارد تومان یارانه گرفتند
بازگشایی پایگاه اطلاعاتی آمار طی یک هفته آینده
اطلاعیه شماره 7 ستاد هدفمندی یارانه ها منتشر شد
پرداخت 40 هزارو 500 تومان یارانه اسفند ماه
عناوینی از سایت دولت
نتایج هفته اول اجرای قانون هدفمندی یارانهها
تصویب نرخهای جدید حمل و نقل
قیمت مصوب انواع نان
قیمت پله های 7 گانه مصارف برق
میزان سهمیه و قیمتهای جدید بنزین و گازوئیل و گاز خودرو
تعرفه های جدید گاز
فروشگاه اینترنتی شما
آغاز به کار سامانه جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوار از اول آذر ما
دفاع از قرآن
[همه عناوین(3262)][عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا