ابراهیم - خبر روز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور دانش احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8
مریم امینی، همسر شهید آوینی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران:
چسباندن امثال ابراهیم نبوی به مرتضی کار حضرت فیل است
روشنفکران می خواهند از آوینی سوء استفاده کنند

گروه فرهنگی: سید مرتضی آوینی گنگ خواب دیده ای بود که در زمانه خویش فهم نمی شد و حتی باید گفت هنوز هم دوره فهم تفکر او فرانرسیده است؛ چه اینکه از سوی دوست و دشمن، به غلط دشمن و دوست تلقی می شد و هنوز می شود. این مخالفت ها گاه پایه نظری داشت؛ چنانکه انتلکتوئل ها و شبه روشنفکران در نشریات شان و یا مثلا در سمینار سینمای پس از انقلاب با او مخالفت می کردند؛ گاه نیز از سوی کسانی ابراز می شد که اگرچه همچون او سلک انقلابی داشتند اما در انتخاب طریق اشتباهات فاحشی کرده بودند و از گزند تیزی نگرش آوینی در امان نمانده بودند. برخی از آنها بواسطه بهره مند نبودن از عمق نظری و فرهنگی سیدمرتضی و یا فی المثل دانش سینمایی او، از پایگاهی ایدئولوژیک و سیاسی در برابر او می ایستادند.

در نشست "صمیمانه با همسر شهید آوینی" که عصر دیروز از سوی انجمن اسلامی دانشگاه تهران در تالار شهید دهشور دانشکده علوم دانشگاه تهران برگزار شد، مریم امینی همسر شهید آوینی به پرسش های دانشجویان پاسخ داد.

همسر سید مرتضی آوینی در پاسخ به پرسش های دانشجویان تهران، با اشاره به برخی از این مخالفت ها و نیز برخی سوء استفاده ها در زمان کنونی، تعریضی به نوشته اخیر ابراهیم نبوی دارد. متن کامل سخنان وی که توسط برنا منتشر شده است در ادامه آمده است:

در ابتدا مجری از امینی پرسید: شهید آوینی در دوره ای که تحصیل می کرد، هنرمندهایی مثل مخملباف و محمد رضا لطفی هم او را می شناختند. همین طور است؟

همسر شهید آوینی در پاسخ گفت: مخملباف را نمی دانم. چون از نظر سنی همسن نبودند. اما آقای لطفی چرا. چون دوره کوتاهی منزل ما می آمدند ولی آن هم آشنایی غیر مستقیم بود. امثال عطا امیدوار یا هم دوره های معمار ایشان بیشتر او را به یاد دارند. مرضیه برومند هم یکی دو دوره با آوینی اختلاف داشت و ایشان را کاملا به یاد دارند. منظورم برخوردهای فیزیکی است. تحصیل ایشان در دانشگاه تهران حدود 10 سال طول کشید و چون منظم نمی رفتند در این 10سال، افراد زیادی او را می شناختند. این ویژگی را داشت که آدم ها دور او جمع می شدند.

سوال بعدی درباره علت ازدواج آوینی با مریم امینی بود که او پاسخ داد: اگر بخواهم آن چیزی که بود بگویم انگار از خود تعریف می کنم. اما احساس می کردم یک انسان منحصر به فرد است. نفوذ کلامش عادی نبود. نوعی خلوص و یک طور جست و جوگری در او بود احساس می کردم کلامش از یک یافتن حاصل می شود.

یکی از سوال های کتبی دانشجویان درباره رابطه مرتضی آوینی با امام و انقلاب بود،که امینی جواب داد: ورود ما به انقلاب پس از آن و با امام بود. چون پیش از آن اصلا دغدغه این نبود ولی شخصیت امام این نقطه عطف را ایجاد کرد. جوهر وجود مرتضی یکی بود که بسیار جست و جوگر و آرمان خواه بود و تمام تفکرات فلسفی و حضوری که در حوزه های هنری داشت، زمینه هایی برای دست یافتن به حقیقت مطلوب او بود.

وی ادامه داد: مرتضی کتاب هایی را به عنوان اینکه حدیث نفس بودند، سوزاند. در آن کتاب ها جملاتی دیدم که پس از انقلاب فقط فاعل و مفعولش عوض شده بود. یعنی مصداق و آرمان عوض شده بود، ولی جوهر یکی بود به نظرم در مرتضی یک پازل داریم که کامل بود ولی بعضی قطعات آن جابه جا بود. یعنی این فرد از اول تا آخر عمر فقط یک سوال داشته و برای آن تلاش می کرده. اینطور نبوده که خود را برکنار از مسایل نگه دارد و راجع به یک موضوع خاص فقط اظهار نظر کند. البته این اشکالی ندارد او خودش را در دهانه آتشفشان نگه داشت.

همسر آوینی تصریح کرد: بعضی سوال می کنند تا جوابی که می خواهند بشنوند و از مرتضی هم همین را می خواهند. در این سال ها بسیار دیدم که در مراسم های او فقط خواسته اند جوابی که دوست دارند از مرتضی بگیرند. اما اینکه چه بود و کی بود و چرا بزرگ شد، مهم است. بعد از شهادت مرتضی هر سال مراسم برگزار می کنیم و هر کس از نسبتی که با آوینی داشته صحبت می کند. اما در واقع می خواهیم جوابی که دوست داریم را بگیریم.

وی ادامه داد: در حالی که این برنامه ها به شناخت نمی رساند و به نظرم مساله اصلا شناخت نبوده است. اما مرتضی اینطور نبود. حتی در پایان نامه او که رجوع می کنم احساس می کنم که در عالم نظمی می بیند که به آنها اشاره می کند و بر اساس آن طراحی شهری را می کند که از همان نظم برخوردار باشد و قابلیت گسترش و تعمیم خود را داشته باشد.

پایان نامه ام هم روی فتح خون کار کردم
پس از آن درباره تحصیلات امینی از او پرسیدند که وی گفت: من از سال 54 در دانشگاه شریف ریاضی کاربردی می خواندم و فوق لیسانس زبان شناسی ام را هم سال 82 از دانشگاه تهران گرفتم. در پایان نامه ام هم روی فتح خون کار کردم. یعنی تحلیل متن و تحلیل گفتمان نثر و کلام این کتاب. نثر او برای من مثل یک دریاست و به آن عطش دارم.

وی در مقایسه فتح خون و روایت فتح گفت: هر دو سه لایه مشترک دارند یک لایه مستند است لایه دوم وجه آیینی وسنتی است. یک لایه عمیق تر هم وجود دارد که لایه ای عرفانی-شاعرانه است. این سه لایه در خود او هم وجود داشت. کتاب فردایی دیگر دو بخش اصلی دارد بخش اول که به نیهلیسم و فلسفه غرب می پردازد. بخش دوم هم مقالات درباره شعر است. اگر انسان دغدغه داشته باشد، سوال برایش پیش می آید که این کتاب را او چرا اینطور تنظیم کرده. به نظرم اینها جای سوال دارد در عین حال تناقضی ندارد. چون با اینکه بسیاری از فعالیت های او بالفعل است یعنی کنار نکشیده اما عمیق است. طوری که شاعرانه و عارفانه به نظر می رسد.

سوال بعد درباره فرزندان آوینی بود که امینی پاسخ داد: دختر بزرگم متولد سال 58 است. دختر دومم متولد 63 است و پسرم هم متولد64

وی درباره شیوه تربیتی مرتضی آوینی هم گفت: در زندگی خصوصی او دو روش و منش درباره بچه ها داشت، که به نظرم هماهنگ با دوره ای است که در آن رشد می کرد. شاید به نظر تبعیض آمیز باشد؛ ولی این روش از خود او برمی خواست. روش تعصب آمیز و سختگیرانه درباره دختر بزرگمان وجود داشت ولی درباره دو فرزند بعدی مان نه. از بعد از جنگ خیلی سعی می کرد بچه ها را خوشحال کند. خیلی هم دوست داشتند بچه ها را مستقل بار بیاورند.

سوال بعد هم درباره ارتباط آوینی با امام بود که پاسخ داد: او عاشق امام بود، دکتر داوری در مقاله بعد از شهادت مرتضی نوشت: آوینی شیدای امام بود. شیدا توصیف دقیقی از وضعیت او بود همه ابعاد امام با هم در او اثر گذاشته بود.

یکی از دانشجویان از او درباره مشکل چاپ کتاب های آوینی پرسید که وی پاسخ داد: از سال 76 کتاب های مرتضی در انتشارات ساقی چاپ شد. من قراردادی به عنوان مالک مادی و معنوی این کتاب دارم که برطبق آن هر بار اجازه یک بار چاپ را می دادم. این موضوع ادامه داشت تا اینکه از ابتدای 88 برای اینکه می خواستم کتاب ها از طرف خانواده منتشر شود. بر طبق قرارداد درخواست مجوز انتشاراتی دادم. چند ماهی برای دریافت مجوز انتشارات طول کشید و به زودی انتشارات «واحه» کتاب های او را چاپ می کند.

وی گفت: از طرف نشر ساقی حرف هایی مبنی بر اجازه ندادن من منتشر شد و من تعجب می کنم چون آوینی 12 عنوان کتاب دارد و 10 عنوان در سال 86 تجدید چاپ شد. تاریخ هایی که ناشر ذکر کرده همه مربوط به یک دوره قبلی چاپ است و این موضوع کاملا قابل بررسی است سال پیش هم در نمایشگاه کتاب، کتاب های او فروش می رفت. اصولا آوینی به عنوان هنرمند هر چه کرده برای شنیده شدن و دیده شدن بوده و چیزی برای پنهان کردن نداشته است.

امینی توضیح داد: در این 12 سال که همیشه با همین تیراژ کتاب ها چاپ می شده هیچ وقت نشنیدم که کتاب نبود. من هم نمی دانم چرا اخیرا گفته می شود که کتاب های او چاپ نمی شود(!) چون منطقی نیست. همیشه کتاب ها چاپ می شد. پیش بینی ام این بود که هر 3 سال یک بار تجدید چاپ می شود و تا دریافت مجوز انتشار نیازی به تجدید چاپ مجدد در ساقی نیست. ولی 2 عنوان فتح خون را با 9900 و انفطار صورت را هم با 5500 تیراژ چاپ کردیم و این بیشترین تیراژ برای کتاب های او بود اصلا متوجه نمی شوم این حرف هایی که درباره نبود کتاب او و عدم اجازه من برای نشر او مطرح می شود از کجا آمده است.

مجری برنامه در ادامه پرسید: با پیروزی انقلاب طیف آکادمیک تعلیم دیده ای که با هنر در ارتباط باشد یا نبود یا کم بود . تیپ هنری قبل از انقلاب خود را هماهنگ با این جریان نمی دیدند و روحانی ها هم که مالک اصلی انقلاب بودند.علاقه زیادی نشان نمی دادند آن زمان دو جبهه بود یکی بنی صدر که تلویزیون را در اختیار داشت و دیگری حزب اللهی ها. وقتی خان گزیده ها پخش می شد دید عمومی این بود که حزب اللهی ها به تلویزیون راه یافتند و این فیلم نقطه عطفی بود.فشاری از طرف تلویزیون به او نیاوردند؟

امینی پاسخ داد: نامه ها و فشارهای زیادی از اعوان خان ها به تلویزیون می آمد که ظاهرا آنها را گزیده بود. اما از طرف تلویزیون و ... نه

سوال بعد که پرسیده شد این بود: اگر آوینی بود با توجه به وقایع اخیر دیدگاه سیاسی اش چه طور بود؟ امینی پاسخ داد: این سوال از من زیاد شده. به نظرم باید بخشی از آن را فیزیکی دید. یعنی او یک زمان به دنیا آمده یک زمان هم از دنیا رفته. یعنی اگر بود، جا ندارد و نمی شود آدم ها و تفکراتش را مصداقی امتداد داد. از ما بر نمی آید و درباره آوینی این پاسخ مشکل تر است چون آوینی اهل جست و جو بود. آدمی بود که تغییر و تکامل پیدا می کرد. بنابراین همان طور که الان با توجه به محدوده زندگی این سوال ها اشتباه است گسترش هم اشتباه است. او اهل فکر و تغییر بود. یعنی خود را ادامه می داد و از ظرفیت های خود برای دریافت بهتر استفاده می کرد. چون هنوز پرسش هایش تمام نشده بود.

مجری برنامه همچنین با تاکید پرسید: به نظر می رسد فرد یا گروه خاصی از اندیشه های او استفاده می کنند، موافقید؟

امینی هم پاسخ داد: با توجه به قراین و شواهد این مساله روشن است. از موقع شهادتش تا الان دربرهه های مختلف می بینم که هر کس مقاله خاصی از او را رو می کند و به عنوان نظر مرتضی در موضوعی دیگر منتشر می کند. مثلا وقتی خاتمی رییس جمهور شد مقاله تحجر و تجدد آوینی را که مربوط به دوره وزارتش بود چاپ می کند و آن هم نصفه و نیمه و این را انتقادی به شخص خاتمی جلوه دادند.

مجری مجددا پرسید: این جریان را با فشارهایی که موقع پخش خنجر و شقایق اعمال شده پیوسته نمی دانید؟

وی گفت: با اتفاق هایی که در مجامع مطبوعاتی نسبت به سوره رخ داد، پیوسته می دانم. در مقاطع مختلف مقاله ای از چاپ می شود و ادعا می شود که آوینی سیاسی بوده و درباره آدمی که در مقام سیاسی قرار گرفته نظر می داده در حالی که او بنا بر اقتضای زمان در مجله فرهنگی- هنری سوره و درباره مسایل فرهنگی مقاله می نوشت. چاپ مقاله او به طور ناقص جز سوء استفاده نیست. من درباره آوینی با وسواس و نگرانی از اینکه نظر خودم را دخیل کنم نگاه می کنم و پرهیز دارم و احساس مسوولیت می کنم که نکند ناخواسته فکر خودم را منتقل کنم.

یکی از دانشجویان پرسید پس چه طور جرأت می کنید نظر خود را به آوینی نسبت دهید. شما 17 سال سکوت کردید و بسیار کم حاضر شدید حالا این نظرات چیست که به نام شهید آوینی می دهید؟

امینی پاسخ داد: این طور نیست. هر وقت که روایت فتح دعوت کرد من حضور داشتم در دانشگاه های مختلف مثل تربیت مدرس شرکت کردم و سکوت واقعیت ندارد بعد از شهادت او اولین مقاله ای که نوشتم مرتضی و ما بود که چاپ شد. اگر منظور مناسبت های جمعی است، بسیار شرکت کردم و این استناد شما به چیست؟ اینقدر برای این کار مسافرت می کردم که شاید در تربیت فرزندانم کوتاهی کردم.

وی ادامه داد: اما در مجموعه مراسم هایی که شرکت کردم احساس نمی کردم که اگر نکنم اتفاق خاصی می افتد خیلی ندیدم که مخاطب آوینی تشنه او باشد. البته ادعای جوابگویی هم ندارم آوینی خوشبختانه آثار فراوانی دارد که شما می توانید بر اساس آثارش استناد دهید. می گویید «چرا جرأت می کنید دوباره او نظر بدهید» چرا نکنم تعجب می کنم دیگران چه طور جرأت می کنند؟

همسر شهید آوینی گفت: قشر روشنفکر در صدد سوء استفاده از آوینی هستند. اما به آن اشاره نمی کنم چون این قدر آوینی واضح است که مصادره کردن او از سوی روشنفکر ها کار حضرت فیل است. تصویری که آوینی برجا گذاشته نمی گذارد که آنها او را مصادره کنند و بگویند ضد انقلاب بوده. با این حرف ها نمی توانند خود را به آوینی بچسبانند.

در ادامه مجری برنامه پرسید فشار هایی که از سمت کیهان می آمد به چه دلیل بود؟ تیپ کیهانی ها آوینی را قبول نکردند و حتی موقع شهادت او اسم شهید برای او نزدند و در کیهان هم خبر شهادت را ندادند.

امینی گفت: کار خوبی کردند چون صداقت داشتند. این در ادامه کاری بود که با آوینی می کردند چون آوینی را قبول نداشتند. این خوب است که با صداقت بگوییم آوینی سوره را قبول نداریم و آوینی روایت فتح را قبول داریم. این خوب است که بر همان موضع خود بمانند. این برخورد روشن و شفاف خوب است. مشکل اینجاست که قبول نکنیم آوینی هم این است هم آن.

مجری پرسید: اما صداقت را بعد از او هم ادامه ندادند. همان کیهان مقالاتی در مدح او چاپ کرد.

همسر آوینی گفت: بسیاری از اشخاص که پیرو جریان فکری مشخص بودند بعدها 180 درجه رفتارشان فرق کرد و پای حرفشان نایستادند و طوری رفتار کردند که انگار عاشق تر از آنها نسبت به آوینی نبوده. درباره کیهان و جمهوری خصوصا حرف نمی زنم چون تفاسیر سیاسی خاصی نسبت به آن وجود دارد.

اینکه از طرف بیت رهبری تحت فشار باشد، حرف بیخودی است
در اینجا یکی از حاضران پرسید: نظرتان درباره یادداشت های آخر ابراهیم نبوی و بهنود چیست؟ نبوی گفته که آوینی در 3 سال آخر از نظام نا امید شده بود و فشار های زیادی از طرف بیت رهبری به او می شد.

امینی گفت: این هم سوء استفاده قشر روشنفکر است. آنها هم در صدد این سوء استفاده بودند. اما به آن اشاره نمی کنم چون این قدر آوینی واضح است که مصادره کردن او از سوی روشنفکر ها کار حضرت فیل است. چون تصویری که آوینی برجا گذاشته نمی گذارد که آنها او را مصادره کنند و بگویند ضد انقلاب بوده. با این حرف ها نمی توانند خود را به آوینی بچسبانند.

وی تصریح کرد: من هم قبول دارم که صحبت بهنود در فیلم مرتضی و ما بی خود بود. بهنود در آن فیلم گفته بود: آوینی مودب بود و با اینکه موضعش با من مخالف بود ولی مقاله اش هم مودبانه بود. این حرف او بی خود بود چون آن مقاله خیلی تند بود و اصلا مودبانه نبود.

امینی تاکید کرد: آن آدم ها خیلی زود خودشان را لو می دهند. اینکه آوینی از نظر فرهنگی آوینی در سه سال آخر تحت فشار بود، درست است ولی اینکه از طرف بیت رهبری تحت فشار باشد، حرف بیخودی است.

وی ادامه داد: آوینی فکر می کرد که گفتن حرف های زمان جنگ سخت شده اما وقتی آوینی برای کاری می رفت با تمام وجود می رفت و مثلا در «شهری در آسمان» کلام ماورایی او بر این اعتقاد مشهود است. آدمی که با فشار برود این کلام را نمی تواند بنویسد من نمی توانم کسانی که با این نگاه بخواهند آوینی را تحت فشار رهبری نشان دهند را باور کنم اصلا چنین جایی ندارند و ذی مدخل نیستند.

مجری پرسید: از زمان جنگ چه تحولی رخ داد که 3 سال آخر اینقدر فشار به او آمد؟

همسر آوینی گفت: چون آدم های دیگر او را تحت فشار خود قرار می دادند و به او اجازه نمی دادند که تغییر کند. او از چیزی برنگشته بود. او داشت تکامل پیدا می کرد. دامنه مخاطبان او داشت گسترده می شد فکر می کرد این حرف ها را به روشنفکر ها هم می توان زد، اما این به معنی برگشت نیست.

وی ادامه داد: او در مسایل فرهنگی نظر روشنفکر ها را هم می پرسید. او هم با تحجر مخالف بود هم تجدد. ولی به این معنی نیست که چون طرف فرج سرکوهی است نباید حرف های او را شنید. این رفتار در حوزه فرهنگ عملی نیست. البته او مشتاق بود از طیف جوان های متعهد انقلاب نسلی هنرمند رشد کند. شاید سال های آخر البته از این ایده آل خودش ناامید شده بود. شاید هم در آن مدت زمان نمی شد، برآورده شود.

امینی گفت: الان هم چنین نسل و جریانی را نمی بینم شاید یکی دو نفر باشند ولی جریانی که روح انقلاب را منعکس کند دیده نمی شود. البته این خیلی خوب بود که حرف هایی که از دهان روشنفکرها بیرون می آید از زبان انقلابی ها بیرون می آمد. اما واقعیت این است که «یک تجربه ماندگار» تنها مطلب مربوط به اثر گرانقدر روایت فتح را مجله «فیلم» می کند. آوینی این طور نبود که آن برخوردی که در عرصه اعتقادی می کند باید در عرصه هنر هم بکند.

دانشجویی از نظر شهید آوینی درباره ولایت و ولایت پذیری پرسید. همسر شهید آوینی پاسخ داد: در کتاب های او این مطالب به شکل مبسوط، آمده است به نظرم تبعیت کامل داشت و مقاله های زیادی هم نوشته است.

مجری برنامه درباره اشاره داماد شهید آوینی- معززی نیا- به سوء استفاده ابزاری از آوینی پرسید.

امینی گفت: نمی خواستم اسم ببرم اما ظاهرا ده نمکی هر جا می نشیند از آوینی مایه می گذارد. اینکه اگر آوینی بود فقر و فحشا را می ساخت، این را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد. اینکه از نظر احساسی به او علاقه داریم دلیلی بر این نیست که او همان چیزی را بسازد که آوینی اگر بود می ساخت.

از امینی پرسیدند: نظر شما درباره بحران سال 88 چیست و چه توصیه ای می کنید؟

وی گفت:اگر توصیه ای دارید بکنید جواب دادن یا ندادن تعبیر دارد پس این سوال ها را نپرسید.

مجری پرسید: معمایی که هست رابطه او با دستگاه های دولت مثل صدا و سیما است او در آن دولت
” وقتی آوینی برای کاری می رفت با تمام وجود می رفت و مثلا در «شهری در آسمان» کلام ماورایی او بر این اعتقاد مشهود است.آدمی که با فشار برود این کلام را نمی تواند بنویسد من نمی توانم کسانی که با این نگاه بخواهند آوینی را تحت فشار رهبری نشان دهند را باور کنم اصلا چنین جایی ندارند و ذی مدخل نیستند. “
کار می کند ولی وقتی قرار است مستند خنجر و شقایق پخش شود، مشکل پیدا می کند. آوینی تغییر کرده یا سیستم تغییر کرده و او را نمی پذیرد؟

همسر شهید آوینی گفت: زمان و دوره فرق کرده. آوینی مقاله های زیادی درباره تلویزیون دارد برنامه های جدی تلویزیون را با برنامه هایی مثل جنگ هفته مقایسه می کرد و آن را گرفتار ابتذال می دید مشکلاتی که در پخش خنجر پیش آمد یکی از نمونه هایی بود که نشان می داد جامعه برای آوینی جا ندارد.

یکی از دانشجویان پرسید نظر شما درباره مقایسه نوری زاده و آوینی چیست؟

وی گفت: نوری زاده تا وقتی در کیهان بود مقاله هایش شبیه تفکری بود که آوینی را مصادره به مطلوب می کرد. اما از بعدش بی خبرم . با این مقایسه ها موافق نیستم به جای مقایسه انرژی را صرف شناخت کنیم چون جا برای کشف زیاد است.

وی تصریح کرد: توجه لازم به تفکر آوینی نشده و زیاد هم برای شناخت، دغدغه نمی بینم در حالی که اگر به آن توجه می شد بسیار راهگشا بود.

دانشجوی دیگری پرسید: آن شرایطی که آوینی قبل از انقلاب را به بعد از انقلاب تبدیل می کرد الان هست یا شرایط طوری است که فرد را برعکس می کند.

همسر شهید آوینی گفت: آوینی در نامه به برادرش در آمریکا می نویسد: هر چه دنبال آن بودم در وجود امام هست. جو انقلاب در مرتضی تاثیر نداشت وجود امام بسیار اثر گذار بود شاید چون الان وجود امام دورتر شده، سخت تر این تحول به وجود بیاید. استاد داوری درباره مرتضی می گوید:«شاید وجود مرتضی را فراموش کنند ولی عدم او را فراموش نمی کنند.» امروز به نظرم وجود مرتضی فراموش شده و این فراموشی از نوعی نیست که از عدم به شناخت برسیم شرایط بسیار هیاهو محور است.

وی ادامه داد: آوینی فرزند انقلاب و امام است. در منحنی صعود شهید آوینی شهادت نقطه کمالش است و انگار می گوید این زندگی را یکبار دیگر باز خوانی کنید و این کلیت را دوباره نگاه کنید. ببینید درباره کسی که به این کمال رسیده سوالی ندارید. یعنی این کمال این اطمینان را می دهد که تناقضی که بر ذهنمان درباره او می رسد شاید مربوط به خودمان باشد. آوینی متفکری بود که یک صدم اندازه اش هم او را نشناختند.

 

منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?id=48542


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/1 و ساعت 6:56 عصر | نظرات دیگران()
افتتاحیه کرسی‏های آزاد‏اندیشی در دانشگاه تهران/2
ابراهیم‏فیاض:‏هنوز در تقلید محض به سر می‏بریم
سعید‏زیباکلام:‏ادعای بی‌طرفی چیزی جز افسانه نیست

دکتر ابراهیم فیاض و دکتر سعید زیباکلام از دیگر چهره هایی بودند که در همایش دانشکده حقوق دانشگاه تهران حضور یافتند و درخصوص کرسی های آزاداندیشی سخن گفتند.

به گزارش رجانیوز فیاض عضو هیئت علمی و استاد مردم شناسی دانشگاه تهران در بررسی این موضوع از دیدگاه مردم‌شناسی خاطرنشان کرد: جغرافیای ما در ایران جغرافیایی آرام است و ایران کشوری است همه نوع آب‌وهوا را دارا است و اقیانوسی در کنار آن نیست که مانند کشور آمریکا آب و هوای اقیانوسی و خشن داشته باشد. وی افزود: آب‌وهوای ایران آرام است ایرانی‌ها نیز از نظر مردم‌شناسان مردمی آرام هستند.

فیاض در ادامه تصریح کرد: مردم ایران کوهپایه‌ نشین هستند و این از دیگر دلایل آرام بودن آنها است. ایرانی‌ها مردمی کوچ‌نشین هستند و ییلاق و قشلاق کرده پس یکجا نشین نیستند.

استاد مردم شناسی دانشگاه تهران افزود:‌ با این ساختار تمدن ایران یک تمدن جهانی است و در مسیر و حرکت است؛ کوپر نظریه‌پرداز غربی در فلسفه سیاسی خود این مسئله را مطرح می‌کند که ایرانی‌ها می‌توانند یک فلسفه سیاسی پرقدرت را تشکیل دهند.

این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه فلسفه ما به شدت ایرانی بوده و پس از سلسله صفویه شکل گرفته است خاطرنشان کرد: متأسفانه ما پس از ملاصدرا به بی‌فلسفه‌گری محض رسیدیم و از زمان مشروطه به بعد فیلسوف، شاعر، فقیه و.... بزرگ نداشته‌ایم.

وی با اشاره به اینکه در دوره صفویه شاه‌عباس یک غرب‌زده کامل بود و غرب‌زدگی از آنجا در جامعه ما نشأت گرفت‌، خاطرنشان کرد: بحث‌هایی که در دوره قاجاریه در خصوص فلسفه مطرح شده است همان فلسفه ملاصدرا است. در زمان پهلوی نیز فلسفه ملاصدرا ادامه پیدا کرد و در این زمان بود که عده‌ای در انجمن حکمت و فلسفه و انجمن دوستی ایران و فرانسه سعی داشتند حکومت پهلوی را به فلسفه اسلامی ملاصدرایی بسط دهند.

فیاض با اشاره به اینکه ما پس از ملاصدرا نتوانستیم علوم انسانی را بنا کنیم تصریح کرد:‌ علوم انسانی که اکنون مطرح است بر مبنای نظریات ملاصدرا است و ملاصدرا روان را به نفس و روح انتزاعی داده است.

استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران با تأکید براینکه ما اکنون 100 سال در جا زده‌ایم به این دلیل که ملاصدرا محیط بسته‌ای را برای ما ایجاد کرده است خاطرنشان کرد: امثال افرادی چون علامه زنوزی، شهرانی و حسن‌زاده آملی سعی کرده‌اند با ایجاد بحث‌هایی این محیط بسته را کمی باز کنند.

وی افزود: از نظر هانری کربن، معرفت‌شناسی را از اسلام باید گرفت پس همه فلسفه‌های اسلامی باید میان‌فرهنگی شوند و دیگر نباید فلسفه را به پستو برد و باید این مباحث را اکنون به روشنی مطرح کرد.

این استاد دانشگاه در ادامه تصریح کرد: فلسفه میان‌فرهنگی توسط سعید زیباکلام در حال پی‌ریزی، نیازمند جامعه است. فیاض خاطرنشان کرد:‌ ما اکنون به تقلید فعال در جامعه خود نرسیده‌ایم و هنوز در تقلید محض به سر می‌بریم.

وی با اشاره به اینکه ساختارهای دانشگاه ما ضد تولید علم و دانش است تأکید کرد: تحولات بسیار گسترده‌ای در حوزه فلسفه توسط شیخ انصاری صورت گرفت اما این در حالی است که ما وی را به عنوان یک فیلسوف نمی‌شناسیم و باید توجه داشت امام خمینی (ره)‌ و علامه طباطبایی در بحث فلسفه به نظریات شیخ انصاری رجوع کرده‌اند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به معضلات و مشکلات موجود در دانشگاههای کشور اشاره و خاطرنشان کرد: دانشگاههای ما اکنون تشریفاتی و آئین‌نامه‌ایی هستند. در حال حاضر در دانشگاه تهران به میزان سه برابر استادان، کارمندان در حال فعالیت هستند و این نمونه‌ای از یک دانشگاه سازمانی است که از پایین به بالا حرکت نکرده بلکه بالعکس حالا به پایین حرکت می‌کند.

وی افزود:‌ اکنون در دانشگاههای کشورمان هر فرد اگر یک تز را ارائه دهد وی به عنوان پرفسور یا دانشمند معرفی می‌شود و این در حالی است که اکنون دانشجویان ما تنها در معرکه نمره گرفتن هستند.

فیاض در ادامه تصریح کرد: من در دفاعیه‌های دانشجویان به خصوص دانشگاههای مطرح کشور شرکت کرده و این معضلات و مشکلات را به وضوح مشاهده کرده‌ام. وی با اشاره به اینکه دانشگاه سازمانی، یعنی خفه کردن علم و دانش است خاطرنشان کرد: اکنون متأسفانه هیچ رابطه‌ای میان دانشگاه، صنعت و جامعه وجود ندارد.

فیاض در بخش دیگری از سخنان خود به مشکلات و معضلات علمی موجود در حوزه‌های علمیه اشاره کرد و بیان داشت: در حوزه‌ها فلسفه ملاصدرایی علم را بسته کرده است و اصول فقه بسته شد. وی افزود: پس از مشروطه ما هیچ فقیهی نداشتیم همانطور که شهید مطهری در برخی از سخنان خود اعلام کردند پس از دوران مشروطه فقط در جامعه مجتهد مقلد داشتیم.

فیاض در ادامه افزود: اگر بخواهیم به این مشکلات رسیدگی کنیم باید دوباره عرفان شیعی و ائمه را بررسی کنیم و این در حالی است که باید توجه داشت مجموع عرفان‌های نظریه‌پردازان غربی از جمله هگل و کانت خارج از مسئله اصلی ما است.

استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: ما باید سخنان قرآن کریم و ائمه اطهار را استخراج کرده و نظریات تمامی فلاسفه از جمله فلاسفه غربی و شرقی را بازشناسی کنیم.وی خاطرنشان کرد: عقلانیت اسلامی باید بازخوانی شود و اکنون باید به جای نهی از منکر در جامعه به امر به معروف در حوزه علوم اجتماعی بپردازیم.

فیاض در پایان تاکید کرد: الان در زمان حال ما همواره در جامعه نهی از منکر می کنیم و به مسئله امر به معروف نمی پردازیم. بر همین اساس دین ما سازمانی می شود که مشکل عمده ی ما ما در حال حاضر همین مسئله است زیرا دین سازمانی مانع و ترمز است.

در ادامه این برنامه دکتر سعید زیباکلام عضو هیئت علمی و استاد فلسفه دانشگاه تهران به ارائه 2 مقاله علمی در این رابطه پرداخت که به طور اختصاصی رجانیوز متن کامل هر 2 مقاله را منتشر می کند:

مقاله نخست: عقل و استدلال و عقلانیت [1]

هنگامی که ما می‌گوییم: "من با این استدلال شما قانع یا متقاعد شدم" و یا "من با این استدلال شما ترغیب شدم"، آیا مراد این است که استدلال شما ـــ یعنی دلایلی که شما اقامه کرده‌اید ـــ دارای ممیزاتی است که هر کس آنها را بشنود یا بخواند قانع(متقاعد) یا ترغیب می‌شود؟ به عبارتی دیگر، آیا ما باید از قانع(متقاعد)کنندگی یا ترغیب‌کنندگی استدلال‌ها و میزان آن پرسش کنیم؟ در این صورت، آیا تاکنون در مناقشات فلسفی و یا مباحثات و مناظرات نظری در خانواد? علوم اجتماعی مشاهده کرده‌ایم که استدلالی توانسته باشد اولاً، هم? مباحثین و مناظرین موضوع مناقشه را قانع(متقاعد) یا ترغیب کرده باشد؟ و ثانیاً، به یک میزان قانع و ترغیب کرده باشد؟

گمان می‌کنم پاسخ منفی به هر دو سؤال برای همگان روشن باشد. آنچه اما مهم است مورد تأمل قرارگیرد این است که چرا؟ چرا در طول تاریخِ طولانی نظریه‌پردازی‌ها و اخذ مواضع فلسفی، و در طول تاریخ نه چندان طولانی علوم‌اجتماعی، هیچ موضوعی را نمی‌توان یافت که برای آن استدلال یا استدلال‌هایی شده باشد و آن استدلال یا استدلال‌ها تمام مخاطبان خود را قانع یا ترغیب کرده باشد؟ نه تنها از اقناع و ترغیب‌شدگی فراگیر هیچ سراغی در هیچ موضوع و موضعی نمی‌توان یافت که قابل‌تأمل‌تر، اگر کاوش تاریخی خود را قدری صبورانه‌تر صورت بخشیم به نحو شگفت‌انگیزی درمی‌یابیم که هیچ استدلال معیّن و خاصی را نمی‌توان در دو خانواد? بزرگ فلسفه و علوم‌اجتماعی یافت که با تعدادی ـــ کم و اکثراً زیاد ـــ از انواع استدلال‌های مخالف و معارض و مغایر ـــ یا بطور خلاصه، ضداستدلال ـــ مواجه نشده باشد.

یک پاسخ ممکن، و شاید هم مطرح‌شده، این است: برای اینکه آن استدلالِ(های) ناکام، هم? ممیّزات تمام‌عیار استدلالی که بتواند همه مباحثین و مناظرین را قانع و یا ترغیب‌کند، نداشته است. روشن است که این سخن می‌تواند به برداشتی همانگویانه تن بدهد. یعنی، اگر در پاسخ این سؤال که: کدام استدلال واجد هم? ممیزات تمام‌عیار استدلال است، گفته شود استدلالی که بتواند همه مباحثین و مناظرین را قانع یا ترغیب‌کند. و اگر در پاسخ این سؤال که: کدام استدلال می‌تواند همه مباحثین و مناظرین را قانع یا ترغیب کند، گفته شود استدلالی که واجد هم? ممیزات تمام‌عیار استدلال باشد، واضح است که دربار? چیستی استدلال و اقناع و ترغیب‌کنندگی آن هیچ سخنی نگفته‌ایم.

با این وصف چه کنیم؟ اگر بخواهیم پاسخ ممکن بالا را از برداشت همانگویانه نجات بدهیم باید چه کنیم؟ یک پاسخ ممکن، و شاید هم مطرح‌شده، این است که مبادرت به تعیین ممیّزات تمام‌عیار آن استدلالی کنیم که بتواند همه را قانع و یا ترغیب کند. روشن است که در اینجا به گونه‌ای دست به گریبان مُثُل استدلال شده‌ایم، و حال آنکه متأسفانه کماکان در آن غار معروف گرفتار و دربند هستیم. و در بند غاربودن هم یعنی "هر که از ظن خود شد ُحکیم ُ مُثل‌شناس". و "هر که از ظن خود شد ُحکیم ُ مُثل‌شناس" هم یعنی همین اقیانوس موّاجِ بیقرارِ بیکرانِ بلاضابط? فرجام‌ناپذیرِ ظنّیات و حدسیات پایان‌ناپذیرِ بی‌سامان و موقتی قشون ُحکیمان ُ. و ظنون ُحکیمان ُ هم یعنی همان موجوداتی که در تحلیل نهایی مولود و محصول تعلّقات و تمنّیات توبرتو و ذوسطوح ُحکیمانی ُ است که حکمت را می‌خواهند خود با تعقّل و استدلال‌های خود بسازند و یا، اگر قدری تواضع بخرج دهند، می‌خواهند خود با تعقّل و استدلال‌های خود بیابند. و این، به نوب? خود، یعنی به تعداد فیلسوفانی که دربار? مُثلِ استدلال به تأمل و نظریه‌پردازی نشسته‌اند با ُ مُثل‌ها ُی استدلال مواجه می‌شویم. مُثل‌هایی که در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها از شباهت خانوادگی ویتگنشتاینی برخوردار هستند. و این تازه آغاز ماجراست! زیرا هریک از ُمثل‌ها ُی استدلال با فوجی از انواع ضد‌استدلال‌های سایر ُحکیمان ُ مثل‌شناس مواجه می‌شوند. حاصل جمع یا فرجام نهایی این استدلال‌ها و ضداستدلال‌ها دربار? مُثل استدلال، می‌شود بخشی از همان اقیانوس مواج بیقرار فرجام‌ناپذیر. یعنی، همین وضع موجود فلسفه! اگر قدری سر خود را از لاک آرام بخش خود و بافته‌های قبیل? خود بیرون ببریم و موضوعی را چند صباحی مورد پژوهش جدی قراردهیم به تدریج متوجه خواهیم شد که این کاخ‌های مولود تعقّل و استدلال بر چه نوع بنیانی برافراشته شده‌اند.

البته یک امکان دیگر هم وجود دارد و آن اینکه ُحکیم ُ ما موضع خود دربار? مُثل استدلال ـــ همان استدلالِ بطور آفاقی معتبر ـــ را معتبر و درست اعلام کند و از آنِ دیگران را نامعتبر و دچار ظنونِ حاصل از آن غار جفاکار ساتر حقایق، و البته برای اعتبار موضع خود و بی‌اعتباری یا کذب مواضع دیگران هم استدلال کند، آری استدلال![2]

اما این شیو? کار و این نوع موضع‌گیری دارای دو معضل? جدید است. نخست اینکه این منهاج بر روی سایر ُحکیمانِ ُ حکمت‌ساز یا حکمت‌باف باز است. و نه تنها باز است که سایر حکمت‌سازان/ بافان هم دقیقاً مبادرت به همین شیو? کار کرده اند. و روشن است که مفتوح‌بودن این باب بر روی سایر ُحکما ُ چه تبعاتی دارد. ثانیاً، اینک که ُ حکیم ُ ما ممیّزات تمام‌عیار آن استدلالی را تعیین کرده که بتواند همه را قانع یا ترغیب کند، از خود سؤال کنیم: آیا الگوی استدلال معتبر وی توانسته پس از بکارگیری، همه را قانع یا ترغیب کند؟ روشن است که این سؤال متفاوت از سؤال فلسفه‌شناسانه یا متافلسفی‌ای است که در بحث مُثل‌های استدلالِ رقیب در بالا به تحلیل بدان پرداختیم. پاسخ این سؤال اخیر هم روشن است.

تحلیل خود را با این سؤال آغاز کردیم: "هنگامی که ما می‌گوییم: "من با این استدلال شما قانع یا متقاعد شدم" . . . ، آیا مراد این است که استدلال شما ـــ یعنی دلایلی که شما اقامه کرده‌اید ـــ دارای ممیّزاتی است که هر کس آنها را بشنود یا بخواند قانع(متقاعد) یا ترغیب می‌شود؟ به عبارتی دیگر، آیا ما باید از قانع(متقاعد)کنندگی یا ترغیب‌کنندگی استدلال‌ها و میزان آن پرسش کنیم؟". سپس، این سؤال مهم را مورد کاوش قراردادیم که: چرا هیچ موضوعی را نمی‌توان در فلسفه و علوم‌اجتماعی یافت که برای آن استدلال(هایی) شده باشد و آن استدلال(ها) تمام مخاطبان خود را قانع یا ترغیب کرده باشد؟ کاوش تحلیلی ما نشان داد که هر نوع تلاش متافلسفی جهت تعیین مُثل، الگو یا پارادایم استدلال به نحوی که توان قانع‌کنندگی یا ترغیب‌کنندگی فراگیر داشته باشد با معضلات متعددی مواجه می‌شود. اینک:

1. آیا به نظر نمی‌رسد که طرح سؤال از قانع(متقاعد)کنندگی یا ترغیبکنندگی استدلال‌ها، به منزل? قابلیت‌ها و ممیزاتی جهانشمول و آفاقی و قابل‌مفهوم‌سازی، بی‌فایده و محتوم به شکست بوده است؟

2. آیا، درنتیجه، به نظر نمی‌رسد که اساساً بحث و کاوش مفهوم‌سازانه دربار? مقول? استدلال، به منزل? مفهومی جهانشمول و آفاقی، نه فقط بی‌فایده که، بنیاناً نابجا بوده و از ابتدا غلط تصورشده است؟

3. آیا به نظر نمی‌رسد که، به عوض پرسش از قابلیت یا فاعلیت‌های جهانشمول و آفاقی استدلال‌ها، باید از چگونگی و میزان قانع(متقاعد)شدگی یا ترغیب‌شدگی انسان‌ها پرسش کرد؟

4. آیا به نظر نمی‌رسد که با توجه به گستردگی، پیچیدگی، و تنوع بیکران انسان‌ها، تعیین چگونگی و میزان قانع(متقاعد)شدگی یا ترغیب‌شدگی انسان‌ها امری بی‌نهایت دشوار، عملاً تعمیم‌ناپذیر، و نهایتاً بی‌فایده و بی‌ثمر خواهد بود؟

5. آیا با توجه به مراتب فوق به نظر نمی‌رسد که به عوض مفهوم‌سازی دربار? استدلال، ثمربخش‌تر است که انسان‌ها صرفاً با هم تعامل کنند ـــ همان کاری که هم? صنوف مردمِ هم? فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، من جمله فیلسوفان، بی‌توجه به توصیه‌ها و تحکّم‌های فیلسوفان همواره بدان پرداخته‌اند ـــ تعاملی فراگیر و ذوابعاد، شامل گفتگو، و البته هر فرد به نحو اجتناب‌ناپذیری موافق موازین و هنجارهای فرهنگی‌ـ‌اجتماعی و حالات قلبی خویش؟ و این، یعنی:

الف) تعامل میان انسان‌ها را در چارچوب گفتگویِ قاعده‌مند استدلالیِ اقناعی و ترغیبی یا برد و باختی محصور نکنیم.

ب) در سطحی فرودین‌تر، تعامل میان انسان‌ها را در چارچوب گفتگوی قاعده‌مند محصور نکنیم.

ج) و باز هم بنیانی‌تر، تعامل میان انسان‌ها را در چارچوب گفتگو محصور نکنیم. انسان‌ها آن چنان موجودات پیچیده، ذوابعاد، گریزپا، غنی، حصرشکن، و کثیرالاهدافی هستند که نمی‌توان برای تعامل آنها حد و حصری، و قواعدی لازم‌الاتباع تقنین و الزام کرد. کافی است قدری به آنها با دقت بیشتری بنگریم!

و سخن آخر اینکه، امکان دارد به نظر برخی چنین آید که: مگر خود این بحث‌هایی که در این نوشتار آمده، استدلال نیست؟ و اگر چه نویسند? آنها از واژ? استدلال استفاده نکرده لیکن در عمل خود مبادرت به استدلال کرده، برای برخی نظرات یا مواضع اقام? دلیل کرده و علیه برخی دیگر نیز دلایلی ارائه کرده است.

به نظر من، چنین اعتراض یا انتقادی کاملاً مسموع و شاید حتی، با تلقی‌ای از استدلال، مقبول هم باشد. اما پیش از هر چیز باید تکلیف چیستی مفهوم استدلال را روشن کرد، کاری که من در این نوشتار سعی کرده‌ام نشان بدهم که شدنی نیست. با این وصف، و بدون اینکه خود و منتقد فرضی‌ام را گرفتار تکرار بحثهای فوق کنم، و بدون اینکه تلاش کنم اجزاء تلقی منتقد فرضی‌ام از استدلال و اقام? دلیل را ترسیم کنم باید تصریح کنم: اینکه فردی این بحث و تحلیل را استدلالی بداند و یا فردی هم پیدا شود که این بحث و گفتگو را استدلالی نداند ـــ که کاملاً امکان‌پذیر است ـــ هیچ تفاوتی نمی‌کند. من فقط به منتقد فرضی اولی‌ام گوشزد می‌کنم که به منتقد فرضی دومی توجه کند که این بحث و تحلیل را ابداً استدلالی یا حاوی استدلال نمی داند. و به منتقد فرضی دوم هم موضع منتقد فرضی اول را گوشزد می‌کنم.

اما عاقبت‌الامر، من خود بر چه موضعم؟ اولاً، باور ندارم که آنچه در این نوشتار آمده مطالبی را اثبات کرده[3] و، در نتیجه، هم? خوانندگان اقناع و یا اسکات می‌شوند. اضافه‌کنم که بنیاناً بر این عقیده نیستم که مطلبی که به واسط? استدلال ُ اثبات شده باشد همه و یا حتی برخی از خوانندگان یا شنوندگان خود را قانع یا ساکت کند! ابداً! ثانیاً، باور ندارم که هم? خوانندگان قانع(متقاعد) یا ترغیب می‌شوند، بلکه با توجه به سیطر? فرهنگ به شدت یونانی‌ـ‌مدرنیستی معاصر، بسیار بعید است بیش از انگشت‌شماری قانع یا ترغیب شوند. ثالثاً، به نظرم چندان و بلکه ابداً مهم نیست که این نوشتار را برخی استدلالی و برخی کاملاً غیراستدلالی بدانند و بنامند. و از این تکان‌دهنده‌تر و البته قابل‌انتظارتر، رابعاً، چندان و بلکه ابداً مهم نیست که خود این نوشتار را استدلالی می‌دانم یا غیراستدلالی. این که استدلالی بدانند(یا بدانم) یا غیراستدلالی، به خودی خود مهم و تعیین‌کننده نیست. آنچه اما تعیین‌کننده است آن مبنایی است که این ارزیابی حاصل و تابع آن است، ارزیابی‌ای که، به تبع، مقبولیت این نوشتار را رقم می‌زند. و بالاخره، خامساً، مرا هیچ دخل و تصرفی دربار? آن مبنا ُ متصور نیست.

پی نوشتها:

1. مقال? "عقل استدلال و عقلانیت(دو)" تحت انتشار است.

2. عجالتاً این شیو? کار نامطلوب را مصادره به مطلوب می کنیم و تحلیل و واکاوی نامطلوبیت آن را به فرصت دیگری محول می کنیم.

3. در اینجا فرض کرده‌ام که "اثبات" معنا و مفهوم مشخص، معیّن، و محصّل واحدی برای همگان دارد.

مقاله دوم: افسان? بی‌طرفی

1ــ چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام در حالیکه می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت ارزش‌شناختی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچیک از نظام‌های ارزشیِ اخلاقی و اخلاقِ سیاسی را که توسط فیلسوفان یا متکلّمان معاصر یا قرون گذشته صورت‌بندی و تقنین و تجویز شده‌است نمی‌تواند مصادره یا پیشفرض‌کند. و این یعنی، نه تنها هیچیک از آن نظام‌های بسته‌بندی‌شده را به‌طور یک‌جا، که هیچیک از اجزاء و مقومات آنها را هم، نمی‌تواند گزینش‌کند و یا التقاطاً مورد تألیف و ترکیب قراردهد، خواه آن نظام‌ها و آحاد آموزه‌های‌شان منشأ الهی داشته باشند خواه منشأ انسانی ـــ همان مجموع? متغیّر و متکثّر و بی‌قرار آمال و امیال و هوسات انسانی‌.

2ــ چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام در حالیکه می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت معرفت‌شناختی(1)دارد؟ یعنی، می‌فهمد که نه تنها هیچیک از نظریه‌های متعدد رقیب معرفت‌شناختی را نباید مصادره و مفروض‌کند که هیچیک از موازین مقرر و تجویزشد? آنها را هم نباید مصادره یا مسلم فرض‌کند، خواه آن نظریه‌های متعدد رقیب، معاصر باشند یا متعلق به قرون وسطی و یا به عصر یونان باستان. خواه آن موازین مدرن و معاصر باشند خواه متعلق به اعصار و قرون دور و دورتر. که واضح است این کار بلافاصله بی‌طرفی او را مخدوش و بل منتفی می‌کند.

3ــ چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام در حالیکه می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالت هستی‌شناختی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچ موضع و مطلبی را نباید از مکاتب و مشارب یا نظریه‌های مابعدالطبیعی حال و گذشته دربار? چگونگی منشأ این عالم، چگونگی وجود این عالم، چیستی اثاثیه این عالم، چگونگی نسبت اثاثیة این عالم به یکدیگر، و چیستی و چگونگی فرجام این عالم اخذ و اختیارکند. خواه این اخذ و اختیار به‌طور رسمی و علنی و اعلام‌شده صورت‌گیرد خواه به‌واسط? حلول لطیف مواریث فرهنگ اجتماعی و تاریخی. خواه آن اخذ و اختیارِ رسمی و علنی از نظام‌های مابعدالطبیعی الهی صورت گیرد خواه از نظام‌های غیرالهی قدیم و جدید. خواه آن مواریث فرهنگ اجتماعی و تاریخی عمیقاً ریشه در آموزش‌های انبیاء داشته باشد خواه مواریثی باشد که عالماً و عامداً مورد دین‌زدایی قرار گرفته باشند.

4ــ چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام در حالیکه می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالتی در بار? نظریه‌های علمی اعم از طبیعی یا اجتماعی دارد؟ یعنی، می‌فهمد که اخذ و اختیار هر نظریه یا مکتبی از این دو دسته از علوم، در واقع وی را بنیاناً و به نحو مرصوصی مرهون و مربوب سه حوز? ارزش‌شناسی، معرفت‌شناسی، و هستی‌شناسی کرده‌است و این یعنی، از موضع بی‌طرفی خارج شده است.

5ــ چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام در حالیکه می‌فهمد بی‌طرفی مفهوماً چه دلالتی در بار? فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دارد؟ یعنی، می‌فهمد که هیچ جزیی یا بخشی از هیچ فرهنگ و تمدنی را نباید تلویحاً یا به تصریح مصادره‌کند. می‌فهمد که نسبت به تمام فرهنگ‌ها و تمدن‌های گذشته و حال باید بلاموضع باشد که به محض اخذ هر جزیی از آنها، به هر بهانه‌ای، دست‌کم بی‌طرفی زایل میشود. و "به هر بهانه‌ای" هم یعنی، به هر علتی و یا به‌واسط? هر دلیلی، موجه باشد یا ناموجه، توجیه‌پذیر باشد یا نباشد. زیرا هم علت و دلیل بودن‌شان و هم موجه‌بودن یا توجیه‌پذیربودن‌شان جملگی بازمی‌گردد به همان سه حوز? ارزش‌شناسی، معرفت‌شناسی، و هستی‌شناسی.

ــ اینک از خود سؤال‌کنیم: چه کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام؟ به نظر می‌رسد اینک بایسته‌تر است این سؤال را مطرح‌کنیم: آیا کسی می‌تواند بگوید من بی‌طرف‌ام؟ اینک به نظر می‌رسد این سؤال فوق‌العاده جالب‌تر، مهم‌تر، بنیانی‌تر، و سرنوشت‌سازتر است: آیا دعوی بی‌طرفی چیزی جز افسانه‌ای است که برخی از ما بنی‌آدم برای فروختن یا قبولاندن برخی از آمال و امیال و آراء‌مان به برخی دیگر از بنی‌آدم ساخته و پرداخته‌ایم؟

ــ آیا روشن نیست که مدعیان بی‌طرفی با این ادعا به نحوی خودآگاه یا ناخودآگاه بر کرسی حضرت حق(جلّ جلاله و عزّه و عظمته) تکیه می‌زنند؟

ــ آیا دعوی بی‌طرفی به نحوی همان موضع و دعوی آفاقیت (2) نیست؟

ــ و بالاخره، آیا دعوی بی‌طرفی قلب تپند? نگرش خارجِ دینی(همان برون دینی) نیست؟

پی نوشتها:

1. در واقع صحیح و دقیق این بود که دلالت معرفت‌شناختی را در ضمن دلالت ارزش‌شناختی مورد بحث و تحلیل قرارمی‌دادم نه مستقلاً. زیرا بی‌هیچ تردیدی تمام نظریه‌های معرفت‌شناختی عمیقاً در بستر و زمینه‌ای مشحون از ارزش‌های اخلاقی و اخلاق سیاسی ریشه دارند! بستر و زمینه‌ای که غالباٌ اگر نه همواره شکل صورت‌بندی‌شده، مدون، و نظام‌مندی نیافته و به صورت فرهنگ اجتماعی و تاریخی به انحاء بسیار گسترده، ملفوف، و غیرمحسوس در آن نظریه‌ها فرو می‌ریزند و یا حلول می‌کنند.

2. همان که بعضاً به نحو بسیار لغزنده و لغزاننده‌ای عینیت خوانده می‌شود.

 

 

منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?id=47940


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 89/1/23 و ساعت 3:32 عصر | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کانال تلگرامی اخبار ( یارانه و اخبار جدید )
یارانه مهر واریز شد/ایرانیها 280هزار میلیارد تومان یارانه گرفتند
بازگشایی پایگاه اطلاعاتی آمار طی یک هفته آینده
اطلاعیه شماره 7 ستاد هدفمندی یارانه ها منتشر شد
پرداخت 40 هزارو 500 تومان یارانه اسفند ماه
عناوینی از سایت دولت
نتایج هفته اول اجرای قانون هدفمندی یارانهها
تصویب نرخهای جدید حمل و نقل
قیمت مصوب انواع نان
قیمت پله های 7 گانه مصارف برق
میزان سهمیه و قیمتهای جدید بنزین و گازوئیل و گاز خودرو
تعرفه های جدید گاز
فروشگاه اینترنتی شما
آغاز به کار سامانه جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوار از اول آذر ما
دفاع از قرآن
[همه عناوین(3262)][عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا