دکتر فرامرز رفیعپور، استاد دانشگاه شهید بهشتی، دارای دکتری در علوم اجتماعی، فوق دکتری در روش تدریس، پروفسوری و اجازه تدریس در آلمان، استاد مدعو دانشگاه مدیسون، مولف چهارده جلد کتاب، برنده جایزه کتاب سال، برنده اولین جشنواره خوارزمی و فارابی است. آنچه در زیر می خوانید متن صحبتهای ایشان است در دیدار اساتید دانشگاه با رهبر انقلاب.
دکتر فرامرز رفیعپور، استاد دانشگاه شهید بهشتی، دارای دکتری در علوم اجتماعی، فوق دکتری در روش تدریس، پروفسوری و اجازه تدریس در آلمان، استاد مدعو دانشگاه مدیسون، مولف چهارده جلد کتاب، برنده جایزه کتاب سال، برنده اولین جشنواره خوارزمی و فارابی است. آنچه در زیر می خوانید متن صحبتهای ایشان است در دیدار اساتید دانشگاه با رهبر انقلاب.
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
اجازه میخواهم که به دویست سال قبل برگردم. آقا محمدخان قاجار، گرجستان را دو بار تسخیر کرد. ایران در این سطح بود. هیچ کشوری نمیتوانست با ایران، آن موقع رقابت کند. از آن سال به بعد، به تدریج ایران افول کرد. جنگهای پی در پی که با روسیه داشت، باعث شد که افراد فکر کنند که باید بروند ایدههای جدید را از غرب بگیرند. مسیر تجدد آغاز شد. این مسیر تجدد نتوانست جواب ما را بدهد. راه حلی را نتوانست برای ما بیاورد. حتی انقلاب مشروطه. برای اینکه نتوانستند تجدد را با سنت ما تلفیق کنند. برای اینکه تجدد در غرب از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفت، بنیان مردمی داشت و پایهاش بر گسترش دمکراسی و کاهش فاصله بین فقیر و غنی بود. پایههای مردمی در کشورها تقویت شده بود. وحدت ملی به دست آمده بود. کنترل ثروت و رفتار مسؤولان در مدنظر بود.
یک روحیه انقلابی که ما هم بعد از انقلاب داشتیم، مسؤولان ایرانی، نه پادشاهانشان، نه درباریانشان، نه دیوانسالارشان این پایهها را اصلاً نمیخواستند. آنها یک زندگی ارباب رعیتی و اشرافی را مایل بودند داشته باشند. وقتی ژاپنیها رفتند به اروپا، مهندسینشان با دوربینهای مخفی در نقش کارگر مدلهای آنها را گرفتند. پادشاهان ما که رفتند به آنجا، از وامهای روسیه و کشورهای دیگر استفاده کردند، رفتند آنجا خوشگذرانی کردند و نتیجهای که برای ما داشتند، بیشترش جکهایی بود که با عنوان کریم شیرهای زیاد شنیدید. مسجد آقا بزرگ کاشان را اگر ملاحظه بفرمایید، میبینید که آخرین اقدام معماری اصیل ایرانی است. بعد از آن همه زمینهها افول کرد.
آقای ادوارد مولر، خدا رحمتش کند، مرد بزرگواری، هشتاد و هشت کشور را بررسی کرده بود و علل پیشرفت این کشورها را نگاه کرده بود. در کنار رشد اقتصادی، دمکراسی و عدم استبداد در این کشورها و کاهش نابرابری، سه تا عنصر پیشرفت کشورها بوده. کشور ایران در آن زمان از آفریقای جنوبی و کره جنوبی پیشرفتهتر بود در زمان شاه. اما دو عنصر اساسی را نداشت. یکی پایههای مردمی دمکراسی و یکی هم فاصله فقیر و ثروتمند. به همین علت هم آفریقای جنوبی و هم ایران سقوط کردند حکومتهایشان.
اما خارجیها که با ایران در ارتباط بودند، این رفتار پادشاهان ایرانی را ترجیح میدادند. آنها مایل نبودند که ایرانیها دست از زندگی اشرافیشان بردارند. بنابراین با نیت استعماری که داشتند، ساختار ارباب و رعیتی، نابرابری، اشرافیت و اسراف را در ایران به یک فرهنگ تبدیل کردند. در نتیجه در روند تجددخواهی، ما فقط عناصر ظاهری را از غرب گرفتیم. اروپاییها خوشحال بودند تولیدشان را به ما بدهند. ما خوشحال بودیم مصرف کنیم. پول و منابع خودمان را به آنها بدهیم. ما حاضر نبودیم و نیستیم که کار را انجام بدهیم. کار مال رعیت است. تهرانیهای جنوب شهری میگویند کار مال خر است. ما اربابیم، نباید کار کنیم. منابع ملی را میدهیم، ظواهر را میگیریم.
اوایل این فرایند تجدد، ایران با این کشورها در رقابت بود. در پایانش ول کرد. گفت ما دیگر باختیم و بهتر است همین جوری مصرف بکنیم. دقت بفرمایید نکته ظریف. تجدد در ایران رشد کرد. سنت ما همان جور ماند. فاصله بین تجدد و سنت آن قدر گسترش پیدا کرد که ما فرصت نکردیم سنت خودمان را اصلاح کنیم. اصلاً به آن نپرداختیم. فرایند، در نتیجه بین تجدد و سنت یک تضاد عجیب به وجود آمد. در تضاد همیشه یکی این را خوب میداند و آن دیگری را بد. سنتگرایان، تجدد را بد میدانند. تجددگرایان، سنتگرایان را.
انقلاب اسلامی، هدفش یک بازگشت به خود بود. انقلاب اسلامی دنبال یک هویت بودش. جستجوی هویت در سنت. سنت ما دو وجه دارد. یک وجه بسیار خوب. یک وجه نه چندان خوب. وجه نه چندان خوبش، جامعه ارباب و رعیتی است و اشرافیت است، که همه شئون جامعه را فراگرفته بود. وجه مثبت سنت ما این است که ما شبکههای کاری داشتیم. ما سیستم داشتیم. ما سیستم تولید، سیستم روابط اجتماعی، بازار را داشتیم. بنها را داشتیم. محلات را داشتیم. جوانمردی و اخوت و مروت را داشتیم. کمکهای متقابل به هم میکردیم. و همه اینها در سایه مذهب بود. از اهداف انقلاب، این بود که ما طاغوت و اشرافیت و روحیه اسراف و مصرفگرایی را از بین ببریم، ایجاد الفت بکنیم و اخوت. خب، اما با غرب در تضاد قرار گرفتیم. یک جنگ نظامی با ما مقابله کرد. که نتیجهاش تثبیت انقلاب بود. اما چون در این جنگ موفق نشدند، جنگ اقتصادی و مخصوصاً جنگ فرهنگی و اجتماعی را در پیش گرفتند.
اداره این جامعه قبلاً دست آمریکاییها بوده با سطح تفکر و تخصص بالا. برای اداره جامعه و حل مسایل جامعه، ما به فکر و تخصص و توانمندیهای زیادی احتیاج داریم. اولین اهدافی که وجود داشت، این است که فکر باید از بین برود. سازماندهیها باید از بین بروند. مسایل باید افزایش پیدا کنند. فکر چه جوری به وجود میآید؟ از سیستم آموزش و پرورش و از سیستم دانشگاهی. این دو باید از بین بروند. دانشگاهها باید بروند به طرف مدرکگرایی و ارزشهای غلط غربی را وارد کنند. یکی از اساتید یا رؤسای دانشگاه میگفت که ما گاهی اوقات پیش میآید که جوانهای سالم وارد دانشگاه میشوند و محصولات ممکن است آن جور مثل قبل نباشند که اینها وارد شدند. در سازماندهی، هدف این است که افراد لایق در سطر قرار نگیرند و فساد، سازمانها را فرابگیرد. کوشش بعدی این است که مسایل این قدر گسترش پیدا کنند که از فکر مسؤولان بیشتر بشوند و مسؤولان نتوانند. این از طریق پیچیدگی روابط اجتماعی است. از طریق گسترش بیحد دولت و مثلاً رادیو و تلویزیون و غیره است.
آنها نمیخواهند اجازه بدهند که سنت یک بار آزمایش بشود که آیا با سنت میشود جامعه را اداره کرد یا نه. اولین قدمهایی که بعد از انقلاب در این مسیر انجام گرفت، آزمایش و خطا بود. اما به زودی سنت با روش جدیدی با آن مقابله شد، با چیزی به نام توسعه. تجدد، همان تجدد با نام نو. پدر بنده یک شعری دارد. عرض میکنم.
باز آمدی پیمانشکن تا عشوه در کارم کنی / با غنچه خندان لب خون در دل زارم کنی
با شیوه و آهنگ نو با حیله و نیرنگ نو / بار دگر با رنگ نو رنگی تو عیارم کنی
تجدد مجدداً در پوشش توسعه آمد. بازی سنت و تجدد مثل بازی قرمز و آبی است. توسعه یا تجدد دارد بین انقلابیون رخنه میکند. اکثراً میخواهند بگویند که سنت موفق نمیشود. تردید میکنند در اداره دینی جامعه و صحبت از این میکنند که جدایی دین از سیاست باشد. اگر چنین فرصتی داده نشود، در واقع ما تضاد بین سنت و تجددمان تقویت خواهد شد. ما باید این اجازه را داشته باشیم، به قول آقای ایرین فچر، که آن چیزی را که خودمان میخواهیم، آزمایش بکنیم و این آزمایش را به سرانجام برسانیم. هدف این است که گفته بشود مدل سنتی جواب نمیدهد. از هر رنگ و لباسی دارند میروند به آن مسیر. و بدبختی سر این شده که تلفیق سنت و تجدد را دارند انجام میدهند به صورت مبتذل. این را در بعضی از برنامههای تلویزیونی میشود ملاحظه کرد.
من به آقای احمدینژاد میخواهم عرض کنم که ایشان آخرین تیر ترکش سنت محسوب میشوند. انشاءالله باید دقت بشود که بتوانند موفق بشوند. بعضیها میگویند حالا کی گفته که توسعه غلط است؟ روز به روز باعث آشفتگی بیشتر جامعه میشود. جامعه سرکش، غیرقابل کنترل میشود. و یک جامعه تولیدی به یک جامعه مصرفی تبدیل میشود. وقتی هم پول نفت از بین برود، بنگلادش هدف نهایی است. راه حل. گفتن پیشنهاد و راه حل خیلی خطرناک است. هر ایده خوبی مثل تهاجم فرهنگی، مثل تجملگرایی، مثل مهندسی فرهنگی، تمام این ایدههای خوب، خراب میشوند. اگر قبلاً اندیشیده نشود که چطور اینها باید اجرایی بشوند. برای این کار بوذرجمهرها و نظامالملکها را که به مُلک، نظام میداده اند باید پیدا کنیم. متفکران صالح و وطندوست، ما به یک مدل همه جانبه برای اداره کشور احتیاج داریم.
جامعه ما و حکومت دینی ما به سازماندهی دین احتیاج دارد. دینی که ما تاکنون داشتیم، یک دین اپوزیسیونر بوده. دین تقابلی بوده. دینی بوده که فقط به کارهای عبادی میپرداخته. به اداره کشور نپرداخته. ما به یک سازماندهی جدید، به یک سلسله مراتب در دین احتیاج داریم، با رأسش ولی فقیه. سازماندهیهای کنونی شبیه ملوکالطوایفی جواب نمیدهند. خودمختاریهایی که در دین ملاحظه میشود، بعضی از کسانی که به درجه اجتهاد میرسند و دور خودشان افرادی را جمع میکنند، نتیجه نمیدهد. ما وارد انواع بازیهای تضاد شده ایم. و بازیهای تضاد پیامدهایی دارد که باید بیشتر بررسی بشود.
از خداوند میخواهم که این مُلک و ملت شریف ایران را حفظ کند. دریغ است ایران که ویران شود. من از خداوند میخواهم که برای مردم شریف، یک شخص قصیالقلب و نادان را حاکم نکند. در آن صورت، این مردم خواهند فهمید قدر عافیت آن داند که به مصیبتی گرفتار آید. دعا کنیم که خداوند این وقوف را به ما بدهد، که قدر رهبرمان را بدانیم. همه از این رهبر توقع دارند. همه انتظار دارند. کانون تمام مسایل و دغدغههاست. این همه درد و دغدغه را انسان تحملش برایش سخت است. امیدواریم که ما فهم و شعور این را به دست بیاوریم، که این دغدغهها را درک کنیم و رهبرمان احساس تنهایی نداشته باشند. از خداوند میخواهیم که در این ماه مبارک دلهای ما را صیقل داده باشد. مسؤولان همدیگر را متقابلاً درک کنند. بدانند همه در یک کشتی هستند و اُلفتشان بیشتر بشود. اگر اتفاقی بیفتد، به هیچ کسی رحم نمیشود. حتی به آنهایی که فکر میکنند الآن دارند خودشیرینیهایی انجام میدهند. تشکر میکنم.
منبع: ماهنامه راه حتی انقلاب مشروطه. برای اینکه نتوانستند تجدد را با سنت ما تلفیق کنند. برای اینکه تجدد در غرب از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفت، بنیان مردمی داشت و پایهاش بر گسترش دمکراسی و کاهش فاصله بین فقیر و غنی بود. پایههای مردمی در کشورها تقویت شده بود. وحدت ملی به دست آمده بود. کنترل ثروت و رفتار مسؤولان در مدنظر بود.
یک روحیه انقلابی که ما هم بعد از انقلاب داشتیم، مسؤولان ایرانی، نه پادشاهانشان، نه درباریانشان، نه دیوانسالارشان این پایهها را اصلاً نمیخواستند. آنها یک زندگی ارباب رعیتی و اشرافی را مایل بودند داشته باشند. وقتی ژاپنیها رفتند به اروپا، مهندسینشان با دوربینهای مخفی در نقش کارگر مدلهای آنها را گرفتند. پادشاهان ما که رفتند به آنجا، از وامهای روسیه و کشورهای دیگر استفاده کردند، رفتند آنجا خوشگذرانی کردند و نتیجهای که برای ما داشتند، بیشترش جکهایی بود که با عنوان کریم شیرهای زیاد شنیدید. مسجد آقا بزرگ کاشان را اگر ملاحظه بفرمایید، میبینید که آخرین اقدام معماری اصیل ایرانی است. بعد از آن همه زمینهها افول کرد.
آقای ادوارد مولر، خدا رحمتش کند، مرد بزرگواری، هشتاد و هشت کشور را بررسی کرده بود و علل پیشرفت این کشورها را نگاه کرده بود. در کنار رشد اقتصادی، دمکراسی و عدم استبداد در این کشورها و کاهش نابرابری، سه تا عنصر پیشرفت کشورها بوده. کشور ایران در آن زمان از آفریقای جنوبی و کره جنوبی پیشرفتهتر بود در زمان شاه. اما دو عنصر اساسی را نداشت. یکی پایههای مردمی دمکراسی و یکی هم فاصله فقیر و ثروتمند. به همین علت هم آفریقای جنوبی و هم ایران سقوط کردند حکومتهایشان.
اما خارجیها که با ایران در ارتباط بودند، این رفتار پادشاهان ایرانی را ترجیح میدادند. آنها مایل نبودند که ایرانیها دست از زندگی اشرافیشان بردارند. بنابراین با نیت استعماری که داشتند، ساختار ارباب و رعیتی، نابرابری، اشرافیت و اسراف را در ایران به یک فرهنگ تبدیل کردند. در نتیجه در روند تجددخواهی، ما فقط عناصر ظاهری را از غرب گرفتیم. اروپاییها خوشحال بودند تولیدشان را به ما بدهند. ما خوشحال بودیم مصرف کنیم. پول و منابع خودمان را به آنها بدهیم. ما حاضر نبودیم و نیستیم که کار را انجام بدهیم. کار مال رعیت است. تهرانیهای جنوب شهری میگویند کار مال خر است. ما اربابیم، نباید کار کنیم. منابع ملی را میدهیم، ظواهر را میگیریم.
اوایل این فرایند تجدد، ایران با این کشورها در رقابت بود. در پایانش ول کرد. گفت ما دیگر باختیم و بهتر است همین جوری مصرف بکنیم. دقت بفرمایید نکته ظریف. تجدد در ایران رشد کرد. سنت ما همان جور ماند. فاصله بین تجدد و سنت آن قدر گسترش پیدا کرد که ما فرصت نکردیم سنت خودمان را اصلاح کنیم. اصلاً به آن نپرداختیم. فرایند، در نتیجه بین تجدد و سنت یک تضاد عجیب به وجود آمد. در تضاد همیشه یکی این را خوب میداند و آن دیگری را بد. سنتگرایان، تجدد را بد میدانند. تجددگرایان، سنتگرایان را.
انقلاب اسلامی، هدفش یک بازگشت به خود بود. انقلاب اسلامی دنبال یک هویت بودش. جستجوی هویت در سنت. سنت ما دو وجه دارد. یک وجه بسیار خوب. یک وجه نه چندان خوب. وجه نه چندان خوبش، جامعه ارباب و رعیتی است و اشرافیت است، که همه شئون جامعه را فراگرفته بود. وجه مثبت سنت ما این است که ما شبکههای کاری داشتیم. ما سیستم داشتیم. ما سیستم تولید، سیستم روابط اجتماعی، بازار را داشتیم. بنها را داشتیم. محلات را داشتیم. جوانمردی و اخوت و مروت را داشتیم. کمکهای متقابل به هم میکردیم. و همه اینها در سایه مذهب بود. از اهداف انقلاب، این بود که ما طاغوت و اشرافیت و روحیه اسراف و مصرفگرایی را از بین ببریم، ایجاد الفت بکنیم و اخوت. خب، اما با غرب در تضاد قرار گرفتیم. یک جنگ نظامی با ما مقابله کرد. که نتیجهاش تثبیت انقلاب بود. اما چون در این جنگ موفق نشدند، جنگ اقتصادی و مخصوصاً جنگ فرهنگی و اجتماعی را در پیش گرفتند.
اداره این جامعه قبلاً دست آمریکاییها بوده با سطح تفکر و تخصص بالا. برای اداره جامعه و حل مسایل جامعه، ما به فکر و تخصص و توانمندیهای زیادی احتیاج داریم. اولین اهدافی که وجود داشت، این است که فکر باید از بین برود. سازماندهیها باید از بین بروند. مسایل باید افزایش پیدا کنند. فکر چه جوری به وجود میآید؟ از سیستم آموزش و پرورش و از سیستم دانشگاهی. این دو باید از بین بروند. دانشگاهها باید بروند به طرف مدرکگرایی و ارزشهای غلط غربی را وارد کنند. یکی از اساتید یا رؤسای دانشگاه میگفت که ما گاهی اوقات پیش میآید که جوانهای سالم وارد دانشگاه میشوند و محصولات ممکن است آن جور مثل قبل نباشند که اینها وارد شدند. در سازماندهی، هدف این است که افراد لایق در سطر قرار نگیرند و فساد، سازمانها را فرابگیرد. کوشش بعدی این است که مسایل این قدر گسترش پیدا کنند که از فکر مسؤولان بیشتر بشوند و مسؤولان نتوانند. این از طریق پیچیدگی روابط اجتماعی است. از طریق گسترش بیحد دولت و مثلاً رادیو و تلویزیون و غیره است.
آنها نمیخواهند اجازه بدهند که سنت یک بار آزمایش بشود که آیا با سنت میشود جامعه را اداره کرد یا نه. اولین قدمهایی که بعد از انقلاب در این مسیر انجام گرفت، آزمایش و خطا بود. اما به زودی سنت با روش جدیدی با آن مقابله شد، با چیزی به نام توسعه. تجدد، همان تجدد با نام نو. پدر بنده یک شعری دارد. عرض میکنم.
باز آمدی پیمانشکن تا عشوه در کارم کنی / با غنچه خندان لب خون در دل زارم کنی
با شیوه و آهنگ نو با حیله و نیرنگ نو / بار دگر با رنگ نو رنگی تو عیارم کنی
تجدد مجدداً در پوشش توسعه آمد. بازی سنت و تجدد مثل بازی قرمز و آبی است. توسعه یا تجدد دارد بین انقلابیون رخنه میکند. اکثراً میخواهند بگویند که سنت موفق نمیشود. تردید میکنند در اداره دینی جامعه و صحبت از این میکنند که جدایی دین از سیاست باشد. اگر چنین فرصتی داده نشود، در واقع ما تضاد بین سنت و تجددمان تقویت خواهد شد. ما باید این اجازه را داشته باشیم، به قول آقای ایرین فچر، که آن چیزی را که خودمان میخواهیم، آزمایش بکنیم و این آزمایش را به سرانجام برسانیم. هدف این است که گفته بشود مدل سنتی جواب نمیدهد. از هر رنگ و لباسی دارند میروند به آن مسیر. و بدبختی سر این شده که تلفیق سنت و تجدد را دارند انجام میدهند به صورت مبتذل. این را در بعضی از برنامههای تلویزیونی میشود ملاحظه کرد.
من به آقای احمدینژاد میخواهم عرض کنم که ایشان آخرین تیر ترکش سنت محسوب میشوند. انشاءالله باید دقت بشود که بتوانند موفق بشوند. بعضیها میگویند حالا کی گفته که توسعه غلط است؟ روز به روز باعث آشفتگی بیشتر جامعه میشود. جامعه سرکش، غیرقابل کنترل میشود. و یک جامعه تولیدی به یک جامعه مصرفی تبدیل میشود. وقتی هم پول نفت از بین برود، بنگلادش هدف نهایی است. راه حل. گفتن پیشنهاد و راه حل خیلی خطرناک است. هر ایده خوبی مثل تهاجم فرهنگی، مثل تجملگرایی، مثل مهندسی فرهنگی، تمام این ایدههای خوب، خراب میشوند. اگر قبلاً اندیشیده نشود که چطور اینها باید اجرایی بشوند. برای این کار بوذرجمهرها و نظامالملکها را که به مُلک، نظام میداده اند باید پیدا کنیم. متفکران صالح و وطندوست، ما به یک مدل همه جانبه برای اداره کشور احتیاج داریم.
جامعه ما و حکومت دینی ما به سازماندهی دین احتیاج دارد. دینی که ما تاکنون داشتیم، یک دین اپوزیسیونر بوده. دین تقابلی بوده. دینی بوده که فقط به کارهای عبادی میپرداخته. به اداره کشور نپرداخته. ما به یک سازماندهی جدید، به یک سلسله مراتب در دین احتیاج داریم، با رأسش ولی فقیه. سازماندهیهای کنونی شبیه ملوکالطوایفی جواب نمیدهند. خودمختاریهایی که در دین ملاحظه میشود، بعضی از کسانی که به درجه اجتهاد میرسند و دور خودشان افرادی را جمع میکنند، نتیجه نمیدهد. ما وارد انواع بازیهای تضاد شده ایم. و بازیهای تضاد پیامدهایی دارد که باید بیشتر بررسی بشود.
از خداوند میخواهم که این مُلک و ملت شریف ایران را حفظ کند. دریغ است ایران که ویران شود. من از خداوند میخواهم که برای مردم شریف، یک شخص قصیالقلب و نادان را حاکم نکند. در آن صورت، این مردم خواهند فهمید قدر عافیت آن داند که به مصیبتی گرفتار آید. دعا کنیم که خداوند این وقوف را به ما بدهد، که قدر رهبرمان را بدانیم. همه از این رهبر توقع دارند. همه انتظار دارند. کانون تمام مسایل و دغدغههاست. این همه درد و دغدغه را انسان تحملش برایش سخت است. امیدواریم که ما فهم و شعور این را به دست بیاوریم، که این دغدغهها را درک کنیم و رهبرمان احساس تنهایی نداشته باشند. از خداوند میخواهیم که در این ماه مبارک دلهای ما را صیقل داده باشد. مسؤولان همدیگر را متقابلاً درک کنند. بدانند همه در یک کشتی هستند و اُلفتشان بیشتر بشود. اگر اتفاقی بیفتد، به هیچ کسی رحم نمیشود. حتی به آنهایی که فکر میکنند الآن دارند خودشیرینیهایی انجام میدهند. تشکر میکنم.
منبع: ماهنامه راه