بیروت - شاید آن روز که برای دیداری رسمی و تشریفاتی به دفتر کار "ملحم کرم" روزنامه نگار شهیر و نویسنده معروف لبنانی می رفتیم، گمان آن نمی بردیم که با نقل خاطره ای از امام خمینی(ره) که سال ها در سینه خود نگه داشته بود، همه ما را غافل گیر کند. |
ملحم کرم ،خود صاحب یک مؤسسه بزرگ مطبوعاتی به نام «الف لیله و لیله» (هزارویکشب) در قلب منطقه مسیحینشین اشرفیه در شرق بیروت است که علاوه بر روزنامه البیرق، سه مجله نیز منتشر میکند: الحوادث، به زبان عربی ـ ماندی مورنینگ Monday Morning به انگلیسی و «لاریو و دولیبان» La Revue de Liban به زبان فرانسه.
وقتی او را در دفترش ملاقات کردیم به صداقت کلام افرادی که او را بیش از اندازه پیر و کم حافظه می خواندند بیشتر پی بردیم؛ به سختی تکلم می کرد و خیلی از اسامی را هم از یاد می برد. بعد از 20 دقیقه کم کم قصد ترک دفتر او را داشتیم اما به ناگاه خاطره ای به یادش آمد که مقدمه ای شد برای درخواستش در پایان این دیدار؛ خاطره ای که نقلش با کلام آرام وی حدود یک ساعت دیگر ما را در دفتر کرم زمین گیرکرد.
به سختی و کلمه کلمه سخن می گفت اما با اشتیاق و دقتی خاص؛ با آغاز این بخش از سخنانش چشم های نیمه بسته اش در طول کل دیدار ما ، باز شد ؛ گویی از خواب بیدار شده باشد. باور نمی کردیم با حافظه ضعیف و کهولت سنش همه چیز را به این خوبی به یاد داشته باشد، اما او چنین گفت:
"بعد از آغاز جنگ های داخلی لبنان من در فرانسه زندگی می کردم. روزی در مطبوعات خواندم آیت الله خمینی به دلایلی برای ادامه زندگی به حومه پاریس آمده و در نوفل لوشاتو زندگی می کند.
مطبوعات پاریس ابتدا چیز زیادی درباره ایشان نمی دانستند و بیشتر ظواهر ایشان را توصیف می کردند که مثلا محاسنی بلند دارد. آدرس محل سکونت ایشان را به هر زحمتی که بود پیدا کردم و همراه با خانواده برای دیدار آیت الله خمینی عازم نوفل لوشاتو شدیم.
آنجا مرد بسیار ساده ای به استقبال ما آمد و پس از شنیدن نام من گفت: شما ملحم کرم فرزند نویسنده معروف لبنانی هستید؟ او فرانسه را خیلی ضعیف حرف می زد و بعدا متوجه شدیم که او نوه آیت الله خمینی است. او مرا نزد امام برد و پس از احوالپرسی به ایشان گفتم خواسته ای از شما دارم؛ ایشان فرمودند چه خواسته ای و من گفتم آنچه تمامی روزنامه نگاران از شما می خواهند و آن مصاحبه با شماست.
آیت الله فقط یک شرط برای مصاحبه گذاشتند و آن اینکه مصاحبه را به زبان فارسی انجام دهند و حال آنکه ایشان عربی را به بهترین شکل ممکن صحبت می کردند.
این مصاحبه که 40 دقیقه به طول انجامید با تمام سختی هایش، برای من افتخاری بزرگ بود که همچنان به آن می بالم . البته دو نفر به نام های ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده آنجا حضور داشتند که از اجرای این مصاحبه به دلیلی نامعلوم ناخرسند بودند و دائم سنگ اندازی می کردند.
بعد از مصاحبه فورا با 2 مترجم زبان فارسی، ترجمه مصاحبه را آغاز کردیم و موفق شدیم همان روز در نشریات خود، آن را چاپ کنیم و یک نسخه از آن را به محل اقامت آیت الله خمینی برسانیم.
عکس العمل ایشان برای من خیلی مهم بود. وقتی مصاحبه را دیدند تبسمی کردند و گفتند "متشکرم" .
خاطره اش که تمام شد از ما درخواستی کرد که برایمان کمی عجیب تر از خاطره اش به نظر می رسید.
این نویسنده و روزنامه نگار لبنانی که این روزها حتی به سختی راه می رفت و سخن می گفت، در سن 93 سالگی گفت که آرزو دارد حتما با محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران هم دیدار کند. برای ما جالب بود که با وجود کم حافظگی در ذکر اسامی مقامات لبنان نام کوچک رییس جمهور ایران را هم به خوبی ذکر کرد و جالب تر خاطره ای است که با تمام جزئیات برایمان از سال ها قبل تعریف کرد.
شاید خود او هم به نوعی احساس می کرد که ما به حافظه اش تردید داریم و به خاطر همین امر خاطره مصاحبه اش با امام خمینی (ره) را بازگو کرد تا توانایی و حافظه اش در این سن بر ما اثبات شود.
او گفت که قول می دهد دیدارش با احمدی نژاد را تیتر یک تمامی روزنامه ها و مجلات وابسته به سندیکایشان کند.
پیرمرد خیلی خسته شده بود ؛ دیگر وقت استراحت او و رفتن و خداحافظی ما بود.
خاورم**1030**1431