خاتمی توانایی جداکردن خود از مسیر سقوط میرحسین را دارد؟
خبرنامه دانشجویان ایران: محمد علیبیگی- دانشجوی مکانیک// میگویند راهپیمایی 22بهمن باعث سرخوردگی و از هم گسیختن جریان سبز شد. اما در یک تحلیل جامع چه عواملی باعث توقف سبز شد و چه چیزی لایههای این جریان را از هم گسیخت(؟) آیندهی جریان سبز چه خواهد شد و برای چهرههای اصلاحات چه فرصت دیگری هست و آیا امکان بازی در زمین سیاست را خواهند یافت و در نظام حضوری دوباره خواهند داشت یا ...
محور اتحاد سبز چه بود؟ نظری هست که میگوید جریان سبز، شاهمهرهی مشخصی نداشت و همزمان، همه خود را محق میدیدند که از حنجرهی سبز سخن بگویند؛ از ابراهیم یزدی، دبیر کل گروهک باصطلاح آزادی بگیرید تا محسن کدیور و از میرحسین موسوی تا کروبی، از سروش تا گوگوش و گنجی و رضا پهلوی. چه این نظر را بپذیریم و چه نه؛ اگر مدعای سخنگویان سبز را در نظر بگیریم نفی دین و نظام و... محور اتحاد بودهاست و اگر به بافتِ سبز نگاه کنیم؛ نه به احمدینژاد. با این اوصاف از نظر بنده محور اتحاد مشخص نبود.
هرکس به طریقی و به دلیلی به جریان سبز پیوستهبود؛ و آشکار است که راهکارهای عملیاتی هر گروه، بستگی به ریشههای اختلاف و نوع مخالفت دارد و باز بدیهی است که مخالفت کسی که دشمنیاش با ظاهرِ اداری و بوروکراتیک نظام است با عملکرد کسی که صرفا با شخص رئیس جمهور مشکل دارد متفاوت است و اینگونه مخالفت نیز با دشمنی کسی که از اساس مخالف دین و اسلام و مقدسات است توفیر دارد.
چرا اعتراضات ادامه پیدا نکرد و چطور شد که دامنهی اختلافات به درون سبزها کشیده شد و رزم ِمشترکِ سبزها از یاد رفت؟
پاسخ اینجاست که عملیات اعتراض آمیز ریشه در سطح مخالفت دارد و به همین سبب، اشتراک در مخالفت سبب ایجاد اتحاد نمیشود. اما بروز اختلاف در هدف، زمان میخواهد. فیالمثل کسی که مشکلش با وجه اقتصادی نظام است ولی کلیت جمهوری اسلامی را پذیرفته است؛ با درگیری خیابانی موافق نیست و خواستار اصلاح ساختارهای جزویست. این یک سطح مخالفت و اعتراض است و محاربه با اصل نطام و مخالفت با اساس دین سطح دیگری از اعتراض را بهدنبال دارد. گرچه در ابتدای اعتراض، همه در نفسِ معترض بودن مشترکند اما هنگامی که این مخالفت با گذشت زمان وجوه خود را تبیین میکند و در عرصهی عمل وارد میشود، چگونگی مخالفت و ابعاد آن آشکار میشود، اتحاد کم کم از میانه رخت برمیبندد و تخاصم درون جبهه راه میگشاید.
اما سرخوردگی سبز، چرا و در چه زمانی بروز کرد؟ طبیعیست که با تشدید اختلافات و فروکش کردنِ هیجانِ جمعی، و احساس فرد[=تنها] بودن؛ سرخوردگی آغاز میشود. این سرخوردگی تنها در میانِ بدنهیِ جنبش نیست که ظهور میکند، بلکه در میان بالادستیها نیز هست. در میان بالادستیهای سبز اختلاف بین خاتمی و کروبی که نیازی به بازگویی ندارد. کروبی حاضر نیست با خاتمی بیانیهی مشترک بدهد؛ چرا که خود را سرپرست اصلاحات میداند؛ خاتمی مایل به ماندن درون نظام است و جدیدا اعلام کرده که موسوی و دوستان در کشانیدن مردم به خیابان اشتباه کردهاند و باید پاسخگوی اشتباهاتشان باشند.
در سطح باصطلاح تئوریک هم خاتمی بر بافت دینی جامعه تاکید میکند ولی گنجی و سروش که خود را اتاق فکر سبز میدانند، منکر وحی و امام زماناند و این در حالیست که موسوی همچنان بر خط امام(؟!) و خون شهدای انقلاب تاکید میکند و مدعی حفظ قانون اساسیست. در اعترافها و مصاحبهها هم اختلافات به صورت دیگری ظهور میکند. حجاریان در تلویزیون حاضر شده و ابطحی و عطریانفر در دادگاه، نطق ضدمخملی میکنند اما نبوی و تاجزاده حاضر به صحبت و مصاحبه نیستند. باین ترتیب گذشته از بروز اختلافات در بدنهی ، اختلاف نظر میان مهرههای بالادستی سبز هم کمرنگ و قابل اغماض نبود و اتفاقا عقبکشیدن مهرههای بالادستی؛ عاملِ تشدید سرخوردگی در بدنه نیز شد.
عقبگرد تاکتیکی حجاریان؛ عقبگرد موسوی در بیانیهی هفدهم و پذیرش تلویحی دولت؛ پذیرش دولت از سوی کروبی و نهایتا عقبگرد محمدرضا تاجیک را شاید بتوان مهمترین عوامل سرخوردگی دستهی اول جنبش دانست.
محمد رضا تاجیک خواهرزادهی سید محمد خاتمی و رئیس مرکز مطالعات و بررسیهای استراتژیک نهاد ریاست جمهوریِ دو دولت اصلاحات؛ به عنوان مغز متفکر جنبش سبز؛ کسی که از او و جزواتی که برای میرحسین و جریان سبز تالیف کرده بود بارها خبرهایی در جراید و سایتها منتشر شد، معاونت آموزشی وزارت اطلاعات و استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی بعد از چندماه و در آستانهی راهپیمایی بیست و دوم بهمنماه در سیما حضور یافت و اساس استراتژی اصلاح طلبان را توهم خواند؛ به تردید میان سران سبز و دلبستگان به خاتمی و موسوی و اصلاحات بیش از پیش دامن زد. نقد تاجیک بر جریان اصلاحطلبی و ایرادات عملکرد سران اصلاحات در پروژهی پسا انتخاباتی، قشر باصطلاح نخبهی اصلاحطلبان را نسبت به مسیر سبز و آیندهی آن تقریبا نا-امید کرد و تصویر آینده را بیش از پیش مبهم و سران سبز را بیش از پیش متوهم و مردد نشان داد.
طرح این سخنان و عقب نشینی سران داخل نشین، با فریاد ”چرا عقبگرد میکنید؟“ اپوزیسیون خارج از کشور همراه شد. اپوزیسیون بریده از کشور که میدیدند لایههای جریان سبز در حال ریزش و از هم گسیختگیست؛ به جهت نفی عقبگرد و حفظ بدنه، طی یک همراهی کمنظیر(!) به خط شکنی پرداخته و اعلام داشتند که سخنان میرحسین موسوی صرفاً حرفهایی حداقلیست و اصل خواستههای سبز را بایست از زبان خارجنشینان شنید.
عبدالعلی بازرگان (پسرِ پدر معنوی منافقان)؛ محسن کدیور (برادرِ خانمِ اول و آخرِ عطاءا... مهاجرانی و مخالف ولایت فقیه) اکبر گنجی (منکر حضور امام زمان(عج) و عصمت ائمه(علیهم السلام)) عبدالکریم سروش (منکر وحی) و نهایتا عطاءا... مهاجرانی (به عنوان فاسد اخلاقی و وزیرِ پروندهبازِ دولتِ اصلاحات) نیز به واسطهی اختلاف نظرهایشان؛ البته در یک اتاق فکر نگنجیدند و بعد از مشاهدهی عدم اقبال عمومی و افزایش ریزش، جنگِ داخلی را در اتاق فکر سبز آغاز نمودند و بازهم به شکاف سبز دامن زدند تا آخرین میخها را بر تابوت سبز کوبیده باشند.
میرحسین موسوی هم که با بیانیهی هفدهم سیر بیانیهپردازی را خاتمه داده بود، به واسطهی حفظ سمپاتهای هر دسته و گروه در میدان جنگ خیابانی، هرگز مرز خود را با هیچ دسته و گروهی روشن نکرد. البته رویه موسوی در زمان انتخابات نیز به همین صورت بود و وی پس از ملاقات با فرزند حضرت امام(ره) در بازهی قبل از انتخابات، حاضر نشد با موضع شفاف امام(ره) راجع به نهضت اعلام موافقت نماید و نقاط اختلاف نظرش با این گروهک را روشن نماید تا شاید از رأی دوستداران نهضت آزادی و سمپاتهای آن نیز بهرهمند گردد.
باین ترتیب با مشخص شدن مرزهای اختلاف، هر طیفی راه خود را پیش میگیرد تا به گناه دیگران مواخذه نشود و در این میان رهبرانی که تا دیروز گمان میکردند امکان موج سواری بر اختلافات ریز و درشت اشخاص و افراد را دارند و خیال پیگیری اهداف خاص خود را داشتند حال بدون بدنه در جستجوی راه برون رفت به بازگشت به درون نظام میاندیشند. در این میان محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور بیست میلیونی اسبوق(!) و کسی که تجربهی هشت سال تشنج در فضایِ دعوایِ درون- جبههای اصلاحات را داشته است به میدان میآید تا شاید بتواند اصلاحات را به داخل نظام برگرداند و منتظر زمانی بنشیند که دوباره پرندهی اقبال چراغ سبزی به یاران اصلاح نمایش بدهد و آنها را امیدوار به کسب مناصب نظام کند.
خاتمی اما در همان دوران ریاست جمهوری هم امکان ادارهی توپ چهل تکهی اصلاحات را نداشت و در نهایت کارش به جایی رسید که همین گروه روشنفکران دینی خواست تا او را از قطار اصلاحات پیاده کند و از او عبور نموده و حتی مرورش ننماید. با این اوضاع آیا شاه شکست توان بازگشت خواهد داشت؟
منبع ما : http://www.iusnews.ir/news/34-other/8339-1388-12-18-09-54-09.html