آیا میدانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهههای پیش تجربه کردهاند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق میکنند؟ در فرانسه میگویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمیگویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.
دکتر احمدینژاد در برنامهای تلویزیونی در مورد افزایش جمعیت صحبت کرده و جملاتی را مطرح کردند که برخی از آنها را قرائت میکنم. «در گذشته پدران و مادران ما پنج فرزند داشتند البته فقر در بخشهای کشور وسیع بود اما حاصل کار آنها نبود، تحمیلی بود جنگ اول آمدند و مانند انگلیسیها 100 سال نفت ما را غارت کردند»، «برخی خیال میکنند روزی فرزندان را ما میدهیم اما اشتباه است من تعجب میکنم چرا علما ساکتاند. خدای متعال میفرماید، فرزندانتان را از ترس فقر نکشید ما شما و فرزندانتان را روزی میدهیم»، «چرا برخی فکر میکنند اگر 30 میلیون نفر مانده بودیم اکنون وضعمان مطلوب بود اکنون از بین رفته بودیم همه 80-90 ساله بودیم و جمعیت تمام میشد.» برخی نقد کردند بهعنوان منتقد، دیدگاه شما در مورد این موضوع چیست؟
دکتر راغفر: البته آقای احمدینژاد تلویحا به این نکات که بنده عرض میکنم اشاره کردند اما نتایج وارونهای گرفتند و آن این است که مسئله اساسی کیفیت زندگی جمعیت است.
آنچه کمتر به آن توجه میشود کیفیت زندگی است. نکتهای در این طرح مغفول است و آن کیفیت زندگی است. عملکرد دولت طی پنج سال گذشته بهنحوی بوده که بهرغم اینکه در این سالها درآمدهای عظیم نفتی را در دولت شاهد بودهایم هم فقر و هم نابرابری بهنحو بیسابقهای گسترش یافته است.
امروز نیازی به آمار و ارقام برای اثبات اینکه فقر تا چه حد به نحو کمرشکن مردم را آزار میدهد نیست. احمدینژاد میگوید که فقر در دورههای گذشته مربوط به پدران و مادران ما نبوده بلکه مربوط به غارت نفت بوده است اما سوال بنده این است که درآمد عظیم نفتی که حاصل شد کجا رفته آنچه مهم است برای یک کشور کیفیت زندگی مردم است که این موضوع در سیاستهای دولت مغفول مانده و هدف این جهتگیری و طرح این موضوع روشن نیست و امیدواریم آقای دکتر که رئیس مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه توضیحاتی را از سوی دولت ارائه کنند تا ما روشن شویم که هدف از این کار چیست یا اینکه مطالب دیگری وجود دارد که مغفول مانده و ما به آن توجه نکردهایم.
پازوکی : دکتر راغفر معتقدند مسئله اصلی کیفیت زندگی است، نظر شما در این خصوص چیست؟
دکتر محمودی: بنده نمایندگی از سوی دولت ندارم اما بهتر است بحث را به بحثهای توسعهای پیش ببریم. استاندارد فقر چیست و با چه اندازه میگیریم که میگوییم فقیریم. در گذشته برای اندازهگیری فقر از شاخصهای کمی استفاده میشد اما آن را مکفی ندانستند و از شاخصهای ترکیبی توسعه اجتماعی گفتند که بهجای درآمد سرانه شاخصهای دیگری هم هست، سرانه مصرف پروتئین، انرژی، فولاد، برق و... و 73 شاخص درنظر گرفته و اینگونه کشورها را با هم مقایسه کردند و سپس به منظور سهولت مقایسه کشورها از نظر فقر از شاخص کیفیت فیزیکی زندگی (شاخص موریس) استفاده کردند.
درصد باسوادی، نرخ مرگومیر نوزادان و امید به زندگی از عوامل اندازهگیری فقر است. در شاخص کیفیت فیزیکی حدود 20 سال است که توسط سازمان ملل محاسبه نمیشود ایران رتبه 57 را داشته است. سازمان ملل شاخصی که در نظر گرفته تقریبا مراحل تکمیل شده شاخص موریس است و کیفیت زندگی را با شاخص توسعه انسانی در نظر میگیرند که بین صفر تا یک است و این شاخص برای ایران در سال 1388، 0.782 درنظر گرفته شده و هرچه این رقم به یک نزدیکتر شود کشور توسعهیافتهتر است و در سال 1388 رتبه کشور ما در دنیا 88 بوده و در سال 1387 رتبه کشور با عدد 0.777، 84 بوده و در سال 1370 این شاخص 0.557 بوده است. طبق آمارهای مصوب بینالمللی که در ایران محاسبه شده این موضوع که کیفیت زندگی کاهش پیدا کرده است را اصلا قبول ندارم.
پازوکی: فقر را با چه چیز نشان میدهیم؟ مگر فقر به معنی فاصله طبقاتی نیست.
محمودی: رقمی که نشاندهنده فاصله طبقاتی است عددی است بین صفر و یک و اگر بین 0.4 صفر باشد توزیع و درآمد خوب است و اگر بین 0.4 و 0.5 باشد توزیع درآمد نابرابرتر میشود و اگر بالاتر از 0.5 باشد وضع خراب است. در سال 1348 این رقم برای کشور 0.44 بود و بدترین وضعیت را در سال 1354 داشتیم که این رقم 0.5 بود و مربوط به شوک نفتی بود و آن فاصله طبقاتی اتفاق افتاد. اگر بحث فقر است کشور نسبت به قبل تغییر نکرده و باید توجه کرد که افزایش جمعیت هم در این مدت داشتهایم بنابراین نمیتوان گفت که افزایش جمعیت با باعث فقر میشود بلکه عوامل دیگری نیز موثر است.
راغفر: البته اگر رشد اقتصادی مثبت نباشد افزایش جمعیت منجر به افزایش فقر میشود.
بنده 20 سال و اندی است که کارم اندازهگیری فقر و نابرابری است و آماری که جنابعالی فرمودید دارای اشکال تکنیکی است و ضعف تکنیکی دارد البته بنده بارها این موضوع را مطرح کردهام صرفنظر از رقم و عددهایی که استفاده میکنند. ما این رقمها را محاسبه کردهایم و اتفاقا از سال 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش داشته و این آماری که جنابعالی فرمودید مربوط به نابرابری است و امکان دارد یک جامعهای کاملا فقیر باشد اما نابرابر نباشد یا خیلی پایین باشد و این آماری که اشاره فرمودید ضمن اینکه مربوط به فقر نیست بلکه در چندین مورد مخدوش است. شاخصهای رفاه و سطح زندگی در تخصص بنده بوده و من از ناظران علمی اولیه طرح توسعه انسانی در ایران بودهام و گزارش MBG تحتنظر بنده تولید شده بنابراین میدانم که چطور تولید شده و تا چه حد آمار تحتتاثیر مسائل سیاسی تنظیم میشوند.
آمارهای الکترونیکی که از 30 هزار خانوار هرساله توسط مرکز آمار جمعآوری میشود و از سال 63 تا 83 موجود است نشان میدهد که این آمار طی این سالها نزولی بوده و از 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش پیدا کرده است. در دو سال ابتدایی فعالیت دولت نهم دو درصد از جمعیت کشور به زیر خط فقر رفتند و شدت فقر هم افزایش پیدا کرده ضمن اینکه نابرابری نیز افزایش داشته است.
آمار مربوط به رشد اقتصادی بنا به برنامه چشمانداز 20 ساله برای سال 1394 قرار است سالانه برحسب برنامه چهارم نرخ رشد اقتصادی باید هشت درصد باشد اما در دو سال دولت آمار رسمی منتشر نکرده اما آنچه در محافل تصمیمگیری کشور از جمله مجلس توسط دستگاههای دولتی ارائه شده در سال 1387، 2.5 درصد و در سال 1388، 1.5 درصد رشد اقتصادی داشته است در حالی که ارزیابیهای مستقل وضعیتی منفیتر از این را نیز گزارش میکنند. ضمن اینکه فاصله 1.5 تا هشت درصد که دولت قرار بوده به آن تحقق ببخشد و این درآمدهای عظیم نفتی فاصله بعیدی است. ما نیازی به آمار نداریم و آنچه ما در جامعه شاهد هستیم وجود لشکر انبوهی از جوانهای این مملکت است که شیرجه میروند تا قوت روزانه خود را بهدست بیاورند. اگر به دید یک خارجی نگاه کنیم. وجود این جوانها در مملکتی که روی اقیانوسهای گاز و نفت نشسته تنها محصول سیاستهای غلط دولتهاست.
ما نیازی نداریم که آمار بدهیم و به چه کسی میخواهیم آمار بدهیم مردم شاهدان و داوران اصلی عملکردهای دولت هستند. کیفیت زندگی نه تنها ارتقا پیدا نکرده بلکه بدتر شده و لزومی به عدد و رقم نیست چهره فقر را در تمام کشور حتی در شهرهای بزرگ و پایتخت کشور نیز شاهد هستیم. دولتی که نمیتواند پاسخ مناسبی به بیکاری بدهد حق ندارد توصیه به توسعه جمعیت کند.
پازوکی: دکتر محمودی در چارچوب دیدگاهی که به آن معتقد هستید به چه دلیل جمعیت کشور باید افزایش پیدا کند و اگر افزایش پیدا نکند در کشور چه مشکلی به وجود میآید؟
محمودی: احترام میگذارم به تمامی مراکز آماری چرا که در مراکز آماری کارشناسان بسیار زحمتکش و مطمئن هستند که دین خود را برای دنیای دیگران نمیفروشند.
اگر بحث این باشد که با آمار کاری نداشته باشیم بنده حرفی برای گفتن ندارم چرا که از این پس میخواهم با آمار و ارقام صحبت کنم. در حال حاضر دکتر عادل آذر در شورای عالی آمار آمده و انسانی معتقد است و با انتقادی که از دولت داشته نمیتوان او را فردی منتسب به دولت دانست. اگر کاملا منتسب به دولت در این شورا میآمد نمیتوانستیم با آمار و ارقام بازی کنیم. چگونه با آمار بازی میکنند، یک کتاب است. باید این را قبول داشته باشیم که ما یک کشور در حال توسعه هستیم و کجای دنیا بیکار وجود ندارد. به بحث نرخ رشد اقتصادی اشاره کردید. اما شما در برنامه چشمانداز این نرخ را هشت درصد در نظر گرفتید و آن زمان برخی فریاد زدند که این رقم قابل تحقق نیست. حتی در زمانی که آقای خاتمی راس کار بود در شروع برنامه گفتید میتوانیم رشد بالا داشته باشیم چرا به رشد 8 درصد نرسیدید اما انتظار دارید دولتهای دیگر به آنچه که شما تعیین کردید برسند.
البته بحث بنده جمعیتی نیست. بانک جهانی آمار داده که 3500 دلار درآمد کشور ما بوده اما توقعات بالاست و درست نیست با این درآمد خود را با کشورهای اروپا مقایسه کنیم. هر کشوری به نسبت خود فقر و بیکاری دارد و نرخ رشد بیکاری در کشورهای در حال توسعه 15 درصد است و این مورد مشخصه کشور در حال توسعه است و اگر کمکاری و بیکاری پنهان را به این مورد بیافزاییم این رقم 30 درصد میشود اما در کشور این نرخ را 10.5 درصد اعلام شده است. البته اگر قبول ندارید این یک بحث دیگر است. اگر هر کسی برای خود رقم محاسبه کند و بگوید این رقم صحیح است چه اتفاقی برای کشور میافتد؟
اجرای سیاستهای جمعیتی در ایران بعد از انقلاب از سال 1366 آغاز شد و میزان باروری کشور با شعار «دو بچه کافی است» از باروری بالای بیش از شش فرزند برای هر مادر به 1.8 فرزند برای هر مادر در سال 1385 رسیده است. در حال حاضر این رقم حدود 1.6 است و در آن زمان سیاست درستی بود. بیش از 20 سال و اندی از اجرای این سیاست میگذرد و اکنون حجم جمعیت کشور بیش از 72 میلیون نفر است و در حال حاضر متوسط رشد سالانه آن حدود 1.2 درصد در سال است. فرض کنیم سیاست جمعیتی کشور 20 و اندی سال پیش با دید کارشناسی تهیه شده باشد و تلاشهای ارزشمند دستاندرکاران تنظیم خانواده و تحدید موالید در ایران را هم ارج نهیم.
اولین و مهمترین وظیفه هر مسئول ارشد جامعه، صیانت و اعتلای جامعه است و حفاظت جامعه منوط به بقای نسل است. هیچ رئیسجمهوری این مطلب را به صراحت عنوان نمیکند چرا که این موضوع هزینه سیاسی دارد و اگر به فکر نسلهای آینده نباشیم با فاجعه مواجه میشویم.
میزان باروری کل (متوسط تعداد بچههای زندهای که یک مادر در طول دوره باروری به دنیا میآورد) به زیر دو بچه کاهش یافته و این به معنی کاهش تدریجی جمعیت و نهایتا انقراض نسل است. با مراجعه به ارقام مرکز آمار ایران و سازمان ملل در سال 1384 این رقم برای ایران 1.8 فرزند است (که حتی از آمریکا هم کمتر بوده است) یعنی هر 20 نفر والدین با 18 فرزند جایگزین میشود که دو نفر کمتر از حد جانشینی است.
در صورت اثبات صحت رقم یاد شده، بهرغم نظر منتقدان موضوع انقراض تدریجی نسل مطرح و با ملحوظ داشتن عامل مهاجرت تقویت میشود.
یادآوری میشود که این شرایط مختص ایران نیست و میدانیم که هماکنون تعدادی از کشورهای پیشرفته که نرخ باروری کلی آنها کمتر از 2 است با ارائه مشوقهایی تلاش دارند تا والدین را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کنند و کسی هم اقدامات آنها را منفی ارزیابی نمیکند.
اگر همگی تایید کردند پس ضرورت بررسی موضوع و اصلاح سیاستها جای تردید نخواهد داشت.
فراموش نکنیم نظرکارشناسی وحی منزل نیست که تغییر و تبدیل و اصلاحپذیر نباشد در بررسیهای توسعه اقتصادی خود برای تغییر شرایط موجود آماده کرد، نه اینکه وضعیت موجود را پذیرفت.
اگر بررسی مجدد موضوع با توجه به جنبههایی نظیر، پیاده شدن صحیح سیاست جمعیتی، جامع بودن یا نبودن سیاستها تکروی در اعمال سیاست و نکات دیگر در دستور کار قرار گیرد میتوان انتظار دستیابی به نتایج مشخصتر و هدایت آنها برای بهینه شدن سیاستها را داشت.
باز هم در برهه کنونی، «شعار دو بچه کافی است» یک رسالت ملی محسوب میشود؟ آیا هرگز به این مسئله فکر کردهایم، تداوم سیاست دو فرزندی در دو دهه آینده کشور را وارد چه چالشهای جمعیتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جدید خواهد کرد؟
آیا اکنون ما میدانیم در چه مرحلهای از انتقال جمعیتی هستیم؟ آیا بعد از بیست سال و اندی، زمان تجدید نظر در سیاستهای جمعیتی کشور نرسیده است؟
آیا میدانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهههای پیش تجربه کردهاند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق میکنند؟ در فرانسه میگویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمیگویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.
آیا میدانیم کشورهای پیشرفته صنعتی که پیشتاز کاهش جمعیت بودهاند اکنون جهت ترمیم جمعیت کشورهای خود سیاستهای افزایش جمعیت و مهاجرپذیری را در پیش گرفتهاند.
پازوکی: دکتر راغفر با توجه به اینکه معتقدید کشور اساسا به افزایش جمعیت نیاز ندارد و با تحلیلی که از وضعیت اقتصادی موجود ارائه میدهید معتقدید در صورت بیتوجهی در آینده دچار مشکل خواهیم شد راهحل شما برای آینده چیست؟
راغفر: من سخنگوی هیچ دولتی نبوده و نیستم و منتقد تمام دولتها به دلیل سیاستهایشان بودهام.
چرا که ظرفیتهای علمی را میشناسم و معتقدم که ایران شایسته مدیریتهای بهتر بوده است. همانگونه که اشاره فرمودید مسائل اشتغال و... شاید محصول این دولت نباشد اما مسئول بخش عمدهای از آن این دولت بوده و این دولت ظرفیتهایی داشته که هیچ دولتی قبلا نداشته است. بنده هیچ دفاعی از کارکرد و سیاستهای دولتهای گذشته نمیکنم و انتقادات آن زمان هم بر جای خود باقی است. آنچه که باعث نگرانی ماست این است که 20 سال آینده با وضعیتی روبهرو خواهیم بود که بنده از آن به عنوان سائوبولوژی شدن اقتصاد کشور تعریف کردم که به معنی شکلگیری اشکال جدیدی از ناامنی و جرایم است. نگرانی ما این است که نه تنها چشمانداز 20 ساله تحقق نیابد بلکه نقطه مقابلش به وجود بیاید. بنده کاملا موافق هستم که ادامه این آمار رشد جمعیت قطعا مشکلات سالمندی را به وجود میآورد و ما با عوارض ناشی از مشکلات سالمندی مواجه خواهیم بود. باید سیاستهای مناسبی اتخاذ شود برای اینکه جمعیت متناسب و بهینهای برای کشور تعریف شود اما نکته اصلی این است که آیا این جمعیت را دولت و یا سیاستهای دولتها کنترل کرده یا اینکه این موضوع به دلیل فشار اقتصادی بر مردم است که امکان بچهدار شدن را نمیدهد.
آنچه که مسئله اساسی است این است که از سال 1370 به بعد شاهد شکلگیری سیاستهایی هستیم که عوارض آنها باعث ایجاد پدیدههای نامیمون در جامعه میشود.
باید سیاستهایی تعبیه شود که نتایج آنها منجر شود که مردم متقاعد شوند که آینده زندگی خود و فرزندانی که تولید خواهند کرد تضمین شده است. اگر مردم دچار نگرانی و اضطراب و ناامنی نسبت به آینده خود و خانواده باشد طبیعتا در واکنش به آن کنترل جمعیت را ادامه خواهند داد. طبیعی است که نمیتوانند به فرزندانشان برسند و پذیرش هزینه بچهدار شدن مشکل خواهد بود. این امر موجب انقطاع فرهنگی بین نسلها شده است. این موارد با دستورالعمل و توصیه عمل نمیکند.
پازوکی: به نظر میرسد دکتر راغفر مشکلی با اینکه ادامه روند کنونی موجب مشکلات سالمندی میشود ندارد ولی صحبت این است که چه باید کرد؟ آیا میشود با حذف شعار دو بچه کافی است.
میتوان مردم را قانع کرد و یا نیاز به کارهای بیشتری است.
محمودی: این عواقب که مطرح شد به دلیل کاهش باروری است در غیر این صورت چطور یک خانم میتواند چند مکان کار کند؟ اما تنها با سیاستهای جمعیتی دولت نمیتوان پیش رفت.
کشور به حداقل باروری رسیده و دولت هشدار داد و کشورهای اروپایی با مشوقهای بسیار شاهد رشد باروری نبودهاند. کار آقای احمدینژاد را اینجا تحسین میکنم که با توجه به هزینه سیاسی وارد میدان شده و اعلام کرد که دو فرزند کافی نیست.
واقعیتهای سیاستهای جهانی تنظیم خانواده از آغاز تاکنون (از سلطهطلبی تا نوع دوستی) آگاهی از مسائل ناشی از افزایش جمعیت در حال و آینده و اجرای برنامههای تنظیم خانواده قبل از آنکه در کشورهای در حال توسعه مطرح شود، حول دو مسئله تکامل یافته که یکی جنبه ژئوپلتیک و دیگری جنبه انساندوستانه و رفاه انسانها را داشته است.
در خصوص جنبه اول باید خاطرنشان ساخت که از دهه 40 میلادی به بعد خطر افزایش جمعیت در دو منطقه استراتژیک جهان یعنی آمریکای لاتین و آسیا توسط طرفهای پیروز جنگ دوم احساس میشد. افزایش جمعیت در این دو منطقه، عاملی بود که ثبات سیاسی یا به اصطلاح خود آنها صلح جهانی را در معرض تهدید قرار میداد.
مسئله دیگر، جنبه انسانی داشت و هدف آن تامین رفاه جمعیت از طریق برنامههای تنظیم خانواده بود که به عنوان یک حق انسانی، ارزش جهانی یافت. این جنبه توسط محققان آمریکایی که به مسائل بینالمللی علاقه نشان میدادند، مورد توجه قرار گرفت و اعلام کردند که افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه نه تنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر میاندازد بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است.
واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که اساس و بنیاد شکلگیری برنامههای تنظیم خانواده که همواره مورد توجه و حمایت سازمان ملل و قدرتهای بزرگ جهان از جمله آمریکا بوده است از نوعی سلطهطلبی و برتریطلبی قدرتهای بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمکهای بشردوستانه و رفاهی و توسعهای به خود گرفته است.
پازوکی: دکتر راغفر با توجه به این مسائل به نظر شما چه باید کرد؟ تا در آینده با توجه به رشد جمعیت دچار مشکل نشویم؟
راغفر: هدف اساسی از کنترل جمعیت ارتقا کیفیت زندگی شهروندان است و هدف توسعه هم همین مورد است اگر ما یک جمعیت داشته باشیم که اکثریت آن را فقرا تشکیل دهند جامعه نمیتواند به اینکه جمعیت مناسبی دارد اتفاقنظر داشته باشد. در جامعهای مثل ایران ظرفیتهایی داریم اما این ظرفیتها در کشوری همچون آمریکا وجود ندارد. ایران با ظرفیتهایی که دارد باید وضعیت زندگی افراد جامعه آن خیلی بهتر باشد و نابرابریهای فاحش باید کاهش یابد و در ظرف دو ماه گذشته وزیر آموزشوپرورش اعلام کرده است که قرار است آموزش و پرورش را واگذار کنیم و این موضوع فاجعه است جنابعالی که از انگلستان نام میبرید هر گوشهای از این مملکت ذخایر انسانی داریم و با این نیروی موجود چه میکنیم که قرار باشد نسل بعدی را تشویق کنیم. بنده مشکلی با بحث اینکه در آینده با مشکل سالمندی روبهرو خواهیم بود و با جمعیت کم جوان روبهرو خواهیم بود اصلا ندارم بحث بنده این است که کیفیت زندگی هدف سیاستهای دولتهاست و اگر قرار باشد هدف دولت در حوزههای جمعیتی سیاستگذاری کند این سیاستها نمیتواند مستقل از سیاستهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... باشد.
در حالی که دولت نمیتواند رقم وعده داده شده اولیه برای تولد هر کودک را طی روز ثابت نگه دارد و هر روز مبالغ مختلفی اعلام میشود.
محمودی: باید شرایط را آماده کنیم تا هم خانمها بتوانند کار کنند و هم بچهداری و کار کردن خانمها برابری میان زنان و مردان را نشان میدهد.
اگر رشد اقتصادی بیش از رشد جمعیت باشد مشکلی به وجود نمیآید برای مثال چنانچه رشد جمعیت پنج درصد و رشد اقتصادی 10 درصد باشد هیچ اشکالی به وجود نخواهد آمد البته این موضوع نیازمند فرهنگسازی است.