بررسی شرایط سیاسی امروز و وظایف پیشرو در گفتوگوی «جوان» با مهندس مرتضی نبوی |
محمدمهدی اسلامی- مهندس مرتضی نبوی، اگرچه عضو کمیسیون فرهنگی- اجتماعی مجمع تشخیص مصلحت نظام است اما بیشتر با وجهه سیاسیاش شناخته میشود. مصاحبه با او بیشتر برای دستیابی به پاسخ این پرسش بود که وظیفه امروز در نبرد نرم چیست، اما پاسخهای او به این پرسش برخلاف انتظار ما، بیش از آنکه به منازعات سیاسی اشاره داشته باشد، ناظر به عمق فرهنگی آن بود و در ساحت آسیبشناسی نیز بسیار صریح ظاهر شد.
آقای مهندس نبوی، یک سؤال کلیدی در ذهن حامیان نظام مطرح است که وظیفهای که امروز در برابر فرقه یا فتنه سبز به عهده ماست، چیست؟
به نظر من وظیفه کنونی ما پاسخ به این سؤال است که ابعاد و نوع فتنه چه بود و رهبری چگونه این قضیه را کنترل کردند. ما برای آینده کاری نیازمند بررسی هرچه بیشتر هستیم. در فتنه اخیر اوباما، سارکوزی، براون و مراکز پژوهشی غرب و تمام ابزارهای سرویسهای امنیتی غرب بسیج شده بودند تا فرقه سبز شکست نخورد. به نظر من این مسأله، ساده نیست، خیلی پیچیده است. پس از جنگ سردی که بین آمریکا و شوروی جریان داشت و با یک سرمایهگذاری سنگین، موجب فروپاشی یک ابرقدرت شدند و توانستند از طریق تهاجم فرهنگی آنها را از پا درآورند، با استفاده از تمام آن تجربهها و با کار مداوم فکری و نظری که انجام میدهند، در حال حاضر دارند این برنامه را علیه جمهوری اسلامی پیگیری میکنند و ادامه میدهند و حالا با این فتنه و جنبشی که در ایران با آن روبهرو هستیم، میشود اسمش را گذاشت جنبش ضدفرهنگ.
به هر حال انقلاب ما یک انقلاب عمیقاً فرهنگی بوده، یعنی بر اساس یک مکتب، دین و ایدئولوژی صورت گرفته و وجه تمایز آن با انقلابهای دیگر و آنچه تا روزگاران ما مرسوم بوده، جنبه دینی بودن این انقلاب است. از طرفی ما با یک دشمن جهانی روبهرو هستیم که در تثبیت موقعیت خودش تجربه بیش از 100 سال را دارد و فراز و نشیبهای فراوانی را هم از سر گذرانده. مدرنیته وقتی متولد شد و حاصل پشت کردن به کلیسا و قهر کردن با آسمان بود، اینها همه گونه سرمایهگذاری روی ایدئولوژی خودشان کردند و با آن فلسفهها بافتند و آن فلسفهها را متکامل کردند و نظریههای مختلفی را ارائه کردند که ما امروز به عنوان علوم انسانی با آنها روبهرو هستیم. این کار آنچنان گسترده است که تمام فضای دانشگاهی ما را به تسخیر خود درآورده است، یعنی برخی از جوانانی که در جمهوری اسلامی تربیت شدهاند. ناگهان چشم باز کردیم و دیدیم سرباز همین جنبش ضدفرهنگی هستند. همینها حاضرند همه گونه خطر و ریسک را بپذیرند و در شرایط بسیار پرخطری به میدان بیایند و کاملاً هم مشخص است که اینها جنبشهای ضدفرهنگ هستند.
مشخصههای این جریان چیست؟
شاید بتوان گفت که سه مشخصه بارز این جنبش ضدفرهنگ، یکی اتکا بر مجموعه نظریههای علوم انسانی مدرن است که فلسفه مادی پشتوانه آنهاست و متأسفانه خود ما بهشدت اینها را ترجمه کردیم و در دانشگاههایمان داریم تحویل جوانها میدهیم. به هر حال آنها سالها کار و برای مباحث مختلف نظریهپردازی کردهاند. یکی دیگر از ویژگیهای این جنبش ضدفرهنگ، اصالت مصرف و رفاه است و حتی ماه رمضان هم که برای راهپیمایی میآیند، باید شیشههای آب معدنی دستشان باشد که تشنهشان شد، بخورند! یکی دیگر از ویژگیهای این جنبش هم مسأله جدایی دین از سیاست و سیاست منهای دین است و این همان چیزی است که حضرت امام (ره) و مرحوم مدرس در باره آن هشدار دادند و تأکید کردند که سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما. اینها کاملاً در مقابل این مسأله هستند.
این مسأله را هم عرض کنم که این جنبشها مختص ایران نیست. همه کشورها با چنین پدیدهای روبهرو هستند. خاستگاه و پایگاه این جنبش، طبقه متوسط شهری است. اینها آدمهای تحصیلکردهای هستند که این سه ویژگی را دارند و با توجه به پدیده جهانی شدن یا به تعبیر دقیقترش جهانیسازی، غیر از آنکه یک پشتوانه فکری و نظری دارند، یک پشتوانه تدارکاتی جهانی هم دارند و به قدرت، ثروت و ابزار تاثیر و تبلیغاتی و رسانهای صهیونیستها و سرمایهداران آمریکایی یا مسیحیان صهیونیست در سراسر دنیاست.
مصادیق این سرمایهگذاریها آیا تا کنون احصا هم شده است؟
همان طور که در اول بحثم اشاره کردم، ابعاد این کارخیلی گسترده است. مرکز پژوهشهای مجلس جزوهای را منتشر کرده و بعضی از موسساتی را - که بعضی از آنها دانشگاهی هم هستند - اسم برده که نشان میدهد چه سرمایهگذاری عظیمی شده. اینها در زمینه براندازی نرم هم تجربههای گستردهای دارند و در مورد شوروی سابق این آزمایش شده به نتیجه رسیدهاند. اگر بخواهیم از این موسسات نام ببریم، باید به موسسات امریکن اینترپرایز اشاره کرد که شخصیتهای مهمی در آن هستند و اسامی بعضی از آنها مثل مایکل لدین، ریچارد پرل، داگلاس فیث، مارک پالمر، مارتین ایندیک، کنت پولاکف، جان پل ولفوویتز، کاندولیزا رایس و ... را شنیدهاید. در اینجا کمیتهای وجود دارد به نام «کمیته خطر جاری» که یکی از مراکز پژوهشی حامی گسترش نافرمانی مدنی است. با این اصطلاحات در دوران دوم خرداد آشنا شدیم که عیناً ترجمه همان ادبیاتی است که در امثال این کمیتهها ایجاد میشود. یا مرکز پژوهشی هادسن به ریاست هربرت لندن از دیگر مراکز پژوهشی است که از گسترش نافرمانی مدنی بهویژه پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرده است. این کمیته یکی از روشهای تعدیل سیاست هستهای دولت دهم را تهاجم نرم معرفی کرده است. مرکز بینالمللی محققان وودرو ویلسون که یک مؤسسه پژوهشی است و در راستای مدیریت انقلابهای مخملی فعالیت میکند. توجه داشته باشید که این مؤسسه از سال 1968 تاسیس شده و سابقهدار است و 30، 40 سالی است که فعالیت میکند.
دیگری، بنیاد سوروس است که اسم آن را در تلویزیون زیاد شنیدیم. این آقای تاجبخش که در دادگاه محکوم شد، یکی از مغزهای متفکر آن بود.
تولیدات این مراکز چگونه در ایران عملیاتی شد؟
مؤسسه هوور وابسته به دانشگاه استانفورد یکی از مراکز پژوهشی پیرو سیاست فشار از بیرون، تغییر از درون است. این اصطلاح فشار از پایین، چانهزنی از بالا عیناً ترجمه همین واژههایی است که خود آنها طراحی کردهاند و ساخته آقای سعید حجاریان نبود. او در زندان گفت من این ادبیات را گرفتم و آمدم در جامعه خودمان پیاده کردم. این اصطلاحات در آنجا وضع و عیناً در اینجا ترجمه شده است. به این ترتیب که در جامعه از پایین فشار بیاورند و در بالا بر سر منافع و تقسیم قدرت، چانهزنی کنند و همزمان از بیرون فشار بیاورند تا تغییر را در درون عملی کنند. اینها به ظاهر یک مشت واژه هستند، ولی پشت سرشان کلی برنامه و روش و راه خوابیده و عیناً در اختیار بوده و امثال آقای حجاریان اقرار میکنند که آمده و این روشها را در جمهوری اسلامی پیاده کردهاند.
از جمله ابزارهایی که برای مدیریت نافرمانی مدنی از آنها استفاده میکنند، یکی تنشزایی با بهرهگیری از ظرفیت سازمانهای بشردوستانه است.
بهرهگیری حداکثری از ظرفیت جنگ اطلاعاتی که هر کدام از اینها توضیحات و اطلاعات قابل توجه و قابل مطالعهای دارد. بهرهگیری هدفمند از ظرفیت تهاجم رسانهای که الی ماشاءالله میبینیم که استفاده شده و در این زمینه چقدر سرمایهگذاری کردهاند. راه انداختن صدای آمریکا یا بی. بی. سی که با سرمایه اولیه 30 میلیون پوند راه اندازی شده، اینها ارقام کوچکی هستند و الان کنگره آمریکا مرتباً بودجه تصویب میکند که این شبکههایی که در اختیار اینها میگذارد پشتیبان کارهای آنها باشد، گسترش پیدا کند و خلاصه کم نیاورند و به روز باشند.
با چنین وصفی، اینها دقیقاً چه اهدافی را دنبال میکنند؟
چند سال بود که با افتخار میگفتیم که جمهوری اسلامی برای کشورهای منطقه تبدیل به الگو شده است. یکی از اهداف آنها این است که این طور نشود و میبینیم بعد از انتخابات مدتی تلاش کردند گرفتار خودمان شویم برای جلوگیری از الگو شدن جمهوری اسلامی برای سایر کشورهای اسلامی. اگر ما رفتیم و در حیاط خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین دوستانی پیدا کردیم و کشورهایی در آنجا و آفریقا و لبنان و عراق، ضد آمریکا میشوند، آنها هم بیکار ننشستند و تلاش کردند.
درست است که ما در دولت نهم در این زمینه پیشرفت خوبی داشتهایم. در زمینه سیاست خارجی تهاجمی، در زمینه انرژی هستهای، اما اینها از نظر اقتصادی ما را قفل کردند و در این چند سال تقریباً سرمایهگذاری قابل توجهی انجام نشده، گرچه علیرغم میل آنها درآمدهای نفت افزایش پیدا کرد و بعضی از این سالها صرفاً به دلیل خرج همین افزایش، عددی از توسعه رشد اقتصادی را داشتیم، ولکن تقریباً سرمایهگذاریهای بزرگ نفت تعطیل شد و مقدار زیادی بیکاری ایجاد شد و خلاصه مهار توسعه بومی، بازدارندگی متعارف موشکی، کندکنندگی نهضت نرم افزاری تولید علم اتفاق افتاده و شما میبینید که تقریباً در همه دانشگاهها را در غرب به روی دانشمندان ما بستند و خیلی از جاها را در حوزه فناوریهای نوین و هوافضا برای دانشجویان ایرانی ورود ممنوع کردند.
مرکز این جنبش در کجا واقع شده است؟
مرکز این جنبش ضدفرهنگی دانشگاههای ما هستند، بهویژه دانشگاههای تهران و این هم مختص دانشجویان نیست. به نظر من نقطه ضعفی که سران فتنه از آن سوءاستفاده کردند ایجاد شوک و گفتمان در سطح جامعه بود. به زعم اصلاح طلبان جامعه ایران یک جامعه جنبشی است. اگر کسی بتواند گفتمانی را در جامعه ترویج کند در پی این گفتمان یک جنبش رخ میدهد. جریان فتنه توانایی غلبه بر گفتمان انقلاب را در سطح کلان مردم نداشت اما در فضاهای بستهای مانند دانشگاهها و شهرهای بزرگ که افراد دسترسی بیشتری به فضای سایبری دارند با شبکهسازی گفتمان سکولاریستی را غالب کردند. امروز اساتید تندتر از دانشجویان دارند آنها را برای نافرمانی تحریک میکنند. خیلی از دانشگاهها مرکز این جنبش نافرمانی مدنی و مرکز این جنبش ضدفرهنگی است و اینها تحت تاثیر همین علوم انسانی هستند که در آنها خدا مرده است. اینها در کتابهای علوم سیاسیشان به صراحت میگویند «خدا مرده است، در صحنه سیاست حضور ندارد و انسان، محور است». این پایه تعلیمات آنهاست. تمام تعالیم آنها در علوم سیاسی و جامعهشناسی و سایر علوم در برابر ارزشهایی است که انقلاب ما بر آنها تکیه دارد و این جوانها خیلی گستاخ در این صحنه وارد شدند و مطالبات خودشان را مطرح میکنند و به آنها یاد دادهاند که حتی از فرصتهایی مثل تاسوعا و عاشورا هم استفاده کنند.
آقای بشیریه که یک جامعهشناس ضد دین است و متأسفانه کتابش مثل نقل و نبات در دانشگاهها دست به دست میگردد و ایدئولوگ جریان دوم خرداد شده بود، در کتاب جامعهشناسیاش رسماً میگوید فراماسونری یک شبکه مترقی است. در حالی که فراماسونری شبکهای است که در آن عناصر روشنفکر وابسته را تربیت میکردند تا به نمایندگی از غرب در اینجا در حکومت نفوذ داشته باشند. چنین آدمی استاد امثال آقای حجاریان بوده است و در زمان آقای موسوی لاری پاتوقش در وزارت کشور بود. کتابی به اسم «جامعهشناسی جمهوری اسلامی» منتشر کرد و در آنجا میگفت تضاد اصلی، بین سنت و مدرنیته، یعنی بین اسلام و مدرنیته است و باید در این زمان این شکاف به نفع مدرنیته تمام شود یعنی دین از صحنه بیرون برود و آنها در مجلس ششم به دنبال این بودند که رفراندوم برگزار و جمهوری اسلامی را تبدیل به جمهوری مطلق کنند. همین آقای بشیریه که حالا به آمریکا رفته و در آنجا سنگر گرفته، در همین زمینه دستوراتی میداد، از جمله اینکه به اسطورههای انقلاب حمله کنید و از نظام بیرون بیایید. تشخیص او این است که این جمهوری اسلامی در حال فرسایش است و کمک کنید که این فرسایش تسریع شود و یکی از دستورالعملهایش هم این است که به ارزشهای انقلاب مثل مردمسالاری دینی، جمهوری اسلامی و سایر ارزشها حمله کنید و دستورالعملهایش هم دارد پیاده میشود، البته اگر او هم نگوید همه اینها طراحی شده و دستهبندی شده است.
معنای سخنان شما این است که آنها اعتقادات ما را هدف قرار دادهاند؟
دقیقاً، تضعیف بنیانهای اعتقادی جامعه، مسألهای است که رویش شدید کار میکنند، یعنی در نسل جدیدی که در این جنبش سبز حضور دارد پیاده شده و میتوان گفت که این جنبش اساساً یک جنبش ضدفرهنگ با تمام ویژگیهای خودش هست که ابایی هم ندارد که عکس امام (ره) را پاره کند و در بیانیه بگوید که اینها پشت عکس پاره شده سنگر میگیرند. از این گرفته تا اهانت به پیامبر (ص) و سایر مقدسات و نشر تصاویر غیراخلاقی و کلیپهایی که توسط بلوتوثها منتقل میشوند و تضعیف وحدت ملی و شایعهسازی، افزایش سطح انتظارات و مطالبات، فریب افکار عمومی و به چالش کشاندن نظام امنیت اقتصادی.
به نظر میرسد یکی از فعالیتهای آنها بحران سازی ساختاری با هدف تفرقه افکنی و تضعیف ثبات فکری رویهای کارگزاران نظام است.
دقیقاً، ما الان این را بهنوعی احساس میکنیم آن ثباتی که باید در مسؤولان ما باشد و همه یک جور فکر کنند و در برخوردها منسجم باشند، وجود ندارد و حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و تشتت آرا دیده میشود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیکمان با صراحت میگویند ما بریدهایم! و در صحنه مقابله، شما اینها را مشاهده نمیکنید. چهرههای معدودی الان در صحنه هستند و از مواضع مقام معظم رهبری دفاع میکنند.
مهمترین اقشاری که مورد هدف اینها هستند، اقشار دانشگاهی و دانشجو است و بعد هم دامن زدن به تشتتها و اختلافات قومی. مسائل صنفی هم است، یعنی مثلاً کارگران هم جزو اهدافشان هستند. یک آدرسی را هم آقای هاشمی رفسنجانی در مشهد دادند که اگر نظام، سپاه و بسیج دارد، آن طرف هم دانشجو، نخبه، کارگران و اصناف مختلف را دارد. اگر در ادبیات براندازی نرم نگاه کنید، اقشار جزو اهداف و مخاطب اینها هستند.
و به طور مفصل از فضای مجازی، اینترنت، شبکههای ماهوارهای، تلفن همراه، ایمیلها و وبلاگها استفاده میکنند، تجربههایی هم داشتهاند.
به این صورت جمعبندی میکنم که زیربنای ساختار تهاجم نرم را ناتوی فرهنگی و روبنای آن را انقلابهای رنگی شکل میدهد که به عنوان یکی از شاخکهای انشعابی دکترین براندازی نرم با هدف تنشافزایی در پنج سطح دانشجویی، قومی، فرقهای، صنفی و اجتماعی سازماندهی میشوند. این فرقه سبز که الان ما داریم، یک جنبش اجتماعی است و میخواهد در سطح اجتماع ناامنی اجتماعی ایجاد کند و از لحاظ ادبیات امنیتی در قالب دکترین تنشزایی از پایین، چانهزنی از بالا قابل تعریف است که در آن با بحرانافزایی در لایههای زیرین و میانی جامعه برنامهریزی میشود، ثبات فکری رویهای رجال نظام در کانونهای مذاکرات استراتژیک تضعیف شود، به همین دلیل بایسته است که متولیان امر با خرد جمعی و حداقلرسانی هزینههای کنترل بحران با اتخاذ نقشه راهی پیشدستانه و پیشگیرانه و از رویکرد بایستههای امنیت ملی، پیشزمینههای وقوع نافرمانی مدنی را خنثی کنند که این رویکرد، پاشنه آشیل انقلابهای مخملی است که تحقق آن مستلزم کار گروهی، حداکثرسازی انسجام فکری رویهای متولیان امر و همافزایی بهینه ظرفیتهاست.
به نظر شما برای جلوگیری از پیشزمینههای وقوع برنامه نافرمانی مدنی چه باید کرد؟
تا زمانی که ما از قبل آماده شدهایم و نگذاشتهایم اصلاً این مسأله پیش بیاید ـ پزشکان هم همیشه میگویند هزینه پیشگیری خیلی کمتر از درمان است- ما باید طوری پیشگیری کنیم که این کار به وقوع نپیوندد و زمینه ظهور پیدا نکند.
راه حل پیشگیری چیست؟
در این چند سال رهبر معظم انقلاب مرتباً هشدار میدادند و کمتر گوش شنوایی بود. بصیرتی بود برای اینکه عمق این خطر را بتواند حس کند. یعنی اگر بخواهیم خلاصه کنیم که راه حل این مسأله و پیشگیری آن چیست در یک عبارت یعنی همانی که آقا گفتند خلاصه میشود و آن هم مهندسی فرهنگ در سطح کلان و مهندسی فرهنگی در سطح اجرایی کردن مهندسی فرهنگ است. در مهندسی فرهنگ شما سیاستگذاری و در مهندسی فرهنگی ساختارسازی و اجرا میکنید.
اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی ما میتوانست این پیام را درک کند و ظرفیتی داشت و روی این برنامه سرمایهگذاری میکرد، شاید ما امروز به این وضعیت دچار نمیشدیم. بعد از سه دهه هنوز نیامدهاند به جای این کتابهای ضد دین و ضد ارزشهای الهی و انسانی، کتابهایی را تالیف کنند که اقلاً اسمی هم داشته باشد و بگویند که اگر یک کسی خودش نخواست جامعهشناسی ضد دین بخواند، بگویند بیا این کتاب را که ما به جای آن گذاشتهایم بخوان. جمهوری اسلامی و مؤسسه نشر کتب دانشگاهی آمدند و همین کتابها را چاپ کردند، شورای عالی انقلاب فرهنگی هم دائماً جلسه گذاشت و به یک سری مسائل روزمره و جاری پرداخت و از این مسائل غافل شد، البته اخیراً تلاشهایی در این زمینه آغاز شده است.
پس از نگاه شما شرایط خیلی ناامید کننده است؟
نه، به دنبال این مطالب نومیدکننده من معتقدم جمهوری اسلامی موجودی است که متولد شده، رشد کرده، 30 ساله شده و نیازهای خود را شناخته و آنها را تأمین کرده. نسل جوان ما خیلی توانمندتر از ما این مسائل را حس میکنند و توانمندیهای لازم را هم در این جریان دارند. ماها دیگر نه حال و حوصله و نه توانش را داریم که در فضای سایبر و وب سایت و این حرفها برویم و مقابله کنیم. فکر میکنم هنر ما این باشد که زمینه را باز و استقبال کنیم و نسل جوان را در این صحنه بیاوریم و امکانات را برایشان فراهم کنیم. آنها میتوانند ما دیگر باید اقرار کنیم که نمیتوانیم از پس این تهدیدهای نرم بر بیاییم. بزرگترین هنر ما این است که جوانهایمان را تشویق کنیم و زمینهسازی کنیم. آقا خودشان را به روز نگه داشتهاند و حتی جلوتر را هم میبینند. از 10 ، 20 سال پیش تذکر میدادند. ایشان مانند نخبگان اصولگرای فرتوتی مثل من نیستند که از زمان عقب باشند. به روز هستند، همان طور که امام هم تا آخر عمرشان به روز بودند، یعنی ادبیات ایشان یک ادبیات جوان بود. امروز هم مقام معظم رهبری این گونه هستند و به خاطر مسؤولیت و پشتوانه الهیای که دارند، حتی جلوتر از زمان حرکت میکنند و نسل جوان متعهد ما که توانمندیهای علمی و فناورانه هم دارند، میتوانند به ایشان لبیک بگویند.
برای رسیدن به این دستاورد، چه باید کرد؟
یکی از مسائلی که صحبتش هم زیاد میشود، مسأله سرمایه اجتماعی است. این عبارتها هم غربی هستند و اسم اعتماد را گذاشتهاند سرمایه اجتماعی. نظام سرمایهداری همه چیز را با نگاه سرمایه میبیند: سرمایه اقتصادی، سرمایه مالی، حتی انسان را هم سرمایه میبیند و میگوید سرمایه نیروی انسانی و نیز سرمایه اجتماعی. میگویند اعتمادی که در جامعه هست، قابل تبدیل به سرمایه مادی است و میشود از آن استفاده کرد. مطالعه کردهاند و میگویند مثلا در شمال ایتالیا که سرمایه اجتماعی بالاست، پیشرفتهای فنی و اقتصادی و توسعه علمی بیشتری هم دارند و در جاهایی که سرمایه اجتماعی پایین است، پیشرفتهای اقتصادی و توسعه علمی کمتری دارند.
این یک واقعیتی است. میبینیم اگر در جامعه اعتماد مردم به حکومت، اعتماد مردم به یکدیگر گسیخته شود، جامعه دائماً دچار ناامنی و بیثباتی است و به فکر پیشرفت و این چیزها نیست. آقا دهه چهارم را دهه پیشرفت و عدالت نامیدند، ولی بعد از انتخابات آن قدر همه ما گرفتار این فضا شدیم که فراموش شد. پس این سرمایه اجتماعی که آنها استفاده میکردند و در فرهنگ ما هم آمده، بر میگردد به اعتماد بین مردم و مردم و مسؤولان. این اعتماد چگونه ایجاد میشود؟ مهمترین راه حل آن این است که مردم متشکل شوند. خوشبختانه در جامعه ما تشکلهایی سنتی در قالب هیأتهای مذهبی و مساجد وجود دارند، به نظرم باید از این به بعد وجهه اصلی کارمان را وجهه فرهنگی قرار دهیم. ما احتیاج به دیپلماسی فرهنگی داریم. مهمترین سرمایه ما امروز بسیج و سپاه هستند و امروز اینها را هم مورد تهاجم قرار دادهاند. یکی از مقامات آمریکایی گفته بود تا وقتی بسیج و سپاه هست، مخالفان ول معطل هستند و به جایی نمیرسند. باید اینها هدف تهاجم قرار بگیرند و ضد ارزش بشوند که در همین تهاجمات بعد از انتخابات سعی کردند محبوبیت بسیج و سپاه را زیر سؤال ببرند.
عرض کردم در دنیا دولتها بیشترین بودجهها را به پژوهش درباره شیوههای مقابله با یک پدیده اختصاص میدهند. ما که نمیتوانیم فقط حرفش را بزنیم. باید مهمترین بخش سرمایهها و فعالیتهایمان را متوجه این تهدیدی کنیم که مقام معظم رهبری تشخیص دادند و آن تهدید نرم است و تمام قد در برابر جمهوری اسلامی ایستاده و امروز هم نتیجههایی گرفته است. باید روی آنها متمرکز شویم تا هم این پدیده را خوب بشناسیم که چیست و چگونه میتوان با آن برخورد کرد. آن وقت نیروی انتظامی در این فضا تعریف دیگری پیدا میکند. من یک بار در سرمقالهای نوشتم نیروی انتظامی برای این نیست که برود و کتک بزند. چه کسانی را کتک میزند؟ همین جوانهایی را که خودمان تربیت کردهایم. نیروی انتظامی در چنین فضایی باید یاد بگیرد که کتک بخورد تا مقداری از انرژی آنها تخلیه شود، از دماغ کسی هم خون نیاید.
برخی معتقدند که دیگر از خطر جنگ نرم عبور کردهایم، نظر شما چیست؟
امروز سرشاخههای شبکهسازی غربی از بین رفته است اما همچنان احتمال بازسازی ارتباطات وجود دارد. چرا که هنوز آن تحریکات در کشور وجود دارد. به هر حال باید دانست به دلیل گسترش روزافزون مجاری ارتباطی خطر گسترش تفکر سکولاریستی نیز وجود دارد. ما باید خطر تهاجم فرهنگی و جنگ نرم را خیلی جدی بگیریم. آمریکاییها در این زمینه خیلی جدی هستند و تجربه زمین زدن شوروی را هم دارند که آن هم بر مبنای یک نظام ایدئولوژیک بود و با شعارهای خلقی و ضد سرمایه داری آمد، ولی آن را وادار به توبه و غلط کردن کردند. همه آن تجربهها به اضافه سرمایهگذاریهای جدید را دارند به کار میگیرند و اگر در مقاطعی موفق نشدند، در این مقطع انتخابات توفیقاتی را به دست آوردند و ثبات فکری رویهای مسؤولان ما را تا حدی به هم زدند و تشتتی را ایجاد کردند و حتی بین نخبگان اصولگرا و نظام هم فاصلهای را فراهم کردند. این را جدی بگیریم و اگر بخواهیم ببینیم راه مقابله با آن چیست، مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی و سرمایهگذاری جدی روی مسأله فرهنگ و شناخت، پیشبینی، پیشگیری قبل از اینکه بخواهیم به انفعال بیفتیم، چون برخورد سخت و خشن، مثل یک غده سرطانی باعث تکثیر و گسترش آن میشود. ممکن است در بعضی از مقاطع چاره نداشته باشیم و این کار را بکنیم.
اما در عین حال راه چاره اصلی را میانمدت میبینیم و باید با تدبیر و همه جانبه وارد شد و خود ما هم باید در این زمینه احساس مسؤولیت کنیم. نظام تعلیم و تربیت ما جایی است که نسل جدیدمان را به جای اینکه آنها را به عنوان سربازان جنبش ضدفرهنگ تربیت کند، تبدیل بشود به نظامی که سرباز، افسر و فرمانده برای انقلاب اسلامی تربیت کند.
ما میتوانیم تسلیم این تهدیدها شویم یا به فرمایش امام و مقام معظم رهبری، آنها را به فرصت تبدیل کنیم. به نظر میآید این فضایی که ایجاد شده و این ابعادی که قضیه دارد، فرصت خیلی خوبی هم هست که استعداد انقلاب اسلامی در این زمینه شکوفا شود، یعنی اگر ما بتوانیم با خون دل خوردن و سرمایهگذاری کردن، از این میدان مبارزه، پیروز بیرون بیاییم، میتوانیم بگوییم که انشاءالله مدرنیته را با تمام ظرفیتهای نظامی، اقتصادی و رسانهای آن به خاک خواهیم سپرد و این نمیشود مگر با همان کاری که آقا گفتهاند یعنی فرهنگ باید مهندسی شود، نهضت نرمافزاری انجام شود، تولید علم داشته باشیم، چون از زمانی که آقای میشل فوکو که آدم منحرفی هم بود، نظریه داد و انقلاب اسلامی را یکی از موارد نظریه خودش دانست که گفتمانها تبدیل به قدرت میشوند؛ این نظریه میگوید علم مساوی قدرت است، یعنی شما اگر امروز بخواهید قدرت داشته باشید، باید علم داشته باشید و هر قدر علمتان بیشتر باشد، قدرتتان بیشتر است و لذا باید در زمینه فرهنگ و تولید علم بیشترین سرمایهگذاری بکنیم و همت و تلاشمان را مضاعف کنیم.
انتهای خبر / پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 292850
منبع ما : http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=292850