و - خبر روز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جدال تدبیر را ویران کند . [نهج البلاغه]
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8

مبلغ قرارداد قطبى بالاتر از مربیان فرانسه و آمریکاارزش واقعى سرمربى تیم ملى چقدر است؟

 

قطبى بیش از مربیان سرشناس جهان، پول بیشترى دریافت کرده است.آیا بهتر نبود ما با پرداخت چنین مبلغى یکى از مربیان طراز اول به کشومان مى آوردیم که با یک تیر ? نشان بزنیم؟
 
به گزارش سرویس ورزشی جهان ، فوتبال یکى از پرطرفدارترین ورزشهاى جهان است که هواداران پرشمارى را به سوى خود جذب کرده است. این ورزش محبوب براى عده اى نقش یک شغل را ایفا مى کند اکنون در سراسر جهان جنجال هاى زیادى برا ه انداخته است. در این ورزش پر هوادار مبحث هاى فراوانى وجود دارد که یکى از مهمترین آنها مسائل مالى است . 

انتخاب سرمربى براى یک تیم از لحاظ مختلفى قابل توجه و بسیار پراهمیت مى باشد و مسئولان هر تیمى باید تا جایى که امکان دارد با بررسى هاى کافى به این مهم دست بزند. یکى از نکاتى دیگرى که باید در انتخاب سرمربى یکى تیم در نظر گرفت شایستگى هاى فنى و ارجعیت وى نسبت به گزینه هاى دیگر است. تمام نکات ذکر شده زمانى قابل اجرا هستند که مسئولان با دلسوزى هر چه بیشتر تنها خواهان کسب نتیجه و موفقیت باشند.
 
  افشین قطبى براى یک سال ونیم از مسئولان فدراسیون چیزى حدود ??? هزار دلار(با پاداش ها) درخواست کرد که با آن موافقت شد. این مبلغ چیزى حدود ??? هزار یورو در آن زمان بود. اکنون که لیست مبالغ قرارداد مربیان حاضر در جام جهانى فاش شده است مى بینیم که آقاى قطبى از خیلى از مربیان سرشناس جهان، پول بیشترى دریافت کرده است. 

«مارچلو بى یلسا» مربى فرانسه با دریافت ??? هزار یورو، «ریموند دومنش» مربى شیلى با دریافت ??? هزار یورو به ترتیب از نظر میزان دریافتى پایین تر از قطبى قرار دارند. آیا افشین قطبى از دومنش و بى یلسا براى فوتبال ما مفیدتر است؟ آیا بهتر نبود ما با پرداخت چنین مبلغى یکى از مربیان طراز اول به کشومان مى آوردیم که با یک تیر ? نشان بزنیم؟ 

ما مى توانستیم با استفاده از مربیان سطح اول جهان در کشورمان نکات خیلى خوب را هم براى یادگیرى مربیان داخلى به ارمغان بیاوریم. «اتو رى هاگل» از یونانى ها ??? هزار یورو دریافت کرد و هدایت تیم ملى کشورشان را برعهده گرفت. اگر قرار بود به جام جهانى نرویم پس چه بهتر که على دایى را حفظ می کردیم.
 
امیدواریم که مسئولان ورزش و فدراسیون فوتبال ما از این به بعد در انتخاب مربیان تیم ملى دقت بیشترى به خرج داده و تنها به فارسى حرف زدن یک مربى اکتفا نکنند. آنها باید بدانند که مربیان خارجى در وهله اول به آبروى خود در مجامع بین المللى فکر مى کنند و پس از آن به فکر موفقیت فوتبال ما هستند.
 
به همین دلیل با حضور در کشور ما ابتدا مى خواهند از آبروى بین المللى خود دفاع کنند. در زیر شما مبالغ قراردادهاى مربیان حاضر در جام جهانى را که در سایت هاى معتبر جهان منتشر شده است مى خوانید البته جا دارد یک نکته کوچک را یادآورى کنیم آن هم این که چند مربى از این لیست برکنار شده و افراد دیگرى جایگزین آنها شده اند که هنوز مبلغ قراردادشان فاش نشده است. 

?- فابیو کاپلو، انگلستان(?/? میلیون یورو) 

?- مارچلو لیپى، ایتالیا(?میلیون یورو)
?- یوآخیم لو، آلمان(?/? میلیون یورو)
?- برتر ون مارویک، هلند(?/? میلیون یورو)
?- اوتمار هیتزفلد، سوئیس(??/? میلیون یورو)
?- ویسنته دل بوسکه، اسپانیا(?/? میلیون یورو)
?- کارلوس کوئیروز، پرتغال(??/? میلیون یورو)
?- پیم وربیک، استرالیا(?/? میلیون یورو)
?- کارلوس آلبرتو پریه را، آفریقاى جنوبى(?/? میلیون یورو)
??- خاویراگیره، مکزیک(?/? میلیون یورو)
??- کارلوس دونگا،برزیل(??? هزار یورو)
??- دیه گو مارادونا، آرژانتین(??? هزار یورو)
??- تاکشى اوکادا،ژاپن(??? هزار یورو)
??- ریک هربرت، نیوزلند(??? هزار یورو) 

??- اوتو رى هاگل، یونان(??? هزار یورو)
??- پل لیگوئن، کامرون(??? هزار یورو)
??- مارچلو بى یلسا، شیلى(??? هزار یورو)
??- ریموند دومنش، فرانسه(??? هزار یورو)
??- وحید هلیل هودزیچ، ساحل عاج (??? هزار یورو)، (اسون گوران اریکسون جایگزین وى گردیده است.)
??- هوجونگ مو ، کره جنوبى(??? هزار یورو)
??- مورتن اولسن، دانمارک(??? هزار یورو)
??- میلووان رایواک ، غنا(??? هزار یورو)
??- رادومیر آنتیچ، صربستان(??? هزار یورو)
??- باب بردلى، آمریکا(??? هزار یورو)
??- ماتیاس کک، اسلوونى(??? هزار یورو)
??- جراردو مارتینز، پاراگوئه(??? هزار یورو)
??- رباه سادان، الجزایر(??? هزار یورو)
??- رینالدو روئدا، هندوراس (??? هزار یورو)
??- ولادیمیر ویز، اسلواکى (??? هزار یورو)
??- اسکار تابارز، اروگوئه، (??? هزار یورو)
??- کیم یونگ هو، کره شمالى(??? هزار یورو)
??- شاى بو آمودو، نیجریه (??? هزار یورو)، (لارس لاگر بک جایگزین وى گردیده است.) 

با این لیست مى توان مشخص کرد که افشین قطبى مى تواند در رده هاى پانزدهم و شانزدهم این جدول قرار گیرد.
 

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در پنج شنبه 89/2/9 و ساعت 6:32 عصر | نظرات دیگران()

آیا می‌دانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهه‌های پیش تجربه کرده‌اند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق می‌کنند؟ در فرانسه می‌گویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمی‌گویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.



در راستای ایجاد زمینه برای بحث و گفت‌وگو پیرامون موضوعات و مباحث اصلی مطرح در حوزه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، روزنامه تهران امروز برنامه‌ای برای برگزاری جلسات مناظره میان صاحبنظران و فعالان این حوزه طراحی کرده است که در اولین نمونه، هفته گذشته مناظره آقایان دکتر کواکبیان و دکتر داوری در موضوع تعامل دولت و رسانه تقدیم خوانندگان شد. در ادامه این مباحث، روز گذشته مناظره‌ای پیرامون موضوع مطرح شده از رئیس‌جمهور در مورد موضوع افزایش زاد و ولد میان آقایان دکتر راغفر استاد دانشگاه و از منتقدان این طرح و دکتر محمودی، رئیس مرکز مطالعات جمعیت ‌کشور، به عنوان مدافع طرح برگزار شد که متن آن در ادامه تقدیم می‌شود.

دکتر احمدی‌نژاد در برنامه‌ای تلویزیونی در مورد افزایش جمعیت صحبت کرده و جملاتی را مطرح کردند که برخی از آنها را قرائت می‌کنم. «در گذشته پدران و مادران ما پنج فرزند داشتند البته فقر در بخش‌های کشور وسیع بود اما حاصل کار آنها نبود، تحمیلی بود جنگ اول آمدند و مانند انگلیسی‌ها 100 سال نفت‌ ما را غارت کردند»، «برخی خیال می‌کنند روزی فرزندان را ما می‌دهیم اما اشتباه است من تعجب می‌کنم چرا علما ساکت‌اند. خدای متعال می‌فرماید، فرزندان‌‌تان را از ترس فقر نکشید ما شما و فرزندان‌تان را روزی می‌دهیم»، «چرا برخی فکر می‌کنند اگر 30 میلیون نفر مانده بودیم اکنون وضع‌مان مطلوب بود اکنون از بین رفته بودیم همه 80-90 ساله بودیم و جمعیت تمام می‌شد.» برخی نقد کردند به‌عنوان منتقد، دیدگاه شما در مورد این موضوع چیست؟

دکتر راغفر:
البته آقای احمدی‌نژاد تلویحا به این نکات که بنده عرض می‌کنم اشاره کردند اما نتایج وارونه‌ای گرفتند و آن این است که مسئله اساسی کیفیت زندگی جمعیت است.

آنچه کمتر به آن توجه می‌شود کیفیت زندگی است. نکته‌ای در این طرح مغفول است و آن کیفیت زندگی است. عملکرد دولت طی پنج سال گذشته به‌نحوی بوده که به‌رغم اینکه در این سال‌ها درآمدهای عظیم نفتی را در دولت شاهد بوده‌ایم هم فقر و هم نابرابری به‌نحو بی‌سابقه‌ای گسترش یافته است.

امروز نیازی به آمار و ارقام برای اثبات اینکه فقر تا چه حد به نحو کمرشکن مردم را آزار می‌دهد نیست. احمدی‌نژاد می‌گوید که فقر در دوره‌های گذشته مربوط به پدران و مادران ما نبوده بلکه مربوط به غارت نفت بوده است اما سوال بنده این است که درآمد عظیم نفتی که حاصل شد کجا رفته آنچه مهم است برای یک کشور کیفیت زندگی مردم است که این موضوع در سیاست‌های دولت مغفول مانده و هدف این جهت‌گیری و طرح این موضوع روشن نیست و امیدواریم آقای دکتر که رئیس مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه توضیحاتی را از سوی دولت ارائه کنند تا ما روشن شویم که هدف از این کار چیست یا اینکه مطالب دیگری وجود دارد که مغفول مانده و ما به آن توجه نکرده‌ایم.

پازوکی : دکتر راغفر معتقدند مسئله اصلی کیفیت زندگی است، نظر شما در این خصوص چیست؟

دکتر محمودی: بنده نمایندگی از سوی دولت ندارم اما بهتر است بحث را به بحث‌های توسعه‌ای پیش ببریم. استاندارد فقر چیست و با چه اندازه می‌گیریم که می‌گوییم فقیریم. در گذشته برای اندازه‌گیری فقر از شاخص‌های کمی استفاده می‌شد اما آن را مکفی ندانستند و از شاخص‌های ترکیبی توسعه اجتماعی گفتند که به‌جای درآمد سرانه شاخص‌های دیگری هم هست، سرانه مصرف پروتئین، انرژی، فولاد، برق و... و 73 شاخص درنظر گرفته و این‌گونه کشورها را با هم مقایسه کردند و سپس به‌ منظور سهولت مقایسه کشورها از نظر فقر از شاخص کیفیت فیزیکی زندگی (شاخص موریس) استفاده کردند.

درصد باسوادی، نرخ مرگ‌و‌میر نوزادان و امید به زندگی از عوامل اندازه‌گیری فقر است. در شاخص کیفیت فیزیکی حدود 20 سال است که توسط سازمان ملل محاسبه نمی‌شود ایران رتبه 57 را داشته است. سازمان ملل شاخصی که در نظر گرفته تقریبا مراحل تکمیل شده شاخص موریس است و کیفیت زندگی را با شاخص توسعه انسانی در نظر می‌گیرند که بین صفر تا یک است و این شاخص برای ایران در سال 1388، 0.782 درنظر گرفته شده و هرچه این رقم به یک نزدیک‌تر شود کشور توسعه‌یافته‌تر است و در سال 1388 رتبه کشور ما در دنیا 88 بوده و در سال 1387 رتبه کشور با عدد 0.777، 84 بوده و در سال 1370 این شاخص 0.557 بوده است. طبق آمارهای مصوب بین‌المللی که در ایران محاسبه شده این موضوع که کیفیت زندگی کاهش پیدا کرده است را اصلا قبول ندارم.

پازوکی: فقر را با چه چیز نشان می‌دهیم؟ مگر فقر به معنی فاصله طبقاتی نیست.

محمودی:‌ رقمی که نشان‌دهنده فاصله طبقاتی است عددی است بین صفر و یک و اگر بین 0.4 صفر باشد توزیع و درآمد خوب است و اگر بین 0.4 و 0.5 باشد توزیع درآمد نابرابرتر می‌شود و اگر بالاتر از 0.5 باشد وضع خراب است. در سال 1348 این رقم برای کشور 0.44 بود و بدترین وضعیت را در سال 1354 داشتیم که این رقم 0.5 بود و مربوط به شوک نفتی بود و آن فاصله طبقاتی اتفاق افتاد. اگر بحث فقر است کشور نسبت به قبل تغییر نکرده و باید توجه کرد که افزایش جمعیت هم در این مدت داشته‌ایم بنابراین نمی‌توان گفت که افزایش جمعیت با باعث فقر می‌شود بلکه عوامل دیگری نیز موثر است.

راغفر: البته اگر رشد اقتصادی مثبت نباشد افزایش جمعیت منجر به افزایش فقر می‌شود.

بنده 20 سال و اندی است که کارم اندازه‌گیری فقر و نابرابری است و آماری که جنابعالی فرمودید دارای اشکال تکنیکی است و ضعف تکنیکی دارد البته بنده بارها این موضوع را مطرح کرده‌ام صرف‌نظر از رقم و عددهایی که استفاده می‌کنند. ما این رقم‌ها را محاسبه کرده‌ایم و اتفاقا از سال 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش داشته و این آماری که جنابعالی فرمودید مربوط به نابرابری است و امکان دارد یک جامعه‌ای کاملا فقیر باشد اما نابرابر نباشد یا خیلی پایین باشد و این آماری که اشاره فرمودید ضمن اینکه مربوط به فقر نیست بلکه در چندین مورد مخدوش است. شاخص‌های رفاه و سطح زندگی در تخصص بنده بوده و من از ناظران علمی اولیه طرح توسعه انسانی در ایران بوده‌ام و گزارش MBG تحت‌نظر بنده تولید شده بنابراین می‌دانم که چطور تولید شده و تا چه حد آمار تحت‌تاثیر مسائل سیاسی تنظیم می‌شوند.

آمارهای الکترونیکی که از 30 هزار خانوار هرساله توسط مرکز آمار جمع‌آوری می‌شود و از سال 63 تا 83 موجود است نشان می‌دهد که این آمار طی این سال‌ها نزولی بوده و از 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش پیدا کرده است. در دو سال ابتدایی فعالیت دولت نهم دو درصد از جمعیت کشور به زیر خط فقر رفتند و شدت فقر هم افزایش پیدا کرده ضمن اینکه نابرابری نیز افزایش داشته است.

آمار مربوط به رشد اقتصادی بنا به برنامه چشم‌انداز 20 ساله برای سال 1394 قرار است سالانه برحسب برنامه چهارم نرخ رشد اقتصادی باید هشت درصد باشد اما در دو سال دولت آمار رسمی منتشر نکرده اما آنچه در محافل تصمیم‌گیری کشور از جمله مجلس توسط دستگاه‌های دولتی ارائه شده در سال 1387، 2.5 درصد و در سال 1388، 1.5 درصد رشد اقتصادی داشته است در حالی که ارزیابی‌های مستقل وضعیتی منفی‌تر از این را نیز گزارش می‌کنند. ضمن اینکه فاصله 1.5 تا هشت درصد که دولت قرار بوده به آن تحقق ببخشد و این درآمدهای عظیم نفتی فاصله بعیدی است. ما نیازی به آمار نداریم و آنچه ما در جامعه شاهد هستیم وجود لشکر انبوهی از جوان‌های این مملکت است که شیرجه می‌روند تا قوت روزانه خود را به‌دست بیاورند. اگر به دید یک خارجی نگاه کنیم. وجود این جوان‌ها در مملکتی که روی اقیانوس‌های گاز و نفت نشسته تنها محصول سیاست‌های غلط دولت‌هاست.

ما نیازی نداریم که آمار بدهیم و به چه کسی می‌خواهیم آمار بدهیم مردم شاهدان و داوران اصلی عملکردهای دولت هستند. کیفیت زندگی نه تنها ارتقا پیدا نکرده بلکه بدتر شده و لزومی به عدد و رقم نیست چهره فقر را در تمام کشور حتی در شهرهای بزرگ و پایتخت کشور نیز شاهد هستیم. دولتی که نمی‌تواند پاسخ مناسبی به بیکاری بدهد حق ندارد توصیه به توسعه جمعیت کند.

پازوکی: دکتر محمودی در چارچوب دیدگاهی که به آن معتقد هستید به چه دلیل جمعیت کشور باید افزایش پیدا کند و اگر افزایش پیدا نکند در کشور چه مشکلی به وجود می‌آید؟

محمودی: احترام می‌گذارم به تمامی مراکز آماری چرا که در مراکز آماری کارشناسان بسیار زحمت‌کش و مطمئن هستند که دین خود را برای دنیای دیگران نمی‌فروشند.

اگر بحث این باشد که با آمار کاری نداشته باشیم بنده حرفی برای گفتن ندارم چرا که از این پس می‌خواهم با آمار و ارقام صحبت کنم. در حال حاضر دکتر عادل آذر در شورای عالی آمار آمده و انسانی معتقد است و با انتقادی که از دولت داشته نمی‌توان او را فردی منتسب به دولت دانست. اگر کاملا منتسب به دولت در این شورا می‌آمد نمی‌توانستیم با آمار و ارقام بازی کنیم. چگونه با آمار بازی می‌کنند، یک کتاب است. باید این را قبول داشته باشیم که ما یک کشور در حال توسعه هستیم و کجای دنیا بیکار وجود ندارد. به بحث نرخ رشد اقتصادی اشاره کردید. اما شما در برنامه چشم‌انداز این نرخ را هشت درصد در نظر گرفتید و آن زمان برخی فریاد زدند که این رقم قابل تحقق نیست. حتی در زمانی که آقای خاتمی راس کار بود در شروع برنامه گفتید می‌توانیم رشد بالا داشته باشیم چرا به رشد 8 درصد نرسیدید اما انتظار دارید دولت‌های دیگر به آنچه که شما تعیین کردید برسند.

البته بحث بنده جمعیتی نیست. بانک جهانی آمار داده که 3500 دلار درآمد کشور ما بوده اما توقعات بالاست و درست نیست با این درآمد خود را با کشورهای اروپا مقایسه کنیم. هر کشوری به نسبت خود فقر و بیکاری دارد و نرخ رشد بیکاری در کشورهای در حال توسعه 15 درصد است و این مورد مشخصه کشور در حال توسعه است و اگر کم‌کاری و بیکاری پنهان را به این مورد بیافزاییم این رقم 30 درصد می‌شود اما در کشور این نرخ را 10.5 درصد اعلام شده است. البته اگر قبول ندارید این یک بحث دیگر است. اگر هر کسی برای خود رقم محاسبه کند و بگوید این رقم صحیح است چه اتفاقی برای کشور می‌افتد؟

اجرای سیاست‌های جمعیتی در ایران بعد از انقلاب از سال 1366 آغاز شد و میزان باروری کشور با شعار «دو بچه کافی است» از باروری بالای بیش از شش فرزند برای هر مادر به 1.8 فرزند برای هر مادر در سال 1385 رسیده است. در حال حاضر این رقم حدود 1.6 است و در آن زمان سیاست درستی بود. بیش از 20 سال و اندی از اجرای این سیاست می‌گذرد و اکنون حجم جمعیت کشور بیش از 72 میلیون نفر است و در حال حاضر متوسط رشد سالانه آن حدود 1.2 درصد در سال است. فرض کنیم سیاست جمعیتی کشور 20 و اندی سال پیش با دید کارشناسی تهیه شده باشد و تلاش‌های ارزشمند دست‌اندرکاران تنظیم خانواده و تحدید موالید در ایران را هم ارج نهیم.

اولین و مهم‌ترین وظیفه هر مسئول ارشد جامعه، صیانت و اعتلای جامعه است و حفاظت جامعه منوط به بقای نسل است. هیچ رئیس‌جمهوری این مطلب را به صراحت عنوان نمی‌کند چرا که این موضوع هزینه سیاسی دارد و اگر به فکر نسل‌های آینده نباشیم با فاجعه مواجه می‌شویم.

میزان باروری کل (متوسط تعداد بچه‌های زنده‌ای که یک مادر در طول دوره باروری به دنیا می‌آورد) به زیر دو بچه کاهش یافته و این به معنی کاهش تدریجی جمعیت و نهایتا انقراض نسل است. با مراجعه به ارقام مرکز آمار ایران و سازمان ملل در سال 1384 این رقم برای ایران 1.8 فرزند است (که حتی از آمریکا هم کمتر بوده است) یعنی هر 20 نفر والدین با 18 فرزند جایگزین می‌شود که دو نفر کمتر از حد جانشینی است.

در صورت اثبات صحت رقم یاد شده، به‌رغم نظر منتقدان موضوع انقراض تدریجی نسل مطرح و با ملحوظ داشتن عامل مهاجرت تقویت می‌شود.

یادآوری می‌شود که این شرایط مختص ایران نیست و می‌دانیم که هم‌اکنون تعدادی از کشورهای پیشرفته که نرخ باروری کلی آنها کمتر از 2 است با ارائه مشوق‌هایی تلاش دارند تا والدین را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کنند و کسی هم اقدامات آنها را منفی ارزیابی نمی‌کند.

اگر همگی تایید کردند پس ضرورت بررسی موضوع و اصلاح سیاست‌ها جای تردید نخواهد داشت.

فراموش نکنیم نظرکارشناسی وحی منزل نیست که تغییر و تبدیل و اصلاح‌پذیر نباشد در بررسی‌های توسعه اقتصادی خود برای تغییر شرایط موجود آماده کرد، نه اینکه وضعیت موجود را پذیرفت.

اگر بررسی مجدد موضوع با توجه به جنبه‌هایی نظیر، پیاده شدن صحیح سیاست جمعیتی، جامع بودن یا نبودن سیاست‌ها تکروی در اعمال سیاست و نکات دیگر در دستور کار قرار گیرد می‌توان انتظار دستیابی به نتایج مشخص‌تر و هدایت آنها برای بهینه شدن سیاست‌ها را داشت.

باز هم در برهه کنونی، «شعار دو بچه کافی است» یک رسالت ملی محسوب می‌شود؟ آیا هرگز به این مسئله فکر کرده‌ایم، تداوم سیاست دو فرزندی در دو دهه آینده کشور را وارد چه چالش‌های جمعیتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جدید خواهد کرد؟

آیا اکنون ما می‌دانیم در چه مرحله‌ای از انتقال جمعیتی هستیم؟ آیا بعد از بیست سال و اندی، زمان تجدید نظر در سیاست‌های جمعیتی کشور نرسیده است؟

آیا می‌دانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهه‌های پیش تجربه کرده‌اند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق می‌کنند؟ در فرانسه می‌گویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمی‌گویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.

آیا می‌دانیم کشورهای پیشرفته صنعتی که پیشتاز کاهش جمعیت بوده‌اند اکنون جهت ترمیم جمعیت کشورهای خود سیاست‌های افزایش جمعیت و مهاجرپذیری را در پیش گرفته‌اند.

پازوکی: دکتر راغفر با توجه به اینکه معتقدید کشور اساسا به افزایش جمعیت نیاز ندارد و با تحلیلی که از وضعیت اقتصادی موجود ارائه می‌دهید معتقدید در صورت بی‌توجهی در آینده دچار مشکل خواهیم شد راه‌حل شما برای آینده چیست؟

راغفر: من سخنگوی هیچ دولتی نبوده و نیستم و منتقد تمام دولت‌ها به دلیل سیاست‌هایشان بوده‌ام.
چرا که ظرفیت‌های علمی را می‌شناسم و معتقدم که ایران شایسته مدیریت‌های بهتر بوده است. همان‌گونه که اشاره فرمودید مسائل اشتغال و... شاید محصول این دولت نباشد اما مسئول بخش عمده‌ای از آن این دولت بوده و این دولت ظرفیت‌هایی داشته که هیچ دولتی قبلا نداشته است. بنده هیچ دفاعی از کارکرد و سیاست‌های دولت‌های گذشته نمی‌کنم و انتقادات آن زمان هم بر جای خود باقی است. آنچه که باعث نگرانی ماست این است که 20 سال آینده با وضعیتی روبه‌رو خواهیم بود که بنده از آن به عنوان سائوبولوژی شدن اقتصاد کشور تعریف کردم که به معنی شکل‌گیری اشکال جدیدی از ناامنی و جرایم است. نگرانی ما این است که نه تنها چشم‌انداز 20 ساله تحقق نیابد بلکه نقطه مقابلش به وجود بیاید. بنده کاملا موافق هستم که ادامه این آمار رشد جمعیت قطعا مشکلات سالمندی را به وجود می‌آورد و ما با عوارض ناشی از مشکلات سالمندی مواجه خواهیم بود. باید سیاست‌های مناسبی اتخاذ شود برای اینکه جمعیت متناسب و بهینه‌ای برای کشور تعریف شود اما نکته اصلی این است که آیا این جمعیت را دولت و یا سیاست‌های دولت‌ها کنترل کرده یا اینکه این موضوع به دلیل فشار اقتصادی بر مردم است که امکان بچه‌دار شدن را نمی‌دهد.

آنچه که مسئله اساسی است این است که از سال 1370 به بعد شاهد شکل‌گیری سیاست‌هایی هستیم که عوارض آنها باعث ایجاد پدیده‌های نامیمون در جامعه می‌شود.

باید سیاست‌هایی تعبیه شود که نتایج آنها منجر شود که مردم متقاعد شوند که آینده زندگی خود و فرزندانی که تولید خواهند کرد تضمین شده است. اگر مردم دچار نگرانی و اضطراب و ناامنی نسبت به آینده خود و خانواده باشد طبیعتا در واکنش به آن کنترل جمعیت را ادامه خواهند داد. طبیعی است که نمی‌توانند به فرزندانشان برسند و پذیرش هزینه بچه‌دار شدن مشکل خواهد بود. این امر موجب انقطاع فرهنگی بین نسل‌ها شده است. این موارد با دستور‌العمل و توصیه عمل نمی‌کند.

پازوکی: به نظر می‌رسد دکتر راغفر مشکلی با اینکه ادامه روند کنونی موجب مشکلات سالمندی می‌شود ندارد ولی صحبت این است که چه باید کرد؟ آیا می‌شود با حذف شعار دو بچه کافی است.
می‌توان مردم را قانع کرد و یا نیاز به کارهای بیشتری است.

محمودی: این عواقب که مطرح شد به دلیل کاهش باروری است در غیر این صورت چطور یک خانم می‌تواند چند مکان کار کند؟ اما تنها با سیاست‌های جمعیتی دولت نمی‌توان پیش رفت.

کشور به حداقل باروری رسیده و دولت هشدار داد و کشورهای اروپایی با مشوق‌های بسیار شاهد رشد باروری نبوده‌اند. کار آقای احمدی‌نژاد را اینجا تحسین می‌کنم که با توجه به هزینه سیاسی وارد میدان شده و اعلام کرد که دو فرزند کافی نیست.

واقعیت‌های سیاست‌های جهانی تنظیم خانواده از آغاز تاکنون (از سلطه‌طلبی تا نوع دوستی) آگاهی از مسائل ناشی از افزایش جمعیت در حال و آینده و اجرای برنامه‌های تنظیم خانواده قبل از آنکه در کشورهای در حال توسعه مطرح شود، حول دو مسئله تکامل یافته که یکی جنبه ژئوپلتیک و دیگری جنبه انسان‌دوستانه و رفاه انسان‌ها را داشته است.

در خصوص جنبه اول باید خاطرنشان ساخت که از دهه 40 میلادی به بعد خطر افزایش جمعیت در دو منطقه استراتژیک جهان یعنی آمریکای لاتین و آسیا توسط طرف‌های پیروز جنگ دوم احساس می‌شد. افزایش جمعیت در این دو منطقه، عاملی بود که ثبات سیاسی یا به اصطلاح خود آنها صلح جهانی را در معرض تهدید قرار می‌داد.

مسئله دیگر، جنبه انسانی داشت و هدف آن تامین رفاه جمعیت از طریق برنامه‌های تنظیم خانواده بود که به عنوان یک حق انسانی، ارزش جهانی یافت. این جنبه توسط محققان آمریکایی که به مسائل بین‌المللی علاقه نشان می‌دادند، مورد توجه قرار گرفت و اعلام کردند که افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه نه تنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر می‌اندازد بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است.

واقعیت‌های تاریخی نشان می‌دهند که اساس و بنیاد شکل‌گیری برنامه‌های تنظیم خانواده که همواره مورد توجه و حمایت سازمان ملل و قدرت‌های بزرگ جهان از جمله آمریکا بوده است از نوعی سلطه‌طلبی و برتری‌طلبی قدرت‌های بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمک‌های بشردوستانه و رفاهی و توسعه‌ای به خود گرفته است.

پازوکی: دکتر راغفر با توجه به این مسائل به نظر شما چه باید کرد؟ تا در آینده با توجه به رشد جمعیت دچار مشکل نشویم؟

راغفر: هدف اساسی از کنترل جمعیت ارتقا کیفیت زندگی شهروندان است و هدف توسعه هم همین مورد است اگر ما یک جمعیت داشته باشیم که اکثریت آن را فقرا تشکیل دهند جامعه نمی‌تواند به اینکه جمعیت مناسبی دارد اتفاق‌نظر داشته باشد. در جامعه‌ای مثل ایران ظرفیت‌هایی داریم اما این ظرفیت‌ها در کشوری همچون آمریکا وجود ندارد. ایران با ظرفیت‌هایی که دارد باید وضعیت زندگی افراد جامعه آن خیلی بهتر باشد و نابرابری‌های فاحش باید کاهش یابد و در ظرف دو ماه گذشته وزیر آموزش‌وپرورش اعلام کرده است که قرار است آموزش و پرورش را واگذار کنیم و این موضوع فاجعه است جنابعالی که از انگلستان نام می‌برید هر گوشه‌ای از این مملکت ذخایر انسانی داریم و با این نیروی موجود چه می‌کنیم که قرار باشد نسل بعدی را تشویق کنیم. بنده مشکلی با بحث اینکه در آینده با مشکل سالمندی روبه‌رو خواهیم بود و با جمعیت کم جوان روبه‌رو خواهیم بود اصلا ندارم بحث بنده این است که کیفیت زندگی هدف سیاست‌های دولت‌هاست و اگر قرار باشد هدف دولت در حوزه‌های جمعیتی سیاست‌گذاری کند این سیاست‌ها نمی‌تواند مستقل از سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی،‌ فرهنگی و... باشد.

در حالی که دولت نمی‌تواند رقم وعده داده شده اولیه برای تولد هر کودک را طی روز ثابت نگه دارد و هر روز مبالغ مختلفی اعلام می‌شود.

محمودی: باید شرایط را آماده کنیم تا هم خانم‌ها بتوانند کار کنند و هم بچه‌داری و کار کردن خانم‌ها برابری میان زنان و مردان را نشان می‌دهد.

اگر رشد اقتصادی بیش از رشد جمعیت باشد مشکلی به وجود نمی‌آید برای مثال چنانچه رشد جمعیت پنج درصد و رشد اقتصادی 10 درصد باشد هیچ اشکالی به وجود نخواهد آمد البته این موضوع نیازمند فرهنگ‌سازی است.
 

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/8 و ساعت 7:13 عصر | نظرات دیگران()
گفتاری از حسن عباسی پیرامون آزاداندیشی و نظریه پردازی؛
چهره‏های جوان به میدان بیایند

حسن عباسی، رییس مرکز بررسی‌های دکترینال در سخنانی، موضوع کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی را به طور مفصل مورد بحث قرار داده است.

به گزارش رجانیوز، در این گفتار تفصیلی که یکی از بخش های «ویژه نامه آزاد اندیشی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر» را تشکیل می دهد، وی با توضیح پیرامون کرسی های آزاد اندیشی و کرسی های نظریه پردازی، به تبیین این دو موضوع پرداخته و سپس مراحل پروسه تکامل نظریه پردازی را تشریح کرده است.

با توجه به اهمیت مطالب عنوان شده و دقت در تفکیک و ارائه راهکارهای معین و شفاف در این زمینه، متن سخنان استاد عباسی را از نظر می گذرانید:

ماهیت نظریه پردازی و آزاد اندیشی متفاوت است

موضوعی که پیرامون کرسی های آزاداندیشی اهمیت دارد، این است که خیلی ساده مساله نظریه پردازی را میتوانیم عمدتا در حوزه اساتید بدانیم و حوزه آزاد اندیشی را مربوط به مجموعه دانشجویی. چون بالاخره نظریه پردازی یک ملاحظاتی دارد، جوری نیست که ما از یک دانشجو انتظار داشته باشیم که بصورت روش مند نظریه پردازی کند.

البته این امکان وجود دارد که بعضی از جوانهایی که حتی ممکن است دانشگاه هم نرفته باشند حتی مثلاً در اوایل مقطع کارشناسی در دانشگاه هم باشند، احیاناً از نبوغی برخوردار باشند که در تولید نظریه حرفی برای گفتن داشته باشند، اما این قاعده نیست. قاعده این است کسی که کرسی دارد در دانشگاه، بعنوان نظریه پرداز مطرح بشود و کار بکند. مثل اینکه ما الان بحثمان این باشد که کسی باید طبابت کند بعد بگوییم که خوب از طبیبان مثلا آن کسی که درجه پزشکی در حوزه جراحی گرایشهای مختلف دارد امکان جراحی نداشته باشد و جراحی نکند. بعد بگوییم کسانی از بیرون که اصلا کارشان این نیست مثلا کسی که مغازه مکانیکی دارد یا تعویض روغنی دارد بیاید در حد کسی که قرار است جمجمه سر یک انسانی را باز کند و مغزش را جراحی کند یا سینه اش را بشکافد و قلب او را جراحی کند یا یک اینچنین کاری انجام دهد، این نامربوط است.

بالاخره آزاداندیشی و نظریه پردازی دو بحث جداست. نظریه پردازی خیلی به علم و تولید علم نزدیک میشود اما آزاداندیشی خیلی به روشنفکری نزدیک میشود، روشنفکری یک فضایی دارد که شما نقد وضع موجود را میکنید. حالا نقد وضع موجود هر چیزی سه بخش عمده دارد. بخش اول آن این است که یک پدیده‌ای را نقد میکند مثلا در حوزه علم، در حوزه سیاست، در حوزه اقتصاد، در حوزه فرهنگ، یک موضوعی را نقد میکند که به آن برخورد Critical - رویکرد انتقادی – می گویند. بعضی وقتها خود این آنقدر برجسته است که یک مکتب فکری - فلسفی در این حوزه محسوب می­شود.

نظریه پردازی طبیعتا یک مساله ای است که ذاتا ماهیت آن، ماهیت تولید علم است. مثلا الان شما صدها رشته علمی در دفترچه کنکور می بینید که اسم هایشان هست، فرض کنید یک کسی یک علم جدیدی دارد تولید می کند که اصلا عنوانی تا حالا نداشته است مثلا فرض کنید تا حالا چیزی بنام علم اقتصاد نبوده، یک کسی بیاید اولین بار استارت این را بزند و شروع کند، یک چنین شرایطی. خوب اینجا یک علم تولید شده است. یا نه یک کسی میخواهد بیاید در درون یک علم یک نظریه بدهد ممکن است ماهیت روشنفکری هم پیدا کند اما همیشه مطلق نیست و این بخش عمدتا و قاعدتا اینجوری است که ما این را یک مقوله تولید علم بدانیم. لذا کرسی نظریه پردازی را یک ماهیت این چنینی برایش قائل باشید. این یک شرایطی را ایجاد کرد برای کشور و همین طوری که میدانید از سال 79 که برای اولین بار مطرح شد و بعد هم 81، در پاسخ به نامه آن تعداد دوستانی که نامه زدند، آقا این مساله را مطرح کردند.

با افزایش مقالات در ISI نمی توان به تولید علم رسید

الان حدود 7 سال میگذرد و توی این 7 سال اثر خاصی دیده نشده، دلیلش هم این بوده که اساسا این کار مردافکن است و کار ساده‌ای نیست. یعنی آن جایی که مشخص میشود که ما واقعا تولیدات دانشگاهی و حوزوی مان موثر بوده است یا نه اینجاست. بله آمار مدرک گیریمان خیلی بالاست، آنهایی که لیسانس می گیرند، فوق لیسانس می گیرند، دکترا می گیرند خیلی تعدادشان بالاست. این وضعیت هم مثلا در جایی مثل ISI که مقالات را ایندکس می کنند و مقالات را منتشر می کنند خوب سالی حدودا 10000 مقاله از ایرانی ها در ISI‌ های خارجی منتشر می شود که البته می گویند رکورد خوبی نیست، برخی از کشورها اعدادشان بالاتر است.

اما خوب، من حیث المجموع نشان می دهد که آن 10000 مقاله علم نیست. یعنی ممکن است که استادی در دانشگاه شما مطلبی را تولید کند، منتشر کند. بله حالا فلان وضعیت در فلان حوزه شیمی، در فلان حوزه متالورژی، در فلان حوزه مکانیک، در فلان حوزه مطرح شود اما این صرفا یک روش است، یک متد است یعنی متد را که شما مقاله کنید، منتشر کنید، معنی آن، این نیست که شما علم تولید کرده اید. مثلا بگویید در طبقه پنجم یک ساختمان هستیم، برای پایین رفتن از این ساختمان چند تا راه وجود دارد؟ مثلا بیاییم روش ها را بگوییم. بگوییم مثلا یک روش این است که با آسانسور برویم، یک روش این است که با پله برویم، یک روش این است که طناب بیندازیم بالای پشت بام را پل کنیم، یک روش این است که هلی کوپتر بیاید شما را از سقف طبقه پنجم بردارد و به پایین ببرد، یک روش این است که یک کسی خودش را پرت کند پایین. یعنی وقتی شما آمدید این روش ها را بیان کردید، تولید مقاله کرده اید.

عمده چیزهایی که شما می بینید در مقالات رسمی تولید می شود یک همچین ساز و کاری دارد. پس در واقع خروجی نهضت علمی و جنبش نرم افزاری می شود کرسی نظریه پردازی، بعد صرف خود آن کرسی هم نیست، صرف آن آدم است، آن آدمی که قرار است این حرف را بزند. چون وقتی که شما نظریه داشته باشید مهم نیست که شما این نظریه را در کجا ارائه می­کنید، اولین بار توی روزنامه منتشرش می کنید، توی یک برنامه تلوزیونی می گویید، توی یک نشریه صد در صد علمی منتشر می کنید یا در خانه می نشینید و یک کتاب برای آن می نویسید یا اینکه نه، سر کلاس توی دانشگاه آن را می گویید. چون شما در دانشگاه کرسی هم دارید مثلا در کرسی فرض کنید فلسفه، که به کرسی در غرب می گویند دپارتمان و در ایران معروف شده است به گروه.

حالا یک تعداد دیگری استاد هم هستند که آن ها هم استادیار و دانشیار هستند و حول و حوش آن بحثی که اصلش را شما می گویید آن ها مثلا نظریه پردازی می کنند. این نیست، یعنی ما الان در کشورمان یک همچین چیزی نداریم. در واقع اگر یک کسی در دانشگاه شما یا هر دانشگاه دیگری می شود رئیس گروه، معنای آن این نیست که مطلق آن گرایش است. شان کرسی و کلمه‌ای که می گویند آقا مثلا 1000 سال پیش فلان کس کرسی فلان درس را در فلان مدرسه داشته. این تلقی که الان شما از ساختار علمی دارید این است که بالاخره یک کسی در یک شرایطی می شود رئیس گروه، 5 تا، 6 تا، 10 تا، 20 تا، 30 تا استاد هم کنار دستش هست که با رتبه های مختلف یکی مدرس، یکی استادیار، یکی دانشیار و یکی هم استاد تمام است.

درس را تکه تکه می کنند 2 تا را شما درس بده، 4 تا را شما، 2 واحد را شما، 5 واحد را شما، 136 واحد لیسانس را در واقع قلع و قمع می کنند و دست یک سری افراد می دهند تا تدریس کنند. اما منظور از این که یک کسی کرسی دارد اینست که یک کسی می تواند از صفر تا صد رشته اش را خودش درس بدهد. مثلا یک کسی می تواند از ابتدای لیسانس شروع کند و تا انتهای فوق دکترا رشته خودش را خودش درس بدهد. بعد هر کجا این رشته شقوق پیدا می کند. به چه معنا؟ به این معنا که مثلا شما یک رشته‌ای را مثل مکانیک در نظر بگیرید، می بینید خودش بعدا به چند تا گرایش تقسیم می شود. یک کسی بتواند از اول مکانیک تا آخر برود و بعد مدام در مسیر که انشعاب پیدا می شود، این انشعاب ها را تحلیل کند.

تلقی که از مفهوم آکادمی وجود دارد که اولین بار افلاطون و ارسطو آن را بوجود آوردند بعد از اینجور بحث ها، این تلقی است که بالاخره کرسی مال یک نفر بوده است، مال افلاطون بوده و تا وقتی هم که زنده بوده ارسطو چیز خاصی را مدعی نبوده است. بعد هم که ارسطو میشود رئیس آکادمی، به فلسفه اش می گویند مشاء. یعنی مشی می کردند، راه می رفتند. یعنی فرض کنید یک باغی بوده است، یک حیاطی بوده است که راه می رفته و حرف می زده، جماعت هم با او می آمدند. بالاخره یک بحثی را مطرح می کرده و آن افرادی که حلقه های اول، دوم، سوم و چهارم بودند بحث را می گرفتند و بسط می‌دادند. آن سیستم پاشیده شده است، یک مدت زیادی هم حوزه علمیه خودمان اینجوری بوده، الآن دیگر همه کلاس می گذارند یعنی کلاسی هست و افرادی می آیند مرتب می نشینند و...

تا سال های قبل هم باز در حوزه علمیه خودمان انتخابی بود یعنی شما می رفتید سر کلاس یک عالمی و خوشتان نمی آمد، می رفتید سر یک کلاس دیگر. شما در انتخاب آزاد بودید، او هم آزاد بود که هر چه می خواهد بگوید. آزاد بود مثلا فلان درس را شروع کند، شما هم آزاد بودید که بروید بنشینید و گوش کنید یا اینکه نه بعد از یکی دو ماه به این نتیجه برسید که بدرد نمی خورد، این آدم مطلب ندارد. می رفتید سر درس یک فرد دیگری. متاسفانه این وضعیت چون همه می خواهند زود بیایند شسته رفته یک مدرکی بگیرند و بروند و از اول هم همه می دانند که چه خبر است. مثلا همه می دانند که اول که وارد دانشگاه می شوی یک برگه به شما می دهند که این 136 واحد لیسانس است، این 33 واحد فوق لیسانس است، 4 واحد از این 33 واحد پایان نامه است و 29 واحد آن هم درس است، شما دیگر مدام این­ها را تیک می زنید که زودتر این 3 واحدی پاس شد، این 4 واحدی پاس شد، حالا چی دست شما رو گرفت مهم نیست. حالا اینکه این درس 3 واحدی را 3 تا استاد ارائه می کنند، از کدام یک بگیریم که راحت تر باشد، گیر ندهد، این می شود کار ما.

ما 5، 6 تا قاعده را آمدیم بهم زدیم، خودمان هم هیچ قاعده جدیدی جایگزین نکردیم و این درد بسیار بسیار سنگینی است که الان کشور حدود 60 هزار استاد دارد، نزدیک به 20 تا 25 هزار استاد مدعو دارد که هیات علمی نیستند و دعوت میشوند و می آیند تدریس می کنند، 3 میلیون و 700 هزار تا دانشجو داریم، آن وقت 7 سال است که آقا دارد میگوید کرسی نظریه پردازی، نهضت نرم افزاری و ... . همان کاری که مقاله در نشریات ISIچاپ میکردند، شما نگاه کنید وزیر علوم 4 سال اول دولت نهم از هر دو مصاحبه‌ای که کرده است در یکی از آنها گفته ما مثلا 5632 تا مقاله داشتیم که شد 6737 تا، بعد شد 8 هزار و خورده‌ای این اواخر دیگر رسانده بودنش به 10 هزار تا. یعنی افتخار عمده شان این بود که ما کشور را رساندیم به جایی که به دست خودمان به زبان انگلیسی مقاله منتشر کنیم برای انسان های غربی. ما بررسی کردیم دیدیم که از این 9 هزار مقاله‌ای که الان سالانه اساتید ما می فرستند به ISI، کمتر از 5 درصد آن به فارسی ترجمه می شود. یعنی شما مطلب استاد دانشگاه تان در ISIخارجی چاپ می شود که انسان آنگلوساکسون به سادگی از آن استفاده میکند ولی خود شما امکان استفاده از آن را برای مردم کشورتان ندارید. پس ما وقتی که صحبت از نظریه پردازی می کنیم باید فضای نظریه پردازی مشخص شود.

استاد دانشگاه باید نظریه پردازی کند و با ضبط صوت متفاوت باشد

اجمالا آن چیزی که خیلی اهمیت دارد این است که مقوله نظریه پردازی را شما از ذهنتان بگذارید کنار. کار مجموعه شما نیست، انرژی شما را می گیرد و شما هم در واقع دچار مشکلاتی می شوید. به 2 دلیل، اولا به این دلیل که نگفتم مطلق ولی بپذیریم که بطور عمومی باید مقوله نظریه پردازی مربوط به اساتید فرض شود. یعنی اینکه استاد این کار را میکند نه دانشجو. انتظار این است که کسی که استاد است، صبح تا شب دارد تدریس میکند، مقاله میخواند، مقاله مینویسد، کتاب را تدریس میکند، کتاب را میخواند، کتاب مینویسد، در اثر این ممارست در گفتن و نوشتن و تعامل داشتن در حوزه خودش به این نتیجه برسد که خوب این موضوع اشکال دارد، یک حرف جدیدی بزند، این را بگذاریم کنار و یک حرف جدیدی در این حوزه بزنیم، به نتایج جدیدی برسیم. این انتظار از اوست.

آقا تصورشان این بود که من نوعی می‌ آیم بعد از 10 سال میگویم خوب این مطلبی که تا حالا درس می داده‌ام اشتباه است و حالا سال یازدهم یک چیز جدید بجای آن می گویم. وقتی طرف، ضبط صوت است و می رود صبح تا شب مدام همان حرف هایی را که ترم قبل درس داد، این ترم هم درس می دهد، چه توقعی از او دارید؟ یا اینکه منتظر می ماند کتاب جدیدی، مقاله جدیدی آن ور دنیا چاپ شود برای اینکه از قافله عقب نماند حالا یکی بدو بدو می رود در تلوزیون می گوید که آقای فلان، فلان نظریه را داد و برای اینکه جا نماند از هفته بعد سر کلاس شروع میکند این را به تدریس کردن از اینترنت و ...

قرار بود که ما خودمان تولید کنیم یعنی قرار بر این بود که ما حرف جدیدی تولید کنیم حالا در 3، 4 تا حوزه. حوزه اول این است که اگر می شد یک کسی بنیان یک علمی را میگذاشت و یک کرسی را به اسم خودش در سطح آن علم راه می انداخت، یک کرسی می گفتند.

مثلا تا دیروز فرض کنید شیمی وجود نداشت حالا یک کسی، یک چیزی بنام شیمی بوجود آورده و یک گروه، یک کرسی، یک دپارتمان در دانشگاه امیرکبیر برایش به راه انداخته اند و آمده شیمی درس بدهد. یک کار این جوری است، یک کار یک لایه خردتری است، یک کسی دارد در علم شیمی تدریس میکند و به این جمع بندی می رسد که این روش و این مدل غلط است. می آید یک مدل و یک الگو و یک ساز و کار متفاوتی را طراحی می کند، تا دیروز می گفتند مکتب 1 و 2 و 3، حالا می گویند یک مکتب چهارمی بوجود آمده است که مال این فرد است یعنی فلانی در ذیل آن علم شیمی یک مکتب ارائه کرد که حالا در علوم انسانی بیشتر خودش را نشان می دهد مثلا در فلسفه می گویند مکتب این، مکتب آن، مکتب آن و ...

ما نظریه مان یک بار خودش یک علم جدید بود، یک بار نظریه مان یک مکتب جدید بود در درون یک علم و در سطح میانی. اما این بار لایه سوم نظریه مان از یک مکتب جدید هم پایین تر است مثلا در حد یک حوزه مثلا یک مکتب بخصوص در یک موضوع بخصوص یک نظریه است. فرض کنید اینکه ما می آییم از کوانتوم دنده عقب می رویم تا انیشتین پری نسبیت بعد برمی گردیم می رویم تا خود نیوتن، این 3 مرحله در یک راستاست فرضا قوانینی که داده شده است این قوانین می گوید که قبلی اینجوری گفت بعد در همین حوزه این یکی این را گفت، آن یکی آن را.
اینجا یک نظریه است یعنی کرسی نظریه پردازی، حداقلش را آقا گفت یعنی گفت مثلا بیایید یک نظریه ارائه کنید، یعنی یک کرسی نظریه پردازی. خیلی خوب، پس اگر ما آمدیم یک نظریه در یک حوزه فکری دادیم یا آمدیم یک سطح بالاتر و یک مکتب در یک علم ایجاد کردیم یا در یک سطح کلان تر، آمدیم اصلا یک علم جدید بوجود آوردیم، هر کدام از این 3 تا بود شما یک کرسی می گذارید برای طرف که این کرسی، صندلی و جمعیت و اینها نیست. آن اعلامی است که میخواهید این را نهادینه کنید. آقا یک آدمی یک حرف جدیدی تولید کرده می خواهد بیاید بزند، این عملیاتی می شود. این 3 تا کار گفتم قویا مردافکن است، نمی خواهم بگویم خیلی خیلی دشوار است می خواهم بگویم آن چیزی نیست که شما از بیرون دانشگاه بتوانید برنامه ریزی اش بکنید، بعد در دانشگاه انجامش دهید. این باید توسط خود استادها انجام می شد. چنین حس و حالی هم استادها ندارند، یعنی سر کلاس خودتان دارید می‍بینید که همان حرف هایی گفته می شود که از بچه های ترمهای قبل هم بپرسید میگویند همین ها را به ما درس داده اند. یک ویژگی این 3 لایه، چه اینکه یک کسی در یک گرایشی از یک رشته یک نظریه‌ای را بدهد، چه اینکه یک کسی یک مکتب در یک رشته علمی بوجود بیاورد و چه کسی که یک رشته علمی جدید پدید بیاورد این است که کسی که در آن موضوع تدریس می کند قادر باشد که از صفر تا صد آن رشته را خودش تدریس کند. یعنی اگر کسی اقتصاد درس می دهد بگوید آقا از اول لیسانس تا انتهای فوق دکترا هر 4 مرحله را از اول تحویل بگیرد و تدریس کند. چطور؟ بیاید مثلا یک دفعه همین 30، 40 نفری که سر کلاس لیسانس می نشینند، این 50 نفر را به او بدهند، این شروع بکند با این ها مثلا با همین استاندارد رایج لیسانس و فوق لیسانس و دکترا، 4 سال به این ها لیسانس بگوید، همه اش را یعنی 140 واحد را خودش بگوید بعد از دل این ها مثلا با استاندارد های فوق لیسانس امروز 15 نفر، 20 نفر در بیاورد - یعنی 30 نفرشان بریزند - 20 نفرشان بمانند. با 20 نفر یک کلاس فوق لیسانس تشکیل بدهد، 33 واحد هم به آن ها فوق لیسانس درس بدهد همان رشته خودش را دیگر خودش می اند که آن دفعه چه درس داده است. این را هم کامل کند بعد خودش از این به اصطلاح 20 نفر یک عده حدودا 6، 7 نفره‌ای دربیاورد بعنوان دانشجوی دکترا. این دانشجویان دکترا را خودش دوباره 3 سال 40، 45 واحد باهاشان سر و کله بزند تا انتهای تزشان. بعد آن قسمت آخر یعنی گرایش فوق دکترا را از آن 5، 6 نفر مثلا 2،3 نفر در بیاورد. این می شود چیزی حدود 12 سال - 4 سال لیسانس، 3 سال فوق لیسانس، 3 سال دکترا و 2 سال هم فوق دکترا. 12سال 50 نفر را تحویل گرفته و این 50 نفر را به لیسانس رسانده، 20 نفرشان را رسانده به فوق لیسانس، مثلا 10 نفرشان را رسانده به دکترا و 2 نفر، 3 نفرشان را هم رسانده به فوق دکترا. این می شود موثر اما وقتی قرار باشد یک کسی صبح تا شب همین جوری برود سر کلاس، این کلاس به آن کلاس به آن کلاس و ... پیش انبوه دانشجو، استاد مطالعه نکرده، تمرین نکرده همین جوری دارد عین ضبط صوت مطالب را تکرار می کند. به این خاطر ما این مشکل را داریم، پس شما خیلی عمرتان را صرف مقوله‌ای بنام نظریه پردازی نکنید مگر اینکه خلافش ثابت شود، مگر اینکه پیدا کنید دانشجویی را، استادی را که حاضر باشد بیاید یک حرف جدیدی را از صفر تا صد در دانشگاهتان بزند، آن را برایش ایجاد کنید، شرایط را فراهم کنید تا بیاید.

به 2 دلیل این کار از مجموعه شما بر نمی آید یکی اینکه استادها عموما باید نظریه پردازی کنند که نمی کنند و بعد هم اگر قرار باشد کاری بکنند عموما نمی آیند در یک فضای دانشجویی. دنبال این می گردند که حالا یک زحمتی کشیدند، یک حرف جدیدی تولید کردند درشت و قلمبه سلمبه، مثلا یک فضایی باشد که ببرند ارائه دهند. همین استاد دانشگاه شما که امروز برای ارتقاء رتبه هیات علمیش باید مثلا چند تا مقاله توی ISI خارجی چاپ کند که ارزشی هم ندارد، آیا حاضر است مثلا فصلی یک مقاله که به ISI می دهد که می شود سالی 4 تا، آن 4 تا را ندهد به ISI خارجی؟ بلند شود بیاید، بهار یک کرسی برای او بگذارید بیاید در 2 ساعت آن 30، 40 صفحه مقاله را پرزنت کند برای مثلا 50، 60 تا دانشجو، 100 تا، 200 تا دانشجو. یک مقاله بسوزد، همه هم با رکوردر و دوربین فیلمبرداری و... ضبط کنند. بگویند استاد این رو پرزنت کردید امکان این را داریم که ما مثلا از شما بگیریم. بله، همه هم به اصطلاح فلش مموری هایشان را وصل کنند به لب تابش و ازش بگیرند. هیچ، دیگه رفت. بعد مثلا تابستان بگوید مقاله جدید نوشته ام دوباره صدایش کنیم، بیاید بعد پاییز و ... بعد آخر سر، به آخر اسفند که رسید بعد نگاه می کند می بیند رتبه اش در دانشگاه شما بالا نرفته است. چون دانشگاه اصلا این حرف‌ها را قبول ندارد، وزارت علوم قبول ندارد، شورای عالی انقلاب فرهنگی قبول ندارد. رفتی مثلا بسیج دانشجویی برایت 4 تا کرسی نظریه پردازی گذاشت، که چی؟ اگر یک نشریه ویژه‌ای آوردی از آن طرف دنیا ما رتبه علمی شما را می بریم بالا.

ساختار اداری و آموزشی کشور با انتظارات رهبری تناسبی ندارد

یک مشکلی که شما نمی توانید، معلول این است که نظام اداری کشور با آقا هماهنگ نیست یعنی وزارت علوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهادهای دیگر یک ساز و کار دیگری برای ارتقای استاد گذاشته اند، استاد زحمت می کشد، با سختی مطلبی را در رشته خودش تولید می کند مناسب تر می بیند که این را به زبان انگلیسی بنویسد، 30 صفحه، 40 صفحه بردارد بفرستد که در یک نشریه خارجی ایندکس شود، آن نشریه را بردارد کپی بگیرد و بدهد بدست این جماعت در دانشگاه تا رتبه اش را ببرند بالا. وگرنه در دانشگاههای این کشور یک میلیارد شما نظریه بدهید. ابن سینا که در فلسفه یکی از سه نفر اصلی در 1000 سال گذشته ما بوده است یعنی بنیان گذار فلسفه مشاء بوده، بزرگ فلسفه مشاء بوده، سهروردی بزرگِ فلسفه اشراق بوده، ملاصدرا هم بزرگ فلسفه متعالیه. این 3 تا که در فلسفه 3 تا مکتب بوجود آوردند، این از فلسفه شان. می دانید که ابن سینا در پزشکی هم بالاخره سرآمد بوده و چند تا رشته‌ای که این آدم می دانسته الان اگر بیاید، نظام دانشگاهی ما به او می گوید که علم تولید کردی؟ قانون و شفا و به اصطلاح اشارات و تنبیهات و این ها را همه تو نوشتی اما ISI مطلب منتشر نکردی؟ بابا من ابن سینا هستم. اگر همین الان رازی بیاید در دانشگاه شما، به او می گویند که زحمت کشیدی توی شیمی و ... اما زحمت بکش مقاله ات را بده توی ISIتوی نشریه نیچر (Nature) چاپ کن. چاپ کرد ما در خدمتیم، در غیر اینصورت ببخشید شما مرحله مدرسی به استادی را طی نکردی، مرحله استادی به دانشیاری را طی نکردی لذا مثلا این مشکلات هست.

هنوز به کرسی آزاد اندیشی نرسیده ایم. این دلیل اولش بود، دلیل دومش این است که بالاخره یک بار این را توی مثلا یک دانشگاه هایی که دانشکده علوم انسانی دارد بحث می کند، چون نظریه پردازی بیشتر توی این حوزه منظور 2 گرایش است. یکی گرایشی است که اینجا گفته می شود به آن علوم انسانی، یکی هم گرایش علوم پایه است. والا مثلا نظریه پردازی توی خیلی از از رشته های فنی تکنیکی اصلا معنی ندارد، تکنیک است آنجا. چون شما صبغه به اصطلاح علوم انسانی دانشگاهتان کمرنگ است، اگر انرژیتان را بخواهید آنجا بگذارید باز دوباره یعنی شما زمینه ایجاد کنید که کرسی نظریه پردازی توی دانشگاهتان باشد، خوب طبیعتا فرض کنید بگویند آقا یک نظریه در علوم انسانی امروز در دانشگاه امیرکبیر مطرح شد. طرف خودش را خورد نمی کند برود دانشگاه پلی تکنیک! اصلا به عنوان مثال چرا نظریه در حقوق در آنجا آمده ؟ بیشتر دوست دارد نظریه مثلا توی دانشگاه علامه طباطبایی مطرح شود یا شهید بهشتی یا دانشگاه تهران. این دلیل دوم است. یعنی سنخیت دانشگاه شما با نظریه پردازی بخصوص آن چیزهایی که حوزه علوم انسانی دارد و مساله قبلی آن هم این است که نظام اداری حمایت نمی کند از اینکه یک استادی نظریه اش را بیاید آنجا مطرح کند جز اینکه یک استادی آنقدر آزاده و وارسته باشد که در قید و بند اینکه حالا مدارج چی شد، نباشد. بگوید آقا من اصلا می­خواهم بروم حرفم را در محیط و محفل دانشجویی بزنم. منتهای مراتب از این قضیه نباید نا امید شوید، من برای بچه های دانشگاه های دیگر چارچوب های دیگری را مشخص می کنم. لذا اینجا بحث نظریه پردازی را می بندیم. می گویم شما این مواردی که اینجا نوشتید، انرژیتان را بیهوده صرف نکنید...

مراحل سه گانه نظریه پردازی چیست؟

نظریه پردازی به فضای تولید علم نزدیک است، که این کار علمی است. هر کار علمی لزوما کار روشن فکری نیست همان طور که هر کار روشن فکری لزوما کار علمی نیست. اما در قضیه آزاداندیشی متغیرش چیست؟ متغیرش این است که شما می خواهید کارکرد انتقادی بدهید به کار، آزاداندیشی3 فرض دارد، یا یکی یا دوتا یا هر سه تایش محقق می شود. فرض اولش این است که شما یک رویکرد انتقادی دارید که به آن رویکرد critical می گویند. در رویکرد critical اتفاق مهمی که می افتد، این است که شما به یک چیزی انتقاد دارید، منتها نه به حدی که در کشور ما جا افتاده است. اینقدر این حوزه در آزاداندیشی قوی است که در دنیا یک مکتب فلسفی - جامعه شناختی- اقتصادی برای آن وجود دارد: «مکتب انتقادی». جریان انتقادی یک ساز و کاری دارد. حالا ما در کشورمان که کار انتقادی می کنیم، فضای روشن فکری نداریم. آن ها کاملا در انتقاد مانده اند که البته آن هم خوب نیست؛ ولی یک بخش آزاداندیشی، رویکرد critical است. مثلا فرض کنید در اقتصاد، یکی بیاید وضع موجود را نقد کند. حتما کسی که رویکرد آزاداندیشی و روشن فکری دارد، حتما به شرایط روز برمی گردد. یعنی حتی اگر شما یک چیز انتزاعی در عالم را مطرح کنید، ممکن است شما نظریه علمی بدهید که اصلا ربطی به زندگی روزانه مردم نداشته باشد، یک چیز مثلا بی ربط را بگویید، اما لزوما فضای آزاداندیشی به اینجا برمی گردد. یعنی کاملا در همین چهارچوب سیر می کند. خب، در این چهارچوب، رویکرد انتقادی (critical) مرحله اول است.

خیلی خب، شما آمدید نقد کردید که چنین چیزی نیست. مثلا وضع اقتصادی موجود را نقد کردید. بعد باید شما یک رویکرد تحلیلی داشته باشید به اینکه چرا خوب نیست؟ چرا این وضع مثلا از نظر علمی، از نظر تکنیکی، از نظر روش و ... خوب نیست؟ مرحله دوم، مرحله analytic است. مرحله analytic یا مرحله تحلیلی، یک حوزه آزاداندیشی تحلیلی است، اینکه شما در تلویزیون بنشینید به تحلیل گری، می گویند فلانی تحلیل گر است، اهل تحلیل است؛ مثلا تحلیل پدیده های سیاسی، پدیده های اقتصادی، فرهنگی و ... این متأسفانه یکی از ضعف های کلیدی است، در گرایش علوم سیاسی 2 واحد درس تحلیل گری نداریم. در روابط بین الملل نداریم، در اقتصاد نداریم، در جامعه شناسی و فرهنگ نداریم، در هیچ یک از رشته هایمان گرایش تحلیل گری نداریم که شما بعنوان کسی که لیسانس گرفتید، فوق لیسانس گرفتید، دکترا گرفتید در این حوزه ها، صدایتان می کنند که بیایید در روزنامه ای، رسانه ای، تلویزیونی، مسجدی، دانشگاهی... که آقا بیا بگو این چی بود؟ شما تحلیل گر ندارید، تحلیل گر پدیده­های سیاسی؛ یعنی کسی که بتواند آنالیز کند.

بعد از این که انتقاد کردید و تحلیل کردید که چرا خوب نیست و چرا این جوری شده است، بخش سوم، تبیین است؛ یعنی باید بگویید که پس چی به جای آن؟ این رویکرد تبیینی در فلسفه علم می شود رویکرد doctorinal. پس شما از برخورد critical، به analytic، و به doctorinal، یک سیر کامل در آزاداندیشی می بینید. کسی که همین شرایط روز و موجود وضع اقتصاد و ترافیک و دود و وضع آلوده هوا و بهداشت و همین وضع فرهنگی و مدرک گرایی و جو فرهنگی و وضع بدحجابی و... همه چیز را پذیرفته است، می گویید: پس آزاداندیشی نکن! اما کسی که می خواهد آزاداندیشی کند، اولین مسأله اش این است که به همین وضع موجود نقد داشته باشد و رویکردش critical است. بعد که نقد کرد، می بینید که این توی نقد ماند، خیلی خب، حالا ذهن همه را شفاف کردیم که دود هست و مثلا برای بهداشت و درمان مردم ضرر دارد. ترافیک هست، اعصاب مردم اینجوری می شود. خیلی خب، این را شما همه را شفاف کردی، روشن کردی، اما دیگر ادامه نداشت، این یک قسمت آزاداندیشی است. بعد می آید قسمت دوم را می گوید، می آید آنالیز می کند، تحلیل میکند پدیده ها را. این دومی هم انجام می شود. ولی آزاداندیشی جامع زمانی است که طرف بیاید سومی آن را هم انجام دهد. می گوید آقا اگر این وضع آلودگی هوا بود و این جوری بود و نقد کرد، تحلیل می کند که چرا؟ و تبیین می کند و طرح جایگزین به جای آن می دهد. این می شود برخوردی که دیگر دکترین دارد. پس اگر این 3 جزء critical، analytic و doctorinal انجام شد، آزاداندیشی صورت گرفته است؛ حالا چه یکی از آن ها چه هر سه تای آن ها، منتها اگر سومی انجام شود، کار زیباتر از همه است. به دلیل اینکه دیگر شما نسخه پیچیده اید که چه کار باید کرد. خب، این به شدت در فضای روشن فکری است. یعنی اگر شما چنین کارکردی ترتیب بدهید، فضای آن، فضای روشن فکری است. پس کار روشن فکر نقد وضع موجود و ارائه راهکار است.
وقتی شما آمدید مساله آزاداندیشی را اینجوری مطرح کردید، دست گذاشته اید روی مسائل روز که جذابیت دارد برای همه. چون اگر بحث علمی باشد، احتمالا 50 نفر در آن سالن می نشینند ، وسطش خمیازه می کشند و شبکه 4 هم ضبط میکند و پخش میکند! اما مسائل آزاداندیشی، مسائل مبتلا به روز است، یعنی یک حرف ذهنی و فضایی نیست. به این دلیل، شما بهتر است بجای تمرکز روی کرسی نظریه پردازی، بروید سراغ آزاداندیشی، مگر اینکه شرایط استثنایی پیش بیاید.

باید چهره های جدید و جوان پا به عرصه بگذارند

ما اگر در هر کدام از مجموعه هایمان یک بحث آماده کنیم، و کسی که این کار را کرده است، راه بیفتد و در بقیه ی کرسی ها این را بگوید، کار، عملیاتی می شود. این تا این یک موضوع را 10 بار برود بگوید، هر بار که جایی ارائه می کند، یک تجربه جدید کلاس داری است، یک سوال جدید است که به آن فکر نکرده است و حالا باید برود در مورد آن تحقیق کند و مدام پخته تر می شود. یعنی اگر بار یازدهم بیاید بگوید، دیگر با آن بار دهم زمین تا آسمان فرق می کند.

منتها اگر شما تصمیم گرفتید که همه این را شما خودتان عمل کنید، این کار را مجموعه مثلا فلان پژوهشگاه با فلان بودجه و فلان دانشگاه نتوانستند انجام دهند. برای شما هم مقدور نیست. ته آن هم می رسید به 10، 20 تا آدم، خب این 10، 20 تا آدم مگر واقعا قرار است که همه چیز را این ها پاسخ بدهند؟ بعد هم همه اش موضوعاتی است که این ها می توانند بیایند بگویند؟ دامنه 2 چیز را باید بست، یکی دامنه موضوعات و دوم دامنه آدم هایی که باید بروند درس بدهند، این ها را باید بست.

این معنایش این است که یک دوره 2، 3 ساله تربیت سخنران، تربیت استاد و چهره کردن ...، چرا من می گویم شما مطلبی را که یک آدمی در دانشگاه شما آمد در دانشگاه خودتان گفت سریع هماهنگ کنید که به دانشگاه های دیگر هم برود و بگوید. برای اینکه 2 تا حالت رخ بدهد، یکی اینکه این تربیت شود بعنوان سخنران و کلاس دار، دوم اینکه این چهره بشود. وقتی که پایش را از دانشگاه خودش گذاشت بیرون و رفت مثلا دانشگاه صنعتی اصفهان یک جلسه سخنرانی کرد و آمد بعد می گویند که یک نفر از بچه های امیرکبیر آمده سخنرانی کند. آن ها هم کنجکاوی می کنند ببینند کسی که از امیرکبیر آمده چه می گوید؟ این خودش وقتی که بیرون از فضای دانشگاه خودشان بحث می کند، هم این راتجربه می کند و هم چهره می شود. ما باید تا 2 سال دیگر 1000 تا 2000 تا آدم داشته باشیم که سخنرانی کنند. آن روز وقتی 100 تا برنامه اجرا کرده است، دیگر می تواند مطالب خیلی گسترده تری هم بگوید. ما باید با ذخیره واژگان یک موضوع فعلا برویم جلو، پس روش کار این است. منظور از این آزاداندیشی، این است که یک آدمی یک موضوعی را تولید کند.

 

منبع ما : http://www.rajanews.com/detail.asp?id=49005


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/8 و ساعت 7:5 عصر | نظرات دیگران()
ماجرای عقد دختر آقا تهرانی و توصیه رهبر انقلاب به داماد

خطبه عقد دختر مرتضی آقاتهرانی نماینده کنونی تهران را مقام معظم رهبری قرائت کردند.

آقا تهرانی که امروز معلم اخلاق دولت است در یادآوری خاطره آن روز،از توصیه مقام معظم رهبری به دامادش سخن گفته است.

به گفته وی، بعد از عقد، آقاتهرانی از مقام معظم رهبری می خواهد تا به دامادش اجازه دهد، مدحی درباره امام عصر(عج) بخواند و به این ترتیب آقای داماد پس از کسب اجازه از معظم له، چند دقیقه‌ای درباره امام زمان(عج) مداحی می‌کند و آقا ایشان را تحسین می‌کنند.

به گفته آقاتهرانی، علی لاریجانی که در آن زمان رئیس سازمان صداوسیما بوده است نیز در آن مراسم حضور داشته و به شوخی به داماد می‌گوید: با صدای خوبی که داری، باید شما را دعوت کنیم تا در صداوسیما بخوانی!

در این لحظه مقام معظم رهبری با قیافه‌ای جدی به لاریجانی می‌فرمایند: طلبه‎های ما را از ما نگیر. سپس رو به داماد می‌کنند و می‌فرمایند: عزیزم خوب درس بخوان. مبادا این حرف‌ها مسیرت را عوض کند و بجای درس دنبال این کارها بروی.

ابن نکته برای من خیلی جالب بود که گاهی یک شوخی ممکن است مسیر شخصی را عوض کند. براین اساس مقتم معظم رهبری داماد بنده را توجیه ساختند که در موقعیت کنونی فقط باید درس‌هایش را خوب بخواند.

منبع:کتاب "آب‏، آیینه، آفتاب" - مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به ریاست آیت‌الله مصباح یزدی

 

منبع ما : http://www.rajanews.com/detail.asp?id=49030


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/8 و ساعت 7:1 عصر | نظرات دیگران()

اختصاصی"جوان آنلاین"
رابطه شمس و مولوی با عارف قلابی!

وی با گروه خود که آنها را حواریون می‌خواند معمودلاًبا پرسه زنی و خلوت کردن به کوه و بیابان می‌روند!

 

شنیده شده که اخیراً مادری که دارای 4 فرزند می‌باشد با تظلم‌خواهی به محاکم قضایی، خانمی به نام «ج. الف» را مسبب متلاشی شدن خانواده‌اش دانسته است.
به گزارش "جوان آنلاین "«ج. الف» که بیش از 45 سال سن دارد سال‌هاست که به دروغ خود را شاگرد عرفایی بزرگ معرفی می‌کند و بدین واسطه جلسات عرفانی را برای دانشجویان دختر ترتیب می‌دهد. از دیگر کار‌های وی حرام دانستن ادامه تحصیل در دانشگاه است!
وی با گروه خود که آنها را حواریون می‌خواند معمودلاًبا پرسه زنی و خلوت کردن به کوه و بیابان می‌روند و ساعت‌ها و روزها می‌مانند. این کار که با مخالفت برخی خانواده‌ها روبه‌رو شده توسط دختران جوان ادامه یافت است و می‌گویند نسبت رابطه ما با این خانم رابطه شمس و مولوی است!
مادر مذکور که به خاطر منحرف کردن فرزندانش از این خانم شکایت کرده،‌ می‌گوید: «9 ماه است دختران من از خانه خارج شده‌اند و با هدایت این شخص در مکانی نا معلوم زندگی می‌کنند و رابطه‌شان کاملاٌ با من قطع شده و تنها دختران من نسیتند که به این مصیبت دچار شده‌اند بلکه دختران دیگری قبلاٌ این مسیر را طی کرده و یا در حال طی کردن هستند. این خانم نمی‌گذارد این دختران ازدواج کنند و می‌گوید خواستگاران شما زمینی نباید باشند و از آسمان کسانی می‌آیند برای هم کفوی با شما»!
گفتنی است خلاءهای فرهنگی و اجتماعی سبب بروز و ظهور شیادانی می شود که با استفاده از همین خلاءها ضمن کسب درآمد موجبات انحراف فکری و عقیدتی افراد را فراهم می آورند.انحرافاتی اساسی که ترمیم آنها گاه ناممکن می نماید.



  انتهای خبر / پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 291460

 

منبع ما : http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=291460


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 89/2/6 و ساعت 5:17 عصر | نظرات دیگران()
رهبر انقلاب در دیدار جمعی از پرسنل و فرماندهان نیروی انتظامی سراسر کشور:
در مقابل عمل مفسدانه فردی، اجتماعی، سیاسی و بی‌عفتی بطور قاطع برخورد شود

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از ظهر امروز در دیدار وزیر کشور و جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی، فرمانده نیروی انتظامی و جمعی از فرماندهان و کارکنان این نیرو، وظیفه‌ی نیروی انتظامی را در میان نیروهای مسلح، وظیفه‌ای استثنایی، بسیار حساس و سنگین و در عین حال بسیار ظریف دانستند و تأکید کردند: نیروی انتظامی باید در کنار حفظ اقتدار خود، محبت و صمیمیت با مردم را نیز داشته باشد و این دو ویژگی مهم نباید از هم جدا شوند.

فرمانده کل قوا با تأکید بر اینکه حفظ همزمان این دو ویژگی نیازمند فکر و برنامه‌ریزی است، افزودند: نیروی انتظامی باید با برنامه‌ریزی دقیق، این ویژگی‌ها را تبدیل به نشانه‌های کَمّی و قابل اندازه‌گیری کند، تا بتوان براساس آنها عملکرد بخشهای مختلف را بررسی کرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی دیگر از ضروریات نتیجه بخش بودن فعالیتهای نیروی انتظامی را هماهنگی با دستگاههای مسئول برشمردند و خاطرنشان کردند: از جمله هماهنگی های لازم، هماهنگی میان نیروی انتظامی و وزارت کشور و زیر مجموعه های مرتبط آن بویژه شورای امنیت کشور است.

ایشان با اشاره به قضایای تلخ سال 88 افزودند: در این قضایا که دستهای فتنه گر موجب تلخ شدن کام مردم شدند و در نهایت هم با لطف خداوند، ملت بر آنها فائق آمد، در هر عرصه ای که دستگاههای مسئول با هماهنگی و هوشیارانه عمل کردند، نتایج خوبی هم بدست آمد.

رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه وظیفه اصلی نیروی انتظامی مقابله با فساد اعم ازبی نظمی، اغتشاش گری، قاچاق، دزدی، ناامنی و مواد مخدر است، خاطرنشان کردند: لازمه اصلی مقابله با فساد، نبود فساد حتی در کمترین میزان، در دستگاه مقابله کننده با فساد است.

ایشان آگاهی کامل از مسائل را یکی از نیازهای حیاتی، نیروی انتظامی دانستند و افزودند: اگر این اِشراف و آگاهی وجود داشته باشد، در برخورد با مجرمان به مردم آسیبی نخواهد رسید.

رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر حساسیت و ظرافت کار نیروی انتظامی در مقابله با مجرمان خاطرنشان کردند: نیروی انتظامی برخلاف سایر نیروهای مسلح، با یک دشمن آشکار مواجه نیست بلکه مجرمان در میان مردم قرار دارند و نیروهای انتظامی باید همچون یک جراح حاذق و ماهر، غده سرطانی را بدون آنکه به اعضاء و جوارح بدن آسیبی وارد شود، خارج نمایند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیروی انتظامی را به رفتار مناسب، صحیح و صمیمی در برخورد با مردم توصیه مؤکد کردند و افزودند: حفظ اقتدار نیروی انتظامی در مقابل دیدگان مردم یکی از واجبات است که در کنار آن، احترام به مردم نیز از واجبات است و این دو باید همزاد یکدیگر باشند.

ایشان همچنین نیروی انتظامی را به برخورد کاملاً جدی با مفاسد اجتماعی توصیه و تأکید کردند: باید در مقابل کج روی و عمل مفسدانه فردی، اجتماعی، و سیاسی بطور قاطع برخورد شود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: در برخورد با برخی افراد که تعمداً یا از روی بی توجهی چهره جامعه را از لحاظ دینی، نجابت و عفاف خارج می کنند نیز باید برخوردی قوی و صحیح انجام شود.

در این دیدار سردار سرتیپ احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی گزارشی از عملکرد این نیرو در طول برنامه چهارم بویژه در بخشهای کنترل مرزها، راهنمایی و رانندگی و کاهش تلفات تصادفات، مبارزه با مواد مخدر، مقابله با جرائم خشن، بکارگیری فن آوری اطلاعات، اصلاح و استاندارد سازی رفتار مأموران، و مرکز مطالعات و تحقیقات ارائه کرد.
در ابتدای این دیدار نماز ظهر و عصر به امامت حضرت آیت الله خامنه ای اقامه شد

منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?id=48815


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 89/2/6 و ساعت 5:11 عصر | نظرات دیگران()
اطلاعیه ی مطبوعاتی جهانگیر هدایت در مورد سایت صادق هدایت

اهانت به فرهنگ و ادب ایران

غیرممکن است در اروپا یا آسیا یا افریقا این گونه به فرهنگ ملت ها تجاوز کنند و این گونه خلاف ها را فقط امریکایی ها که خود فاقد تمدن و پیشینه اصیلی هستند انجام می دهند.




به گزارش حقیقت نیوز -صادق هدایت (???3-????) از معتبرترین و مشهورترین نویسندگان معاصر ایران و زبان فارسی است. آثار او و مخصوصاٌ شاهکارش «بوف کور» به ?? زبان دنیا ترجمه شده و در اکثر کشورهای جهان او را تحسین می کنند.
از سال ???3 سایت ادبی صادق هدایت sadeghhedayat.com با سرویس دهی شرکت امریکایی eNom.Inc راه اندازی شد. از دسامبر ???? این شرکت امریکایی به بهانه تحریم ایران توسط دولت امریکا سایت صادق هدایت را قطع کرد. و علیرغم تذکرات ما نه تنها توجهی نکرد بلکه درتاریخ ? آوریل ???? امتیاز و نام سایت را به یک شرکت تبلیغاتی چینی واقع در شانگهای فروخت.
 این شرکت چینی یک موسسه تبلیغاتی در سطح بسیار مبتذل است که لوازم و وسایل عکاسی و از طرف دیگر درباره زن های ایران مطالب زشتی را آگهی می کند. یک چنین قباحتی را فقط از امریکائی هایی می توان انتظار داشت که فرهنگ و ادب آنها منحصراً متعلق به سرخپوستان اصیل امریکاست.
این عمل شرکت امریکایی eNom.Inc علاوه برآن که با آن چه دولت مردان امریکا می گویند مغایرت دارد و ازنظر حقوق معنوی مردم ایران یک توهین مسلم است. با عجله فروش نام سایت معتبرترین نویسنده ایران به یک شرکت چینی گمنام، زیرپا گذاشتن تمام اصول اخلاقی و انسانی و اهانت به مردم، به فرهنگ و ادب و حقوق ملت ایران و همه فارسی زبان های خاورمیانه است.
غیرممکن است در اروپا یا آسیا یا افریقا این گونه به فرهنگ ملت ها تجاوز کنند و این گونه خلاف ها را فقط امریکایی ها که خود فاقد تمدن و پیشینه اصیلی هستند انجام می دهند.
ما ضمن تقبیح این کار شرکت امریکایی از همه طرفداران فرهنگ و ادب و مخصوصاً صادق هدایت می خواهیم این توطئه امریکایی را به همه اطلاع داده و به نوبه خود توهین به فرهنگ و ادب ایران و زبان فارسی را تقبیح کنند.

 

منبع ما : http://www.haghighatnews.com/newsF-3023.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در یکشنبه 89/2/5 و ساعت 5:48 عصر | نظرات دیگران()

دیدار موسوی با گروهک ها وسکوت چپ های خط امامی

 

روزنامه کیهان نوشت:
محافل ضدانقلاب اقدام یکی از سران فتنه در ملاقات با سران برخی گروهک های لیبرال و مدعی عنوان ملی-مذهبی را نوعی مرزشکنی در تاریخ 30 ساله ضد انقلاب می دانند و این در حالی است که مدعیان طرفداری از خط امام در جبهه موسوم به اصلاحات در این زمینه سکوت اختیار کرده اند. موسوی پنج شنبه گذشته با چند تن از اعضای نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و گروهک موسوم به ملی-مذهبی (منشعب از نهضت آزادی) ملاقات کرد.
سایت پیک نت وابسته به برخی عناصر سابقاً توده ای که در خدمت برخی سرویس های اطلاعاتی غرب فعالیت می کند، با ذوق زدگی نسبت به ائتلاف موسوی با گروهک های ضدخط امامی نوشت؛ کار موسوی شکستن سد و مرز 30 ساله است. این توطئه های مرتجعان مذهبی بود که متاسفانه بخش قابل توجهی از چپ مذهبی و حتی میانه (کارگزاران) در آن افتادند.
سایت صهیونیستی بالاترین هم با استقبال از علنی شدن پیوند موسوی با گروهک های یاد شده نوشت: کدام جریان را در تاریخ سراغ دارید که در آن لیبرال و کمونیست و سکولار و مذهبی یکجا جمع شده باشند؟
احمد سلامتیان از عناصر نزدیک به بنی صدر و دفتر هماهنگی وی در سال های آغازین انقلاب هم به بی بی سی گفت: یکی از مشخصات جریان سبز، به هم زدن چارچوب ها و مرزهای شناخته شده در داخل جمهوری اسلامی است. نیروهایی که در گذشته بنا به ملاحظات گوناگون با یکدیگر ارتباط نمی گرفتند، اکنون متحدانی برای هم پیدا کرده اند.
وی اظهار داشت: اگر چنین روندی در مورد احزابی مانند مشارکت در سال های پیش از این با ملی مذهبی ها شروع شده بود، در مورد افرادی مانند میرحسین موسوی این امر دیرتر اتفاق افتاده اما ضرورت های مبارزه و تغییر شعارهای جنبش سبز، موجب نزدیک شدن با ملی-مذهبی ها از سوی اصلاح طلبان است که هنوز خود را دنباله رو آیت الله خمینی می دانند. این هماهنگی های تشکیلاتی باید بیشتر شود. در غیر این صورت جنبش زیر فشار مبدل به نوعی روزمرگی سیاسی می شود و به جای گسترش، گرفتار افول خواهد شد.
نیک آهنگ-ک کاریکاتوریست خارج نشین روزنامه های زنجیره ای هم با اشاره به اظهارات موسوی در ملاقات مذکور مبنی بر لزوم جذب خاکستری ها، از مخالفت مدعیان جنبش سبز با «امام» و «خط امام» خبر داد و نوشت: وقتی موسوی از شبکه های اجتماعی حرف می زند نمی تواند انتظار داشته باشد این شبکه ها از نظر ایدئولوژیکی یک سویه عمل کنند. سخنان اخیر او از درک بالا خبر می دهد اما باید دید این کلام را در برنامه ریزی ها چه قدر راه می دهد. بنابر تعریف موسوی خیلی ها نه طرفدار ولایت فقیه هستند و نه علاقه ای به عکس امام دارند. اینجاست که سکولارها به کار می آیند. این بار سبزها باید به دنبال سکولارها باشند.
سایت بالاترین هم در مطلب دیگری با اشاره به اظهارات موسوی مبنی بر دوری از تعصب و پیشه کردن انعطاف از موسوی پرسیده که آیا این انعطاف در حد کنار گذاشتن قانون اساسی و جمهوری اسلامی هست یا نه؟
گفتنی است حضرت امام خمینی(ره) که موسوی روزگاری ادعای پیروی از آن حضرت را داشت، بارها بر نفاق و خیانت گروهک هایی چون نهضت آزادی تاکید کرده و معتقد بود که اگر آنها روی کار می ماندند ضربه ای به اسلام عزیز می زدند که تا قرن ها سر بلند نمی کرد. امام به اعتبار اسناد خیانت مدعیان دروغین عنوان ملی-مذهبی که پس از تسخیرلانه جاسوسی آمریکا علنی شد، تصریح کردند آنها مشروعیتی ندارند. نهضت آزادی حتی انتخابات دوم خرداد 76 را تحریم کرده بود اما به اعتبار سرسپردگی کامل موسوی به گروهک ها، از وی حمایت کرد.
نکته جالب در این میان سکوت مدعیان خط امام در جبهه اصلاحات و گروه هایی چون مجمع روحانیون و اشخاصی نظیر علی اکبر محتشمی پور است که بارها از نفوذ انجمن حجتیه (مروجان جدایی دین از سیاست) ابراز نگرانی کرده اما اکنون درباره زد و بند موسوی با گروهک های لیبرال و سکولار سکوت اختیار کرده اند. در این میان وضعیت محتشمی پور (عضو ستاد انتخاباتی موسوی و رئیس کمیته کذایی صیانت از آراء) از بقیه متمایزتر است چه آن که حضرت امام در پاسخ به نامه وی، درباره نهضت آزادی تصریح کردند: « در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آنچه باید اجمالا گفت آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است... به حسب این پرونده های قطور و نیز ملاقات های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت های مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می خورد که قرن ها سر بلند نمی کرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون گذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک های دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است... نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند».
و شگفت تر اینکه محتشمی پور در نامه استفسار خود از حضرت امام(ره) با استناد به عملکرد خیانت بار نهضت آزادی، این گروهک را متهم به «سم پاشی علیه دفاع مقدس، برائت از مشرکین و ولایت فقیه» و «تضعیف نظام جمهوری اسلامی» می کند.

 

منبع ما : http://jahannews.com/vdcj8hevhuqeyvz.fsfu.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در یکشنبه 89/2/5 و ساعت 10:55 صبح | نظرات دیگران()
مناظره صفار و کواکبیان در دانشگاه امام‌خمینی

محمدحسین صفارهرندی و مصطفی کواکبیان با موضوع خط امام‌خمینی(ره) در دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) قزوین مناظره می‌کنند.

به گزارش فارس، محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاداسلامی و مصطفی کواکبیان نماینده مردم سمنان در مجلس شورای اسلامی با موضوع خط امام‌خمینی(ره) مناظره می‌کنند.

مناظره مذکور ساعت 14:30 دوشنبه 13 اردیبهشت در آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) قزوین برگزار می‌شود.

 

منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?id=48650


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در شنبه 89/2/4 و ساعت 7:6 عصر | نظرات دیگران()

دعوای سیانیوز و تلویزیون درجه 3 بی.بی.سی

 

در یک چانه زنی یا تسویه حساب مافیایی و البته درون خانوادگی! سایت گویانیوز (وابسته به سازمان «سیا») شبکه تلویزیونی BBC را شبکه دولتی که از اپوزیسیون جمهوری اسلامی به عنوان ابزار دولت متبوع خود استفاده می کند، یاد کرد.
به گزارش کیهان نویسنده گویانیوز در حالی که می نوشت «نمی خواهم جمهوری اسلامی از این مسئله بل بگیرد» تصریح کرد راه اندازی بی بی سی برای امکان دادن به وزیر خارجه انگلیس و سفیر انگلیس در ایران بود و این دلیل و انگیزه اصلی تأسیس شبکه بی بی سی نباید ماست مالی شود.
گویانیوز (منتشر کننده آگهی های رسمی استخدام مزدور برای سازمان سیا) بی بی سی را متهم کرد که از ناتوانی افراد ایرانی به عنوان ابزار انتقال تفکرات دولتمردان انگلیسی استفاده می کند.
گویانیوز همچنین انتقال مستخدمان رادیو بی بی سی به تلویزیون بی بی سی را باعث تبدیل بی بی سی به «تلویزیون رادیویی»! توصیف کرد و با خبر دادن از دعوای گسترده در داخل گردانندگان بی بی سی نوشت: نتیجه این شده که ما تماشاچیان رو بکشیم و دوستان به ما یک تلویزیون درجه 3 تحویل دهند چرا که ما قرون وسطایی هستیم. به حق که دست شما درد نکند، ما را مفتخر کردید.
گویانیوز به کارکرد دیگر بی بی سی در زمینه جمع آوری اطلاعات تصویری از داخل کشور اشاره کرد و تأکید نمود که این شبکه انگلیسی با ثمن بخس این فیلم ها و تصاویر را می خرد.

 

منبع ما : http://jahannews.com/vdci3vazut1aup2.cbct.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/1 و ساعت 6:58 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کانال تلگرامی اخبار ( یارانه و اخبار جدید )
یارانه مهر واریز شد/ایرانیها 280هزار میلیارد تومان یارانه گرفتند
بازگشایی پایگاه اطلاعاتی آمار طی یک هفته آینده
اطلاعیه شماره 7 ستاد هدفمندی یارانه ها منتشر شد
پرداخت 40 هزارو 500 تومان یارانه اسفند ماه
عناوینی از سایت دولت
نتایج هفته اول اجرای قانون هدفمندی یارانهها
تصویب نرخهای جدید حمل و نقل
قیمت مصوب انواع نان
قیمت پله های 7 گانه مصارف برق
میزان سهمیه و قیمتهای جدید بنزین و گازوئیل و گاز خودرو
تعرفه های جدید گاز
فروشگاه اینترنتی شما
آغاز به کار سامانه جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوار از اول آذر ما
دفاع از قرآن
[همه عناوین(3262)][عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا