سخنرانی حجة الاسلام پناهیان:اضطرار به حجت چیست؟ - خبر روز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن کس که بی دانش دست به کاری زند بیش از آنکه اصلاح کند تباه می سازد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

اضطرار به حجت چیست؟

 خبرنامه دانشجویان ایران: نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلکه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید؛ پس از شهادت مظلومانه امام عسکری(ع) عثمان بن سعید عمری، به نمایندگی از حجت بن الحسن علیه السلام متصدی غسل و کفن و دفن حضرت شد و بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با کنار زدن عمویش جعفر که قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند.
 
News image

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، احساس نیاز به حضور بقیه الله الاعظم(عج) و احساس نیاز به فرج و انقلاب جهانی حضرت، در دورانی که فتنه ها جهان را پر کرده، بیشتر شده است؛ حجه الاسلام علیرضا پناهیان، در یک سخنرانی مفصل، این احساس نیاز را در سطح عالی، اضطرار به حجت دانسته و تاکید می کند این اضطرار تنها در سیاسیون، متبلور است.

متن این سخنرانی به شرح زیر است:

احساس نیاز به امام و احساس نیاز به حضور بقیه الله الاعظم(عج) و احساس نیاز به فرج و انقلاب جهانی حضرت از چند جهت قابل بررسی است؛ یک وقت از بعد عرفانی و آن عاطفه معنوی انسان احساس نیاز می کند که این بعد اگرچه لطیف ترین بعد اضطرار نسبت به فرج حجت و به ظهور او و فرج او هست اما بعد اصلی نیست.

چون اگر کسی شخصا آنقدر به ظهور حجت اضطرار پیدا کند که دیگر غیبت حضرت، برای او قابل تحمل نباشد و شب و روز، چشمش بارانی باشد و سینه اش پر از اشکهای جاری باشد و حنجره اش پر از ناله و فریاد تمنای ظهور باشد، این فرد را آخر یک گوشه ای می برند و آقایش را به او نشان می دهند و قلبش را آرام می کنند و به او می گویند که حالا صبر کن تا آقا بیاید.

اضطرار نسبت به حضرت حجت و احساس نیاز شدید نسبت به دیدار او و نسبت به فرج او، بلکه نه فقط دیدار او، در آنجایی که بعد شخصی، عاطفی و عرفانی پیدا می کنند، پاسخ دارد و پاسخش هم این است که او را می برند یک گوشه ای تا آقایش را ببیند؛ به همین دلیل است که حضرت آیت الله العظمی بهجت در یکی از بحث‌هایشان فرموده‌اند: "بعضی ها که اعلام می کنند فرج، فلان زمان است، فرج شخصی خودشان را به وی دارند، اعلام می‌کنند و اگر هم گفتند که مثلا بعضی ها فرج را بنا بر اینکه به آنها مژده ای داده شده و به او خبر دادند و فرد هم به دوستان نزدیکش گفته که به من خبر دادند که فرج فلان موقع است، فرج شخصی اش را گفتند" یا آن موقع او از دنیا رفته، یا در آن موقع به ملاقات حضرت رسیده است.

احساس نیاز به حضرت از یک بعد، کاملا شخصی، کاملا عاطفی، کاملا عرفانی است؛ هم احساس نیاز نسبت به شخص امام و هم احساس نیاز به فرج حضرت؛ که بین این دو هم باید فرق گذاشت؛ این احساس نیاز را من نمی خواهم الان حداقل درباره اش زیاد صحبت کنم؛ از بعد دیگری این احساس نیاز را به بررسی بیشتر قرار بدهیم.

این بعد اول را که از لحاظ عاطفی، فرد آنقدر شدید محتاج امام است که امامش را می خواهد، او را می برند یک گوشه ای و به ملاقات امامش می رسانند یک همچنین فردی، این آدم، دو جور می تواند این احساس عرفانی خودش را داشته باشد؛ یکی اینکه می گوید من به وضع عالم کاری ندارم و من امام خودم را می خواهم، که در دعای ندبه زیاد اینجوری نیست، در دعای عهد یکی یا دو جمله می توانید اینجوری پیدا کنید؛ یکی دیگر هم احساس نیاز نسبت به فرج، نه اینکه من امامم را می خواهم بلکه من می خواهم امامم ظهور کند؛ اینکه من را ببرید یک گوشه ای آقایم را ببینم یا در رویایی امامم را ببینم با این دلم آرام نمی گیرد و باید فرج رخ بدهد.

آن دیوانه ای که آن مست لایعقلی که به این نقطه از اوج عرفان و عاطفه می رسد که دیگر نیازش با یک دیدار خصوصی هم تعدیل نمی شود، این انسان اوج یافته، این انسان سرمست و لبریز از معرفت و عرفان است.

در دعای ندبه بیشتر این جملات هست: "متی ترانا و نریک" کی تو ما را می بینی و ما تو را می بینیم، یک ملاقات عمومی؛ "و قد نشرت لواء النصر تری" در حالی که پرچم نصر و فتح را برفراز کردی، دیده شوی؛ "نحف بک و انت تام الملا" ما دور تو باشیم و تو امامت کنی.

"متی ترانا و نریک" دیدار خصوصی نیست دیدار فرج است؛ بعد البته آنجا اعلام می کند که تقاضای من این است که وقتی تو آمدی من خصوصی تو باشم، "نحف بک و انت تام الملا" ما دور تو باشیم و تو امام مردم باشی، نه اینکه به ما یک کارت ملاقات بدهند و بگویند شما مثل آن مردم اولی که گفتم، برو به ملاقات آقا.

بعد می فرماید: "متی نغادیک و نراوحک فنقر عینا" یک دیدار خصوصی و تکی به چه درد من می خورد، البته به چه درد من می خورد را بنده اضافه می کنم؛ به درد می خورد اما من را سیراب نمی کند و مرا اشباع نمی کند، من می خواهم با تو روز و شب را پشت سر بگذارم؛ "نغادیک و نراوحک" صبح چشمم را به سوی تو باز کنم و لحظه خوابیدنم چشمم را از تو ببندم و خداحافظی کنم و بروم بخوابم، صبح و شب با تو باشم و اینجوری چشم من روشن می شود.

یک وقت این جوری تقاضا می کنی و این فراز دعای ندبه است و یک فراز هم در دعای عهد داریم: "اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده واکحل ناظری بنظره منی الیه" هر دو هم جالب است و هر دو جایگاه خاص خودش را دارند، می خواهم تفکیکش را بدانید و برای هر کدام گوشه دلتان حساب بازکنید.

در اینجا می گوید، خدایا می شود من آقایم را ببینم، حتی یک نگاه؛ ببینید این با آن قبلی چقدر فرق می کند! البته این دومی که اوج اضطرار نسبت به دیدار هست، اما به صورت فردی، این هم به جای خودش جایی دارد ولی هیچ عاشقی اینقدر بی رحم نمی شود که بگوید آقا، من تو را ببینم آرام بشوم، حالا شما پشت پرده غیبت رنج می کشی حالا برای من لااقل مهم نیست! و هیچ عاشقی اینقدر بی رحم نمی شود، و هیچ بی رحمی هم اینقدر عاشق نمی شود که بخواهد آنقدر اصرار داشته باشد که بخواهد ببیند، البته خیلی ها اصرار دارند که ببینند چون برایشان جالب است،که حالا ببینیم این آقا اصلا چه جوری هستند؟ این را کسی بها نمی دهد و ارزش ندارد.

یک عده اضطرار عاطفی، معنوی و عرفانی داریم، شما کلمه عرفانی را که بگذارید، همه اینها را در برمی گیرد؛ یک اضطرار عاطفی، عرفانی و معنوی داریم که این اضطرار دو نوع است.

یکی اضطراری که با یک دیدار خصوصی تامین می شود و این عاطفه تسکین پیدا می کند، یکی با امر فرج تسکین پیدا می کند؛ آقا من به شما آقایت را نشان دادم دیگر برو به دنبال کارت و وی می گوید نه، من که این جوری آرام نمی گیرم، آقایم باید ظهور کند.

آن وقت دو آیه "اللهم کن لولیک الحجه..."  این دعا بیشتر از نوع عاطفی-عرفانی برای فرج است نه از نوع عاطفی- عرفانی برای دیدار شخصی، و دیگر برای دیدار شخصی خودش اصلا دعا نمی کند و می گوید تا اینکه آن آقا بیاید و من برای او دارم دعا می کنم؛ خیلی دعای عاطفی خاصی است که در آن هیچ خودخواهی نیست، "ترانا و نریک" یعنی اصلا ما ببینیم ایشان را، فقط ایشان بیایند و سالم باشند، ایشان خوب باشند، و تو به ایشان کمک بکنی.

اینها سفارشهای بی موردی هم هست ولی شما دارید به خدا سفارش می کنید، آنوقت شما اینجا چه کاره هستید که سفارش می کنید مواظبش باش؟! اصلا شما تا حالا کجا بودید؟! این شدت عاطفه است که انسان را تا این حد دیوانه می کند؛ مثل دعای ندبه که یک نوع دیگری از جنون در انسان ایجاد می کند که من این همه ضجه می زنم تا بیایی و انتقام خون انبیاء و ابناء انبیا را بگیری!  این جنون است و الا به تو چه ربطی دارد که این حرفها را بزنی و بگویی که انتقام خون انبیا را بگیر! شدت این جنون هم آنقدر بالاست که می گوید اگر همین الان کسی پیش من نیاید، داد نزند و گریه نکند، من دق می کنم و یکی بیاید به من کمک کند تا با هم ناله بزنیم، و این دور هم گریه کردن یک نوعی به انسان تسکین می دهد؛ ما هیچ وقت به این نوع اضطرار نرسیدیم و این نوع اول اضطرار است.


نوع دوم اضطرار چگونه است؟

عاشقی این طور نیست که انسان بخواهد کمبودهای عاطفی خودش را در خانه حضرت بیاورد و بعد از برطرف شدن آن کمبودها بگوید که دیگر ما زیاد مزاحم شما نمی شویم و دیگر به کارهایمان برسیم و... ، این طوری نیست؛ انشاءالله جامعه ما به جایی برسد که ما همان قدر که برای مصیبتهای امام حسین(ع) اشک می ریزید و داغ می شود، همانقدر هم برای غیبت حضرت داغ شود و اشک بریزد.

اما چه می شود که اینقدر احساس نیاز و اضطرار می کنیم؟ و چه شده است که آنقدر که باید احساس اضطرار و نیاز نکردیم؟ و چه کنیم که این احساس نیاز نسبت به حضرت در ما بیشتر شود؟ در زمان حضرت دیگر فیلم های عشقی و عاشقانه زیاد رونق نخواهد داشت، برای اینکه یک محبت قویتر را همه تجربه کردند و دیگر اینها برایشان بی مزه است که مثلا از عاطفه زن و شوهری کسی بخواهد صحبت کند، عاطفه زن و شوهری هم شیرینیش به این است که هر دو، عاشق یکدیگر باشند، و آن آقا و مولایشان است، وقتی محبت مولا چشیده شود محبت های دیگر مثل سنگریزه های پای کوهپایه است، و به همین سادگی یکی از عوامل بی دینی از بین می رود.

چون مهمترین عامل بی دینی کمبود محبت است و تلاش بی فرجام برای جبران این محبت، که بعضی وقتها با شهوت می خواهد جای محبت را پر کنند چون محبت را پیدا نمی کنند، یا با محبت های نیم بند و برای آدمهای کمبود محبت دار، کمترین محبت ها را به عنوان آن کوه آتشفشان قالب کنند، و بعد هم نقش در می آید و کدورت پدید می آید و...

بالاخره انسان باید وجودش لبریز  و سرشار و آتشفشان و داغ و پرحرارت باشد، و این هم فقط با محبت درست می شود؛ و الا مثل شهربازی، این الاکلنگ را بالا و پایین رفتن است و یک هیجان، ولی بعدش چه می شود، حالا مثلا یک سیرک برویم و حرکتهای حیوانات را ببینیم و ... تا چقدر؟ شهوت تا چقدر؟ خوردنی چقدر؟ افاده آمدن ها برای همدیگر چقدر؟ لذت های دنیا چوقت رنگ می بازند؟ وقتی که آدم یک محبت برتر را تجربه کند.

این محبت برتر است که غذا و زندگی او می شود و زندگیش هم سر جایش است، و این آدمها به زن و بچه اشان هم بیشتر علاقه دارند و خانمهایشان هم بیشتر به خانواده شان علاقه دارند و بچه ها به پدر و مادرشان بیشتر علاقه دارند و همین طور همه به همدیگر و همه به هم عشق می ورزند، و یک آرامشی پدید می آید.

زمانی که حضرت ظهور بفرمایند همه آنرا تجربه می کنند، ولی تا مادامی که حضرت ظهور نکرده‌اند یک عده ای آنرا تجربه می کنند، آن عده چه کسانی هستند؟

در جامعه ما هنوز تجربه محبت حضرت زیاد نشده است، لذا من ناراحت می شوم وقتی گاهی می گویند غیر از احساسات نسبت به حضرت مهدی(عج) بیایید به چیزهای دیگر هم بپردازیم، انگار ما احساسات را تمام کردیم و واحدهایش را پاس کردیم و مدرکش را هم گرفتیم حالا باید به چیزهای دیگر بپردازیم و برویم حضرت را بشناسیم.

اولا خیلی ها احساسات را یک نکته عوامانه می دانند و می گویند این عوام خیلی به دنبال گریه کردن می روند، کو و کجاست که عوام گریه کنند؟ یک گریه کن حسابی که برای حضرت گریه کند را نشان بدهید؟! اصلا گریه کردن کار عوام نیست، و هرچه دانشمندتر و هوشمندتر و آگاهتر و خودساخته‌تر وعارف‌تر از آنجا به بعد احساسات عمیق تر می شود؛ مثل فیلسوف فقیهی مثل حضرت امام که عارف هم هست می فهمد و او می تواند این گریه ها را داشته باشد.

آنها می گویند که گریه برای عوام است و خواص باید بنشینند و فکر کنند، ما می گوییم که خواص که اگر گریه نکنند نمی توانند فکر کنند و فکرشان هم کار نمی کتند و عقل سالم در دل سالم است، چون در قرآن می فرماید که آنهایی که عقلشان درست کار نمی کند برای این است که دلشان مریض است.

انشاءالله خدا محبت ما را به حضرت بقیه الله الاعظم به عالیترین نوع محبت قرار دهد و ما را شرمنده آقا نکند، چون آدم اینجوری شرمنده حضرت می شود که بعد از اینکه حضرت آمد تازه می خواهد به حضرت علاقه مند شود، مثل همه مسیحی ها و یهودی ها و همه ادیان عالم اینجوری علاقه مند به حضرت شود!

اما در مورد علاقه باید بدانید حداقل براساس متن دعای ندبه که عاشق آنگونه می شود، ما آن طور که باید نیستیم، یا اینها دروغ است یا ما دروغ هستیم؛ آنها که دروغ نیست چون امام صادق(ع) خیلی شدیدتر از دعای ندبه از آن نقل شده است که گریه می کردند، به ایشان می گفتند: که برای چه کسی گریه می کنید؟ دستش را روی زمین می گذاشت و اشک می ریخت و می گفت: "آقای من غیبت تو خواب را از چشمان من ربوده" گفت: بعد از گریه های طولانی حضرت من پرسیدم آقا شما با چه کسی مناجات می کردید؟ حضرت فرمودند: "یاد مهدی‌مان و غیبت افتادم اینجور دلم گرفت و آتش گرفتم"

امام صادق(ع) مثل ما مبتلا به غیبت حضرت نبودند، اصلا ایشان خودشان قطب عالم امکان است، ایشان اصلا خاصیت عجیبی دارند، در بهشت هم که بروید نسبت به آقا امام زمان، همین وضعیت است، مبنای آن هم این است که ببینید مثلا خدا روزی را تقسیم می کند مثلا به یکی قد بلندتر می دهد و به یکی قد کوتاهتر، به یکی پول بیشتر می دهد و به یکی پول کمتر، البته تلاش ما هم به جای خودش، به یکی حافظه قویتر می دهد و به یکی ضعیفتر، به یکی قدرت خلاقیت و تخیل قویتر می‌دهد و به یکی ضعیفتر، به هرکسی یک چیزی داده است و تقسیم کرده، رزق محبوبیت را هم همین جوری تقسیم می شود.

خدا بیشترین رزق محبوبیت را در عالم یک جوری به آقا امام زمان(ع) داده است، لذا اگر تو آقا را دوست داری، آقا را دوست داشتن اینطوری نمی شود و خیلی فاصله داریم؛ محبت به آقا اینجوری است، چون ببینید این چند ساله اخیر که بحث ایشان در جامعه افتاده چه ولوله ای در جامعه به راه افتاده است، این ولوله از کجاست؟ کار سنگینی هم نشده است، این پیش لرزه های آن انفجار سهمگین و با عظمت محبت است که اگر ایشان نزدیک بشود دیگر هیچ چیز را باقی نخواهد گذاشت.

در روایات هم نوشته شده است که آقا امام زمان هم در بهشت، طاووس اهل جنت است، یعنی همه اولیاء خدا را پرنده حساب کن و هر کدام یک صدایی و یک نوایی و یک رنگ قشنگی دارند آنوقت حضرت مهدی(ع) در بین آنها طاووس است، طاووس بین پرنده های دیگر چگونه است؟! آنوقت شما می گویید من به این آقا علاقه دارم، آن علاقه کجاست و چرا تا به حال زنده مانده ای؟

این محبت آدم را می کشد و زنده می کند، این محبت چیزی در مایه های محبت به امیرالمومنین(ع) و یک چیزی در مایه های مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) است، شما هنر نکردید که برای اباعبدالله الحسین(ع) خودتان را بکشید، ببینید این مصیبت های امام حسین(ع) است که شما را خراب کرده است؛ بدون مصیبت و به خاطر معرفت باید این آتش محبت نسبت به حضرت باشد، آنوقت جالب است که از امیرالمومنین برایتان خاطره نقل می کنند و از حضرت برایتان خاطره نقل نمی کنند و تو باید فقط به معرفتت اکتفا کنی.

بنا بر این است که ما با معرفت عاشق حضرت شویم، با معرفتهای کلی که او امام است و لذا شما اصلا خواب و رویا و ملاقات پنهانی با حضرت را بین خودتان نقل نکنید؛ پس ما چه کار کنیم که به آقا امام زمان خیلی علاقه پیدا کنیم؟

راهش این است که شما باید باور کنید امام زمان(ع) دوستتان دارد و به شما شخصا علاقه دارد، پدر و مادرت هم هفته ای دو بار پرونده ات را نمی بیند، او کلا می خواهد ببیند تو سالمی، و کلا داری درس می خوانی، کلا موفق هستی، کلا مشکلی برایت پیش نیامده، آن کسی که جزئیات زندگی تو را تعقیب می کند.

والله قسم، امام زمان تک تک شماها را آنقدر دوست دارد، نه به دلیل اینکه شما آدمهای خوبی هستید، به دلیل اینکه شما آدمهای زمان او هستید و او متولی شماست و او سرپرست شماست، وقتی شما مریض می شوید حضرت به خاطر شما مریض می شوند؛ وقتی توانستی این را باور کنی آنوقت می توانی به حضرت علاقه پیدا کنی، اگر قیاس به نفس می کنی و می گویی آقا چرا مرا باید دوست داشته باشد؟ من کی‌ام؟ فکر می کنی حضرت هم مثل جنابعالی احیانا خودخواه است (نعوذ بالله)، یا ما چرا باید آدمها را دوست داشته باشیم و دلیلی ندارد که دوست داشته باشیم؟ چرا حضرت را مثل خودت می دانی؟ ولی تو باور نمی کنی و تو باور می کنی که حضرت تو را دوست داشته باشد؟

در مقام اینکه چه باید کرد تا محبتمان نسبت به حضرت بیشتر شود و به حد یک اضطرار برسد چه کار کنیم؟ مثلا یک راهش این است که باور کنیم که آقا دوستت دارد و اگر توانستی باور کنی این ایمان به غیب است؛ نشان آن هم در قرآن در سوره توبه است.

خداوند متعال می فرماید: "لقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ" من این پیغمبری را فرستاده ام که حریص شماست، حریص شماست یعنی چه؟ مادر شما در دوران بچگی یک کمی حریص شما بود اما آن موقع را شما یادت نمی آید لذا شاید احساس مزاحمت هم می کردی وقتی مادرت حریص تو بود؛ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ و برایش سخت است آن چیزی که شما را اذیت کند، و این نسبت به همه آدمهاست و نسبت به آدم خوبها  بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ دو برابر می شود.

امام صادق(ع) در معارف ولایی ما می فرماید: هرچه ویژگی پیغمبر(ص) دارد غیر از نبوت، امامان هم آن ویژگی را دارند، این حریص و دوست داشتن در امیرالمومنین(ع) این جوری است که وقتی فهمید یکی از دوستانش مریض است فرمود به خدا قسم ما به خاطر مریضی شما مریض می شویم، گفت آقا نسبت به همه دوستانتان این گونه هستید؟ فرمود حتی نسبت به آنهایی که بعدها به دنیا می آیند، آنها که دوست ما هستند و شیعه ما هستند،  ما برای آنها هم این طوری می شویم؛ حالا نسبت به عموم مردم بالاخره ائمه هدی یک ویژگی هایی دارند.

هر که باور کرد یک دل دیگری پیدا می کند و زجر می کشد از اینکه حضرت پشت پرده غیبت هستند، مثل یک پدری که زندان است و پشت شیشه و بچه اش باید بیمارستان برود ولی خودش نیست که بچه اش را برساند و دلواپس است که چه کسی این بچه را به بیمارستان می رساند، و در آنجا هلاک می شود؛ من یک بار رفتم در زندان و از امام زمان حرف می زدم دیدم که زندانی ها اصلا داشتند دق می کردند همه خوب و بد، همه شان می فهمیدند که من چه می گویم، حضرت دوست دارد در هر حرکتی بچه هایش را کمک کند، دوست دارد به ما کمک کند، هر کسی که زمین می خورد و هر کسی که گرفتاری دارد آن دردی روی قلب حضرت است؛ و ما کی می فهمیم و یعنی چه این همه درد؟! و چه جوری می شود که یک نفر این قدر زجر بکشد و این خیلی عجیب است.

انشاءالله خدا آن اضطرار به حضرت حجت را از بعد عرفانی (چه شخصی و چه به صورت اجتماعی) در ما بیدار بگرداند، و البته این یک مدتی ممارست می خواهد، ممارست داشته باشیم نسبت به حضرت و رفت و آمد داشته باشیم و توجه نسبت به حضرت داشته باشیم، کم کم یک عشقی را در وجود خودت پیدا می‌کنید.

عشق به غذای شیرین از بچگی خود به خود پیدا می شود، عشق به بزرگ شدن در اواخر دوران کودکی و نوجوانی در انسان خود به خود تولید می شود، علاقه به گروه همسالان در آغاز جوانی پیدا می شود، علاقه به همسرداشتن پیدا می شود، علاقه به مقام و علاقه به شهرت و... یکی یکی پیدا می شود، پس هنر نیست اگر کسی این علاقه ها را پیدا کند؛ اگر کسی خودش را کشت و سر خودش را گذاشت لب جوی و برید، می تواند یک علاقه ای در وجودش به مولا هم پیدا کند، و آن علاقه به مولا را وقتی پیدا کرد این حرفها برایش ملموس خواهد شد و حرف دلش خواهد بود.

از بعد دیگری ما می توانیم اضطرار به حضرت را پیدا کنیم و آن بعد سیاسی اجتماعی است؛ آدمی می تواند اضطرار به وجود حضرت را درک کند که فوق العاده آدم سیاسی باشد، و ما فوق العاده آدم سیاسی خیلی کم داریم.

اول باید توضیح داد که کار سیاسی چیست؟ و بعد بگویم که چه کسانی می توانند انسانهای سیاسی باشند؟ و بعد کدام سیاسیون می توانند اضطرار نسبت به حضرت حجت را پیدا کنند؟ در این بخش از صحبت جامعه ما تمام اصلاحاتش وابسته به این بحث است.

اولا کار سیاسی و اندیشه سیاسی داشتن و درک سیاسی داشتن و نگاه سیاسی داشتن و فعالیت سیاسی داشتن یعنی چه؟ شخصی از امام صادق(ع) پرسید: ما یاران شما امام صادق قیمتمان بالاتر است یا یاران آخرین امام وقتی که ظهور می‌کند؟ حضرت پاسخ داد: "شما یاران من اجرتان بیشتر است" شخص گفت: چرا؟ امام فرمودند: "برای اینکه امام شما غریب است و آخرین امام بر جهان حکومت می‌کند".

به تعبیر بنده هنر نکرده است کسی که یاری کند آن امامی را که سلطنت برعالم می کند، شمایی که در  تقیه از یک امامی تبعیت می کنید خوب معلوم است که اجرتان بیشتر است، حالا من از شما می پرسم ما یارانی که امام صادق(ع) را هم ندیدیم، اجر ما بیشتر است یا آن یارانی که در زمان خود امام صادق(ع)  بودند؟ معلوم است که اجر ما بیشتر است، پس ما دو پله از کسانی که یاران حضرت هستند مقاممان بالاتر است.

حالا ادامه آن روایت را می گویم، شخص از امام پرسید که: اگر ما مقاممان بالاتر است پس چرا باید دعا کنیم که فرج آخرین امام رخ دهد؟ من جواب را الان می دهم، الآن نمازهایی که می خوانید و خوبیهایی که دارید یه جورهایی قیمتش بالاتر از همین نمازهایی است که بخواهی بعد از فرج بخوانید، الآن درست است که نمی دانی یک کارهایی را باید انجام بدهی آنها چیست، بحران تکلیف دارید، حیرت دارید، غربت دارید، مظلومیت دارید؛ شخص گفت: آقا ما برای چه باید دعا کنیم؟

به این فرد یک آدم غیر سیاسی می گویند، شخص باید یک عمق سیاسی داشته باشد تا بفهمد برای چه باید دعا کند برای حضرت، اگر آن یک فرد سیاسی بود این سوال را نمی کرد؛ حضرت جواب دادند: "به دو دلیل، یکی به دلیل محبت به خلق، دوم به دلیل محبت به حق"

محبت به خلق یعنی اینکه دلت می آید این همه آدم در اوج عرفان نباشند من به این جواب حضرت یک جوابیه می دهم و بعد یک جواب به جواب خودم می دهم؛ الآن یک مسیحی در گوشه ای از دنیا به دین خودش و به مسیحیت خودش دارد خوب رفتار می کند، آیا جایش در بهشت هست یا نه؟ والله جایش در بهشت است، خدا در آن دنیا از او سوال می کند که علی بن ابیطالب کیست؟ و او جواب می دهد که من نمی دانم که او کیست، یا اصلا در آنطرف دنیاست و دین هم ندارد و هیچ دینی هم به او نرسیده، خدا دیگر مسیح بن مریم هم از او نمی پرسد و فقط می گوید تو کجا ظلم کردی و خودت هم آنرا فهمیدی؟ حالا اگر ظلم هم نکرده باشد او هم به بهشت می رود.

خب خدا که گیر نمی دهد و اوضاع همه خوب است پس ما می خواهیم چه کار که حضرت بیاید؟ دلت می آید که خلق عالم اینجوری به بهشت بروند؟! این آن اضطرار است که اگر توانستی آنرا پیدا کن! فکرکردی اضطرار یعنی اینکه سر ما را گذاشتند لب جوی و دارند می برند با چاقو و آن زمان باید اضطرار پیدا کنی؟ نه آنها بحرانهایی است که می آید و رد می شود و این هنر نیست که در اوج بلا حضرت را صدا بزنی، اصلا ما برای چه به دین احتیاج داریم؟ محبت به خلق یعنی اینکه من دوست ندارم این آدمها اوج آگاهی و عرفان را نداشته باشند.

پاسخ دوم حضرت این بود که به خاطر محبت به حق.

تو دلت می آید حق پنهان باشد و کسی حق را نشناسد، خیلی وضعیت عرفانی عجیبی است، ولی این دو تا را که داشتی فرد سیاسی عجیبی خواهی شد، سیاسی می شوی به دلیل اینکه دیگر سرت توی کار خودت نیست و سرت را بالا گرفتی؛ باور کنید یک زمانی می رسد که می آیند روی پای جمهوری اسلامی می افتند و می گویند آقای جمهوری اسلامی استقلالت را نوکرشیم مال خودت، اسلامت هم مال خودت، قبول، انرژی هسته ای و هر چی هم که می خواهی مال خودت تمام، ولی دست از سر ما بردار ما را چرا نابود می کنی، و از نظر سیاسی یک زمانی کار به اینجا خواهد کشید و علائمش را دارید می بینید.

یک زمانی خواهد رسید که وضعیت سیاسی عالم به گونه دیگری رقم خواهد خورد، البته الآن باید ماهشماری کنید فوقش سالشماری، ولی یک زمانی می شود که شما باید روزشماری کنید برای فرج حضرت، در یک چنین شرایطی ما سیاسیونی هستیم که سیاسی بودنمان را تازه داریم نشان می دهیم؛ بحث منافع شخصی نیست و حتی بحث منافع ملی هم نیست و بحث منافع قومی هم نیست که جهان اسلام را بخواهیم نجات دهیم، چیزی که مهم است جهان بشریت است؛ تو به جهان بشریت چه کار داری؟

نه مگر می توانم تحمل کنم که مردم آقایم را نشناسند، همه باید آقایم را بشناسند، کفار و مستکبرین عالم می گویند که اگر آقای تو را بشناسند که ما بیچاره می شویم؛ ما می گوییم که این مشکل خودتان است ما نمی توانیم تحمل کنیم؛ و سیاسیونی از این قبیل درست خواهند شد، سیاسی بودن یعنی چه؟ یعنی دغد غه بشریت را داشتن و دغدغه ابناء بشر را داشتن، سیاسی بودن یعنی بین خدا و بنده های خدا ارتباط برقرار کردن؛ این انگیزه وقتی پدیدار شد، سیاسی بودن یک امر مقدس و فوق عرفانی می شود، چون عرفان در مرحله اول فردی است و در اوجش جمعی خواهد شد، آن وقت عرفان به آدم شجاعت می دهد و شجاعت هم که به آدم داد، آدم نترس هم می شود و بصیرت هم که به آدم هم می دهد، تدبیر هم پیدا می کند و چه خواهد کرد در این عالم!

و سیاسی شدن یک امر مقدس می شود، سیاسی بودن یعنی دغدغه بشریت را داشتن؛ بعضی ها کم سیاسی هستند و می خواهند روستای خودشان را درست کنند و بعضی ها به شهرستان و بعضی ها به استان و بعضی ها در حد ملی فکر می کنند و بعضی ها در حد منطقه ای، و بعضی ها در حد کره زمین و جهان کنونی و بعضی ها در اندازه های بشریت فکر می کنند، بعضی ها در اندازه های کائنات و در اندازه های تاریخ بشریت و آینده همیشه بشریت سیاسی هستند؛ لذا سیاسی بودن یک امر مقدس می شود.

ما یک انقلاب در جامعه ما و انقلاب در انقلاب نیاز داریم هرچند ممکن است به مرور پدید بیاید و آن انقلاب چیست؟ انقلابی است که ما درست جا بیندازیم که سیاست یعنی یک امر مقدس، یک دهه پیش در روزنامه ها، بعضی ها می نوشتند که تا ما سیاست را از قداست جدا نکنیم توسعه سیاسی رخ نمی دهد، ولی الآن من دارم دقیقا برعکس آنها حرف می زنم.

کسی که عارف نباشد و به عرصه سیاست وارد شود یا خطا می کند یا خیانت، از این حرف کوتاه نیایید اگر منطقش را قبول دارید، کسی عارف نباشد و این همه دلداده نباشد به خطا می افتد و بصیرتش دچار اشکال خواهد شد، سیاسی بودن یعنی بین خدا و بنده ها ارتباط برقرار کردن؛ با این انگیزه سیاست یعنی یک امر مقدس، و فوق العاده مقدس.

و کسانی که این طور سیاسی باشند، اضطرار به حجت دارند؛ اینها می فهمند چرا حضرت باید بیاید، بقیه نمی فهمند؛ بقیه مثل بچه هایی هستند که در یک خواستگاری در حالی که بزرگترها دغدغه دارند، ولی بچه ها بازی می کنند.

من گاهی آنقدر ناراحت می شوم که در بعضی از محافل فرج حضرت تبدیل می شود به یک موضوع غیر سیاسی در حالی که این یک مسئله کاملا سیاسی است.

در این سی سال بگردید و ببینید چه کسانی چه حرفهایی زدند، چه کسانی چه مواضعی داشتند و حالا تغییر موضع دادند و این بخاطر این است که این افراد چون درک عمیق و بصیرت نداشتند، نمی توانستند درست تصمیم بیگیرند.

سوره محمد(ص) است در قرآن که بیان که تکلیف را برای ما روشن می کند، همان آیه اول می فرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (1)» کسانی که کافرند و نمی گذارند مردم در راه خدا باشند و با این مبارزه می کنند، خدا می فرماید من اثر عمل آنها را از بین می برم؛ یعنی آنها زحمت کشیدند، پول خرج کردند، بمب اتم دارند، قدرت اول اقتصادی هستند، خدا می فرماید أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ، مگر می شود؟ بله، خدا گفته، تو راحت باش، دشمن را به حساب نیاور؛ حساب نیاور را که می دانید منظورم چیست! خدا گفته من نابود می کنم! خدا گفته!

اما می دانید خدا اثر اعمال چه کسانی را باطل نمی کند که هیچ، اثر هم می دهد؛ خداوند در همین سوره می فرماید: «...وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم(4)» کسانی که در راه خدا کشته می شوند، خدا می فرماید: من اثر اعمال آنها را از بین نمی برم؛ لذا زخمی ها و کتک خورده های مدرسه فیضیه را پیش امام می بردند تا امام کوتاه بیاید، اما امام می فرمود: "گوارای وجودتان" امام خمینی(ره) سیاسی است و می فهمد چه کاری اثر دارد و چه کاری اثر ندارد.

لذا وقتی در جنگ تحمیلی عده ای می خواستند با اسرائیل بجنگند، امام می فرمود: "راه قدس از کربلا می گذرد"، لذا حزب الله شکل گرفت با چندتا طلبه، و خدا مدام به کارهای آنها اثر می داد؛ که حتی بعضی ها مسخره می کردند که شما نمی توانید در برابر اسرائیل کاری کنید، اما مهم این است چه کاری اثر دارد.

بعد می فرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم(8) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (9)» و امام می نشست و می گفت: آمریکا هیچ غلطی نمی کند، امام که حرف تبلیغاتی نمی زد، امام به این آیات ایمان داشت.

پس چه کسانی اضطرار ظهور حجت را دارند؟ آدمهای سیاسی، سیاست هم به معنی عمیق، و یک راه هم برای سیاسی شدن عمیق هم وجود نداردکه این 30 سال انقلاب را مورد بررسی قرار داد، سیاسیون بسیار عمیق می توانند از طریق حکمت به این عمق برسند و از طریق علم و آگاهی هم می توان به این عمق رسید.

در آخر اگر کسی گفت من نمی خواهم اضطرار برای ظهور حضرت داشته باشم، ولی من می خواهم بدونم اگر به او بگویند آقا دارد می آید باز هم بی تفاوت می نشیند و صبر می کند که سیاهی زمستان برود و روسیاهی به ذغال بماند؟! به این افراد کافیست یک تلنگر زده شود تا به خود آیند، و این وظیفه به دوش همگان است.

مخلص کلام برای اینکه اضطرار پیدا کنیم برای ظهور حجت(عج) این است که علم داشت و آگاهی بدست آورد، به واسطه آن شما حکمت پیدا می کنید، حکمت هم که بدست آمد آدم بصیرت پیدا می کند، آنوقت آن آدم با بصیرت سیاسی خوبی هم می شود، یک سیاسی عمیق، که قدرت تحلیل و تفکر در امور را دارد.

یک راه دیگر برای پیدا کردن اضطرار نسبت به فرج حجت(عج) این است که به افراد تلنگر بزنیم؛ با فردی که می گوید که من برای فرج دعا نمی کنم و دارم زندگی خودم را می کنم، چه باید کرد؟! کافیست که به او بگویید که آقا دارند می آیند، آنوقت دیگر بازهم می نشیند دست روی دست بگذارد،که سیاهی زمستان برود و روسیاهیش به ذغال بماند؟!باید به افراد تلنگر زد که آقا دارند می آیند، و تو چه کاری برای خودت انجام دادی؟

و راستی ما برای فرج امام که گشایش برای ماست چه کرده ایم؟

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در پنج شنبه 88/12/6 و ساعت 10:45 صبح | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کانال تلگرامی اخبار ( یارانه و اخبار جدید )
یارانه مهر واریز شد/ایرانیها 280هزار میلیارد تومان یارانه گرفتند
بازگشایی پایگاه اطلاعاتی آمار طی یک هفته آینده
اطلاعیه شماره 7 ستاد هدفمندی یارانه ها منتشر شد
پرداخت 40 هزارو 500 تومان یارانه اسفند ماه
عناوینی از سایت دولت
نتایج هفته اول اجرای قانون هدفمندی یارانهها
تصویب نرخهای جدید حمل و نقل
قیمت مصوب انواع نان
قیمت پله های 7 گانه مصارف برق
میزان سهمیه و قیمتهای جدید بنزین و گازوئیل و گاز خودرو
تعرفه های جدید گاز
فروشگاه اینترنتی شما
آغاز به کار سامانه جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوار از اول آذر ما
دفاع از قرآن
[همه عناوین(3262)][عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا