این شمهای بسیار مختصر و کوتاه از گذشته تاریک این همکار صدای آمریکا و بلبل سخنگوی رسانههای ضدایرانی در قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بود. اما دامنه خصومت نوریزاده با نظام نوپای جمهوری اسلامی روز به روز افزایش یافت و نوریزاده با ارتباطگیری با جاسوسان آمریکایی علنا در صف براندازان جمهوری اسلامی قرار گرفت. شاید عدهای تصور کنند نوریزاده به دلیل علاقه شخصی و قلبی به رژیم شاهنشاهی از در ضدیت با جمهوری اسلامی درآمده بود، اما کسانی که از نزدیک نوریزاده را میشناسند به خوبی میدانند که برای نوریزاده تنها یک هدف مقدس وجود دارد و آن کسب «پول» به هر صورت ممکن بوده و هست!
اگرچه بیادبی است اما باید عرض کنم که نوریزاده در جمع دوستان در هتل مرمر بارها موقع حساب کردن پول میز از دادن دانگ و سهم خود طفره میرفت و با آنکه موقعیت مالی منحصر به فردی داشت لیکن به مفتخوری عادت کرده بود و با وقاحت به همگان میگفت: «من یک مثل خودساخته دارم که میگوید ناموسم را بگیر، اما پولم را نگیر!» به همین دلیل در بررسی سوابق کاری نوریزاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی میبینیم که با همه دستگاههای اطلاعاتی کوچک و بزرگ و با همه مطبوعات و وسایل خبری از آمریکا و انگلستان گرفته تا اسرائیل و مصر و عربستان سعودی و حتی عراق در حال جنگ با ایران کار کرده است.
سیاهترین عمل علیرضا نوریزاده همکاری وسیع رسانهای با رژیم صدام در دوران جنگ تحمیلی و چاپ مقالات ضدایرانی در نشریاتی است که مستقیما با پول و بودجه سازمان اطلاعات و امنیت عراق (استخبارات) چاپ میشدند! در اوایل پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سفارتخانههای خارجی با بحران جمعآوری و تحلیل خبرهای داخلی ایران روبهرو شده بودند. از مدتی قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی عوامل قدیمی سفارتخانهها اکثرا از کشور گریخته و روانه لندن، پاریس و لسآنجلس شدند. همچنین چهرههای جدیدی روی کار آمده بودند که سفارتخانههای خارجی اطلاعات زیادی درباره آنها نداشتند. همچنین نزدیک شدن ماموران اطلاعاتی خارجی به سوژههای ایرانی بسیار خطرناک بود و نیروهای مردمی که در کمیتههای انقلاب اسلامی متمرکز شده بودند بهرغم عدم آگاهی و آموزشهای اطلاعاتی فطرتا اجنبیستیز بوده و تحرکات خارجیها را زیرنظر داشتند، به همین لحاظ یک مامور اطلاعاتی سفارت آمریکا یا انگلستان (اگرچه در پوشش دیپلماتیک) نمیتوانست به دیدن یک کارگزار حکومت جدید برود و از دید ماموران کمیته که حفاظت از جان این کارگزاران را بهعهده داشتند دور بماند! به همین لحاظ میبینیم که ملاقات سفیر اتحاد شوروی در ایران با آیتالله طالقانی فورا سوژه مطبوعات میشود یا رفتوآمدهای سعادتی با عناصر اطلاعاتی خارجی منجر به دستگیری او میشود.
این هوشیاری نیروهای مردمی، خارجیها را به هراس انداخت و آنها را واداشت تا از نیروهای محلی بیشتری استفاده کنند. یکی از نیروهای محلی علیرضا نوریزاده بود. به استناد مندرجات جلد 28 اسناد لانه جاسوسی آمریکا (جلد 28، ص77) علیرضا نوریزاده در میهمانی شام سفارت آمریکا به افتخار دکتر«ویلیام گریفیت» که «بروس لینگن» کاردار و جانشین سفیر(در غیبت سفیر کبیر آمریکا در تهران) نیز حضور داشته است با«باری روزن» جاسوس سازمان CIA که در پوشش وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا فعالیت میکرد ملاقات کرده و متعهد میشود با دریافت یک دستگاه بیسیم، اطلاعات مورد نیاز سفارت را به آمریکاییها برساند! با اشغال جاسوسخانه آمریکا در تهران، اسناد خیانت ماموران محلی سازمان جهنمی CIA به دست دانشجویان پیرو خط امام افتاده و به دنبال افشاگری دانشجویان، علیرضا نوریزاده در مقام دفاع از خود نامهای به روزنامه کیهان(مورخ 11/11/1358) نوشت و عذر بدتر از گناه آورد! نوریزاده که نمیتوانست ملاقاتهای محرمانه خود با«روزن» را تکذیب کند(چون اسناد آن به دست دانشجویان افتاده بود) در نامه به روزنامه کیهان مینویسد که هدفش از 4بار ملاقات با مامور آمریکایی کسب اطلاع از ادبیات معاصر آمریکا(!) بوده و دستگاه بیسیم را هم برای جلوگیری از کاغذبازی و اطاله زمان خواسته است! در این ایام نوریزاده هفتهنامه امید ایران را به دکانی برای کلاهبرداری تبدیل کرده و در حالی که از چپ و راست و احزاب خلقالساعه و وابسته به شرق و غرب برای تبلیغ اهداف و افراد آنها پول میگرفت برای سفارتخانههای خارجی هم کار میکرد و نظریات رسمی دولتهای آمریکا و انگلیس را به چاپ میرساند. او در حالی که چند ماه از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میگذشت هنوز در مقالات خود، شاپور بختیار را بهترین گزینه برای نجات ایران میدانست!
در این زمان که به واسطه پیروزی خارقالعاده و الهی انقلاب شکوهمند اسلامی محبوبیت امام خمینی(ره) از مرزهای ایران گذشته و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به محبوبترین مهره جهان اسلام تبدیل شده بود، عدهای از روحانیون سلطنتطلب که در دوران سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوی او را رهبر تنها کشور شیعه جهان مینامیدند و تولد رضا پهلوی را رسما به او تبریک گفته بودند در دام حسادت و رقابت افتادند و کوشیدند در برابر امام راحل قدعلم کنند. به همین سبب آیتالله سیدکاظم شریعتمداری که سمبل وعاظالسلاطین محسوب میشد به توصیه جمعی از سلطنتطلبها، ملیگراها، تجزیهطلبها و مخالفان نظام نوپای اسلامی حزب خلق مسلمان را تاسیس کرد تا به خیال باطل خود جایگاه و پایگاه امام راحل را تضعیف کند. در این موقع نوریزاده که بوی پول را شنیده بود به قم شتافت و با پیوستن به حزب خلق مسلمان و گرفتن پول به واسطه حسن شریعتمداری(فرزند ارشد سیدکاظم شریعتمداری) عکس آیتالله خلقی(!) را روی جلد امید ایران قرار داد و امید ایران از این زمان به تریبون و ارگان حزب خلق مسلمان تبدیل شد. نوریزاده همچنین هفتهنامهای به نام«خلق مسلمان» را با همکاری حسن شریعتمداری منتشر ساخت که با امضای مستعار ع- ناوک در آن سرمقالههایی در تمجید و تعریف از آیتالله تجزیهطلب مینوشت. همکاران نوریزاده در این هفتهنامه افرادی مانند محمود عنایت، حسن نزیه و رحمتالله مقدممراغهای بودند. نوریزاده همچنین در نوارهای صوتی که با همکاری علیرضا میبدی(از گردانندگان نشریات حزب رستاخیز) تحت عنوان«روزنامه گویا!» و«شبانه» منتشر میساخت به تجلیل از آیتالله شریعتمداری، مسعود رجوی و هر فردی که موضع ضدجمهوری اسلامی داشت، میپرداخت و حتی با گرفتن پولهای کلان از فردی به نام«بابک زهرایی» که حزبی به نام«حزب کارگران سوسیالیست» به راه انداخته بود، وی را در کنار صادق قطبزاده(!) مدیرعامل رادیو تلویزیون تبلیغ میکرد! مماشات و تعامل حکومت نوپای جمهوری اسلامی با افرادی ماند علیرضا نوریزاده سبب شد تا اینگونه افراد از آزادیهای به دست آمده در نتیجه ریخته شدن خون هزاران شهید انقلاب اسلامی سوءاستفاده کرده و به فحاشی علیه رهبران انقلاب بپردازند. در جریان اغتشاشات حزب خلق مسلمان در تبریز، علیرضا نوریزاده و همپالکیهای مطبوعاتیاش به جای برخورد با توطئهگران تجزیهطلب به تجلیل از تجزیهطلبها کودتاچیها برآمدند و در نشریات خود به فحاشی و توهین به مقدسات روی آوردند. علیرضا نوریزاده نیز که کاملا افسار پاره کرده بود در نوارهای صوتی که تولید میکرد و در نشریاتی که منتشر میساخت ضمن تایید و تبلیغ و حمایت از تجزیهطلبها و کودتاچیها نیروهای انقلابی و جوانان حزباللهی و روحانیت مترقی را مورد توهین آشکار قرار میداد و آنها را مشتی چماق به دست، خودخواه، نادان و ... مینامید.
نوریزاده در یکی از نوارهای صوتی کار را به جایی رساند که همان نیروهای کمیته انقلاب اسلامی که حتی پس از انتشار اسناد لانه جاسوسی آمریکا و مشخص شدن ارتباط نوریزاده با ماموران CIA در تهران با وی مماشات کرده و از دستگیریاش خودداری کرده بودند، وی را بازداشت و به کمیته مرکزی در میدان بهارستان منتقل کردند. در اینجا بود که ارتباطات پس از انقلاب نوریزاده به کمکش آمد و صادق قطبزاده، مدیرعامل وقت تلویزیون(که در جریان طراحی کودتا و منفجر کردن بیت امام راحل دستگیر، محاکمه و اعدام شد) شخصا به کمیته مرکزی رفت و وسایل استخلاص نوریزاده را فراهم آورد.
خود نوریزاده ماجرای این دستگیری را در مصاحبهای با صدای آمریکا (VOA)، (در مورخ 6/6/1371) بدینگونه شرح میدهد: «... در یک مورد دیگر من نواری درآوردم به نام«پیام ایران» که این نوار آخرین نوار میبود و در نوروز 1359 توزیع شد و وقتی به محتویات آن پی بردند مرا دستگیر و به کمیته مرکزی بردند... به من اجازه دادند تلفن بکنم... من به صادق قطبزاده تلفن کردم و او بود که آمد و مرا آورد بیرون!» نوریزاده پس از دستگیری سران غائله تبریز و بسته شدن دکان حزب خلق مسلمان و تعطیلی نشریات ضدانقلابی و وابسته به اجانب، محرمانه به انگلستان گریخت و توسط دولت انگلستان به گرمی مورد استقبال واقع شد. در آن سال که بسیاری از ایرانیان وابسته به رژیم گذشته اعم از سیاستمداران و نظامیان یا هنرمندان و نویسندگان و دیگر سرسپردگان رژیم در شرایط نامساعدی در انگلستان بسر میبرند و جز عده معدودی، بقیه شرایط اقتصادی مطلوبی نداشتند، نوریزاده که تا قبل از انقلاب ماهی 2 هزار تومان از روزنامه اطلاعات حقالتحریر میگرفت و در دیگر نشریات مجاز مطلب مینوشت و درآمد اصلی او از رادیو تلویزیون شاه و طبق آخرین فیش حقوقیاش کمتر از 2 هزار و 800 تومان بود، شبها تا پاسی از نیمهشب طبق عادت دیرینه به کازینو (قمارخانه)های لندن میرفت و قمارهای کلان میکرد! وی فورا در لندن آپارتمان مجللی خریداری کرد و با تاسیس دفتری در یکی از بهترین محلات اداری گرانقیمت لندن(با توجه به اینکه قیمت املاک در پایتخت انگلستان یکی از گرانقیمتترینها در اروپا و جهان است) موسسهای به نام مرکز تحقیقات ایران و اعراب را تاسیس کرد.
در اینجا 2 حکایت وجود دارد. افرادی از نزدیکان نوریزاده که بعدا از او جدا شدند، گفتهاند که این بودجه کلان را سازمان اطلاعاتی انگلستان در اختیار نوریزاده قرار داد و جمعی گفتهاند که بعضی از حکام کشورهای ارتجاعی عرب از طریق«جعفر رائد» سفیر شاه سابق در عربستان سعودی این پول را به نوریزاده دادند تا یک مرکز ضدایرانی را در لندن برپا کند. آنچه به صواب نزدیکتر است (نظریه غالب!) این است که نوریزاده هم انگلستان و هم اعراب را تیغ زده است! جعفر رائد از وابستگان قدیمی سیاست انگلیس در ایران و مسلط به زبان و ادبیات عرب و از کارگزاران قدیمی وزارت امور خارجه ایران بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به واسطه ارتباطات عمیقی که با سران عربستان سعودی داشت از این کشور تابعیت گرفت و تبعه عربستان سعودی شد و تا پایان عمر پاسپورت دیپلماتیک عربستان را در جیب داشت. وی که از فراماسونهای قدیمی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی با پول عربستان سعودی موسسهای به نام«مرکز الدراسات العربیه- ایرانیه» در لندن تاسیس کرد که با بودجه سخاوتمندانه عربستان سعودی مجلاتی با نام«الموجز» و «المجله» را که موضع ضدانقلاب اسلامی و ضدشیعی و ضدایرانی داشتند در تیراژ وسیع منتشر میساخت. پس از آنکه نوریزاده به لندن رسید، جعفر رائد مسؤولیت و اختیارات خود را به نوریزاده سپرد و خود بهعنوان یک پدرخوانده بر فعالیتهای وسیع ضدایرانی این مرکز نظارت و مدیریت میکرد.(جعفر رائد در سال 1373 مرد).
نوریزاده به واسطه ذات کلاشی و استعداد خارقالعاده کلاهبرداری که داشت علاوه بر برخورداری از بودجه بیحساب و کتابی که سعودیها در اختیار این مرکز قرار میدادند، به عراق رفت و از دولت بعثی عراق که با هدف نابودی ایران اسلامی به میهن ما لشکر کشیده بود تقاضای کمک مالی کرد. نوریزاده در قبال دریافت بودجه کلان سالانه از صدام حسین، رادیوی ضدانقلابی به نام«اسپکتروم» را هم راهاندازی و نشریاتی چون«المجله» را به تریبونی برای صدام و نشریهای ضدایرانی تبدیل کرد. اکنون این وطنفروش جنایتکار که در دوران جنگ تحمیلی که میهن اسلامی زیر آتش موشکهای ویرانگر عراق قرار داشت به بلندگوی تبلیغاتی صدام حسین تبدیل شده بود در صدای آمریکا ندای وطنخواهی و ایراندوستی سرمیدهد و از فرقه سبز طرفداری میکند! نوریزاده در دوران 30 ساله گذشته برای هرکسی که به او پول داده است جای دوست و دشمن را نشان داده و خوشرقصی کرده است. وی ابایی از شرح فعالیتهای ضدایرانی خود ندارد. البته فعالیتهای ضدایرانی خود را برای شنوندگان و خوانندگان خارجنشین و بیشتر عربزبانان منطقه شرح میدهد و مطمئن است شرح این دورویی و نفاق او به گوش فارسیزبانان درون مرزهای ایران نمیرسد، برای خارجیها میگوید تا پول بیشتری بگیرد! وی علاوه بر همکاری با دستگاههای تبلیغاتی آمریکا، انگلستان و اسرائیل با بیشتر مطبوعات ضدایرانی جهان عرب همکاری دارد. نوریزاده در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا (VOA) میگوید:«من در حال حاضر برای نشریه صوت الکویت کار میکنم. همچنین برای نشریه المجله که از پرتیراژترین نشریات جهان عرب است مقالاتی درباره ایران مینویسم. برای روزنامههای انگلیسی و دستگاههای سخنپراکنی انگلستان هم مینویسم. با نشریات فارسیزبانان خارج هم همکاری دارم».
جالب آنکه نوریزاده باوجود آنکه حتی به همکاری گسترده با نشریات ضدایرانی و کشورهای در ضدیت با ایران اعتراف و افتخار میکند، همکاری و رفت و آمدهای گسترده خود به مصر را هرگز روی آنتن نمیآورد.
آقای علیرضا نوریزاده به طور مرتب به مصر میرود و در قاهره در مرکزی به نام مرکز مطالعات خاورمیانه (وابسته به وزارت امور خارجه و استخبارات مصر) برای ماموران منطقهای مصر و دیپلماتهای این کشور سخنرانی میکند و حقوق میگیرد(!) که در آخرین مسافرت خود در آبانماه گذشته «جمشید چالنگی» برنامهساز رادیو صدای آمریکا را هم که به زبان عربی مسلط است با خود به قاهره برده بود! بعضی از آنچه را که تاکنون نوریزاده در جایی عنوان نکرده است ما در اینجا میآوریم. آقای علیرضا نوریزاده علاوه بر همکاری با دستگاههای جاسوسی آمریکا، انگلستان، اسرائیل، عربستان سعودی و مصر با بعضی شیخنشینها و کشورهای مینیاتوری حاشیه جنوبی خلیجفارس هم ارتباط سری دارد و اخیرا هم با گروه MBC متعلق به یکی از شاهزادههای سعودی امیرالفیصل که در دوبی مستقر است مرتبط شد و در شبکه تلویزیونی العربیه که جزو همین گروه MBC است سرگرم کار است. العربیه موضع ضدایرانی و ضدشیعی دارد و معرف نوریزاده به این شبکه دوست قدیمی وی در انگلستان عبدالرحمن راشد است. سابقه دوستی عبدالرحمن راشد با نوریزاده به روزنامه ضدایرانی الشرق الاوسط میرسد که عبدالرحمن راشد قبلا دبیر تحریریه آن بود و نوریزاده در آن مطالب ضدایرانی مینوشت. اکنون که عبدالرحمن راشد 54 ساله به مدیریت العربیه منصوب شده، نوریزاده هم به چهره ثابت و مفسر برنامههای ضدایرانی آن تبدیل شده است. آقای علیرضا نوریزاده را دیگر نباید فقط یک جاسوس وطنفروش و یک فرد ضدایرانی و مخالف اسلام دانست، وی در طول 30 ساله گذشته ترقی زیادی کرده و در انگلستان با گروهی از صهیونیستهای اسرائیلی شرکتی به نام«آر-R» تاسیس کرده است که عبدالرحمن راشد هم از سهامداران اصلی آن است. حیف که صفحات روزنامه محدود و وقت خوانندگان محترم ضیق است والا اسناد و مدارک زیادی وجود دارد که نشان میدهد چگونه یک انسان ایرانی به خاطر مشتی دلار و گرفتن ساعت رولکس طلا از امیر شیخنشین... مشتی راست و دروغ را به هم میبافد و به عنوان اطلاعات دست اول به دشمنان ایران میفروشد! اما درباره صحت اطلاعات دست اول آقای نوریزاده هم بیان فقط یک مورد کافی است تا کشورها و سازمانهایی که پول بیحساب و کتاب به این مفسر الکلیست و زنباره و قمارباز میدهند به میزان صحت اطلاعات دریافی خود پی ببرند!
علیرضا نوریزاده در چند برنامه تلویزیونی قبل از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری ایران به ضرس قاطع اعلام کرد که کاندیداهای اعلام شده، کاندیداهای اصلی نیستند و کاندیدای اصلی انتخابات ریاستجمهوری که هنوز به صحنه نیامده است رئیس کل سابق بانک مرکزی آقای مظاهری است! و او این خبر دست اول را از منابع داخلی خود به دست آورده است! در پایان یک بار دیگر برای وصف بهتر آقای علیرضا نوریزاده که عدهای او را آرسنلوپن مطبوعاتی نامیدهاند خوب است این بیت را خطاب به ایشان تکرار کنیم که:
«در ظاهر روباهی و در باطن گرگی/ آمیختهای با هم صد بوالعجبی را!»
منبع ما : http://rajanews.com/detail.asp?id=46772