دیکتاتوری روشنفکری شاید لفظی باشد که تا کنون کمتر کسی از آن نام برده باشد . ترکیب دو واژه ای که تا پیش از این اکثرا در مقابل هم قرار می گرفتند . این که آیا روشنفکران نیز می توانند دیکتاتور شوند ؟ این که آیا روشنفکری شأن است یا یک طبقه اجتماعی ؟ این که روشنفکران دینی مراد ما هستند یا قسم دیگری ازاین واژه نیار به تعریف دقیق و تشریح واژه ی روشنفکر داریم . روشنفکری از لفظ انتلنکتوئل فرانسوی بر گرفته شده است . وارد شدن این کلمه به ساختار زبان فارسی در ابتدا با کلمه منور الفکر شکل گرفت که بعد ها به روشنفکری تغییر نام داد . حقیقتی نا گزیر است که که باید ایمان بیاوریم روشنفکری در ایران بیمار متولد شده است . اما گاهی به اشتباه چهره های موجه نیز روشنفکر شناخته می شوند که به ناچار باید این کلمه ی پررمز و ابهام را به دو دسته ی روشنفکران دینی و روشنفکران غیر دینی تقسیم نماییم .
روشنفکر دینی کسی است که در عرصه ی اجتماع زیست می کند . او با بهره گیری از جایگاه ممتاز روحانیت در میان اقشار مختلف به مردم بخصوص در ایام انقلاب در روشنگری افکار عمومی اهتمام ویژه ای دارد . روشنفکری دینی با تقید به شریعت سعی در به عرصه ی اجتماع آوردن آن دار. و در هر لباسی که باشد چه روحانی و چه دانشگاهی با قشر طرف مقابل در ارتباط است . روشنفکری دینی دغدغه ی بازگشت به خویش دارد و با کنار زدن شخصیت های اسطوره ای و خیالی از مبارزان نهضت اسلامی اسطوره هایی در جهت قیام علیه استبداد و طاغوت می پردازد . روشنفکر دینی در جهت حکومت الهی است و مدل آن را در نظامی مبتنی بر ولایت الهی پیدا می کند . این تعریف از روشنفکری یک شأن است . شأنی که هرکس میتواند به اندازه ای از آن در فراز و فرود شخصیتی خویش تا آنجا که تعریف دیگری نگیرد برخوردار شود . چه آیت ا... طالقانی باشد و چه مرحوم جلال آل احمد چه استاد شهید مطهری باشد و چه دکتر شریعتی . اما آن تعریف از روشنفکری که در این مقاله پیشوند دیکتاتوری گرفته است روشنفکری غیر دینی یا لاییک یا سکولار است . البته روشنفکران لیبرال یا کمونیست نیزهستند که حتی با دغدغه ی دینی ممکن است در جامعه ظاهر شوند اما با از نظر کارکرد گرایی در دسته دوم تعریف می شوند . و البته هنگامه سر برآوردن همه ی روشنفکران عمدتا در هنگام ایجاد انقلاب ها یا نهضت ها است . روشنفکر غیر دینی در هر جامعه ای چهره ی کنتروورسیستهای قرن 18 انقلاب فرانسه را بخود می گیرد و با هر نوع جهان بینی در پاتوق ها و کافه ها افکار خود را به همدیگرعرضه میکنند با این خیال که بیشترین کمک را به انقلاب کرده اند . رو شنفکر سکولار در جهت جدا کردن دین از سیاست می اندیشد . و تنها سهمی که برای دین قایل است محدود کردن آن به حوزه ی زندگی فردی انسان است . روشنفکری لاییک در جهت برپایی دیکتاتوری گام بر میدارد و به صورت ذاتی برای این کار ساخته شده است . این تعریف از روشنفکری یک طبقه اجتماعی است طبقه ای که متشکل از هر صنف و صفت . چه روحانی و چه دانشگاهی ، چه اگزیستانسیال ها و چه لیبرال ها و هر آنچه رنگ و بویی از اسلام ندارد . این نوع روشنفکر شباهت زیادی به قشری گرایان و طالبانیسم دارد . چرا که اولی دین را با محدود کردن به دنیا از اجتماع دور می کند و قشری مسلکان با محدود کردن آن به آخرت به دین ضربه می زنند که خطر دومی به مراتب از روشنفکران بیشتر است . جامعه ی ایرانی تا کنون 5 بار دستخوش این طبقه از روشنفکری قرار گرفته است . که به اجمال به بررسی این پنج عرصه می پردازیم.
1- مشروطه و طفل نامشروع روشنفکری : با آغاز نهضت مردم ایران جهت برپایی عدالتخانه و رسیدگی به تظلم خواهی مسلمین در دوران مظفرالدین شاه (نه مشروطه) به رهبری روحانیت روشنفکران نیز سربرآوردند و در این مسیر همراه شدند . روشنفکر داستان مشروطه که سر از فراماسونری اروپا در آورده بود با ایده ها ی خود از غرب سعی در پیاده کردن عقاید و سیاست های حکام اروپایی در ایران داشت . فراماسونی تشکیلاتی بود که یهودیان با در اختیار گرفتن آن به پیاده کردن اومانیسم و سکولاریسم و دیگر دست آورد های فلسفه غرب در آن کردند . روشنفکران ایران مانند میرزا ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار و...که دورانی را در لژ های فراماسونی غرب مشغول بودند یا سعی در تاسیس فراماسونری در ایران کردند با قوت گرفتن نهضت تاسیس عدالتخانه در قیام صغری روحانیت مهاجر به شهر ری شاه قاجار دستور تاسیس عدالتخانه را صادر می کند . اما پس از افشای دروغ بودن این وعده علما این بار تصمیم به مهاجرت به سمت شهر مقدس قم می کنند . پس از تجمع مردم در سفارت انگلستان با پیشنهاد سفیر انگلستان لفظ مشروطه شکل می گیرد . سفیر انگلستان برای کنار زدن رقیب خود روسیه که اختیارات شاه قاجار را در دست داشت و همچنین تاثیر پذیری روشنفکران از انگلستان در جهت دراختیار گرفتن مجلس در جهت مشروطیت گام بر می دارد . و مظفر الدین شاه نیز به ناچار فرمان تشکیل مجلس شورای اسلامی (نه ملی) را صادر می کند (14 مرداد 1285) پس از تشکیل مجلس و راهیابی نمایندگان ملت در آن درگیری مابین دوقشر سهیم در انقلاب مشروطه شکل می گیرد . روحانیت خواستار تطبیق قانون اساسی با شریعت اسلام و مشروطه مشروعه شد و در مقابل روشنفکران لاییک خواستار الگو برداری از قانون اساسی فرانسه و بلژیک شدند . با آغاز در گیریها دولت روسیه در این فضا با تحریک محمد علی شاه قاجار و ماجرای ترور صوری او دستور به توپ بستن مجلس را عملی می کند . دوران استبداد صغیر آغاز می شود و مشروطه چیان در سرتاسر کشور به سمت تهران حرکت می کنند و با فتح تهران محمد علی شاه به روسیه گریخته می شود و بار دیگر مجلس شورای ملی (نه اسلامی ) شکل می گیرد . اما حادثه ای شوم در کمین بود . روشنفکران غرب زده که از آغاز روحانیت را مانعی بر سر راه خود می دید این بار با خشونت تمام با این صاحبان اصلی نهضت بر خورد می کند و در راس همه حکم اعدام شیخ فضل ا... نوری را از یک آیت ا... فراماسونر به نام آیت ا... زنجانی می گیرند و این بار شیخ بر سر دار می رود و دیگر نمایندگان روحانیت همچون آیت ا... بهبهانی نیز با تیر غضب به قتل می رسند و روشنفکران با تکیه بر مجلس به صدر می نشینند اما دیری نمی پایدکه دیکتاتوری رضاخان برسر کار می آید . گویا تنها هدف آن ها کنار زدن قاجاریه و پوشاندن لباس پهلوی بر اندام استبداد بود که نباید نقش روشنفکرانی امثال وثوق الدوله و فروغی را در این میان نادیده گرفت .
2- نهضت ملی شدن صنعت نفت و گاه مصدق : پس از تبعید رضاشاه به آفریقای جنوبی توسط گروه متفقین و برسر کار آوردن محمد رضاشاه فرزند وی ، زمزمه ی ملی شدن صنعت نفت توسط مجلسیان به گوش رسید . در این میان نیروهای مذهبی به رهبری آیت ا... کاشانی و نیروهای ملی برهبری مصدق زمینه ملی شدن نفت فراهم میشود. در این راه گام بسیار برداشتند . اما پس از چندی نگذشته از شیرینی این پیروزی اختالاف بین نیروهای ملی – مذهبی شکل می گیرد . شاه پس از قیام30 تیر مردم به خارج از کشور گریخته بود و مصدق به عنوان رییس دولت و وزیر جنگ ( که پست اختصاصی شاه بود )و آیت ا... کاشانی با اصرار به عنوان رییس مجلس انتخاب شد . با شدت اختلاف در میان نیروهای ملی و مذهبی ، جبهه ی ملی به رهبری مصدق دست به اعمالی نا شایست زد که به تبع روحانیت را زیر سوال برد . همچنین ارتباط مصدق با تشکیلات فراماسونری را نباید فراموش کرد . در این میان نباید از جان گذشتگی های فداییان اسلام را نادیده گرفت . فی المثل اعدام انقلابی هژیر و رزم آرا توسط خلیل طهماسبی از نیروهای فداییان اسلام را می توان نام برد که زمینه ی راهیابی مصدق و کاشانی و دیگران در مجلس و ملی شدن صنعت نفت شد .
3- انقلاب اسلامی و رویای کنتروورسیست ها : هنگام فرا رسیدن نهضت انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن ، روشنفکران این بار نیز در صدد برامدند تا در جهت غرب و شرق گام بردارند . اما این بار با استقرار حکومت دینی به جای حکومت استبدادی و قوام جایگاه رهبری مذهبی در قامت ولایت فقیه و همچنین تلاش های روشنفکران دینی و تقابل آن ها با جریان های انحرافی با زحمات افرادی چون شهید مطهری و آیت ا... طالقانی و دکتر شریعتی و... جبهه ی مذهبی انقلاب بر خلاف مشروطه و صنعت نفت با آسیب شناسی خود توانست میدان را از گروه های روشنفکر نما همچون لیبرال ها و کمونیست ها که در قالب جبهه ملی نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق و مائوییست ها فعالیت می کردند بگیرد . با پیروزی انقلاب ابتدا با مخالفت با اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی و پس از آن بیرون آمدن اسناد لانه جاسوسی و فاش شدن خیانت افرادی چون عباس امیر انتظام از اعضای کابینه بازرگان و همچنین استعفای دولت موقت ناتوانی لیبرال ها را در برابر غرب نشان می داده و از طرفی مارکسیست ها نیز بعد از فرار بنی صدر دست به ترور های وحشیانه ای زدند و با شهادت شخصیت های انقلابی و کشتار بیش از پانزده هزار نفردر خیابان های این کشور برگی از خیانت را به ارمغان گذاشتند . در این دوره روشنفکران یا نهضت آزادی و جبهه ی ملی بودند که از همان ابتدا در صدد سهم خواهی از انقلاب بر آمدند . خیانت روشنفکرانی چون بنی صدر ، بازرگان، سحابی ، امیر انتظام ، رجوی و... باعث نشد هیچ گونه تزلزلی در ارکان نظام نوپای اسلامی بوجود بیاید بلکه مقاومت ملی مردم از انقلاب ، امام ، و اسلام بیش از پیش رنگ گرفت .
4- خرداد 76 و انتقام دوباره ی روشنفکران : با روی کار آمدن اصلاح طلبان در 2 خردا 1376 آن ها که ارتباط عمیق دیرین فکری و سیاسی با روشنفکران لاییک مانند ابراهیم یزدی ، حسین بشیریه ، مجتهد شبستری و در راس آن ها عبدالکریم سروش بود در راستای برقراری دیکتاتوری روشنفکری پای در مسیر نهادند . اصلاح طلبان که بعد از تعطیلی کیهان فرهنگی در نشریه کیان مشغول به کار شدند با طرح نظراتی مانند پلورالیسم دین ، هرمنوتیک ، قبض و بسط شریعت و... اولین گام را در جهت برچیدن ریشه های اعتقادی انقلاب اسلامی بر داشتند . آنها بعد از به قدرت رسیدن در 2 خراد 1376 در جهت اقدامات سیاسی برای برپایی استبداد در لباس توسعه سیاسی و جامعه مدنی برآمدند . آن ها با انجام پروژه هایی مانند قتل های زنجیره ای ، ترور سعید حجاریان ، کوی دانشگاه ، غائله خرم آباد و... با مظلوم نمایی و مقصر جلوه دادن دلسوزان نظام و در رآس آن ها رهبری فرزانه انقلاب به ایجاد جوی پر از تشنج و درگیری سیاسی در جامعه پرداختند . اما با اثبات بی کفایتی آن ها در سیستم اجرایی کشور و در دوران محمد خاتمی در ریاست جمهوری و در مجلس ششم رای مردم و همچنین با فرایند سکولاریسم ذهنی به سکولاریسم عینی در جامعه ی مذهبی ایران عدم صلاحیت ملی – مذهبی آن ها برای ملت آشکار گشت . در این دوران از اولین بدعت ها بحث (واتیکانیزاسیون ولایت فقیه) بود . در تیررس قراردادن مشروعیت و اختیارات ولایت فقیه برای تبدیل شخصیت ولی امر مسلمین به شخصی مانند پاپ که با امکانات تمام در کلیسای واتیکان زیست می کند و با سکوت خود در برابر اعمال وحشیانه دولت های غربی به جنایات آنها مشروعیت می بخشد از جمله اقدامات آن ها بود . همچنین کنفرانس ننگین برلین را باید برگی در دفتر خیانات اصلاح طلبان در دوران محمد خاتمی در یاست جمهوری دانست . این کنفرانس که به دعوت بنیاد هاینریش بل آلمان (وابسته به حزب سبزها ی آلمان که متهم به فراماسونر بودن هستند و در انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری از موسوی حمایت نمودند) شکل گرفت . در این کنفرانس که با حضور زنان فمینیست مانند مهر انگیز کار ، شهلا شرکت و شهلا لاهیجی ، برخی چهره های ملی - مذهبی مانند یوسفی اشکوری و عزت ا... سحابی کارگزاران دولت خاتمی مانند جلایی پور و گنجی تشکیل شد حاوی اظهارات سخیفی علیه امام راحل (ره) ، انقلاب اسلامی ، مردم و ... بود . از جمله دیگر اقدامات غرب برای انقلاب مخملی در ایران حضور جهانبگلو برای انجام کودتای فکری- فرهنگی بود . او چتر خود را در دانشگاه ها و بالاخص دفتر تحکیم وحدت و مثلث شوم دولت اصلاحات (خانه هنرمندان ، بنیاد گفت و گوی تمدن ها ، مرکز تحقیقات استراتژیک ریات جمهوری) پهن کرده بود . بعد از دستگیری جهانبگلو عبدالمالک ریگی (که جنایات او نیازی به بازگو کردن ندارد و اکنون در چنگال نظام جمهوری اسلامی است ) اظهار کرد که حاضر است که تمام گروگان های خود را آزاد کند تا جهانبگلو آزاد شود !!!!
5- شنبه بعد از انتخابات : با فرا رسیدن موج انتخابات دهم اصلاح طلبان که تمامی شانس های خود را برای حضور در صحنه های سیاسی از شورای شهر تا انتخابات ریاست جمهوری از دست داده بودند این بار با سرمایه گزاری بر برگ برنده ای که بیست سال سکوت کرد ه بود آغاز کردند مهندس میر حسین موسوی . موسوی که در دوران ریاست جمهوری آیت ا... خامنه ای نخست وزیر بود . بعد از حذف این پست از قانون اساسی جمهوری اسلامی با کناره گیری از پست های سیاسی در انزوای خود بسر می برد و مشغول کارهای هنری می گردد . موسوی در اذهان مردم ایران چهره ای انقلابی و خط امامی شناخته می شد و با کتمان گذشته خود در هاله ای از تقدس که از نور شهیدان صدر انقلاب ساطع می شد بسر می برد اما می توان موسوی را ذخیره ضد انقلاب برا ی نظام دانست . از جمله مخالفین موسوی در آن زمان شهید دیالمه بود که با در دست داشتن مدارکی مبنی بر عضویت میر حسین موسوی در حزب خدا پرستان سوسیالیست قصد داشت تا این مدارک را علیه موسوی در مجلس ارایه کند که متاسفانه در حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر به شهادت رسید . نفر بعدی شهید حسن آیت بود که با اطلاع از سوابق موسوی در تشکیلات فراماسونری با جمع آوری مدارکی می خواست تا علیه وی در مجلس به هنگام گرفتن رای اعتماد از میرحسین موسوی برای پست وزارت امور خارجه اقامه دعوا کند اما صبح هنگام سوار شدن به خودروی خود مورد حمله ی منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید و مدارک موجود در هنگام ترور وی سرقت شد . همچنین عضویت رهنورد در سازمان مجاهدین خلق نیز حقیقتی غیر قبل کتمان است و عقاید مارکسیستی وی در برخی از آثار مربوط به قبل از انقلاب او کاملا مشهود است . از طرفی اندیشه های اقتصادی کابینه ی موسوی بر پایه ی تفکرات کمونیستی و اشتراکی گذاشته شده بود که نمی خواهیم سخن به درازا بکشد . با حضور موسوی در عرصه ی انتخابات بجای سرمایه گذاری بر روی مهره های گفتمان سوخته مانند خاتمی و مشارکت و مجاهدین انقلاب (لیبرال های سکولار ) این بار سراغ تکنو کرات های دولت هاشمی و موسوی می رود . سخن از حوادث تلخ بعد از انتخابات وضربه زدن به پیکره ی نظام که در آستانه ی چهارمین دهه که بقول رهبر خردمند انقلاب دهه ی پیشرفت و عدالت نامگذاری شده بود بسیار تلخ است و جنایت اهل فتنه و ریزه خواران سفره ی ضد انقلاب هیچ گاه از ذهن ملت ایران پاک نخواهد شد . اغتشاشات و آشوب طلبی های ماه های نخست بعد از انتخابات ، طرح مسئله تقلب، بیانیه های پی در پی ، آسیب به اموال عمومی ، به شهادت رساندن مردمی با دست خالی برای دفاع از دست آورد های خون شهدا به خیابان ها آمده بودند ، شعار های انحرافی در روز قدس ، تقدیر از جنایات آمریکا در روز سیزده آبان ، هتک حرمت به ساحت امام (ره) در روز دانشجو ، فاجعه ی درد آمیز حرمت شکنی سالار شهیدان در عاشورای حسینی و بیانیه ی خفت بار و خداجو خطاب کردن آشوب گران توسط میر حسین برگ سیاهی در پرونده ی این جبش است .
طرح مسئله ی جمهوری ایرانی که در واقع چیزی جز حاکمیت غرب و سرمایه داری بر کشور ندارد و در تمام مراحل قبلی دیکتاتوری روشنفکران رد پای این شعار دیده می شد . همچنین بیانیه پنج روشنفکر سکولار خارج نشین ( مهاجرانی ، سروش ، گنجی ، عبدالعلی بازرگان ، کدیور) و حمایت بسیار از این بیانیه نشان از خیانت دوباره ی این طبقه از ساختار جامعه ی ایرانی است . سخن را بیش از این طولانی نمی کنم چرا که این قصه سر دراز دارد و به اندازه ی چندین جلد کتاب می توان خیانت نامه نوشت . این موج سرکش هرچند فروکش کرده اما همچون آتش زیر خاکستر روز ی دیگر سر بر خواهد آورد و دامان ملت ایران را خواهد سوزاند . اگر سران فتنه را هم دستگیر و به سزای اعمالشان برسانند با این تفکر در سطح جامعه چه باید کرد و یا انجمن حجتیه و حکایت مقدس نماهای بی شعور که با جدا کردن دین از سیاست و رسیدن به آخرت خود به مراتب از دسته اول ضربه ی مهلک تری بر پیکره ی اسلام و نظام اسلامی وارد می کنند و اکنون زمان آن است که پیاده نظامان این حکومت الهی که با در یافت مبشراتی از سوی خدای متعال مبنی بر پایان ظلم و استبداد و تشکیل مدینه فاضله به دست مبارک صاحب اصلی این سرزمین با تمام قوا در برابر این تفکرات انحرافی قد علم کنند تا مرحله ی ششم از خیانت طبقه ی روشنفکر اتفاق نیفتد و درود خدا بر روان پاک سید مرتضی آوینی که فرمود : وای بر ما اگر اجازه دهیم روشنفکران وارث انقلاب شوند .