خاطرات آیت الله خلخالی از حواشی محاکمه و اعدام هویدا؛
بازرگان سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت می کرد
"بازرگان سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت می کرد و برای جلوگیری از اعدام، سخت در تلاش بود. به من می گفت: شما نباید هویدا را اعدام کنید؛ چون می گویند که او هم در سازمان ملل و اروپا، طرفداران زیادی دارد."
محاکمه و اعدام هویدا (نخست وزیر مفسد حکومت ستمشاهی) یکی از وقایع مهم ابتدای انقلاب بود که موجب خشم دشمنان انقلاب و وادادگانِ در برابر دشمن شد و موجبات شعف مستضعفان و دوستان انقلاب را نیز پدید آورد.
این ماجرا متن و حواشی بسیار جالب و عبرت انگیزی دارد که می توان به آنها پرداخت. آیت الله خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب و صادر کننده حکم اعدام هویدا، ماجرای این دادگاه را به شکل نسبتاً مفصلی در کتاب خاطراتش ذکر نموده است.
به مناسبت 18 فروردین، سالروز اعدام هویدا، بخشی از این خاطرات را می خوانیم:
«یکی از پر دردسر ترین و جنجالی ترین محاکمات ما محاکمه هویدا بود. ما در دادگاه مرتباً با کارشکنی های دولت موقت بازرگان رو به رو بودیم. زیرا اعضای این دولت تقریباً با اعدام هویدا مخالف بودند.
یدالله سحابی می گفت: اگر خلخالی هویدا را اعدام کند، نخست وزیر کشی در ایران امری عادی خواهد شد و ممکن است پس از شکست انقلاب، ما را هم بکشند.
بازرگان سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت می کرد و برای جلوگیری از اعدام، سخت در تلاش بود. به من می گفت: شما نباید هویدا را اعدام کنید؛ چون می گویند که او هم در سازمان ملل و اروپا، طرفداران زیادی دارد و این را امام هم می گوید.
من این موضوع را از امام پرسیدم و ایشان فرمود: من چنین مطلبی را نگفته ام. ... افراد زیادی از طرف دولت موقت با هویدا در تماس بودند و ما از دور ناظر جریان بودیم. آن ها وعده آزادی به او می دادند؛ ولی من خبر نداشتم و او در دادگاه این مطالب را فاش ساخت. ... در قم خدمت امام رسیدم. چند روزی نگذشته بود که در زندان قصر، پاسداران اعتصاب کردند، آنها رژه می رفتند و فریاد می زدند: خلخالی کجایی؟ دادگاه خلخالی ایجاد باید گردد، هویدای لامذهب اعدام باید گردد.
سرانجام، به قم آمدند و از امام خواستند که مرا به دادگاه برگردانند. امام به من فرمودند: شما به حرف بازرگانی ها گوش نکن.
... [پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام] هویدا در حالی که عرق می ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی گویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش می کنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس!
او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما می دهم تا شما این کار را به عقب بیاندازید.
گفتم: اینها شعر است و من نمی توانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد.
گفتم: مادران زیادی بودند که گریه می کردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود.
... هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب می کرد و شاید تصور می کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.
... پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند.
ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودی ها و بهایی ها و فراماسون ها و اسرائیلی ها و فرانسوی ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند.
در آنجا تعدادی از به اصطلاح، نویسندگان و روشنفکران ماسونی، دور جنازه جمع شدند و هر یک به فراخور استعدادی که داشتند، فحش و ناسزا به دادگاه انقلاب و به من و به رهبر انقلاب دادند و از این طریق، خوش خدمتی خود را به صهیونیسم بین الملل نشان دادند.
آنها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن فروشان و ساواکی ها و اسرائیلی های تروریست، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی ها و در کنار قبر پدرش دفن نمودند.
این نیز یکی دیگر از خدمات به اصطلاح، ارزنده دولت موقت بازرگان به لیبرال ها و فراماسون ها بود. آنها به هر ترتیب که بود، جنازه یک دژخیم را با دست مسلمان نماها از ایران بیرون بردند؛ ولی برای آن همه افرادی که به دست ساواک و مجاهدین کشته می شدند، کم ترین اهمیتی قائل نبودند.»
منبع: خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، چاپ پنجم، صفحات 376 تا 388
پایان مطلب/
منبع ما : http://ssn.ir/enews.php?page=91