امروزه شاید شنیدن واژگانی چون «راست» ،«چپ»، «میانه رو»،«تندرو» در ادبیات سیاسی ایران بسیار معمول باشد اما چنانچه از ریشه این نامگذاری واژگان که مخصوص جوامع غربی است سؤال شود شاید خیلی از مردم و حتی سیاسیون نسبت به آن مطلع نباشند. واژگانی که توسط یک سازمان «نیمه نظامی- نیمه مخفی» تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اولین سالهای پیروزی این نظام وارد ادبیات سیاسیون روز شد.
هدف تشکیل، مقابله با منافقین
هفت گروه مجاهد علیه رژیم ستمشاهی (با نامهای توحیدی صف با محوریت شهید محمد بروجردی، امت واحده با محوریت بهزاد نبوی، توحیدی بدر با محوریت حسین فدایی، فلاح با محوریت محمد منتظر قائم، فلق با محوریت مصطفیتاجزاده، موحدین با محوریت شهید حسین علم الهدی و منصورون با محوریت افرادی چون محسن رضایی،محمد باقرذوالقدر و علی شمخانی) جهت انسجام کاری و وحدت بیشتر و البته مقابله با تفکر التقاطی سازمان مجاهدین خلق، دور هم جمع شده و سازمانی را تشکیل دادند که نام «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» روی آن گذاشته شد. این گروه طی بیانیهای در هفتم مهرماه سال 58، رسماً اعلام موجودیت کرد اما فعالیت تشکیلاتی خود را از 16 فروردین ماه با میتینگ سیاسی بنیصدر کلید زد.
نفوذ سریع در پستهای کلیدی نظام
شاید بتوان فاز مشترک سازمان مجاهدین را با منافقین در دانشگاهی بودن اعضای آنان دانست؛ موضوعی که باعث شد به دلیل خلأ مدیریتی اوایل انقلاب، این سازمان به سرعت در هستههای کلیدی نظام حضور یافته و بسیاری از نهادهای نظامی و اطلاعاتی را تحت تسلط خود درآورد. سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب، اطلاعات ارتش و نخستوزیری از جمله نهادهایی بودند که اعضای این سازمان حضور مؤثری داشتند و همین امر باعث استمرار حضور برخی اعضای آن در نهادهای اطلاعاتی کشور شود.
از اختلاف تا انحلال
از همان روزهای نخستین حضور دو طیف فکری مختلف نشان از اختلاف در این سازمان مینمایاند، اما به دلیل شرایط اولیه انقلاب کمتر انعکاس مییافت اما مناسبتهایی چون روز کارگر، ترور استاد مطهری و سالروز درگذشت شریعتی باعث شد این اختلافات بروز عینی پیدا کند و این امر باعث انتصاب نمایندهای از سوی امام (ره) در این سازمان شد. جناح چپ این سازمان به شدت با این انتخاب مخالفت کردند و در سال 61 استعفای خود را از سازمان اعلام کردند. از طرفی بسیاری از اعضای این تشکل به دلیل نیاز شدید نظام در مراکز حساس چون سپاه، کمیته، نهادهای اطلاعاتی مشغول به فعالیت شده بودند. بنابراین پس از اینکه ادامه این روند امکان نداشت آیتالله راستی کاشانی از امام (ره) خواستار انحلال این سازمان شد که ایشان نیز در سال 65 با این امر موافقت کردند. انفجار نخستوزیری و شهادت باهنر و رجایی در آن که چند تن از اعضای اصلی این سازمان در آن متهم اصلیاند از نقاط تاریک پرونده این گروه است که به دلایل فشارهای سیاسی از دستور کار خارج شد و هنوز پس از 30 سال به آن پرداخته نشده است. این سازمان در دولت میرحسین موسوی توانسته بود نبض اقتصاد دولتی آن روز را در دست خود بگیرد و لیدر آنان یعنی بهزاد نبوی مدیریت سازمان بسیج اقتصادی را در دست گرفت.
نظریهپردازی در دوره جدید فعالیت
ارتحال حضرت امام (ره) و پایان جنگ شرایطی را فراهم آورد که طیف چپ این سازمان که هسته اصلی آن را تشکیل میدادند به فکر احیای مجدد آن بیفتند. با افزودن لفظ «ایران» بر نام قبلی این سازمان توانستند مجوز لازم را از وزارت کشور دریافت کنند اما افکار آنان که متکی بر اقتصاد دولتی بود با دولت سازندگی چندان سازگار نبود بنابراین این حزب در این دوران بیشتر به تئوریپردازی خصوصاً در حلقه کیان پرداخت تا شرایط زیست سیاسی مجدد آنان فراهم شود.
ناامیدی از میرحسین و گرایش به خاتمی
از آنجا که طیف چپ سازمان مجاهدین در دولت میرحسین موسوی دارای سمت بودند، طبیعی بود که برای دولت پس از هاشمی رفسنجانی در نگاه اول معطوف به میرحسین شوند و از وی برای حضور مجدد در عرصه دعوت کنند اما با جواب رد وی، ناچاراً به سمت خاتمی وزیر ارشاد موسوی رفتند و در اطراف وی گردآمدند. سابقه فعالیت اجرایی، اطلاعاتی و فکری اعضای این سازمان نیمه مخفی باعث شد که اعضای دولت خاتمی در هماهنگی با لیدرهای این سازمان انتخاب شوند و در تمامی دوران 8 ساله اصلاحات نقش این افراد در راهبری دولت و مجلس اصلاحات بسیار بارز و برجسته بنماید.
دگردیسی فکری برای همرنگی با محیط
شاید یکی از شاخصههای اصلی این سازمان خصوصاً طیف اصلی آن یعنی چپها، تطابق فکری آنها با مد روز است. سالهای اولیه انقلاب که به خاطر تسلط آمریکاییها طی چندین دهه به منافع این کشور مردم به هر تفکری که تداعیگر نظام آمریکایی باشد واکنش نشان میدادند، از این لحاظ این سازمان نیز اولویت اصلی خود را ضد امپریالیستی قرار داد و با حمایت از اقتصاد دولتی که نماد کمونیسم بود سعی کرد حرف خود را در جامعه به کرسی بنشاند. اما پس از جنگ این گفتمان دیگر کاربردی نداشت و حمایت از سرمایهگذاری و مالکیت فردی به یک گفتمان غالب تبدیل شد این سازمان نیز سریعاً با چرخش 180 درجهای به حمایت از آن پرداخت. با اینکه این گروه در بسیاری از اصول نظام از جمله بحث ولایت فقیه زاویه داشت اما نقطه مشترک آن با گروههای درونی نظام، امپریالیسمستیزی بود که در سال 82 توسط لیدر این سازمان زیر پا گذاشته شد. وی در یک نطق مجلس علناً اعلام کرد که برای گفتوگو با آمریکاییها از کسی اجازه نخواهد گرفت.
غلبه بر مشارکت برای انتخاب کاندیدای ریاستجمهوری
انتخاب یک فرد برای کاندیدای ریاست جمهوری دهم طی قریب به 4 سال به دغدغه اصلی اصلاحطلبان تبدیل شده بود. از سویی حزب دولت ساخته مشارکت درصدد ورود دوباره خاتمی به قدرت بود اما مجاهدین از آنجا که وی را مهرهای سوخته میدانستند، حمایت از میرحسین را در دستور کارقرار دادند. این اختلاف نظر بین حامیان اصلی این دو شخص مؤثر باعث شد تا جمله معروف «یا من میآیم یا میرحسین»خاتمی فقط در موسوی خلاصه شود و خاتمی ناچاراً مجبور به کنارهگیری شود تا ببینند مسؤول اسبق و مشاور سابقش چه خواهد کرد.
میرحسین ناگزیر از هماهنگی با مجاهدین انقلاب
هر چند میرحسین در ابتدای کار اصطلاحاً با چراغ خاموش وارد عرصه انتخابات شد و سعی میکرد با مواضعی دو پهلو حمایت هر دو جناح را کسب کند اما از آنجا که واقف به نقش برجسته سازمان در طراحی صحنه و انتخاب و همچنین حمایت از وی بود مجبور بود فعالیتهای خود را با آنان هماهنگ سازد. تغییر تدریجی مواضع از آرمانهای امام به مواضع کاملاً اپوزیسیونی را باید در این پروسه دقیق سازمان تعریف کرد.
از تمجید تا فشار برمیرحسین
شاید حتی لیدرهای سازمان که سابقه همکاری و رفاقت 30 ساله با میرحسین را داشتند هرگز فکر نمیکردند که این زاغهنشین سیاسی که 20 سال کمتر در انظار پیدا میشد به یکباره مواضعی را اتخاذ کند که حتی آنان نیز قدرت اتخاذ آن را تاکنون نداشتهاند. مواضعی که به تحسین و تمجید آنان منتهی شد و وی را به ادامه مسیر انتخابی خود برای رویارویی با نظام تشویق میکردند. اما ظاهراً طراحیهای این سازمان نیمه مخفی درست از کار در نیامد چرا که با دو راهپیمایی با شکوه تمامی تئوریها و تجربیات 30 ساله آنان عملاً خنثی شد و آنان فقط چشم امید به بیانیههای جدید میرحسین دوخته بودند و گشایشی برای احیای فتنه طراحی شده آنان. اما اختلافات درونی سران اصلاحطلب که باعث عقبنشینی اکثر آنان از حمایت موسوی شد، مواضع میرحسین را نیز اخیراً تا حدودی معطوف ساخته و نیل به گفتمان عقلانی و محکمه پسند نزدیکتر کرده است. موضوعی که طراحان اتاق فتنه مجاهدین را سر در گم کرده و آنان را به مرگ سیاسی نزدیکتر کرده است. بنابراین شنیدهها حاکی است طی چند روز اخیر اعضای مؤثر این گروه بر میرحسین برای اتخاذ مواضع تندتر فشار آوردهاند و تهدید کردهاند که در صورت سکوت در برابر وی خواهند ایستاد.
میرحسین و سازمان لازم و ملزوم یکدیگر
کارنامه سیاه سازمان مجاهدین طی 30 سال که حتی منجر به اعلام عدم مشروعیت این حزب از سوی جامعه مدرسین شد، آینده فعالیت آنان را تاریک و مبهم ساخته است و حتی زمزمه انحلال این حزب بسیار قوت یافته است بنابراین تنها راه استمرار حیات سیاسی آنان اغتشاش، غوغاسالاری و حمایت تام از مواضع تند علیه نظام است و ازطرفی میرحسین نیز برای ادامه فعالیتهای خود نیازمند حمایت این سازمان مؤثر است. هر کدام از این دو چنانچه حمایت دیگری را از دست دهند به کمای سیاسی نزدیک شدهاند. میرحسین خوب میداند اگر این سازمان از او قطع امید کند همان استراتژی عبور از خاتمی را در مورد وی نیز تکرار خواهند کرد و فرد دیگری را جایگزین وی خواهند ساخت. فردی که کاملاً منطبق بر ایدههای این سازمان نیمه?مخفی باشد. بنابراین باید منتظر بود و دید که در این دوئل سیاسی کدام یک پیروز خواهند شد.