عشق مثلثی دوم عشق بین جک، با آن یهودی یعنی بنجامین درباره ژولیت آن دکتر آمریکایی است. یعنی اصل سرزمین تمدن اصلی غرب نماد آن میشود ژولیت، بنجامین یهودی تا الآن دنبال او بوده است، برای تفکر یهود رقیب پیدا شده است، یعنی تفکر آمریکایی. آن صحنهای که با هم شطرنج بازی میکنند جک و یهودی آن نماد این است که شطرنج بازی میکنیم تا جزیره را تصرف کنیم. مدیریت بر این جزیره، او میگوید "جزیره من" یعنی آن فرد یهودی میگوید دنیا برای من است، من شما را از این جزیرهام بیرون میکنم و جک میایستد روبه روی او و آخر آن به توافق میرسند.
در آخرین قسمت این فیلم وقتی همه از جزیره فرار میکنند، میروند آمریکا دوباره مجبور میشوند برگردند که پیام آن این است که از اتوپیا و مدینه فاضلهی لیبرال هیچکس نمیتواند فرار کند، هرکجا بروید باید برگردید. ایدئولوژی متفاوتی وجود ندارد. آقای ژوزف استیکلیتس وقتی میگوید نئولیبرالیسم دوره آن تمام شد یا فرانسیس فوکویاما میگوید نابود شده است، در این فیلم این خبرها نیست، حرف اول و آخر شده لیبرالیسم و این جزیره و بهشت همین وضع موجود است و باید برگردیم. نیمه شعبان امسال مقام معظم رهبری فرمود: "منتظر کیست؟ کسی که به حفظ وضع موجود قانع نیست" در این فیلم برعکس است. میگوید که وضع موجود همین جزیره جهانی است و شما هیچ راه دیگری ندارید، اگر از اینجا بیرون بروید دوباره باید برگردید. دو نفری که توافق میکنند برگردند همین دو رئیس هستند، یعنی بنجامین یهودی و جان لاک. بالای سر چه کسی؟ بالای سر جنازه جک شفرد، بالای سر جنازه جان لاک. آخرین پلانی که در این سریال میبینید این است.
بین انسان تراز پایین لیبرال و انسان تراز بالای لیبرال دعوا بر سر سرزمین است. یعنی کیت نماد کانادا، دعوا بر سر خود اصل آمریکا یعنی سرزمین اصلی آنگلوساکسونها، دعوا بین یهود، یعنی بنجامین و جک است. این عشق دوم بود.
عشق سوم عشق مثلثی زن کرهای با شوهرش و با فاسقش که علاقه به آمریکا دارد.
عشق بعدی عشق سعید یعنی فرد مسلمان به زن آمریکایی که شانون(Shannon)
عشق آنالوسیا به ساویر است. یعنی تمدن لمپنی یعنی آمریکای لاتینیها، عشقشان به تمدن لمپنی آمریکاست. عشق رز به همسر آنگلوساکسونش است. شما صحنهای که در این فیلم میبینید، صحنه علاقه این پیرزن سیاه پوست به یک شوهر پیرمرد سفیدپوستی است. القا میکند که این دو نفر را میبینید چقدر به هم علاقه دارند این زن تمدن آفریقایی بوده در جوانیهایش علاقه مند شد به تمدن سفیدپوست آغوشش را بازکرده و تصرف شده. حالا ببینید چه در فراغ همدیگر عین دو مرغ عشقی که از هم دور میافتند مریض میشوند.
عشق دَنیله، این فرانسوی قبلاً زن بنجامین بوده و از او دختری دارد به نام "الکس" (Alex). پیامی که در این فیلم القا میکند این است: اولاً تمام آدمهای این فیلم حرامزاده است، یعنی در هر قسمت، گذشته این افراد جزیره را بررسی میکند، تمام آدمهای این فیلم حرامزاده هستند از جمله این بچهای که در این جزیره به دنیا میآید. یعنی به کلیر میگویند این بچه پدرش کیست؟ میگوید من اوپن (Open) هستم، فکرم باز است. خیلی امروزی هستم. یعنی چی پدرش کیست؟ یعنی تمدن حرامزاده. تمام کاراکترهای این فیلم همه حرامزاده هستند. زندگی آنها را نشان میدهد.
در آمریکاآمارهای رسمی
پیام دوم فیلم این است که نئولیبرالیسم آخرین راه است. بشر هیچ راهی ندارد. در این فیلم سهم هر تمدن را روشن کرده است، میگوید در این جزیره جهانی مسلمانها فقط تابعند. باید ما به آنها بگوییم. یعنی آن سفیدپوستها میگویند تو کجا برو کجا بیا، برای سیاه پوستها، چینیها، ژاپنیها و کرهایها تصمیم میگیرند. تنها کسانی که تصمیم میگیرند برای سرنوشت جزیره آنگلوساکسونها هستند. خود به خود کسی که این فیلم را میبیند به او القا میشود که اگر رفت در سازمان ملل بنشیند تا آگلوساکسونها برای او تصمیم بگیرند.
پیام بعدی فیلم این است که جزیره جهانی همان بهشت لیبرالیسم است که بشر راه برون رفتی برای آن ندارد (حفظ وضع موجود) و اگر رفته باید برگردد. اتوپیاگرایی و مدینه فاضله لیبرالیسم را به بهترین نحو نشان میدهد. ببینید اصل بحث مردمسازی، دولت سازی و نظامسازی است. در این 47 نفر اینقدر اینها قشنگ تمرین نظام سازی کردند، میگویند مردم چینی(Nation bulding)، دولت سازی (State bulding)، تمدن سازی (System bulding) به دو روش صورت میگیرد یا مردم از ترس دور هم جمع میشوند یا از سر محبت اینها از ترس مشکلاتی که در جزیره وجود دارد دور هم جمع میشوند، از سر محبت بین آنها علاقههای عاطفی به وجود می آید، ملات رابطهشان میشود. لذا در عراق اصلیترین مسئلهشان دولت چینی است.
علوم استراتژیک، سه کار اصلی میکند، دولت چینی، مردمچینی
در این فیلم روشهای دولتچینی، ملتچینی توسط اینها را به خوبی نشان میدهد. گروه دیگری از اینها که افتادند گوشهای از جزیره، همه لت و پار میشوند، یعنی نمیتوانند دولت چینی کنند. آنهایی که لیدر آنها اسپانیایی است. اما جک شفرد که چوپان اینهاست وقتی تهدید میشود 4 اسلحه در هواپیما بوده است. یک زن را صدا میکند که پلیس بوده است. میگوید میخواهیم ارتش راه بیندازیم، چه چیزی نیاز داریم؟ خودش بخش سیستم بهداشت و درمان را راه میاندازد، سیستم شکنجه راه میاندازد.
فرد مسلمان را میگذارند که ساویر را شکنجه کند، همه وسایل را جمع کرده بود، نمیداد؛ یکی از اینها آسم دارد، ساویر وسایل این را میگرفت و از آنها باج میخواست. او را سیستم امنیتی و شکنجه گر این گروه میگذارند. ببینید دولت چینی ملت چینی نشان میدهد که آمریکاییها و انگلیسیها چقدر در این قضایا مسلط هستند. سیطره آنگلوساکسونها بر جزیره جهانی را نشان میدهد، تقابل و همکاری آنگلوساکسونها و یهود در مدیریت و سیطره جهان؛ تمام این فیلم بنجامین یهودی با جک ضد و دشمن هم هستند. یک موقع این اسیر اینها میشود، یک موقع آن اسیر اینها میشود. اما آخر سر غدهی در کمر یهودی را همین دشمن معروف یعنی جک درمیآورد. درواقع میگویند برای مدیریت بر جهان همکاری ما یعنی یهودیها با آنگلوساکسونها ضروری است.
در این فیلم و در این جزیره یک عدد رمزی وجود دارد که باید صفرش بکنند. عدد "108" مدام این کنتور میاندازد یک تأسیساتی زیر جزیره پیدا میکنند که اگر این کار را انجام ندهند جهان منهدم و متلاشی میشود. آن عدد 108 را وقتی در سایت اصلی فیلم لاست میبینید، میگویند این عدد را از بودا گرفتهاند.
در اندیشه بودائیسم و هندوئیسم 108 گناه وجود دارد. یعنی هرکدام یک دقیقه است و هر 108 دقیقه یکبار باید اینها رمزی را وارد کنند که جهان منهدم نشود. چه کسی قبلاً پای کامپیوتر بود؟ هیوم ملحد انگلیسی، از اینجا به بعد جان لاک و جک مینشینند پای کامپیوتر کارشان این است که هر 108 دقیقه که این کنتور میاندازد یعنی هر 108 باری که بشر یک دور همه گناهان را انجام میدهد اینها هستند که نمیگذارند جهان متلاشی شود. القا از این آشکارتر؟ در هیچ کار سینمای اینها انجام نداده بودند.
یک آدم دارند العیاذبالله امام زمان آنهاست. در این فیلم یک فیزیکدان آوردند که فارادی (Dan Faraday)است. کاملاً المانها اصلی است. در خود این دائرةالمعارف فیلم هم در اینترنت هم گفتهاند همان فرادای فیزیکدان معروف انگلیسی است. وقتی که اینها میآیند در جزیره پیاده میشوند با همان زن مردم شناس با چتر سقوط میکنند، میآیند در فیلم یک موشک از روی کشتی تست میکنند، یک موشک کوچک آزمایشی که به جزیره برخورد کند. ساعت میگیرد میبیند دودقیقه اختلاف ساعت دارد. یک دقیقه و 30 ثانیه باید میآمده، 3دقیقه و 30 ثانیه میآید، همانجا متوجه میشوید این جزیره وجود ندارد، اصلاً در عالم برزخ است؛ یعنی از زمان عبور این جزیره وقتی که این موشک دو دقیقه اختلاف داشته است. وقتی گروه اول با هلیکوپتر میرود هیوم هم همراه آنها است، هیوم وقتی از زمان عبور میکند و وقتی برمیگردد درعالم واقع، ذهنش به هم میریزد. مثل کامپیوتر که میریزد به هم، فارادای تلفن را به دست مرد عرب میدهد و بعد امامت میکند بر زمان.
ببینید ما یا در زمان هستیم مثل ما. بعضیها با زمان هستند و بعضیها بر زمانند. فارادای در این فیلم بر زمان است. چطور؟ تلفن را دستش میگیرد به دیوید هیوم میگوید بیا او را میبرد 16 سال پیش. از لندن برو آکسفورد بیا در فلان طبقه و فلان کلاس و او را در کلاس خودش میبرد. 16 سال پیش همین معادلات جزیره را طرح میکرده است. یعنی "بدون زمانی" تلقی که ما از امام زمان داریم این است که امام در زمان نیست که مثل ما شامل زمان باشد. امام با زمان هم نیست، امام بر زمان است. بقدری زیبا توانسته این امامت بر زمان را توسط این آدم القا کند که شما به سادگی متوجه میشوید آنها امام زمان دارند. یعنی غولی مثل دیوید هیوم معادلاتش ریخته به هم حالا تلفن را میدهد دستش بعد هدایت میکند از زمان فعلی به 16 سال پیش آرام آرام میگوید بیا اینجا بعد میبیند همین زمان فعلی است. یعنی این معادله ذهنی او را با تماس تلفنی درست میکند.
سینمای استراتژیک ناتوی فرهنگی در دوره جنگ سرد و بعد از جنگ سرد و دوره جدید هردفعه یک پیام داشت؛ اگر یک روز جیمز باند را در مقابل شوروی میساختند اگر علیه سیستم هستهای مسساختند الآن مسئلهشان تروریسم و اسلامهراسی و مواجهه با اینکه اسلام تمدن سازی نکند.
انگارههایی که اسلام با آنها تمدن سازی میکند "تقوا"، "حیا"، "ایمان" و "یقین" است. در این فیلمها هر چهار انگاره، مورد هجوم قرار میگیرد. من برای اینکه نقد فیلم لاست را جاهای مختلف انجام میدهم، دوبار مجبور شدم کامل ببینم و ابعاد مختلف آن را ارزیابی کنم. واقعاً اگر ما یک روز جوانانمان در هنر سینما به جایی برسند که جامعه آرمانی موردنظر جمهوری اسلامی و اسلام و انسانهای تراز اسلام و قرآن را با این ابعاد و هنر بتوانند انجام دهند، اندازه میلیونها جلسه سخنرانی و هزاران منبر و صدها کتاب ارزش دارد. ولی لیبرالیسم آمده حیازدایی، مقابله با تقوا، اصالت خرافه و جادو، تثبیت اینکه شما هر 108 گناه را انجام دهید ما آنگلوساکسونها نشستیم پای آن و دنیا را رِست میکنیم، صفر میکنیم تا از نو شروع شود.
همان کاری که در فیلم کنسانتین(Constantine)، لوسیفر (Lucifer) انجام داد. یعنی پزشک به کنسانتین گفت اگر اینگونه سیگار بکشی ریهات نابود میشود و میمیری، تو سرطان گرفتی، در آخر فیلم کنسانتین، لوسیفر دست کرد در ریههای این تمام لجنها و دود ریهاش را بیرون آورد. یعنی تو به آن اینکار را بکن و این کار را نکنها گوش نکردی راحت باش من لوسیفر آخرمیخواهم گناهانت را ببخشم، اینجا در این فیلم القا میکند که 108 گناه را که هر بار بشر انجام میدهد یک دور این صفر میشود، یعنی آنگلوساکسونها دوباره کنتور حرکت جهان را میزنند.
فضای کلی سینمای ناتوی فرهنگی القای بی حیایی است(Porn). فقط در دو سال قبل آمریکاییها 35میلیون وبسایت پورن ثبت شده داشتند. یعنی آن تعداد وبسایت پورن و تصاویر مستهجنی که قبلاً ثبت شده هیچ، از دو سال پیش 35 میلیون وب سایت ثبت شده است. دفاع از همجنسگرایی و موارد از این قبیل، مگر غیر از این بود که قوم لوط بخاطر همین چیزها از هم پاشید.
پس سینمای ناتوی فرهنگی در یقین زدایی و ایمان زدایی و حیازدایی و تقوا زدایی پایه اصلی را دنبال میکند. پیام آن مثل فیم لاست این است که بهشت موعودی که گفته شده همین لیبرالیسم است. ببینید که تصاویر چقدر کارت پستالی است و شما راه برون رفت از این ندارید. اما یادتان باشد جوانهای مختلف جهان شما نمیتوانید هیچ زن آنگلوساکسونی یعنی سرزمین و تفکر و تمدن آنلگوساکسون را صاحب شوید. در این فیلم در ماجرای آن پسر عرب، نه فقط دختر آمریکایی را میکشند که اینها با همدیگر علاقمند شدند، بچه دار نشوند، تمدن اسلامی نتواند حتی جزئی از آن قسمت لمپنی تمدن غرب را هم اشغال کند، بلکه خود نامزد این که یک دختر عراقی بود و زمان صدام انقلابی بود و شکنجه میشد، توسط خود اینها کشته میشود، یعنی در قسمتهای آخر فیلم حتی خود تمدن اسلامی که نماینده آن، این آدم لمپن صدامی میشود، خود این از مسلمانها نیز نمیتواند زاد و ولد داشته باشد و ادامه دهد. اما تمدن آنگلوساکسون دارد، یعنی آن دختر کرهای برمیگردد سرزمین خودش و بچه دار میشود. پس بقای تمدنی را چگونه میبینند؟ با نگاه نئولیبرالیسم.
دوست داشتم در این سینماگرهای ما یکی وجود داشته باشد مثل این، یک فیلم درست کند. مثلاً فرض کنید یک کاراکتری مثل "باربی" بیاید عاشق یک پسر ایرانی شود و پیام اینگونه بدهد. نه تنها نیست، بلکه ضربه آخری که زدند این بود که یک هنرپیشه ایرانی بازی کرده بود با بازی دی کاپریو. از این دلم میسوزد من 4 سال پیش در حوزه علمیه کلاس داشتم سر برخی از کلاسها خبرنگارها هم میآمدند.
من فیلمی را در سینما دیدم به نام "جایی دیگر" همین خانم بازی کرده بود. من اعتراض کردم خبرگزاری های مثل مهر، فارس این را
وقتی میخواهد از اینجا بیرون رود و از کشور فرار کند حالا چه کسی محافظش میشود کسی که از این سرزمین دفاع میکرده. لحظه دفاع مردم این سرزمین ثبت میکرده و خون دادن آنها که به عنوان اینکه مام میهن و زنان میهن عقاید را حفظ کنند.
خیانت فرهنگی که افراد این فیلم، آن را ساختند و پخش کردند و آمریکایی بودن آنها امروز که فیلم جدید این خانم را ساخته شده رو میشود که همه با هم خواب بودند.
هیأت اسلامی هنرمندان در سال 83 یک برنامهای گذاشت، رفتم گفتم این فیلم جایی دیگر خطرناک است این ادامه دارد، امام میفرمود: "اینها برای صد ساله آینده برنامه ریزی میکنند." از این خانم چرا در فیلمهای انقلابی استفاده میکنید؛ "میم مثل مادر" این سینماگران که غول سینمای دفاع مقدس و روشنفکری محسوب میشوند، حداقل این ادبیاتی که من امشب برای شما گفتم نمیدانند!
این فیلم پخش شد، یک صحنه دارد در این فیلم که آقای مصفا با همین خانم میرود خرابههای همان جزیره، خرابههایی که در جنگهای قدیم این ایرانیها دفاع کردند از آن و ویران شده است؛ (نقل به مضمون) میگوید: "چرا قدیمیهای ما مقاومت میکردند، مرزها برای چیست؟!" یعنی چرا اجازه نمیدهید هر تجاوزی صورت گیرد؟! چرا میایستید؟! یعنی پیام این فیلم در گفتگوی تمدنها، تسلیم مطلق است. بگذارید تمدن غرب بیاید بگیرد، چکار دارید که این از کجا حامله شده است؟ بگذارید عقیدهتان حامله شود، بگذارید سرزمینتان اشغال شود، نطفه انسان غربی در این سرزمین ریشه بدواند.
عراق را گرفتهاند، یک میلیون و ششصد هزار کشته رهآورد همین فضای باز فکری و فرهنگی و ناتوی سیاسی، نظامی و اقتصادی است. آن روز گفتم این داستان ادامه خواهد داشت؛ حالا این فیلم را با دی کاپریو بازی کرده است. این فرد خودش هنرپیشهای همجنس باز است. زن در ادبیات سینمایی یعنی نماد سرزمین. وقتی این می آید عاشق خانم میشود، اولین برخوردی که با همدیگر دارند می گوید "تو ایرانی هستی؟" می گوید "نه! پدرم ایرانی است" این فیلم برای مصرف داخل ساخته شده و با استانداردهای هالیوود نیست. گفتند که گونهای بسازیم فعلاً داخل ایران مقاومت زیاد نشود، خیلی به هنرمندها فشار نیاورند، خیلی بد نشود، سنگین نشود.
بله! خانم در این فیلم پوشیده است. ارزشهای نیکول کیدمن، دمی مور و دیگر بازیگران توالتها و رختخوابهایشان در این فیلم نیست. اما علناً میگوید "انسان ایرانی! من این فیلم را برای جامعه تو ساختم، تو که از زمان کشتی تایتانیک تا به امروز دیکاپریو را میشناسی"، از دار و دسته نیویورکیها تا بحال دی کاپریو را میشناسی و فکر میکنی این چهره علاقمندی است و تو جوان ایرانی که با او سمپاتی داری، میگوید که او عاشق سرزمین توست، عاشق عقیده توست.
آخر فیلم وقتی میآید از بیرون نگاه میکند به آن بیمارستان و آن دختر را در داخل میبیند؛ یعنی من از بیرون سرزمین تو ایستادهام و عاشق تو هستم. "القای روانی" آنوقت یک احمقی به نام هنرمند در روزنامهها مینویسد "بالاخره داریم دیده میشویم!" اگر ناموست را هم بخوابانند در رختخوابهایشان مینویسی دیده میشویم؟
روزی که داد زدم سر قضیهی دختران ایرانی که به دوبی میرفتند، آخر بحثم گفتم این یک مسئله امنیت ملی است، مسئله 4 دختر نیست. قاضی در دادگاه گفت: "اگر خانمی خودش دلش خواست برود چی؟" گفتم: "مثل اینکه بقیهاش گوش ندادی، من به عنوان یک متخصص علوم استراتژیک میگویم مسئله امنیت ملی است." برای این تمدن "حیا" مطرح است که اگر زده شد نابود میشود. اینها آمدن سراغ زنان و دختران جامعه ما. حالا اگر خودش خواست برود، برود! آن هنرپیشه و سینماگر نفهم که این را بت میکند، به او نقش میدهد در فیلم سینمای شاخص دفاع مقدس، اگر نگفته بودم آن روز در قم، اگر خبرگزاریها منعکس نکرده بودند، اگرهیئت اسلامی هنرمندان برنامه نگذاشته بود، همه اینها را جمع نکرده بود، میگفتم، نگفتیم.
میگفتند محیط روشنفکری کشور، مدیران فرهنگی سیاسی اجتماعی را توجیه نکرده است. اما امروز این فیلم را ساختند، ببینید چه وقت بوده، اگر همین آدمها را در رختخواب دراز نکردند و فیلم درست نکردند و القا نکردند به جوان ایرانی که ببین انسانی مثل دیکاپریو، شومپن و دیگران مثل ال پاچینو و رابرت دنیرو، عاشق سرزمین و عقیده تو هستند، آنوقت احمق مینویسد که "دیده میشویم" شاید تو دوست داشته باشی ناموست را بخوابانی کنار دست انسان غربی، اما این مملکت هفتهزار سال با غیرت روی پا مانده است، حتی زمانی که اسلام نبوده.
شما آنروز کجا بودی که خون داده میشد تا این مملکت ذره به ذره و میلیمتر به میلیمترش دست غربیها واسرائیلیها و عراقیها و دیگران نیافتد شما که حداقل ادبیات سینمایی را نمیدانید. حداقل سینمای دیونیزس و آپولونیس را نمیدانید، حداقل نمادها را نمیشناسید. دیدید یک آدمی از راه رسید یک فیلم "اخراجیها" ساخت، گفتید که شما حزباللهیها اصلاً سواد ندارید،
چرا دستگاه اطلاعاتی ما با این فیلم برخورد نکرد. چرا دستگاه قضایی ما با این فیلم برخورد نکرد. حالا همه ماندند چه کنند با خانم که رفته این فیلم را بازی کرده است. حالا پوشیده بوده، مثل اینکه کلاه گیس سرش بوده! مگر فرقی هم میکند؟ صحنههای دیگری که این خانم برهنه ایستاده، مصاحبه میکند، کلاه گیس سرش است؟ چرا کلاه شرعی سر خودتان میگذارید؟ امروز اسنادش موجود است که این آدم را مطرح میکنند که یک روز بگذارند روبهروی هنرپیشههای غربی، حواسشان نبود! حیثیت سینمای کشور اینگونه میرود. این خانم -مثل همان فاحشهای که میرود دوبی- با اختیار خودش میرود، این فیلم را بازی میکند، اما این خانم ایرانی نیست. سرزمین ایران به هیچوجه توسط هیچ سرباز آمریکایی اشغال نخواهد شد؛ خطبه 27 نهجالبلاغه این را به ما گفته که ذلیل و خوار نشد مگر کسی که در خانه خودش با دشمن جنگید.
ما پیرو علی علیهالسلام هستیم، اجازه نمیدهیم که سرباز آمریکایی در سرزمین ما بیاید؛ اندیشه اسلامی و ایرانی توسط اندیشه لیبرالیسم حامله نخواهد شد، این را یادتان باشد روشنفکران سکولارهای ایرانی و استراتژیستهای غربی، مادامی که ما اینجا ایستادیم چشم ما باز است، ذهن ما باز است، طول و عرض ابعاد تفکر شما را شفاف میکنیم و بزرگترین ضربه به یک تفکر مهاجم این است که مشتش را باز کنید.
من نگفتم که نئولیبرالیسم دارد نابود میشود، "ژوزف استیک لیتس" گفت؛ خیلی قبل از اینکه "فرانسیس فوکویاما" گفته که آمریکا از هم میپاشد گفته بودم، لذا باز هم میگویم شاید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خواب باشد، شاید دستگاه تبلیغاتی ما نداند، شاید نظام روشنفکری ما متوجه نباشد، اما صرف بازی یک خانم کنار دست یک هنرپیشه همجنسباز مسئله این نیست، بلکه مسئله این است که زن در ادبیات نمایشی یعنی سرزمین و عقیده و وقتی یک کسی به او دل میبندد یعنی میخواهد که سرزمین و عقیده را تصرف کند و این از اندیشه ایرانی، سرزمین ایرانی، تفکر ایرانی و زن ایرانی بدور است؛ مگر مرد ایرانی مرده باشد این اتفاق بیافتد. گفتم که بدانند که ما میدانیم و ما بیداریم، حالا هرکسی می خواهد برود هالیوود و هر غلطی دلش میخواهد بکند، هرکسی میخواهد در این مملکت بانک بسازد، هرکسی میخواهد منطقه آزاد تجاری ایجاد کند، هرکسی میخواهد لیبرالیسم را در فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هر شکل آن پیاده کند، ما بیداریم و میایستیم و ایستادیم.
پیام قرآن این است که "فإن حزبالله هم الغالبون" غلبه میکند. فساد و انحطاط و تمدن لیبرالی در جامعه آمریکا از درون مثل خوره، آن را میخورد. با فیلم دستگاه هالیوود میتوانند روی پا نگاه دارند؟ به این خاطر و از این منظر گفتم که دوستان بدانند چهار سال پیش گفتم، دستگاه فرهنگی کشور از خواب بیدار نشد. امروز میگویم برای 4 سال دیگر.
سینمای ناتوی فرهنگی سربازانی دارد، سربازان آن از آن طرف مرزها نیستند، داخل هستند. اسم آنها استاد دانشگاه می شود، خبرنگار میشود، مدیر اقتصادی و مدیر بانک میشود، آدم منطقه تجاری میشود، سخنرانی وآدم فکری و دانشگاهی میشود. سینماگر و هنرپیشه میشود. سربازان ناتوی فرهنگی خود ما هستیم. هرکس که اجازه داد نفسش را شیطان قلاده بزند، ببرد.
این فیلم پیام میدهد به جهان که لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و جزیره جهانی یک محیط گم شده است. راه به کجا میبرید!؟ بیایید به همین محیط، وقتی هم از آن محیط برمیگردید، مجبورید که برگردید. پیامبران آنها کیانند؟ جان لاک و دیوید هیوم. آدمهایی که در آن فیلم هستند همه حرامزاده. جوانهای مملکت ریسه میروند که فیلم لاست را ببینند، ما واهمه نداریم؛ ما پیرو مکتب آن مطهری هستیم که میگفت روبروی دپارتمان اسلام شناسی دپارتمان مارکسیسم شناسی بگذارید، تازه بگویید خودشان بیایند درس بدهند. من نمیگویم که تبلیغ شود برای فیلمها، میگویم بروید ببینید، ما نسل خودمان را واکسینه میکنیم. کلید پشت این فیلمها را به آنها نشان میدهیم، حتی اگر استادان فلسفه و هنر در دانشگاههای ما نتوانند این مسائل را تبیین کنند.
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=41463