با سلام و صلوات بر رسول گرامی اسلام و اهل بیت طاهرینش . در ابتدای سخن لازم می دانم از ملت غیور ایران و بویژه مردم شریف تهران ، ری ، شمیرانات و اسلامشهر به دلیل حضور آگاهانه و با بصیرتشان در راهپیمایی نهم دی ماه در دفاع از اصل ولایت ، تقدیر و تشکر کنم که ملت ایران با این حضور پرشور ، پس از سی سال نه تنها پایبندی به آرمان های امام راحل را به اثبات رساند که این حرکت غیورانه ، در حقیقت جلسه محاکمه سران فتنه در خیابان های تمام شهرهای ایران بود.
ملت شریف ایران ! در سابقه تاریخ این کشور همواره تلاش های دشمن برای شکست انقلاب اسلامی مشهود بوده است. روزگاری با جنگ های داخلی ، در مقطعی با ترورهای کور ، زمانی با بمب گذاری ها ، دوره ای نیز با حمله نظامی مستقیم آمریکا در طبس و حتی آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله . اما در کنار تمامی این موارد در مقطعی نیز عناصری فریب خورده برای رسیدن به قدرت ، تن به کودتا دادند !
در برخی از کودتای سال های نخست انقلاب ، جریان استکبار با بهره گیری از تغییر هویت عناصر سیاسی و دینی پشیمان اما قدرت طلب و با حمایت شبکه مالی و رسانه ای خود ، برای فروپاشی انقلاب گام برداشت . امام امت با توجه به وحدت ملت و مسئولان پایبند به ولایت ، این کودتاها را در نطفه خفه کرد . پس از این اقدام ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، در اقدامی انقلابی و بر اساس رسالت تاریخی اش به عزل مرجع جریان کودتا رای داد .
امام امت سال ها بعد در پیام مشهور به منشور روحانیت از این اقدام جامعه مدرسین تجلیل کرد اما این فقط امام نبود که به تجلیل از اقدام فقهای جامعه مدرسین پرداخت بلکه آقای هاشمی رفسنجانی نیز در این باره در سخنان قابل تاملی گفت : "این آقایانی که به نام جامعه مدرسین بیانیه میدهند، همهشان یا اکثریت قاطع آنان، مجتهد و اهلنظر و خبره هستند و در حوزه بودهاند و جریانات را هم خوب میشناسند. نظر اینها نظر محکمی است، یعنی نمیتوان از نظر اینها گذشت ."
آقای هاشمی شما باما رخلاف سخن امروزتان ، در سال 1360 خود رسما یک مرجع تقلید را عزل کردید و گفتید : "شریعتمداری به دلیل ضعف در درک نقشه های دشمن برای براندازی جمهوری اسلامی صلاحیت مرجعیت را ندارد ." آقای هاشمی رفسنجانی شما که امروز و پس از کودتای مخملی عده ای هنوز هم حاضر به دست برداشتن از حمایت آنها نیستید ، آن روز خطاب به سران کودتا گفتید : "چطور میشود که این افراد خطر ریختن خون مردم را برای مردم و حکومت و جامعه اسلامی ببیند و فکری برای جلوگیری از آن نکند. یک مرجع نمیتواند تا این حد، بیدرک و بیتقوا باشد."
اکنون نیز در سال 1388 با حمایت دشمنان قسم خورده انقلاب ، کودتایی از جنس نرم کلید خورد و به لطف الهی با درایت ، تیزبینی ولی فقیه زمان و تبعیت مردم از معظم له ، این کودتا هر چند هزینه هایی را به ما تحمیل کرد اما در نهایت به شکست انجامید . امروز نیز جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای بار دوم با همان ویژگی هایی که شما برشمرده اید، به عدم صلاحیت فردی که با تیتر روزنامه های زنجیره ای و خبر سازی بی بی سی و رسانه های آمریکا و اسرانیل به عنوان مرجع تراشیده شد، رای داد اما شما می گویید که در تاریخ تشییع هرگز مرجعی عزل یا نصب نشده است !؟
آیا سال های دهه شصت که شما عزل یک مرجع همسو با ضد انقلاب را اعلام کردید و تیتر روزنامه جمهوری اسلامی شد، جزو تاریخ شیعه نیست ؟ آقای هاشمی شما در اردیبهشت سال 1360 گفته اید : "چهرههایی مانند بختیار، ازهاری، بنیصدر، امینی، رجوی، رضا پهلوی و رادیوهای آمریکا، بیبیسی، کلن، اسرائیل و ... همه مسأله عزل شریعتمداری را به عنوان جریانی وانمود کردند که در ایران میتواند بخشی از مردم را تحریک کند." امروز به ما بگویید که بنی صدر و رجوی و ربع پهلوی و رسانه های استکباری در باره کودتای پس از انتخابات و سران این کودتا و مرجع عزل شده آن چه نظری می دهند !؟ آیا امروز آنها مردم را تحریک نمی کنند؟! آیا امروز شما با سکوتتان به تحریک آنها کمک نمی کنید؟!
آقای هاشمی شما در حالی درباره اقدام جامعه مدرسین که بر اساس وظیفه ذاتی و انقلابی اش بوده ، به فاصله یک روز اظهار نظر کرده و آن را زیر سئوال برده اید که به عنوان رییس مجلس خبرگان رهبری درباره حوادث کودتای روز عاشورا سکوت کرده اید و تا کنون کلامی نگفته اید؟!
روز عاشورا در کنار هتک حرمت عزای حسینی ، عده ای فریب خورده در برنامه ای سازمان یافته با حضور در خیابان شعار مرگ بر مهمترین اصل قانون اساسی را سر دادند و شما در قامت رییس مجلس خبرگان که مهمترین وظیفه اش پاسداری از این اصل است ، لب باز نکردید؟
نمی دانم شاید در صحت این اخبار شک داشتید ، که اگر در کودتا بودن حوادث بعد از انتخابات و هدف بودن اصل ولایت فقیه شک دارید ، کافی برای ساعتی به شبکه های صهیونیستی و آمریکایی حامی این اقدام نظاره و تیتر برخی رسانه های داخلی آنها را مرور کنید . اما بدانید که جمعیت بیش از چهل میلیونی ملت ایران که در نهم دی به خیابان ها آمد در کودتا بودن این اقدام تردید نداشت.
شما در نطق سال 1361 از شخصیت های ورشکسته سیاسی و سران استکباری دنیا که از آنها حمایت می کنند، خواسته اید تا به تجمع پرشور مردم اردبیل و تبریز در حمایت از رهبری توجه کنند و عبرت بگیرند ، چرا امروز از سران فتنه نمی خواهید تا با توجه در سیل خروشان مردم ایران که قطعا ترکیب این سیل را نمی توان تنها حامیان کاندیدای پیروز انتخابات دهم دانست بلکه حماسه روز نهم دی با قدم های استوار همان کسانی رقم خورد که در 22 خرداد با دستشان افتخار چهل میلیونی را در پای صندوق های رای آفریدند.
آقای هاشمی ! شما در خطبه های نماز جمعه دهه شصت از دانشجویان خط امام خواستید تا برخی از اسناد حمایت آمریکا از سران کودتا و محتوای جلسات آنها را در اختیار مردم قرار دهند ، چرا امروز از سربازان گمنان امام زمان نمی خواهید تا از محتوای جلسات متعدد عده ای ورشکسته سیاسی برای به زمین زدن اصل ولایت دور هم نشستند و از جمله در بیت همین فرد معزول از سوی جامعه مدرسین یک شب قبل از مراسم تشییع فرد فوت شده تا صبح به بحث پرداختند ، جامعه را خبر دار کنند.
آقای هاشمی ! اگر در سر دادن شعارهایی به منظور حذف ولایت فقیه شک دارید ، خب از نزدیکانتان که به منظور سازماندهی اغتششات روز عاشورا یکی از لندن و دیگری در زیر پل کالج در جمع آشوبگران بوده ، سئوال کنید.
والله قسم که ما دفاع از ولایت را از مثل شما آموخته ایم ، یادتان هست امام امت در آخرین ساعات عمر پربرکتشان در حالی که دست در دست شما و رهبری معظم داشتند فرمودند که من برای انقلاب هیچ خطری احساس نمی کنم مگر جدایی شما دونفر و آن روز رهبر انقلاب خطاب به امام امت فرمودند که مطمئن باشید که این جدایی هرگز از جانب من اتفاق نخواهد افتاد. این اتفاق از جانب رهبرمان نیفتاد بلکه ایشان بارها و بارها آغوش باز کرد اما هر بار جز بی مهری چه دید؟
و امروز ما شاهد چشمان نگران رهبرمان هستیم که به دلیل رفتار برخی از خواص خون دل می خورند وفریاد " أین عمار" سر می دهند. آقای هاشمی لطفا یک بار دیگر به گذشته برگردید و خاطراتتان را مرور کنید و بیاد آورید که امام فرمود : الله الله فی بیوتکم .
خدایا انقلاب ما را از شر آقازاده های نااهل از یک سو و وسوسه مسئولان دفاتر بویژه در قوای مجریه و مقننه امان بدار .
(پروردگارا ! بد عاقبتی کسانی که انسان فکر نمی کرد بد عاقبت شوند ، دل آدم را می لرزاند، ما را بد عاقبت نگردان. این دعا به نقل از رهبری در سایت ایشان است)
مستندات سخنان آقای هاشمی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ایشان :
اعضای جامعه مدرسین، مجتهد ، اهل نظر و خبر هستند و تعداد آنها هم بسیار است. به هر حال به این نتیجه رسیده اند و باید به نظرات آنها توجه کرد. عملی که آقای شریعتمداری می خواستند انجام دهند ، بسیار زشت بود . خوب ایشان اعلام کردند که از وقوع این کودتا مطلع شده اند. بالاخره در وقوع یک کودتا بسیاری شهید ، کشته یا زخمی می شوند ، چگونه می تواند یک نفر را که خود را مرجع می داند این فجایع برایش اهمیت نداشته باشد.
کمترین جرمی که در این رابطه متوجه ایشان است ، این است که ایشان از توطئه کودتا مطلع بوده و آن را به امام و مسئولان و مردم اطلاع نداده است. اگر همکاری ایشان همین اندازه ای باشد که خود ایشان اعتراف کرده است ، چنین شخصی نمی تواند مرجع تقلید باشد. اگر فرض کنیم ایشان درک نمی کردند که معنای کودتا چیست؟ و در پی آن چه اتفاقی می افتد؟ این از ضعف درک ایشان است و اگر درک می کردند و متوجه تبعات آن بودند و در عین حال برای جلوگیری از آن اقدامی نکردند ، این از ضعف عمل است.
در گفته های ایشان آمده است که (من به اینها (کودتاچیان) گفتم که دولت ایران قوی است و شما می بینید که با عراق می جنگد و شما قادر نخواهید بود با این دولت بجنگید.)حتی اگر فرض کنیم که ایشان با دولت هم مخالف بودند ، بنا به اظهار خودشان پیش بینی نمی کردند که کودتا موفق شود ، بنابراین از خونریزی و کشتار چه نتیجه ای حاصل می شد. به هر حال نظر جامعه مدرسین قابل توجه است. (متن کامل بیانات آقای هاشمی اینجاست)
این آقایانی که به نام جامعه مدرسین بیانیه میدهند، همهشان یا اکثریت قاطع آنان، مجتهد و اهلنظر و خبره هستند و در حوزه بودهاند و جریانات را هم خوب میشناسند. نظر اینها نظر محکمی است، یعنی نمیتوان از نظر اینها گذشت و قطعآ هم مطلب درست است؛ یعنی ایشان (آقای شریعتمداری) با صراحت گفته است که «من اطلاع داشتم».
من آمدم گفتم که قبول کنیم که همکاری ایشان در همین حد بوده است و بیش از اطلاع نبوده است. البته آقای قطبزاده گفته است که ایشان قول تأیید داده بودند، و پانصدهزار تومان هم پول پرداخت کردهاند. مطلب دیگری اگر باشد ما هنوز پی نبردهایم. اگر فرض کنیم که در همین حد باشد که خود آقای شریعتمداری گفته است؛ یعنی ایشان فقط اطلاع داشتهاند، باز هم جرم ایشان کم نیست.
اگر کودتا پا میگرفت، حداقل عدّهای از مردم کشته میشدند. البته آنها به هدفشان نمیرسیدند، ولی تلفات و خرابیهایی به بار میآمد. به فرض اینکه ایشان میگویند من جمهوری اسلامی را قبول دارم، اگر قبول دارند چرا برای جلوگیری از کودتا فکری نکردند. اگر عواقب این خطر را درک نمیکرد، دلیل ضعف درک ایشان است، و ضعف درک، صلاحیت مرجعیت را از مجتهد سلب میکند. اگر کسی این مقدار درک نداشته باشد، صلاحیت مرجعیت هم ندارد و اگر درک کرده و خطر را تشخیص داده و در عین حال نادیده گرفته است، این هم یک نوع بیتقوایی است.
چطور میشود که مردی این خطر را برای مردم و حکومت و جامعه اسلامی ببیند و فکری برای جلوگیری از آن نکند. یک مرجع نمیتواند تا این حد، بیدرک و بیتقوا باشد. به نظر میرسد این جریانات، با اعتراف صریحی که خود ایشان کرده و مطلب را روشن کرده است، دلیلی است برای آنهایی که ایشان را صالح میدانستند، -البته ما قبلا هم ایشان را صالح نمیدانستیم - با این بیان راهی دیگر برایشان باقی نمانده است.
این نکته هم قابلتوجّه است که قبل از کشف توطئه اخیر، رادیوهای بیگانه، از جمله رادیوی عراق، سلسله درسها و گفتارهایی راجع به حرمت آقای شریعتمداری پخش میکردهاند.
براساس محاسبات، حدس میزنیم که تمام مراکز ضدّ انقلاب در عراق، پاریس، آمریکا، و شاید کشور عربستان سعودی نیز در این کودتا دست داشتهاند.
از جمله مطالبی که در این اظهارات به دست آمده، این است که قرار بوده در آن روزی که اینها در ایران کار را شروع میکنند، یکی از کشورهای مرتجع منطقه نیز، در عراق اقدامی داشته باشد.
لابد آمریکا هم در این برنامه دخیل بوده است؛ از سخنان آقای ریشهری در توضیح این جریان، روشن میشود که سر نخ آن به دست آمریکا بوده است. طبعآ کشوری مانند عراق که امروز به آلت دست آمریکا تبدیل شده، نمیتواند در حادثهای، این چنین بیاطلاع باشد و قاعدتآ مطلع بوده است. این حرفها اگر پیش از کشف توطئه مطرح بوده، بعد از کشف آن، صریحتر و بیشتر شده است. امروز تقریبآ همه رادیوهای بیگانه، مسأله را به صورت خاصی مطرح میکنند.
چهرههایی مانند بختیار، ازهاری، بنیصدر، امینی، رجوی، رضا پهلوی و رادیوهای آمریکا، بیبیسی، کلن، اسرائیل و ... همه مسأله را به عنوان جریانی وانمود کردند که در ایران میتواند بخشی از مردم را تحریک کند. و آن قدر اظهار اندوه و غصه میکنند و میگویند که منزل آقای شریعتمداری را پاسدارها محاصره کردهاند.
خود آقای شریعتمداری میخواهند که پاسدارها در حول و حوش منزلشان باشند، زیرا ایشان از مردم میترسند و ترس هم دارد. البته ما از مردم میخواهیم که اقدامی نکنند. مبادا یک وقت به منزل ایشان نزدیک شوند، چون مسؤولان قضائی و امنیتی وظیفه خود را انجام میدهند و پاسدارها هم از آنجا محافظت میکنند و حتّی از پشتبام خانه ایشان هم مواظبت میشود که کسی عملیاتی ایذایی نکند. این سرو صداها را آنها به راه میاندازند و من فکر میکنم غیر از ملّت ایران و دوستان ما، بقیه به سروصدا افتادهاند و ریاکارانه اظهار اندوه میکنند. (متن کامل بیانات آقای هاشمی اینجاست)
تا آنجا که از بازجویی بازداشتشدگان، اخباری به ما رسیده است، به نظر میرسد که این حرکت، حرکت مذبوحانه و بچهگانهای بوده است. آن گونه که آقای ریشهری توضیح دادهاند. اگر این توطئه را در خط حرکتهای سازمان سیا و جریانهای ضدانقلابی خارجی تحلیل کنیم، این توطئه نیز جزء برنامههای جاریی است که آنها تعقیب میکنند و هر روز هم، یکی از دسیسههای آنها کشف میشود؛ یعنی آنها راه خود را میروند و ما هم در هر مقطعی، بخشی از آن را کشف کرده و نابود میکنیم.
اعضای جامعه مدرسین مجتهد و اهلنظر و خبره هستند و تعداد آنها هم بسیار است. به هر حال به این نتیجه رسیدهاند و باید به نظرات آنها توجّه کرد.عملی که آقای شریعتمداری میخواستند انجام دهند، بسیار زشت بود. خود ایشان اعتراف کردهاند که از وقوع این کودتا مطلع شدهاند. بالاخره در وقوع یک کودتا بسیاری شهید، کشته یا زخمی میشوند، چگونه میتواند یک نفر که خود را مرجع میداند این فجایع برایش اهمیت نداشته باشد.
کمترین جرمی که در این رابطه متوجّه ایشان است، این است که ایشان از توطئه کودتا مطلع بوده و آن را به امام و مسؤولان و مردم اطلاع نداده است. اگر همکاری ایشان همین اندازهای باشد که خود ایشان اعتراف کرده است، چنین شخصی نمیتواند مرجع تقلید باشد. اگر فرض کنیم ایشان درک نمیکردند که معنای کودتا چیست؟ و در پی آن چه اتفاقی میافتد؟ این از ضعف درک ایشان است و اگر درک میکردند و متوجه تبعات آن بودهاند و در عین حال برای جلوگیری از آن اقدامی نکردند، این از ضعف عمل است.
در گفتههای ایشان آمده است که «من به اینها (کودتاچیان) گفتم که دولت ایران قوی است و شما میبینید که با عراق میجنگد و شما قادر نخواهید بود با این دولت بجنگید.» حتّی اگر فرض کنیم که ایشان با دولت هم مخالف بودند، بنا به اظهار خودشان پیشبینی نمیکردند که کودتا موفق شود، بنابراین از خونریزی و کشتار چه نتیجهای حاصل میشد. به هر حال نظر جامعه مدرسین قابلتوجّه است. (متن کامل بیانات آقای هاشمی اینجاست)
یک سازمان بزرگ نشسته، مدّتی مسایل را تحلیل کرده، بعد میگوید: " در ایران دو جریان در برابر هم قرار گرفتهاند؛ ترکها یکطرف و فارسها یک طرف! آقای خامنهای، رئیسجمهور و آقای موسوی، نخست وزیر، با یک عدّه دیگر ترک هستند (خوب! چند نفر آذربایجانی هم در کابینه داریم). اینها جناح نیرومندیاند و در مقابلشان هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری، آقای مهدوی کنی و عدّهای دیگر، اینها هم یک جناحاند که فارس هستند! "
حالا ببینید! اینها اینجور تحلیل میکنند، برنامه میریزند، پول خرج میکنند که مثلاً این دو جناح در مقابل هم قرار دارند! آن احمق ها نمیدانند که اینهایی که اسمشان را میبرند، همه این جوری هستیم که واقعاً چک سفید امضا میدهیم دست همدیگر. حالا این تعبیر خیلی ضعیف بود، چک که مسألهای نیست؛ واقعاً خدا شاهد است که - بدون اغراق عرض میکنم - بنده و مطمئّناً آقای خامنهای و سایر دوستان که اسم بردم، همه ما حاضریم پایین ورقه سفید را امضا کنیم و در اختیار دیگری بگذاریم تا هر چه میخواهد با امضای ما بنویسد؛ یعنی اینقدر روابط ما با یکدیگر صمیمی است، و در این حد به همدیگر مطمئنّیم.
خوب! دستگاهی که اینها را نفهمد، تشکیلات شرق شناس و خاورمیانه شناس و جاسوسها و C.I.A و K.G.B و ... دست بهدست هم بدهند و نفهمند در ایران چه خبر است، کی میتواند برنامهریزی کند؟! با همین محاسبهها رفتهاند سراغ افرادی مثل شریعتمداری، قطب زاده، مناقبی و حجازی. اسم اینها را آدم اصلاً نباید بیاورد؛ چون اصلاً در جامعه چه اعتباری دارند و چه کار میتوانند بکنند. حالا ما همین جوری میرویم کنار! بله، همه ما کنار میرویم و میگوییم خیلی خوب! این پنج - شش نفر آقایان بدون جنگ و درگیری بیایند؛ آیا اینها یک روز میتوانند با این مردم بمانند؟
وَاللّهِ - این قسم جلاله بود که خوردم - بنده و آقای خامنهای، جزو کسانی بودیم که سعی میکردیم وقت مردم برای تظاهرات و شعاردادن و ... صرف نشود؛ مسأله شریعتمداری که اصلاً اهمیّتی برایش قایل نبودیم. ما میگفتیم که نمیارزد جوانان ما، نیروی جوان ما، صدایش را علیه اینها بلند کند. من در مجلس، خیلی مواظب هستم که تریبون مجلس اصلاً صرف اینکار نشود؛ از بس که بیاهمیّت میدانم. آقایان میگفتند: اجتماعی که پریروز مردم تبریز داشتند، از آغاز انقلاب تا حالا بیسابقه بوده. تازه آنجا زادگاه آقای شریعتمداری است و همه خیال میکردند آنجا کسی را دارد، طرفدار دارد، جمعیتی هستند! اگر امیدی داشتند بهآنجا بود، نهمثلاً رفسنجان ما! با این حسابها،
وقتی که آدم میشنود که مردم اردبیل چه کردند، مردم تبریز چه کردند، و همینطور جاهای دیگر، میبیند که اصلاً در همان شهرهای خودشان هم چیزی حساب نمیشوند. و تحلیلگران گمراه غرب هنوز نشستهاند به این خیال که؛ یک چیزی در آنجا هست! این طرز تفکّر دشمنان ماست. عمق جریان، روی همان محاسبات غلط آنها، چیز دیگری است و اینی است که ما گفتیم. مسأله آقای شریعتمداری، یک جریان ریشهدار و جور دیگری است (متأسّفانه ما مجبور شدیم در همین حد بهمردم چیزهایی را بگوییم؛ چون نمیشود در این هیجانات، مردم را هدایت نکرد. و اگر راهی دیگر داشت، ما نمیگفتیم).
رفقای ما، دیروز و دیشب از اروپا، ژنو سویس و جاهای دیگر، تلفن کردند و خبر دادند که برای غربیها، سقوط آقای شریعتمداری، از سقوط بنیصدر مهمتراست و در مراکز سیاسی - تبلیغی غرب حرکتی دیده میشود؛ مثل اینکه تیر خلاص خورده باشند! عصبانی هستند، مثل گرگ زخم خوردهاند که نمیدانند چه کنند! این مسأله، برای بنده که از ?? سال پیش میدانم ماجرا چیست، خیلی روشن است. مطالبی در لانه جاسوسی هست که در گذشته بهاحترام روحانیت پخش نشد.
من از دانشجویان پیرو خطّ امام، که حقّ زیادی بر گردن این انقلاب به خاطر آن افشاگریها دارند، تقاضا میکنم چیزهایی را که هست و به خاطر روحانیت در گذشته منتشر نکردهاند، در اختیار مردم بگذارند و بهمردم بگویند. در آنجا، سندی است - بقیّهاش را آنها خواهند گفت - که در یک مرحلهای، ایشان برای حرکت در مقابل جمهوری اسلامی، از آمریکا تقاضای پول کرده و آمریکاییهای زرنگ هم اوّل برنامه او را خواستهاند و گفتهاند ما برنامه را ببینیم که چهکار میخواهید بکنید تا پول بدهیم! مطالبی که برادرمان آقای مهدوی کنی در سخنرانی قبل از خطبهها، در مورد قضیه جداکردن آذربایجان گفتند، گوشهای از توطئه مورد توافق آمریکاییهاست.
توضیحاً عرض کنم که اصولاً استراتژی دشمنان ما - یعنی آمریکاییها - در فرض رفتن شاه از ایران، یکی همین بوده که از طرف یک کشور همسایه حمله گستردهای بهایران بکنند؛ که دیدیم این کار را عراق کرد. قبل از این، در مورد آذربایجان برنامه داشتند. خوب! برای اینکه اهمّیت شکست این جریان را بیشتر توجّه کنید، این روزها ببینید که چه تحرّکات و دست و پازدنهایی دارد انجام میشود. مثلاً دیشب آن شازده قجر، آقای امینیبه شاهحسین در اردن، شاهحسن در مراکش، شاه خالد در سعودی، حسنی مبارک در مصر و مانند اینها تلگراف میزند که" ایران را دریابید!! آقای شریعتمداری که رفت، دیگر امید بهقشر میانهرو بعد از این از بین رفت!
" این، چیزهای کوچکی نیست. نه آن شازده قجر بیریشه است و نهآن آقایانی که تلگراف بهآنها شده و نهاین آقا. مسأله ریشه خیلی وسیعی دارد. البتّه، روی اشتباه و همان محاسبات غلطی که خیال کرده بودند ایشان - از همان حرفهایی که میزدند - هفت میلیون آدم بهدنبال خودش دارد و تصوّر میکردند که اگر جرقّهای زده شود، این هفت میلیون در خیابانها هستند! در تبریز دیدیم بعضی از این میلیونها را! که چه موضعی داشتند. و امیدوارم آنها مقداری بفهمند... که نخواهند فهمید.
من از برادران و خواهران میخواهم که در این قضیه، زیاد دچار احساسات نباشید، قضیه عمیق است و عمق انقلاب اسلامی را نشان میدهد. این امر در تاریخ جهان و تاریخ شیعه - بخصوص - بیسابقه است که یکنفر که مرجع تقلید بوده، بهخاطر ایستادنش در برابر مردم، بهاین روز بیفتد. کسیکه دست مردم رساله دارد و مردم با فتوای او نماز خواندهاند، نماز شب خواندهاند، زن گرفتهاند، پول دادهاند و... بهاین آسانی از دل مردم بیرون بیاید. این، تنها به خاطر مقابله با خدا و قرآن، و ایستادن در مقابل خون شهداست. این حالت، عظمت انقلاب را میرساند.
انقلابی که فردی مثل شریعتمداری را، که یک روز ما میگفتیم ایشان کسانی را دارد که اگر عَلَم کفر هم بلند کند بهدنبالش میروند و معروف بود که طرفداران متعصّبی دارد، به این روز انداخته که بهپاسداران التماس میکند که " مواظب باشید مردم بهسر من نریزند "! این ارزش و عمق انقلاب را میرساند. روی این بُعد مسأله، اهمیّت قایل باشید. دیگران، حساب خودشان را بکنند! هر که میخواهد باشد، روحانی یا غیرروحانی. افرادی که با ایشان بودهاند، انسان تعجّب میکند که مگر با این قماش آدمها، کسی میتواند کودتا کند!
آقای مناقبی در تمام عمرش جرأت نکرد در مقابل رژیم پهلوی یک کلمه بهنفع اسلام بگوید. هویدا آمده بود در مسجد بزّارها پای منبر این آقا؛ گفت: " من میبینم که حضرت زهرا(س) امروز در این مجلس نشسته است! " بهخاطر آمدن هویدا و مانند او. آن هیاهویی هم که آن موقع بهراه انداخت، بعضی از شما در جریانید. آن آقایان دیگر، از او بدتر! من حادثهای از دوران مبارزه یادم هست که در همینجا میگویم. علمای آبادان، بلند شدند، آمدند قم که اختلاف ما را با آقای شریعتمداری حل کنند. از بین آنها همین آقای جمی - امام جمعه آبادان - عنصر مقاومی که الآن هم در آبادان مانده - حتماً بهیاد دارد. در خانه یکی از دوستان آقای شریعتمداری، که حالا دیگر دوست ایشان نیست، جلسه شد. آقای شریعتمداری آمد آنجا. از جناح امام، فقط یک نفر بود که بنده باشم و همه علمای آبادان هم بودند. مدّتی بحث کردیم که چرا وارد مبارزه نمیشوید؟ این دارالتّبلیغ را ساختهاید که شده پایگاه سکوت! امام را تنها گذاشتید و در حوزه تفرقه شده، چه و چه شده. آخرین حرفی که ایشان زد که دیگر ما بحث نکردیم، بعد از دو ساعت که دید نمیتواند ما را قانع کند، گفت: " حالا شما چه میگویید؟ میگویید که مثلاً زنها اینجور! مردها اینجور! سینما اینجور! و این انتقادات در اینها هست.
من به شما بگویم که امروز اگر عَلَم انکار خدا را بیایند در حرم حضرت معصومه(س)، در این حوض، در این میدان، اگر پرچم کفر را بلند کنند، من معتقدم که تقیّه برای ما واجب است و ما نمیتوانیم مقابله کنیم "! این تعبیری بود که ایشان کردند. من امیدوارم، آقایانی هم که در آنجا حاضر بودند، یادشان باشد. تازه این جلسه در زمانی بود که خفقان خیلی هم شدید نبود؛ بین سالهای ?? تا ??، که تاریخ دقیقش را بهیاد ندارم. ایشان که طرز تفکّر و روحیه مبارزهجوییاش این بود، آن آقایان هم که تابهحال کشف شدهاند، آنطورند.
خوب! اینها چه جور با این مردمی که نمونههایش این جانبازان انقلاب، این معلولین هستند که دست و پایشان را دادهاند و باز میگویند ما را یکجوری بفرستید به جبهه، میخواهند مبارزه کنند؟! در اینجا بهبُعد قضایی کار نداریم؛ آن را مسؤولان میرسند و در اختیار امام است که عفو کنند یا عفو نکنند، یا هر کار دیگری که بهما مربوط نیست و برعهده مسؤولان قضایی و امنیتی است. بُعدی که در این روزها روی آن کار و بحث شده، مسأله " مرجعیّت " است که اهمیت زیادی دارد. رادیو اسرائیل، ننشیند بگوید که طلبهها حق ندارند مرجع تقلید یا مجتهد را خلع بکنند! اصلاً بحث این نیست و مگر ما میخواهیم خلع بکنیم! اصلاً مگر ما نصب مجتهد کردیم که حالا بخواهیم خلع بکنیم که رادیو اسرائیل مسأله را بهتر از ما بلد باشد! بحث ما این است که ایشان نمیتواند - بهاستناد رساله خودش که در شرایط تقلید دارد که باید عادل و عارف بهاحکام زمان باشد - مرجع تقلید باشد.
امّا اینکه ایشان چقدر در جرم دخالت داشته است؟ البتّه ایشان اعتراف کردند و نوارشان موجود است. مصاحبه تلویزیونی کردهاند. من از صدا و سیما خواهش میکنم که مصاحبهشان را پخش کنند تا مردم بفهمند. ایشان با صراحت در آن مصاحبه میگویند که " من میدانستم ". البتّه ایشان در مصاحبه از خودشان دفاع کردهاند و اصلاً خود ایشان تقاضا کردند که مصاحبه انجام شود و در آخر خودشان اصرار میکنند که پخش شود.
من معتقدم که دفاع ایشان را هم باید گذاشت که اگر دفاع حق است، مردم بفهمند. بله! ایشان در این مصاحبه اصل اطّلاع از جریان را قبول کردهاند، ولی بعضی چیزها را هم منکر شدهاند. بقیّه گفتهاند که ایشان مسایل را میدانستند. ایشان، تا بهحال در مورد اینکه پول داده و گفته باشند تأیید میکنیم، منکر شده؛ ولی وقتی دامادشان و دیگران گفتند، دیگر مطلب قطعی شده. البتّه، هیچ متّهمی، تا رفتی توی خانهاش سلام کردی و دو زانو جلویش نشستی و گفتی بفرمایید، او نمیگوید که " بله، من همه کارهای بد را کردهام "!
آنهایی که اعترا ف بهجنایاتشان میکنند، مدّتی در زندان میمانند، مزّه سلّول انفرادی را میچشند، پاسدارها و بازجوها را میبینند و میفهمند که چه خبر است! بعدش میگویند: " خیلی خوب! میگوییم "! امّا اگر بروی خانه او و همین مقدار هم بگوید، خیلی مهم است. این نوار را پخش خواهند کرد و مردم ما مسایل را خواهند دید. از این ملّت هم واقعاً باید تشکّر کرد که علیرغم اینکه ما نمیخواستیم مردم اینقدر وقت صرف کنند، روحیه خودشان را بهدنیا نشان دادند. (متن کامل بیانات آقای هاشمی اینجاست) |