از وبلاگ ها :
عبور از احمدی نژاد هرگز
!
« اقتصاد ایران بیمار است » همه ما
این تعبیر را بارها و بارها از زبان هاشمی ، خاتمی ، موسوی و ... شنیدایم و همه
اینان به روایت تاریخ ، در دوره مشخصی بر بالین این بیمار حاضر و نسخه ای نیز بر آن
پیچیده اند . موسوی با تمرکز اقتصاد ایران در دستان دولت ، نسخه ای از دکترین کارل
مارکس را بر حلقوم اقتصاد ایران فرو ریخت و همه ما را سوسیالیزه کرد ، نوبت به
هاشمی که رسید به سراغ حکیم دیگری رفت ، آدام اسمیت ، جان مینارد کینز ، هاشمی روح
سرگردان آنان را بر بام اقتصاد ایران به جولان در آورد و با دستان نامریی اولی و با
تئوری « دولت رفاه » دومی ، آمپول لیبرالیسم را در جان نحیف اقتصاد ایران تزریق کرد
و ما همه شدیم لیبرال . و آن دیگری یعنی سید خندان « راه سوم » را برگزید و آنتونی
گیدنز را بر بالین اقتصاد ایران حاضر ساخت و با تئوری های او آخرین میخ ها را بر
تابوت اقتصاد ایران کوبید و ما سوسیال دمکرات های سرگردان ، روی پل سید خندان آواره
شدیم .
و اما احمدی نژاد ... از
کجا باید آغاز کنم . بگذارید اوَل از فریاد های ابوذر گونه اش سخن بگویم ، از فریاد
هایش که به ما جان بخشید ، درست آنزمان که دست های « نامریی » آدام اسمیت تن مَان
را رنجور و روح مان را آلوده ساخته بود و یا وقتی که گرد و غبار « دولت رفاه » جان
مینارد ، بر روح نهج البلاغه سایه افکنده بود و یا آن روز که عاشورا در کوچه های
تعدیل گم شده بود و یا وقتی آنتونی گیدیز از دیوار بی اعتمادی بالا رفته و جنگ ، «
فقر و غنا » را نشانه رفته بود . او آمد و با آمدنش ، کام سرمایه های نظام ! را تلخ
ساخت عجیب و با شجاعتی وصف ناپذیر ، نسخه های نخ نما شده تعدیل و جامعه مشام آزار
مدنی سید خندان را به زباله دان تاریخ افکند .
او آمد و با آمدنش ، به جنگ رئیس
جمهور اسبقی رفت که روزگاری بنا داشت : « با یاری عطاالله مهاجرانی ( بقول آقای
شریعتمداری شما بخوانید بهاالله مهاجرانی ) و عبدالله نوری و حتی آیت الله ! طاهری
می خواستند ، ریاست جمهوری هاشمی را تمدید نمایند و حتی عده ای پا را فراتر گذاشتند
و طرح ریاست جمهوری مادام العمر را برای هاشمی در نظر داشتند » ( محتشمی پور
، ماهنامه پیام امروز ، ش 36 ، ص 8 ) اما او آمد و فرزندان روح الله ، او
را از دیوارهای وزارت کشور سید خندان بالا کشیدند و « چار تکبیر زدند بر هر چه که
بود » .
او آمد و با آمدنش ، استوانه های نظام در یافتند که دیگر نمی شود با
دلار های نفت ، ادای پادشاهان انگلستان را در آورد و جامه لرد های انگلیس بر تن
آقازادگان گشاد شد . جویبارهای آحزاب خشکید ، ماهواره های امید ، آسمان خدا را در
نوردید ، غرش موشک هایش ، خواب را از چشمان اعراب بی درد ربود . او « بر شمشیرها
صبر کرد و بر زنجیر ها هرگز » و آنگاه که با جرئت ، با شهامت به جنگ اژدهای هفت سر
رفت ، شقایق ها در چهره ولی خدا شکوفا شد . او « هدفمند کردن اقتصاد » کشور را از
هفت خان رستم عبور داد تا « حوض ماهیان سرزمین اش پر از آب شود » و این یعنی
ستاندن چاه های نفت از دستان ، زر و زور و تزویر .
او آمد و ...
بعضی از
دوستان می گویند ، ما « او » را چون بت می پرستیم ، اما انصاف داشته باشید . این
شمائید که او را بت می پندارید ، این شمائید که تصور می کنید او فرشته خداست و عاری
از هر گونه خطا ، این شمائید که فکر می کنید او مسیح است و پسر خدا و تا می بینید
مگسی در کنار گوشش « وز وز » می کند و یا بر چهره اش نشسته است ، آشفته می شوید و
سنگی برداشته و دوستی خاله خرسه را در « بالاترین » به نمایش می گذارید .
ما او
را دوست خواهیم داشت ، حتی اگر مگسی بنام مشایی نیز در کنار گوشش وز وز کرده باشد
.
منبع :
تحلیلی مستند از وقایع پس از انتخابات
آیا همه چیز از مناظره شروع شد؟
اکنون که گرد وغبار انتخابات و حوادث پس از آن فرو نشسته
است با نگاه مجدد به مواضع، سخنرانی ها، مناظره ها و فیلم های انتخاباتی، راحت تر
می توان به تحلیل موضوع پرداخت وعامل اصلی فتنه ها را شناخت.
اظهارات آقای علی مطهری در برنامه "رو به فردا " که به
نحوی به مناظره با وحید جلیلی تبدیل شده بود حاوی مطالبی بود که از فردی مثل ایشان
به دور از انتظار بود. از آن جایی که شاه بیت سخن ایشان همان اظهارات اصحاب فتنه
است که برای توجیه عملکرد منفی خود همه چیز را به گردن مناظره احمدی نژاد و میرحسین
موسوی می اندازند، بر خود لازم دیدیم تا کنکاشی در باره آن داشته باشیم. آقای مطهری
در این برنامه می گوید: "نقطه آغاز آن در مناظره تلویزیونی بود که برخی حرمت ها
شکسته شد، پرده حیا میان مردم و حکومت تا حدودی دریده شد و در ادامه شاهد عکس العمل
ها بودیم که در نهایت به لج و لجبازی کشیده شد و شاید حتی خیلی جنبه اختلاف بینش و
تقلب در انتخابات هم نباشد."(جهان نیوز20/10/88)
این گونه اظهارات در مصاحبه ها و مقالات به وفور به چشم
می خورد. براستی مگر در آن مناظره چه اتفاقی افتاده که ملت ایران باید از ان تاریخ
تاکنون که بیش از 7 ماه می گذرد تا این اندازه هزینه آن را بپردازد؟ می گویند در آن
مناظره به آقای هاشمی و خانواده اشان اهانت شده و کار به لجاجت و عناد کشیده شده و
هم چنان این روند ادامه پیدا خواهد کرد. برخی می گویند اگر چنان چه احمدی نژاد د
رآن مناظره از آقای هاشمی نام نمی برد یا پس از مناظره رسما از ایشان عذر خواهی می
کرد این همه اتفاقات در کشور نمی افتاد. این افراد از این نکته غافلند که با این
گونه تحلیل ها عملا تمام عواقب فتنه های پس از انتخابات را به گردن آقای هاشمی
انداخته، ایشان راعامل آن ها معرفی می کنند! این درست همان نکته ای است که آقای
احمدی نژاد در مناظره در صدد اثبات آن بود که صحنه گردان همه این مسایل آقای هاشمی
است.
اما ماجرا از این قرار بود که آقای هاشمی که در انتخابات
84 در برابر رقیب نه چندان مطرح، شکست سختی خورد و تا مدت ها حاضر به رسمیت شناختن
آن نبود طی بیانیه ای که با تاخیر زیادی صادر شد اعلان کرد که از آن جایی که در
کشور جایی نیست که شکایتم را به آن ببرم ، شکایتم را به خدا می برم! وی تا پایان
دوره چهار ساله اول احمدی نژاد هم چنان به عنوان منتقد جدی دولت، البته به دون
مستند، باقی ماند و حاضر به همکاری با ایشان نشد. در پایان مرداد سال 87 درست در
سالی که به انتخابات دهم نزدیک می شدیم و زنگ تبلیغات غیر رسمی انتخابات در مطبوعات
به صدا در آمده بود آقای هاشمی در سفر به مشهد اعلام کرد" مقام معظم رهبری در
ابتدای فعالیت دولت نهم از ما خواستند مدتی با این دولت مدارا
کنیم، ما هم در این سه ساله با قوه مجریه مدارا کردیم اما
میتوانیم بگوییم این مدت تمام شده است."(جراید30/5/87)...این اعلام رسمی گر چه
مورد انتقاد جدی مقام معظم رهبری در هفته دولت قرار گرفت و آن را به جنگ احزاب علیه
دولت تشبیه کردند و فرمودند: «دولت نهم به این علت، هدف حملات بیوقفه
قرار دارد که گفتمان آن گفتمان امام و انقلاب است"»
با اعلان پایان مدارا، عملا فرمان حمله به دولت و شخص
رییس جمهور صادر شد و به دنبال آن، تهاحم گسترده ای از سوی مدعیان اصلاحات و به
ویژه کارگزاران به دولت صورت گرفت. این تهاجم به حدی گسترده بود که کوچک زاده
،نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: آن چه آنان با ادعای قرار داشتن
تحت لوای ارشادات آقای هاشمی رفسنجانی در رسانه ها و تریبون ها مطرح می کنند، اگر
مدارا بوده است، پس باید از این پس منتظر کودتا بود."( پرتو
30/5/87) در ماه های نزدیک به انتخابات، نامزدهای انتخاباتی که به دون مجوز
قانونی سفرهای تبلیغاتی خود را آغاز کرده بودند محور تبلیغات خود را نقد عملکرد
دولت قرار داده و شب ها نیز در اخبار 30/8 انعکاس می یافت. این در حالی بود که
احمدی نژاد تا روزی که رسما تبلیغات انتخاباتی آغاز شد به همان کارهای روزمره و
سفرهای استانی و کاری خودش مشغول بود. مقام معظم رهبری نیز در باره اقدامات صدا
وسیما در پخش زود هنگام تبلیغاتی به شدت انتقاد کردند و آن را در راستای جنجال
آفرینی در کشور دانستندو فرمودند:"در همین قضایاى انتخابات، تبلیغات انتخاباتى
مثلاً باید یک ماه یا بیست روز قبل از شروع انتخابات انجام بگیرد؛ اما از پیش از
عید نوروز تبلیغات انتخاباتى شروع شد! همین تلویزیونى هم که مورد انتقاد بعضى از
دوستان است، متأسفانه منعکس می کرد. بنده موافق هم نبودم. این را هم شما خیال نکنید
که حالا بنده چون رئیس صدا و سیما را انتخاب میکنم، همهى برنامههاى صدا و سیما را
مىآورند، دانه دانه بنده نگاه کنم، امضاء کنم. نخیر، از خیلى از برنامههاى صدا و
سیما بنده راضى هم نیستم؛ از جمله، از همین من راضى نبودم که از سه ماه قبل از
انتخابات - انتخابات بیست و دوم خرداد بود - از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند،
بعضى از سفرهاى تبلیغاتى و حرف هائى که زده شد و تظاهراتى که می شد و مجادلاتى که
انجام می گرفت، از تلویزیون پخش شود، که متأسفانه از تلویزیون پخش شد؛ به خاطر
همین، که یعنى ما آزاداندیشیم! این ها توهم است؛ این جنجالآفرینى در داخل کشور
است. جنجال فکرى غیر از مباحثات صحیح است"(6/8/88 در جمع دانشجویان)
استراتژی جریان مدعی اصلاحات به رهبری کارگزاران که با
انتخاب رنگ سبز به جنبش باصطلاح سبز تغییر عنوان داده بودند بر وحدت در جبهه
اصلاحات و کثرت در جبهه اصول گرایی قرار گرفته بود ولی با تلاش دلسوزان نظام این
تیر به سنگ خورد و جز آقای محسن رضایی که از آقای هاشمی اطاعت پذیری خاصی دارد و
همواره در سفرنیز یار غار ایشان است، هیچ کس به میدان نیامد. آن روزها در خبرها
آمده بود که هاشمی گفته است اگر رضایی یک میلیون رای احمدی نژد را کاهش دهد قابل
ستایش است. ا زسوی دیگر کروبی نیز که همانند رضایی در سال 84 یک بار بخت خود را
آزموده بود برای باقی ماندن در صحنه نیاز به روحیه داشت؛ از این رو حزب کارگزاران
دبیر کل خود یعنی کرباسچی را به ریاست ستادش منصوب و خود حزب د رپشت سر میر حسین
قرار گرفت و در روز انتخابات او نیز به کروبی خیانت کرد و با نشان دادن رایش به
خبرنگاران به میرحسین رای داد! طراح این سناریو که از پشت صحنه آن را اداره می کرد،
سناریو را طوری نوشته بود که پایگاه اجتماعی احمدی نژاد در همه کشور از جمله
روستاها و استان های دوردست که کمتر روزنامه می خوانند نیز منهدم کند. در همین
راستا طوری برنامه ریزی شد که پس از گذشت چندین ماه از شکستن دوره باصطلاح مدارا،
در مناظرات تلویزیونی بتوانند میوه مطلوب خود را بچینند. نطق های تلویزیونی
کاندیداها به صورت سه بر یک شکل گرفت در تمام این نطق ها به جای ارایه برنامه از
عملکرد احمدی نژاد انتقاد می شد و بر اساس تئوری نظریه پرداز جنگ روانی سعی می شد
رییس جمهور را دروغگو جلوه دهند! مناظره ها نیز بر حول همین محور شکل گرفت. مناظرات
ضربدری کروبی و میرحسین و رضایی به دون کمترین انتقاد از برنامه های یک دیگر به نقد
عملکرد دولت پرداخته، مواضع انقلابی رییس جمهور در زیر سؤال بردن صهیونیسم و
هولوکاست و حمایت ایران اسلامی از غزه و لبنان و ارتباط با کشورهای آمریکای جنوبی و
آفریقایی را زیر سؤال می بردند ودایما اتهام دروغگویی را نیز تکرار می کردند. مردم
از این وضعی که در صدا وسیما می گذشت به شدت ناراحت بودند تا این که نوبت به اولین
مناظره احمدی نژاد یعنی با میر حسین فرارسید. بنای مناظره کنندگان این بود که احمدی
نژاد را در جایگاه متهم بنشانند و به صورت تهاجمی او را استیضاح کنند. که در همان
اولین مناظره، نتیجه عکس شد.
اکنون ببینیم که احمدی نژاد پس از شنیدن این همه توهین و
اتهام و تهاجم در این مناظره چه گفته است که آقایان مدعی اند همه چیز از مناظره
آغاز شده است. وی در آغاز می گوید:" من می خواهم در ابتدای عرایضم گله بکنم از
برخوردهای بسیار غیرمنصفانه و ظالمانه بلکه دروغ پردازی های بزرگ و تخریب بی سابقه
ای که علیه یک دولت انجام شده است درطول تاریخ بعد ازانقلاب ما نداشتیم چه در طول
دوران یک دولت چه در ایام انتخابات این قدر هجمه سنگین علیه دولت، به نظرم علتش این
است دوستانی که تصمیم گرفتند وارد عرصه بشوند احساس کردند که در هیچ یک از عرصه های
مثبت و سازنده قدرت رقابت با این دولت را ندارند بخصوص درعرصه خدمات گسترده دولت که
بی نظیر بود در هربخشی که ما وارد می شویم در مقایسه با دولت های قبل گرچه آن ها
خدمات ارزشمندی را داشتند کار دولت به اندازه چند دولت بوده است.
به خصوص
درعرصه بین الملل متاسفانه پیروزی های بزرگ ملت را هم انکار کردند خدمات دولت را به
طور مطلق منکر شدند. ای کاش به جای این همه تخریب و این تبلیغات سنگین و بی سابقه
یک برنامه ای ارایه می شد ، متاسفانه در تبلیغات انتخاباتی به ملت بزرگ ایران توهین
شد که من بسیار متاثر شدم. ما چرا باید مردم را از خودمان ناامید کنیم چرا باید این
قدر خودمان را شیفته قدرت نشان بدهیم من شخصا علاقه مند به ورود به این بحث ها
نبودم چهار سال تحمل کردم و ازهمه توهین ها و افترائاتی که بخود من شد ونسبت داده
شد گذشت کردم الان هم می گذرم؛ بارها اعلام کردم که من همه را بخشیده ام اما
ازتوهین به مردم، توهین به انتخاب مردم از توهین به فهم وشعور مردم ومنافع مردم نمی
توانم بگذرم اجازه ندارم، مردم این اجازه ر ا نمی دهند که وقتی که حیثیت آن ها مورد
هجوم قرار می گیرد یک خادم آن ها گذشت بکند.
دردیدار هایی که من با مردم دارم
در شهرهای گوناگون قشرهای گوناگون به طور گسترده ازمن می خواهند که ازحق آن ها دفاع
کنم از موضع آن ها دفاع کنم من باید ریشه این بد اخلاقی ها ، این جفا ها و این فریب
ها را به مردم بگویم.
قبلا هم وعده کرده بودم که بگویم باور من این است که
امروز آقای موسوی در برابر من نیست تنها اقای موسوی نیست بلکه سه دولت پی درپی در
برابر بنده قرار گرفته اند هم آقای موسوی هم آقای هاشمی وهم آقای خاتمی که این سه
در گذشته باهم بودند؛ در دور گذشته هم آقای موسوی از آقای خاتمی حمایت کرد و هم از
آقای هاشمی حمایت کرد وهم آقای خاتمی از آقای هاشمی حمایت کرد در واقع این ها همه
باهم بودند؛ از روز اولی که این دولت تشکیل شد هجوم ها بود برای ضربه زدن، البته
مردم این ها را می دانند اما باید جوان ها هم بدانند که بنده دربرابر یک کاندیدا
نیستم دربرابر یک مجموعه ای هستم که با محوریت آقای هاشمی وهمکاری آقای موسوی و
خاتمی علیه بنده حرکت کردند.
علت این فشار سنگین به بنده در طول چهار سال و
فشارهای سنگین تر در ایام انتخابات بنظرمن به یک مسئله برمی گردد؛ این که در این سه
دوره یک ساختار اداری و حلقه های مدیریتی شکل گرفت که از مسیر انقلاب و ارزش های
انقلاب فاصله گرفت نه این که در این سه دوره خدماتی نشد؛ چرا شد. اما آرام آرام یک
جریانی شکل گرفت که خود را مالک ملت، مالک انقلاب، حاکم برمردم و دست خودش را در
بیت المال ومسایل کشور باز می دید.
آن ها درانتخابات قبل صف آرایی کردند اما
ملت برآن ها غلبه کرد در طول این چهار سال تلاش کردند که دولت را ناموفق جلوه بدهند
وبشکنند اما خدای متعال عنایت کرد با حمایت مردم تا اینجا آمدیم؛ درانتخابات قبل از
داخل وخارج رقیب من پشتیبانی شد و کمک شد در همان اوایل این دولت آقای هاشمی پیغامی
برای یکی از این پادشاهان حاشیه خلیج فارس فرستاد که شما نگران نباشید ظرف شش ماه
این دولت ساقط می شود که بعدا افرادی رفتتند توضیح دادند ومسئله تا حدودی حل شد.
معنای این حرف به روشنی طراحی های گسترده علیه این دولت را می رساند در حالی که این
دولت درخدمت مردم بود، در مدت کوتاه چهار سال افتخارات بزرگ در عرصه های داخلی
وجهانی به وجود آورد که البته کار ملت است"( خبر گزاری ایرنا 14/3/88) آقای احمدی
نِِِِژاد برای اثبات مدعای خود مبنی بر محوریت آقای هاشمی وهمکاری آقایان موسوی و
خاتمی در تهاجم به دولت نهم خطاب به موسوی گفت: " این که من می گویم،آقای موسوی،
آقای هاشمی و آقای خاتمی حرف درستی است.
شما سخنرانی دخترآقای هاشمی درجلسه ای
که همسرشما وجناب آقای خاتمی هم حضور دارند را ببینید. ایشان قشنگ تشریح می کند و
می گوید : دوره اصلاحات ادامه راه سازندگی است.که دراین دولت آسیب دیده است. ما
آقای موسوی را می خواهیم برای این که استمرار همان راه است. یعنی اشرافیتی که جناب
آقای هاشمی دراین کشور پایه گذاری کرد ، قرار است ادامه پیدا بکند. .
الان
نگرانی . آقای موسوی مردم هم می دانند . جنابعالی فرمودید افتخارمی کنید به حمایت
آقای هاشمی . معنایش چیست. بالاخره یک معنایی دارد.باور ما این است که صحنه گردان
اصلی آقای هاشمی است."(همان)
همان طور که ملاحظه می کنید مهم ترین اشکالی که به احمدی
نژاد می توان وارد کرد، این است که چرا ایشان آقای هاشمی را محور تهاجم به دولت
معرفی کرده است. براستی آیا این نکته بر کسی پوشیده بوده است؟ مگر نه این است که
شخص آقای هاشمی بارها از جمله در مشهد بر نقش محوری خود تاکید کرده و رسما از پایان
مدارای سه ساله خود سخن به میان آورده است ؟ بعضا دیده می شود که گفته می شود آقای
احمدی نژاد اتهام اختلاس و ...را به آقای هاشمی زده است موضوعی که آقای صانعی در
گرگان آن را با آب و تاب نقل می کند؛ لیکن در هیچ کجای این مناظره به شخص آقای
هاشمی چنین اتهامی زده نشده است. آ ن چه مطرح است موضوع برخی فرزندان و مدیران
ایشان است " پسرهای آقای هاشمی چکار می کنند در کشور کدام یک از وزرای بنده در دوره
وزارتشان میلیاردرشدند یا رانتی را خوردند یا ملکی را گرفتند.
من فهرستی دارم
از زمین هایی که مدیران گرفتند برایتان بخوانم 40 هکتار، 50 هکتار، 80 هکتار و 400
هکتار، در دوره واگذاری بیشترین مشکلات ما درکارگاه ها برای واگذاری های دوره قبل
از این دولت است. کی گرفته؟ کسانی که الآن دارند از جنابعالی حمایت می کنند این
هزینه سنگین تبلیغاتی شما ازکجا می آید؟.
آقای موسوی! من دوست دارم شما را ،
این چه نحوه هزینه کردن است از کجا می آید؟ یک مورد" رشت الکتریک "بدون هیچ مزایده
ای دادند به دوستان جناب آقای کرباسچی ، همسر آقای کرباسچی و همسر آقای قبه ،
کارخانه را از بیخ تراشیدند و زمینش را بفروشند و ده ها مورد این طور ، 400 هکتار
زمین در هرمزگان گرفتند مردم برای دو هکتار و چهار تا جوان بتوانند بروند سرکار
لنگند.
بی قانونی این هاست جناب آقای موسوی! استات اویل بی قانونی است که طرف
می آید اینجا محاکمه می شود و محکوم می شود از زندان فراری داده می شود و می رود
خارج و تهش پسر آقای هاشمی است"(همان)
براستی آیا فرزندان و مدیران دولت آقای هاشمی هم باید از
مصونیت قضایی برخوردار باشند که اگر رییس جمهور در جلسه مناظره در باره آن ها سخنی
بگوید، باید کشور به آشوب کشیده شود؟ اگر در گذشته امکان انکار این مسایل بود آیا
اکنون کسی می تواند نقش محوری آقای هاشمی و خانواده ایشان را در آشوب های خیابانی
انکار کند؟ آقای هاشمی در نامه سرگشاده خود به مقام معظم رهبری که 3 روز به برگزاری
انتخابات منتشر شد و به تیتر اول سایت ها و روزنامه های حامی موسوی از جمله "جمهوری
اسلامی" تبدیل شد، وی خطاب به معظم له می نویسد: "اگر نظام نخواهد یا نتواند با
پدیدههای زشت و گناهآلودی مثل تهمت ها ؛ دروغها و خلافگویی های مطرح شده در آن
مناظره برخورد کند و اگر مسئولان اجرای قانون نخواهند و یا نتوانند به تخلّفهای
صریح خلاف قانون در اعلان افراد به عنوان فاسد که فقط بعد از اثبات تخلّف در دادگاه
قابل اعلان است، رسیدگی کنند و اگر فردی در موقعیت ریاست جمهوری بدون مراعات شأن
منصب مقدسش خود را مجاز به ارتکاب چنین گناهان کبیره و اخلاقشکن علی رغم سوگند به
مراعات شرع و قانون بداند، چگونه میتوانیم خود را از پیروان نظام مقدس اسلامی
بدانیم؟" وی سپس با تهدید به وقوع فتنه و آشوب در انتخابات و پس از آن، خطاب به
مقام معظم رهبری می نویسد "از جنابعالی با توجه به مقام و مسئولیت و شخصیتتان
انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم
اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میدانید اقدام مؤثری بنمایید و
مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید."
مع الاسف این تهدید عملی شد وهمسر آقای هاشمی به هنگام
رای دادن مردم را به ریختن به خیابان ها دعوت کرد و مهدی و یاسر و فایزه نیز در
متن جریان آشوب ها حضور چشم گیری داشتند که فیلم های برخی از آنان موجود است. علاوه
بر آن دستگیر شدگان آشوب های پس از انتخابات از جمله آقای ابطحی بر نقش محوری مهدی
هاشمی اذعان کردند و از این بالاتر خود آقای هاشمی در سخنرانی خود در جمع
دانشجویان به نقش پسرش مهدی در کمیته صیانت از آراء اعتراف کرد و گفت "من مطمئنم
مهدی در این انتخابات در هیچ بخشی دخالت نداشت، جز در مسئله کمیته صیانت از آراء،
آنها نگران بودند و او در مجلس خبرگان در این زمینه کار کرده بود، تجربه خود را در
اختیار آنان گذاشت"(سخنرانی مشهد 14/9/88) والبته بنا بر اظهارات ایشان دخترشان
فائزه هم که در میان اغتشاش گران دستگیر شده بود برای تهیه ساندویچ در آن جا بوده
است !
اکنون جای طرح این پرسش است که آیا برای بیان یک واقعیتی
که خود آقای هاشمی نیز به آن معترف است به خاطر دستمالی باید قیطریه را به آتش کشید
و زمینه را برای دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب فراهم کرد تا با کودتای مخملی،
نظام اسلامی که وارث صدها هزار شهید و یادگار امام عزیز است از میان بردارند و
دوباره آمریکای جنایتکار را بر جان ومال و ناموس مردم حاکم کنند؟ آیا می توان این
گناه بزرگ را یک لعزش کوچک دانست ک آقایان مرتکب شده اند ؟!شایسته است آقای مطهری و
دوستانش اندکی بیشتر تامل کنند و از نگاه سطحی و ساده اندیشانه به مسایل بپرهیزند.
از مجموع اسناد فوق استفاده می شود که همه چیز از خرداد 84 آغاز شد نه مناظره 88
.
منبع :
http://ravanbakhsh.blogfa.com/
شریعتمداری، آغاجری و صانعی بهانه های هجمه به جامعه
مدرسین
مدافعان آغاجری، دلسوز صانعی
شدند
اقدام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اعلام عدم صلاحیت
صانعی برای مرجعیت اگر چه واگوییِ خواست حوزه های علمیه و عالمان دین بود، اما مثل همیشه فرصتی را
فراهم کرد تا آنان که بغض جامعه مدرسین را در سینه دارند، به این نهاد انقلابی
بتازند.
هجمه ها به جامعه مدرسین البته چندان جدید و تازه نیست.
پیش از این نیز در موضوع آغاجری و شریعتمداری کسانی که نمی توانستند نقش آفرینی
انقلابی این نهاد را تحمل کنند، هجمه به آن را در دستور کار خود قرار داده بودند. و
این سومین باری بود که جامعه مدرسین این چنین وارد میدان می شد و این چنین مورد
هجمه قرار می گرفت.
این همه در حالی است که امام(ره) در نامه مکتوب خود خطاب
به آیت الله مشکینی فرموده بودند:«اگر آنان(فرزندان انقلابی ام) جذب آقایان محترم
مدرسین نشوند، در آینده گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکایی اند.»
در ماجرای عزل شریعتمداری از مرجعیت در مواجهه با کسانی
که عدم صلاحیت جامعه مدرسین را مطرح می کردند و در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق و
گروهک هایی که هنوز در کشور حیات سیاسی داشتند، امام خود به میدان آمدند و در باب
تجلیل از این مجموعه و اقدام انقلابی اش جملاتی را بر زبان آوردند که در تاریخ
ماندگار شد.
امام در منشور روحانیت به صراحت فرمودند:«آیا مدرسین
محترم که ستون محکم انقلاب در حوزههاى علمیه بودهاند- نعوذباللَّه- به اسلام و
انقلاب و مردم پشت کردهاند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به
غیرقانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتى یک روحانى به ظاهر در منصب
مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفى کردند؟ آیا مدرسین عزیز
از جبهه و رزمندگان پشتیبانى ننمودند؟ اگر خداى ناکرده اینها شکسته شوند چه نیرویى
جاى آنان را خواهد گرفت؟ و آیا ایادى استکبار، روحانى نماهایى را که تا حد مرجعیت
تقویت نموده است، فرد دیگرى را بر حوزهها حاکم نمىکنند؟ و یا آنها که در توفان
پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه
مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خوردهاند و نه از شهادت عزیزان متأثر شدهاند
و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بودهاند مىتوانند در آینده
پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟»
سال ها گذشت و این بار موضوع اهانت های گستاخانه آغاجری
به حریم دین و مرجعیت مطرح شد. آغاجری در مراسم تجلیل از کدیور در دانشگاه شهید
بهشتی به تاسی از مارکس، دین را افیون توده ها و حکومت ها خواند. او در آنجا
گفت:«من امروز می خواستم از نهج البلاغه سخن بگویم... اما به اقتضاء حال و موقعیت
منصرف شدم... تصمیم گرفتم حکومت دینی را از منظری دیگر مورد توجه قرار دهم. به یاد
آوردم این جمله معروف مارکس را که گفته است "دین افیون توده هاست." سخنی که مارکس
در باب دین گفته است هر چند که تمام حقیقت نیست اما بخشی از حقیقت را در خود
دارد... دین در حکومت های دینی نه تنها افیون توده هاست، آن چنان که مارکس گفته
است؛ بلکه من می افزایم علاوه بر آن افیون حکومت ها هم هست.»
آغاجری پا را از این هم فراتر نهاد و با وجود اعتراضات
گسترده علما در خانه معلم همدان بدون در نظر گرفتن تفاوت های بنیادی مسیحیت قرون
وسطی و اسلام ناب از پروتستانتیزم اسلامی سخن به میان آورد و روحانیت، مرجعیت، مردم
و مقدسات را یک جا به باد تمسخر گرفت. او آموزههای دین را سیاه و تاریک لقب داد و
مردم را به واسطه تقلید میمون صفت خواند و تصریح کرد: «برای اصلاحات باید دین را
تغییر داد.»
آغاجری نهضت پروتستانتیزم را تئوریزه کرد:«نهضت
پروتستانتیزم میگفت ما مسیحیت را باید از دست روحانیت سنتی کلیسایی آزاد کنیم و
دین را باید از دست پاپ نجات داد.» و از این مسیر حمله به روحانیت را در دستور کار
داشت:«کی قبل از صفویه ما این سلسله مراتب را داشتهایم؟ ...نظام کلیسایی. از بالا
شروع میشود، پاپ، اسقفها، کاردینالها، کشیشها، کشیش محلی، کشیش فلان، بعد به
تدریج در دوره ما تأثیر این فرهنگ و البته تحت تأثیر زمینههای اجتماعی و
اقتدارگرایی در ایران، به سمت این سلسله مراتب طبقهای با یک نظم سلسله مراتبی و یک
نفر در رأس آن به نام آیتالله العظمی فی العالمین و السموات و الارضین و... تا
آخر، این در رأس و بعد همینطور میآید پایین سلسله مراتب، آیتالله، حجتالاسلام،
ثقةالاسلام، چی چیالاسلام (خنده تمسخر حضار) حالا در این چند سال اخیر که حوزه ما
تبدیل به مسند دولتی هم شده، مسئله حساس شده، قبلا این عناوین دولتی نبوده.»
بعد از جملات هتاکانه آغاجری و دفاع تمام قد اعضای سازمان
مجاهدین از او بود که جامعه مدرسین وارد میدان شد و اعلام کرد:«مردم شریف و مسلمان
ایران! سازمان موسوم به "مجاهدین انقلاب اسلامی" در جهت بدبین کردن نسل جوان به
اسلام و روحانیت و تفکیک دین از سیاست -که هدف دشمنان جهانی اسلام نیز هست- تلاش
میکند. سخنان موهن یکی از اعضاء مرکزیت این سازمان در همدان (توهین او به عقاید
دینی، مراجع تقلید و مردم متدین ایران) و حمایت بی دریغ آن سازمان از گفتههای او
شاهدی بر این مدعاست. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چنین سازمانی را فاقد مشروعیت
دینی میداند و متدینین را از همکاری با آنها بر حذر میدارد.»
و آن روز شاید دومین باری بود که هجمه ای
این چنین گسترده علیه جامعه مدرسین شکل می گرفت. محمد سلامتی دبیر کل سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی درباره بیانیه فوق الذکر گفت:«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
فاقد صلاحیت برای تشخیص مشروعیت و یا عدم مشروعیت دینی گروه های دیگر به خصوص گروه
های رقیب خود می باشد. ما جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را به عنوان یک گروه سیاسی در
جناح رقیب تلقی می کنیم. نه به عنوان یک مجموعه مذهبی قابل قبول.»
برخی از اعضای جبهه اصلاحات پا را از این فراتر نهادند و
از اعلام آمادگی برای پیوستن به سازمان مجاهدین سخن گفتند. عباس عبدی عضو شورای
مرکزی جبهه مشارکت گفت:«اطلاعیه جامعه مدرسین قم نتیجه ای جز گرایش دیگر نیروها به
سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نخواهد داشت و این عبرتی برای جامعه مدرسین قم
خواهد بود که متوجه باشند نیروهای اصیل انقلاب گوششان به حرف این آقایان بدهکار
نیست و اصولاً توجهی به آنها ندارند.»
گو آنکه همه افراطیون اصلاحات بسیج شده بودند تا سخنان
سخیف آغاجری را بدون نقص جلوه بدهند و معترضان را به شیوه های مختلف خاموش کنند.
آنها می کوشیدند تا مشکل آغاجری را سطحی جلوه بدهند و این گونه وانمود کنند که
انگار هیج حرف خاصی گفته نشده است. محسن آرمین: «من می دانم مشکل ایشان(آغاجری)
چیست. مشکل وی لحن و ادبیاتش است. معمولاً با همین ادبیات صحبت می کند و منظور بدی
ندارد!»
محسن آرمین بر آتش حمله به جامعه مدرسین افزود:«ما دین
خود را از آقایان نگرفته ایم تا با صدور اطلاعیه بتوانند از ما بگیرند.» و محسن
کدیور صراحتاً اعلام کرد:«این سازمان، ملی و مذهبیترین سازمان ایرانی است و بیانیه
اخیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با سازمان مجاهدین انقلاب مستبدانه بود.»
در این میان حتی مجمع روحانیون مبارز هم بیکار ننشست و به
جمع افراطیون پیوست. منتجب نیا سخنگوی مجمع روحانیون طی مصاحبه ای گفت:«عدم مشروعیت
دینی را نباید آقایان مدرسین و فضلا صادر کنند و به این حربه ها متوسل شوند. بلکه
باید اجازه بدهند تا برخورد با چنین مسائلی با استدلال و منطق صورت بگیرد. متدینین
منتظر نیستند که آقایان حکم صادر کنند یا نکنند.»
این همه گذشت و گذشت تا نوبت به صانعی و فتاوا و اقدامات
ساختارشکن او رسید. اینجا بود که اعلام نظر دوباره جامعه مدرسین در واگوییِ حقایق
با مردم به مزاق همان ها که در دفاع از آغاجری به میدان آمده بودند، خوش نیامد.
جامعه مدرسین در پاسخ به سوال جمعی از اساتید و طلاب حوزه
علمیه قم که صلاحیت صانعی را برای مرجعیت جویا شده بودند، اعلام کرده بود:«با توجه
به پرسشهای مکرّر مؤمنان، جامعه مدرسین حوزهی علمیه قم براساس تحقیقات به عمل
آمده در یک سال گذشته و پس از جلسات متعدد به این نتیجه رسیده است که ایشان فاقد
ملاکهای لازم برای تصدّی مرجعیت میباشد.»
این بار نیز سازمان مجاهدین بیانیه صادر کرد و بدون اشاره
به سابقه خلع شریعتمداری از مرجعیت نوشت:«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دبیر آن
جناب آقای یزدی بیش از هر کس دیگری می دانند که مرجعیت مقامی نیست که کسی آن را به
کسی ببخشد یا از وی سلب کند.»
در عین حال مجمع روحانیون نیز که روزی اعضایش در باب دفاع
از آغاجری سخن می گفتند، بیانیه صادر کرد که:«این مرجعیت با بیانیه یک گروه مورد
پذیرش مقلدان قرار نگرفته است که با بیانیه گروهی دیگر از اعتبار بیفتد!»
در واقع موضوع صانعی بهانه ای شد تا آنان که در دفاع از
آغاجری برآمده بودند، بار دیگر جامعه مدرسین را هدف بگیرند. جامعه مدرسین از سوی
امام نقش بایسته خود را یافته بود و در زمان امام نیز به واسطه همین نقش آفرینی
مورد تجلیل قرار گرفته بود؛ اما کسانی که راهشان کم کم از راه امام و مکتب امام جدا
شد و در تجلیل از آغاجری برآمدند، اعلام یک واقعیت در مورد صانعی را هم بهانه کردند
تا این مجموعه را هدف تخریب ها و هجمه هایشان قرار دهند.
http://mehrabeandishe.blogfa.com/
