مصاحبه خواندنی با دانشجویی که با هزینه صفار به جنوب کرمان سفر کرد
صفار گفت 90 درصد؛ من میگویم 100? آنها به احمدینژاد رای دادهاند
در ابتدای سال تحصیلی جدید صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی که این روزها به پای ثابت سخنرانی های دانشجویی سراسر کشور تبدیل شده است در سخنرانی جنجالی خود در دانشگاه تهران خطاب به دانشجویانی که موضوع تقلب در انتخابات را مطرح کردند اعلام کرد، حاضر است با هزینه خود افرادی را به جنوب کرمان بفرستد تا این افراد از نزدیک مشاهده کنند که رای احمدی نژاد در مناطق محرومی از این دست بیش از 90 درصد آرا است.
اما این سخن صفار در حد یک وعده باقی نماند، چنانکه چند هفته بعد سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران که در این جلسه سخنرانی حضور داشتند، با پیگیری های فراوانشان موفق شدند عازم سفری به مناطق محروم جنوب کرمان آنهم به هزینه صفار هرندی شوند.
به گزارش رجانیوز، "سالاری" یکی از سه دانشجوی حاضر در این سفر، در مصاحبه ای که با نشریه دانشجویی " سپیدار" داشته است، از محرومیت این منطقه و اقدامات دولت احمدی نژاد در منطقه قلعه گنج کرمان سخن گفته است. او که می گوید به کروبی رای داده و با احمدی نژاد" مشکل اساسی " دارد، در مورد عقیده سیاسی مردم آن دیار نقل می کند: " در مورد احمدینژاد که از مردم پرسیدم حرفهای جالبی میزدند، این عین حرف یکی از آنهاست که گفت: حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم."
این مصاحبه شاید از آن جهت اهمیت داشته باشد که بیش از هر چیز، از بی عدالتی خیره کننده رسانه ای در جامعه امروز ایران پرده بر می دارد. بی عدالتی که در آن در کنار هزاران رسانه ای که بصورت یکنواخت و در قالب های مختلف مشغول بیان سخن اقلیتی از جامعه ایرانی هستند، حتی یک رسانه نیز نتوانسته است حرف مردم "قلعه گنج" را به گوش سایر مردم ایران برساند.
سوال: مزاحم شما شدیم برای آن سفری که از طریق آقای صفارهرندی به کرمان رفتید، لطفا در ابتدا خودتان را کامل معرفی کنید.
جواب: من حسن سالاری، ورودی سال 84 رشته تاریخ، الان هم در خدمت شما هستم.
س: لطف دارید، شما خودتان در برنامهی «تبارشناسی احزاب حاضر در انتخابات» از سلسله نشستهای «سوءتفاهم بزرگ» که بسیج دانشجویی پردیس دانشکدههای فنی برگزار کرد، حضور داشتید؟
ج: من چند روز قبل از برنامه، اطلاعیهای که آقای صفار هرندی قرار است به دانشگاه بیاید را دیدم. به خاطر مشکلاتی که داشتم به آخر برنامه رسیدم. سالن چمران کاملا پر بود. به زور خودم را وارد سالن کردم. آمدم وسط سالن. آخرهای برنامه بود که آقای صفار در مقابل شعارها گفتند که هر کسی که میخواهد پیشرفتهای ایران در دولت نهم را ببیند و شبههی آرای احمدینژاد برایش برطرف شود، حاضرم به هزینهی خودم او را به جنوب کرمان ببرم. بعد از جلسه، امین فرجاللهی را دیدم و به ایشان گفتم که میخواهم به کرمان بروم. ایشان نیز پیگیر کار شد.
س: یعنی از بعد از جلسه تصمیم گرفتید که شما بازدیدکننده کرمان باشید!؟
ج: {میخندد} دقیقا همان وقت که آقای صفار این حرف را زد، من تصمیم گرفتم. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، خواستم به اصطلاح مچگیری بکنم. چون اصلا اهل این جور کارها هستم! بعد به امین گفتم که به عنوان دانشجوی مستقل میخواهم این دیدار را انجام دهم.
س: چرا مستقل؟
ج: ما که طرفدار احمدینژاد نبودیم، من خودم طرفدار میرحسین هم نبودم، طرفدار کروبی بودم. اما گفتم بهتر است که به عنوان دانشجوی مستقل بروم که بعد از آن مشکلی پیش نیاید.
س: چه مشکلی؟
ج:تا نتیجه این بازدید خدای نکرده به ضرر هیچ جریانی، چه این طرف و چه آن طرف تمام نشود.
س: چقدر طول کشید که راهی کرمان بشوید؟
ج:در ابتدا فرجاللهی به من گفت که شما قرار است یکشنبه به این سفر بروید. یعنی اواسط هفته که برنامه برگزار شده بود، یکشنبهی هفته بعدش عازم بشوم. یکشنبه منتظر بودم که به من خبر بدهند ولی خبری نشد. دوباره به فرجاللهی زنگ زدم.
س: با این آقای فرج اللهی از کجا آشنا شدید؟
ج: دقیقا از همان جلسه! حتی بعضی وقتها هم بینمان جر و بحث بالا میگرفت. ایشان که حقیقتا بچه خوبی است اما من صدایم را بلند کردم و گفتم که این حرف را صفار زده و شما باید دنبال کنی، حقیقتا هم دنبال بود. سفر افتاد به یکشنبه بعدی. قرار بود سه روزه باشد ولی وقتی رفتم بلیطها را بگیرم، گفتند که یک روزه است.
س: قبل از سفر به جنوب کرمان چه تصوری از آن داشتید؟
ج: مثل تمام مناطق محروم، من خودم بچه شهرستان هستم.
س: کدام شهرستان؟
ج: سبزوار. مناطق محروم یک معنی کلی دارد یعنی اینکه آنجا برق نیست، آب نیست، خانهها فلان است. راه خاکی است. وسایل نقلیه... با این دید رفتم.
س: با چه کسانی همسفر بودید؟
ج: با میلاد چگینی رشته باستان شناسی ورودی 84 و ایلتای سید رشته گرافیک ورودی 86.
س: از دوستانتان بودند یا تا قبل از سفر نمیشناختیدشان؟
ج: میلاد را تقریبا میشناختم. هفته اول که قرار بود برویم و نشد من بحث همراه و همسفر را پیش کشیدم. گفتند که میتوانی 2 نفر همسفر را هم با خودت بیاوری. بعد من میلاد چگینی را معرفی کردم. با ایلتای سید یک آشنایی دوری داشتم.
س: با هواپیما رفتید یا قطار؟
ج: من همان اول که به تعویق افتاد با پسر آقای صفار هرندی تلفنی صحبت کردم و بعدش اتفاقا حضوری هم دیدمش و گفتم که ما حاضریم حتی با ماشین هم برویم.پیله کرده بودم، گفتم باید حتما من این سفر را بروم. برای خودم جالب بود. گفتم اگر برای هواپیما مشکلی دارید ما حاضریم با ماشین هم برویم. پسر آقای صفار گفت کسی که قرار بوده در کرمان پیگیر کارهایتان باشد، به تعویق انداخته. آخر هم با هواپیما عازم شدیم.
س: کی به کرمان رسیدید؟ چه کار کردید؟
ج: ما یکشنبه حدود ساعت 8 از تهران حرکت داشتیم. حدود ساعت 9:30 رسیدیم به کرمان. به ما از تهران گفته بودند که آقای نخعی نامی در کرمان به فرودگاه میآید. در فرودگاه منتظر ایشان بودیم. 4 نفر از اداره فرهنگ و ارشاد کرمان به استقبال ما آمدند. حاجآقای علیزاده نامی بود که فکر کنم از معاونین ارشاد کرمان بود. همان جلوی فرودگاه صحبت کوتاهی کردیم و به ما گفتند که مقصد اصلی شما جیرفت است. ما فقط اینجا آمدهایم برای استقبال از شما. ما واقعاً تعجب کردیم.
س: از چه موضوعی؟
ج: از اینکه 4 نفر به استقبال ما آمدهاند! من برگردم به عقب. وقتی به ما گفتند که نخعی نامی در فرودگاه به دنبال شما میآید، فکر میکردم که یک سرهنگ سپاه به دنبال ما میآید! بعضی از بچهها میگفتند که در کرمان احتمال دارد بخواهند شما را اذیت کنند (چون خیلی پیله کرده بودم!) گفتم اگر بحث اذیت هم باشد چون ما به جامعه دانشگاهی ارتباط داریم، میتوانیم از حق خودمان به نحو احسن دفاع کنیم. بحث همراهها را هم به همینخاطر وسط کشیدم، بعضی وقتها آدم میترسد دیگر. من با این دید رفتم به کرمان. به همینخاطر در مورد نخعی هم اینطور فکر میکردم. بعداً متوجه شدم که نخعی رانندهی ارشاد است و کارمندی ساده!
پسر آقای صفار قبل از سفر به ما گفت که قرار است به گنجقلعه بروید. در مورد گنجقلعه تحقیق کردم. این منطقه قبلاً منطقه اشرار بوده و به قول کرمانیها خیلی «خوف» و خیلی هم محروم. خیلی هم دوستداشتم که این منطقه را ببینم. به بچهها نگقته بودم که به چنین منطقهای میخواهیم برویم. به فرودگاه که رسیدیم، گفتم که کارتان زار است! به جایی میخواهیم برویم گنج قلعه نام که یک چنین خصوصیاتی دارد.
بعد سوار ماشین آقای نخغی شدیم و به سمت جیرفت با بالاترین سرعت ممکن حرکت کردیم! {میخندد} نزدیک ساعت 12 رسیدیم. مستقیم رفتیم به اداره فرهنگ و ارشاد جیرفت. آنجا دیدیم که بله! ما چند نفر را معطل خودمان کردهایم! {میخندد} بخشدار مرکزی آقای بلندنظر، آقای حسینی رئیس ارشاد جیرفت، یک روحانی دیگر که فامیلش را نمیدانم و آقای سالخورده که احتمالا از دوستان آقای صفار بود. آنها نمیدانستند که سفر ما یک روزه است. گفتیم که ما ساعت 9 شب بلیط برگشت داریم. به همینخاطر فرصت نکردیم به گنجقلعه برویم. خیلی دوست داشتم که به آنجا بروم. من به تعریف شنیدم که گنجقلعه عوض شده ولی به دید نه.
از آنجا با آقای بلندنظر رفتیم تا تغییراتی که در جیرفت اتفاق افتاده را ببینیم. جادهی جیرفت به کرمان دو بانده شده بود. شما میخواهید سوالتان را مطرح کنید.
س: سوال بعدی من در مورد اقداماتی است که آنجا دیدید و یا از مردم شنیدید که انجام شده.
ج:آقای احمدینژاد در جنوب کرمان طرحی به نام «طرح راهبردی رئیسجمهور» درست کرده است. جنوب کرمان شامل شهرهایی مثل گنجقلعه و منوجان و انورآباد و یک شهر دیگر هست. اینها تا دو سال پیش دهستان بودهاند و شهرستان هم نبودند. مسئول این طرح راهبردی هم آقای داوودی معاون اول رئیسجمهور است. این طرح راهبردی رئیسجمهور، در نوع خودش فوقالعاده بوده است. یک کسی مثل احمدینژاد به آنجا میرود و میگویند که تمام آن مناطق را با هلیکوپتر رفته است. درست یا غلط آمار را نمیدانم اما شنیدم که در کل جنوب کرمان 45 هزار کپرنشین وجود داشته است. در بخش جنوبی انورآباد 8 هزار کپرنشین بود که بخشدارش آقای امیری نامی بود. کپر رو هم که شما دیده اید یا فقط تعریفش را شنیده اید؟!
س: تعریفش را شنیدهام. لطفا در مورد کپر هم توضیح بدید.
ج: خانه سرخپوستی را دیدید یا نه؟ خانه سرخپوستی به شکل چادری است و با نی ساخته میشود ولی کپر به شکل گنبدی است. این عین واقعیت است. یک پشتهی نی که به صورت گنبدی میشود و زیرش را هم کمی میکنند تا شبیه کومه بشود. کپر یعنی این 45 هزار کپرنشین بعد از 30 سال از انقلابی که این همه ادعا داشته. فارغ از هر دید سیاسی این بحث را میکنم. 45 هزار کپرنشین فقط در آن منطقه داشتیم! کپر از لحاظ تاریخی متعلق به 5000 سال پیش است! این مایه ننگ است. حالا در چه منطقهای؟ منطقهایی که جلگه است و بکر برای کشاورزی. اکثر میوههایی که به تهران میآید متعلق به جیرفت است. در طول این 30 سال این منطقه پیشرفت نکرده، به چه خاطر؟ چون اصلا هیچ کس به آنجا نرفته. یکی از دلایلی که آنها عاشق آقای احمدینژاد هستند این است که آنها فقط یک نفر را میشناسند. اینها کسی مثل احمدینژاد را دیدهاند که یک دفعه آمده پول وحشتناکی را وارد این مناطق کرده. طرح راهبردی رئیسجمهور یعنی اینکه وزارت مسکن آنجا شعبه داشته، مستقیم مدیرکل فلان آنجا شعبه داشته و اصلا از کرمان دستور نمیگرفتند. شخص پیگیرکننده آقای داوودی بوده است.
س: در این طرح راهبردی چه اقدامات علمیاتی انجام شده؟
راهسازیهایشان فوقالعاده بوده، روستایی که تا قبل از این راه نداشته، یکدفعه آسفالت شده. در بخش جنوبی و مرکزی انورآباد در کنار یک خانهی 100 متری که برایشان ساخته شده، کپری که قبلا در آن زندگی میکردند هم دیده میشود. اصلا مشخص است که مثل قارچ از زمین درآمدهاند! یک جایی رفتیم که آقای امیری میگفت اینجا به دستور خود آقای احمدینژاد ساخته شده است. انصاف حکم میکند که انسان اینها را بگوید. حدود 100-150 خانوار که واقعا مستضعف بودند را جمع کردهاند و در دل خاک برای آنها خانهسازی کردهاند، چیزی حدود 1 میلیارد. خانههایی که فوری ساخته میشوند. به جز بحث خانهسازی به این مناطق برق رفته، لولهکشی آب اصلی رفته. این جای تقدیر دارد.
س: با مردمشان هم صحبت کردید؟
در مورد احمدینژاد که از مردم پرسیدم حرفهای جالبی میزدند، این عین حرف یکی از آنهاست که گفت: حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم.
س: این را خودتان شنیدید؟!
ج: بله. یا یکی دیگر گفت که احمدینژاد سرور است و ... . گفتم برای چی؟ گفت که من قبلا اینجا ول بودم! هیچکس به اینجا نمیآمد. من نه آب داشتم و نه برق. برای من کسی مهم است که بیاید برای من خانه بسازد. این آقا شاید لباس نداشته باشد، شکمش گرسنه باشد ولی با این دید احمدینژاد را انتخاب میکند. با خودش فکر میکند که من الان در بر و بیابان هستم، چه کسی برای من آسفالت کشید. اگر هر کسی غیر از احمدینژاد هم بود، برایش فرقی نمیکرد. آقای X هم بود عاشق او میشدند. حتی اگر احمدینژاد را نمیشناختند، عاشق آقای داوودی میشدند. البته این را هم بگویم که یکسری از خانهها هنوز کامل آماده نشده بود. آنجا هم کمیته امداد فعال بود (چون اکثرا عضو کمیته هستند) و هم وزارت مسکن. خانههایی که کمیته امداد میساخت، کاملا رایگان بود و خانههایی که وزارت مسکن میساخت با وام کمبهره و با بازپرداخت طولانی مدت (حدود 10 یا 12 سال) اینها با سرعت انجام شده بود.
س: در مورد بحثهایی که در تهران هست و شلوغیهای بعد از انتخابات چیزی میدانستند، اصلا برایشان اهمیت داشت؟
ج: حرفهایی که مطرح است، توسط افراد مختلف که آنجا بودند و یا مسئولیت داشتند به مردم منتقل میشده. آنجا اینگونه شایعه کردهاند که در تهران مطرح است که رای شما کم اهمیتتر از آرای تهران است. شاید اگر ما آنجا حرفی از میرحسین میزدیم و یا توهینی به احمدینژاد میکردیم، مطمئنا زنده بر نمیگشتیم {میخندد} چرا؟ چون آنجا هیچ چیزی نداشته است و به اسم آقای احمدینژاد این کارها انجام شده. آنها اکثر مسوولان مملکت را نمیشناسند.
در آنجا شنیدم که در دهه هفتاد شرکتی که سدی برای مناطق محروم جیرفت ساخته است، متعلق به یکی از مسئولان مشهور کرمان بوده و زمینهای اطراف سد را به قیمت پایینی تصاحب کرده و شکایتهای مردم هم به جایی نرسیده.
احمدینژاد یک حداقلهایی را در آن منطقه که وجود نداشته برایشان ایجاد کرده. رئیسجمهور با این دید که از اول انقلاب به جمعیت شهرنشین توجه شده از حالا به بعد من میخواهم به مناطق محروم توجه کنم، این کار را انجام داده است.
در این بازهای که کارهای عمرانی آنجا بیشتر شده، قیمتها هم بیشتر شده. قیمت آهن یکباره آنجا سه برابر شد. میگویند که ما جلویش را گرفتهایم و پایین آمده اما نتوانستهاند. من دیدم و شنیدم که قیمت ماشین آجر سه برابر شد. به تصور من، نظر آقای احمدینژاد دشمنی با اقلیت سرمایهدار است. این معنای عدالت نیست. این درست که بعد از 30 سال از انقلاب کسی نیت کرده به این مناطق توجه کند، این نیت واقعا جای تقدیر دارد. آن آقایی که میگوید حاضرم دست احمدینژاد را ببوسم و پسرم را برایش قربانی میکنم میگوید که این مدت هیچکس من را «آدم» حساب نکرده بود. این از دید اجتماعی و کلی است.
چرا بعد از این همه وقت کسی به این مناطق توجه نکرده و کسی مثل احمدینژاد پیدا شده و پول نفت 150 دلار را در آن مناطق ریخته و به نظر عدهای رای آنها را خریده!
س: منظورتان از اینکه رای را خریده چیست؟
ج:این موضوع را اینها میگویند. گفتند که سیاست صدقهای! اگر درآمد کشور بین همه بهطور مساوی تقسیم میشد، بله سیاست گداپروری بود ولی اینکه آقایی که بعد از 30 سال اصلا بهش نرسیدهاند، برایش کار شود، سیاست صدقهای نیست. او حق دارد به کسی رای دهد که برایش خانه ساخته، آسفالت آورده و ... . اصلا هم برایش مهم نیست که قیمت آهن و آجر سه برابر شود. برایش این فرع قضیه است. دوست دارم این چاپ بشود. کاری که آقای احمدینژاد کرد که اول کیف پخش کرد و اگر اشتباه نکنم 100 هزار تومان به دانشجویان دختر دانشگاه تهران داد، این به نظر من اقتصاد صدقهای است ولی اگر عین همینکار در جنوب کرمان بشود، جای تقدیر دارد. چون که 30 سال برایشان هیچکاری نشده. حالا برگردی و بگویی که فلانی نمیفهمد. بندهی خدا، توی مناطق محروم کسانی هستند که اصلا آسفالت ندیدهاند. در یوسفآباد برایشان خانه ساخته، بلوار کشیده و ... اینکارها باید قبلا انجام میشد، حالا که شما قبلا انجام ندادید. باید پی اینکه کسی پیدا شده و اینکارها را انجام داده، به تن خودتان بمالید. متأسفانه این برنامههای پیشرفت و توسعه و ... اگر قبلا طبق روالشان انجام میشد، امروز مردم جنوب کرمان به کسی مثل احمدینژاد اعتماد نمیکردند و رأی نمیدادند.
س: آقای صفارهرندی در آن سخنرانی گفتند که در آن مناطق 90? مردم به احمدینژاد رأی دادهاند. این را شما تأیید میکنید و چنین چیزی را دیدید؟
ج: 90? که قطعا رأی دادهاند. در آن مناطقی که من رفتم مطمئنم 100? افراد به احمدینژاد رأی داده بودند. اینها شخص احمدینژاد را میشناسند.
آنجا برای من سؤال بود که میشود کسی خانه داشته باشد و برایش شغل مهیا نشده باشد؟ این را من که در تهران زندگی میکنم، میگویم ولی آن آقا که در آنجا زندگی می کند، برایش اهمیت ندارد، به احمدینژاد رأی میدهد. آنها به کاری که برایشان شده توحه میکنند و برایشان معیار همین است.
س: در مورد شغلهایشان هم توضیح میدهید؟
ج: من چیزی به چشم ندیدم ولی میگفتند که وام خوداشتغالی به مردم پرداخت میشود، زمینها قرار است صاف و آماده شود ولی خبری از کارخانه نبود.
س: شغلشان چه بود؟
ج:اکثرا دامدار و کشاورز بودند ولی در آن مناطق مشکل قاچاق سوخت و ... هم وجود دارد. اگر نیازهای اولیه برطرف شود کسی دنبال قاچاق و ... نمیرود.
س: انتظار اینکه یک کارخانه در هر منطقهای احداث شود و 4 ساله هم بهرهبرداری برسد، صحیح است؟
ج: به ما جایی که برایشان کلنگ کارخانه زده شده باشد هم نشان ندادند. در آنجا خوابگاهی عظیم را به ما نشان دادند و گفتند که این خوابگاه 4 ماهه احداث شده.
س: خوابگاه برای چه افرادی؟
ج: خوابگاه برای دانشآموزان دبیرستان، در این مناطق محروم ایاب و ذهاب مشکل است. شرایط تحصیل سخت است ولی بچهها با استعدادند. به همینخاطر دانشآموزانی که از راههای دور به این دبیرستان میآیند، دیگر نیازی نیست که مشکل ایاب و ذهاب را تحمل کنند. این خوابگاه 4 ماهه ساخته شده ولی شاید تا 40 سال منافعش به مردم برسد. این نکته مهمی است.
در مورد پولی که به دانشجویان دانشگاه تهران داده شد اگر برای ساخت یا ترمیم خوابگاهها به کار میرفت مطمئنا بهتر بود. مثلا سقف ساختمان بدنسازی کوی که کمی نشت کرد، اگر کسی بود و جانش را از دست میداد چه میشد؟ خود دانشجو نباید اجازه میداد این پول به او پرداخت شود.
س: نظر سایر همسفرانتان چه بود؟
ج: آنها نظراتشان این بود که اینکارهای انجام شده در آنجا فریب مردم، سیاست صدقهای و خرید رأی بوده ولی اینطور نیست من با آنها صحبت میکردم میگفتم که اینطور نیست این اقدامات وظیفهی دولت است و خرید رأی هم نبوده است.
س: اگر 20 سال گذشته این کارها انجام میشد دیگر نیاز نبود که آقای احمدینژاد اینکارها را انجام دهد و شائبهی خرید رای ایجاد شود.
ج: دقیقا همینطور است. اگر در این 20 سال اینکارها انجام میشد، دیگر کسی آنجا به احمدینژاد اعتماد نمیکرد. ببینید آن مناطق چه وضعی داشته که نیاز به طرح راهبردی رئیسجمهور داشته است. اگر اینکارها با مدیریت بهتری انجام میشد، خیلی بهتر بود.
س: منظورتان چه ضعفهای مدیریتی است؟
ج: همین تورمی که گفتم. یکدفعه پول عظیمی را وارد منطقه کرده. این یک اصل اقتصادی است که وامهایی که به مردم داده شده در حالی که قبلا مردم به نان شب محتاج بودند، موجب تورم میشود. این امکان هست که برای مردم در بازپرداخت این وامها مشکل ایجاد بشود. باید حدودا ماهی 60 هزار تومان بازپرداخت داشته باشند که اگر برایشان شغل مناسب و با درآمد مکفی ایجاد نشود. مشکل درست میشود. باید فکر آینده را هم کرد. ان شاءالله مشکلی پیش نیاید. باید طرح کامل بشود. خود این کار که احمدینژاد کرده قابل تقدیر است ولی ایکاش زیربناییتر بود. نیازها خوراک، پوشاک و مسکن است. البته که اقدامت زیربنایی زیاد دیده نمیشود.
س: توی سفرتان از چه چیزی بیشتر از هم تعجب کردید؟
ج: از اینکه در کشور هنوز خانههای کپری وجود دارد. کپرها در کنار خانههایی که دولت برایشان ساخته هنوز وجود دارد. تهرانیها شاید به اینکارها به دید اقدامات نمایشی نگاه کنند و یا اصلا بعضیها فراموش کنند که چرا به این مناطق رسیدگی نکردهاند ولی اگر پس زمینهی این اقدامات را نگاه کنند، کار احمدینژاد کاملا قابل تقدیر است. مرز بین کارهای نمایشی برای انتخابات و کارهای عمرانی هم کاملا به هم نزدیک است.
س: احمدینژاد یک حرف جالبی میزند، میگوید که ما همیشه یا قبل از انتخابات هستیم یا بعد از انتخابات (با توجه به انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و شورای شهر) اگر کاری قبل از انتخابات باشد میگویند که برای انتخابات بوده و اگر بعد از انتخابات باشد میگویند که برای به جامهی عمل درآوردن شعارهای انتخابات است.
ج: به واقع من نمیتوانم بگویم که کار عمرانی آنجا شده و نمیتوانم هم بگویم که آنجا کار نمایشی شده. نمیتوانم بگویم که آرای آنجا را خریده. در مورد پخش پول نقدی هم بگویم که در آنجا گفتند که در دور دوم سفرهای استانی آقای بشارتی نامی بوده که به هر خانواده ی عضو کمیته امداد یا غیر آن 400 یا 500 هزار تومان پول پخش میکرده. این عمل با عقل جور در نمیآید. باید ماهیگیری آموزش داد.
س: البته عقل حکم میکند که اگر کسی دارد میمیرد ابتدا به او ماهی بدهید تا نمیرد و بعدش هم به او ماهیگیری آموزش دهید.
ج: بله، این هم هست ولی من نظر شما را قبول ندارم. عقل حکم میکند که اگر به کسی پول دادی، ماه بعد هم منتظر پول است.
س: این در حالی است که بگویی ماه بعد هم خواهم آمد! ولی شاید این پول را برای سرمایه گذاری در کار کشاورزی یا دامداری خود در نظر بگیرد.
ج: این کارها را به نظر من افراطی بوده، انشاالله مشکلی ایجاد نشود. این پول متعلق به بیت المال بوده یعنی تهرانی، مشهدی و مناطق محروم برابر است. من کاری ندارم دولتهای قبل در این مورد چه کار کرده اند.
س: البته تهرانی این 400 هزار تومان را به شکلهای دیگر دریافت می کنند، مثلاً یارانه های بیشتر در موضوعات مختلف ، کارهای عمرانی و ...درست است که آنها مشکل دارند ولی این بازی کردن با غرور آنهاست. شاید با این کار هم مخالف باشند ولی می گویند :" آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج." تو نباید این پول را بدهی. تو بیا برایش آنجا شغل خوب درست کن تا 400 هزار تومان نه 200هزار تومان درآمد کسب کند.
س: حالا خوش گذشت به شما؟ و در آخر حرفهای پایانی خودتان...
ج: من از لحاظ عقیدتی خودم، کلا با احمدینژاد مشکل دارم. همین الان هم مشکل دارم. خیلیها هم هستند با خاتمی یا میرحسین مشکل دارند. این آقای صفارهرندی را هم نمیشناختم ولی همین که همچین مردی به دانشگاه میآید، حرفی میزند و دانشجویی مثل من پیله میکند و به قولش عمل میکند، همین کافی است. باید از آقای صفار تشکر کرد که پای حرفش ایستاد. از امین فرجاللهی هم تشکر میکنم و از شما هم.
س: ما هم از شما متشکریم که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید.
نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 88/9/11 و ساعت 8:56 عصر |
نظرات دیگران()