سرویس دانشگاه برنا/مهشید جمالی
*از نهاد رهبری دانشگاه تماس گرفتند و قرار شد برای گرفتن بلیت به دفتر نهاد برویم.
*ساعت حرکت 6 بعد ازظهر بود و ما ساعت 5 خودمان را به سالن توشه راه آهن رساندیم . وارد سالن که شدیم با اسفند از ما استقبال کردند.
*چادرهای سفید خوشرنگ که در گوشه ای از سالن چیده شده بود ،به همراه شاخه ای گل و تغدیه به تمامی زوج های دانشجو اهدا می شد.
*چند قدم آن طرف تر با گرفتن عکس یادگاری از عروس و دامادها، آن ها را به سمت سالن برگزاری مراسم راهنمایی می کردند.
شاید،بزرگترین ماشین عروس دنیا
*ماشین عروس منتظر عروس و دامادها بود.قطاری که سرتا سر آن را با گل هایرز، داوودی و گلایل تزئین کرده بودند و عروس و دامادها کنار ماشین عروس عکس های یادگاری می گرفتند.
*بعد هم همه در سالن جمع شدند، عروس خانمها چادرهای رنگی خود را سر کردند و برنامه سرود و تواشیح خوانی اجرا شد.
*به دلیل مشکلاتی که سال های قبل به وجود آمده بود، زوج های دانشجو مجبور بودند مسیر سفر را جدا از یکدیگر باشند؛ واگن 1 تا 6 خانم ها و واگن 8 تا 14 هم آقایان.
*قبل از سوار شدن همه عروس و دامادها به خاطر این چند ساعت جدایی بسیار ناراحت بودند و آن چنان با هم خداحافظی می کردند که انگار قرار است سال ها از هم جدا باشند.
خدا رو شکر،آنتن رفت!
*قطار که راه افتاد همه مشغول صحبت کردن با تلفن همراه بودند.کجایی؟ نشستی؟ جات خوبه؟ خوراکی همراهت هست که بخوری؟ اگه کارم داشتی حتما اس ام اس بزن؟ خلاصه پس از این که همه از تب و تاب جدایی سفر افتادند و به قدر کافی حرف ها و اس ام اس های عشقولانه رد و بدل شد،خدا رو شکر آنتن ها قطع شد و همسران گرامی گوشی هایشان را کنار گذاشتند و مجبور شدند با هم کوپهایهای خود همصحبت شوند!
دوستیهای متقارن خانوادگی!
*نکته جالب دوستی هایی بود که در کوپه ها شکل می گرفت. دوستی هایی از نوع دوستی های خانوادگی، چهار عروس که با هم در یک کوپه بودند با هم آشنا می شدند و در طرف دیگر شوهران این عروس خانم ها با هم در کوپه ای دیگر مشغول صحبت و آشنایی بودند.
*دخترها از خودشان می گفتند، از زمان عقد، زمان عروسی، تدارکات عروسی و تهیه جهیزیه و خلق و خوی و شغل همسرانشان و خلاصه از هر دری سخنی.
نماز، این بار هم سبب خیر شد
*زمان اقامه نماز مغرب و عشا فرا رسید. این نماز اما یک خیر دیگر هم برای همه داشت و آن این که همسران دورافتاده از هم! به هم رسیدند و همه دست در دست هم برای اقامه نماز راهی مسجد بین راه شدند. همه با آرامش و طمانینه خاصی نمار می خواندند. نمازی از سر عشق و اخلاص به معبود یکتا، بعد آقایان همسران خود را تا سوار شدن در کوپه راهنمایی می کردند.
*وقت شام خوردن که شد، زوج هایی که زرنگ تر بودند از قبل قرار گذاشته بودند، برای صرف شام همدیگر را در رستوران قطار ببینند. بعضی ها هم که فکرشان به این جاها نرسیده بود وقتی با ازدحام جمعیت در رستوران قطار رو به رو شدند فهمیدند که چه رو دستی خوردند! جای سوزن انداختن نبود و زوج های جوان فارغ از توجه دیگران با نگاه های محبت آمیز به هم، گل می گفتند و گل می شنیدند.
*بعد از شام هم راهروهای قطار پر بود از زوج هایی که در گوشه ای مشغول نظاره بیرون قطار و یا صحبت و درددل بودند. بعد هم همه با شب به خیر گویی قرارهای تلفنیشان را هماهنگ کردند و به کوپه های خود رفتند.
قرار قبلی این بود؛ هر کس برای دیگری دعا کند
*نماز صبح هم اقامه شد. اما این بار دیگه انگار همه قلبشان سوی یک نفر بود، با نزدیک شدن به شهر مشهد همه در انتظار دیدن گنبد طلایی آقا امام رضا بودند، با دیدن گنبد امام رضا اشک از چشمان همه سرازیر شد و طبق قرار قبلی همه برای خوشبختی و عاقبت به خیری دیگری دعا می کردند.
*قطار به مشهد رسید. هر کس در ایستگاه دنبال همسر خودش می گشت. پس از جا به جایی بارها و استقرار در سالن انتظار، زوج ها راهی هتل های مورد نظر شدند.
*با رسیدن به محل هتل، آقایان با غروری خاص خانم ها را در مکانی استقرار داده و برای دریافت اتاق اقدام میکردند و هر کس هم زودتر کارش انجام میشد چمدانش را برمیداشت و با همسرش جوری از جلوی بقیه زوج ها رد میشد که انگار قله قاف را فتح کرده است.
*قرار شد پس از استراحت و صرف ناهار در رستوران هتل، همگی برای برپایی مراسم عازم حرم رضوی شوند.
لقمههایی بود، که ردو بدل میشد
*ناهارخوری هم صحنه های جالبی داشت، لقمه هایی بود که در دستان عروس و دامادها رد و بدل می شد، انگار شیرین ترین و لذیذترین غذایی بود که می خوردند.
*پس از ناهار همه عروسها با پوشیدن لباس های نو و زیبا دست در دست آقایان عازم حرم شدند.
*در مقابل حرم همه چادرهای رنگی خود را سر کردند و همه یک صدا با هم اذن دخول خواندند، خطوط دعا مقابل چشمانی که از اشک پر و خالی میشد، میآمد و میرفت. انگار زوجها باور نمی کردند برای اولین بار به همراه شریک زندگی خود مهمان حریم مقدس امام رضا(ع) شده اند. در حین خواندن اذن دخول همه زیر لب برای یکدیگر دعا می کردند و از امام رضا می خواستند با نگاه خود به زندگی هابشان خیر و برکت ببخشد.
*محوطه صحن جمهوری اسلامی پر بود از زوج های عاشقی که در مقابل گنبد عکس می گرفتند. بعد از مدتی همه در یکی از رواق ها جمع شدند. پس از تلاوت قرآن و مراسم تواشیح و سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین "راشد یزدی"، "فرهاد رهبر" رییس دانشگاه تهران متن پیام رهبر معظم انقلاب خطاب به زوج های دانشجو را قرائت کردند:
تبریک آقا و آرزوی خوشبختی که عجیب بر دلمان نشست
*"بسم الله الرحمن الرحیم
همسری شما جوانان عزیز را که پیوند دل ها و جسم ها و سرنوشت هاست صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک می گویم.
توصیه می کنم به همسران خود مهر بورزید، به آنان وفادار باشید و خویشتن را در سرنوشت یکدیگر شریک بدانید.
از گره افتادن در رشته زندگی مشترک برحذر باشید و گره های کوچک و بی اهمیت را نادیده بگیرید .
خداوند به شما خوشبختی، شادکامیو اعتلای روحی اعطا نماید و کانون زندگیتان را با فرزندانی تندرست و صالح گرمی و روشنی بخشد.
سید علی خامنه ای "
*در نهایت هم زوج های جوان با قرائت پیمان نامه ای به زندگی مشترک و همسر خود ابراز تعهد و وفاداری کردند.
*پس از این مراسم به هر زوج یک جلد قرآن، و چندین کتاب آموزشی از سوی آستان قدس رضوی اهدا شد. نبات و پارچه های سبز رنگ متبرک از دیگر هدایایی بودند که از سوی آستان قدس رضوی به زوج های جوان اهدا شد.
*بعد هم همه با شورفراوان به زیارت امام غریب رفتند.
*پس از بازگشت از حرم هم صرف وعده شام بود که به حق غذاهای آشپزخانه حضرتی هم از نظر کیفی و هم کمی واقعا عالی بودند.
آموزش زندگی در کلاسهای 3 ساعته
*در روزهای بعد برگزاری کلاس های آموزشی روانشناسی، زن و مرد و آموزش زناشویی با حضور متخصصان و روانشناسان مجرب از برنامه های این سفر بود که البته این موضوعات مهم و اساسی را نمی شد در یک جلسه ای 3 ساعته به کلی برای جوانان بازگو کرد.
*پس از شرکت دانشجویان در جلسات و کلاس آموزشی اردویی هم به مقصد طوس فراهم شد تا این سفر همه جوره کامل شود.
*بخش جذاب دیگر خرید سوغات و وسایل لازم بود که فکر همه را به خود مشغول کرده بود. تعدادی به فکر خرید سوغات برای خانواده خود و همسرشان بودند عده ای هم با دیدن وسایل جذاب و زینتی به فکر خرید جهیزیه می افتادند.
*بالاخره در روز بازگشت همه علاوه بر ساک وچمدان کیسه هایی پر از سوغات و وسایل جهیزیه بر دوش می کشیدند که طی کردن مسافت ایستگاه قطار تا واگن را برای همه سخت کرده بود.
http://www.bornanews.com/Nsite/FullStory/?Id=319061