حسین - خبر روز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردبارى پرده‏اى است پوشان ، و خرد شمشیرى است برّان ، پس نقصانهاى خلقت را با بردبارى‏ات بپوشان ، و با خرد خویش هوایت را بمیران . [نهج البلاغه]
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

«کمری»سواری کواکبیان و ناراحتی طرفداران

 

مناظره محمدحسین صفارهرندی ‌و مصطفی کواکبیان حاشیه‌هایی به همراه داشت.

 مناظره محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی و مصطفی کواکبیان مدیرمسئول روزنامه مردم‌سالاری و نماینده عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی که عصر روز گذشته در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) قزوین برگزار شد، با حاشیه‌هایی همراه بود.

مجیر صادقی عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) قزوین در گفت‌وگو با حوزه  فارس برخی از این حاشیه‌ها را تشریح کرد.

به گفته صادقی، در قسمتی از این مراسم، آقای کواکبیان سخنان خود را با تنالیته بسیار بالا ایراد می‌کرد که همین امر موجب شد آقای صفارهرندی پس از پایان این بخش از سخنان کواکبیان اعلام کند که هیچ چیزی از سخنان کواکبیان نفهمیده است. کواکبیان در واکنش به این سخن صفارهرندی از وی پرسید که آیا مسخره می‌کند یا راست می‌گوید؟ که صفارهرندی نیز پاسخ داد: بر اساس تحقیقات علمی، انسان دو نوع صدا را نمی‌تواند به خوبی بشنود. دسته اول صداهایی که فرکانس آنها بسیار پائین باشد و دسته دوم صداهایی که از فرکانس بسیار بالایی برخوردارند که صدای شما از نوع دوم بود.

صادقی ادامه داد: در این مناظره یکی از دانشجویان که از طرفداران جریان دوم خرداد بود، با قطع کردن صحبت‌های کواکبیان برای ایراد صحبت درخواست وقت کرد که نماینده انجمن اسلامی قستمی از وقت خود را در اختیار این دانشجو قرار داد که این دانشجو در صحبت‌های خود کواکبیان و جبهه دوم خرداد را به استفاده ابزاری از دانشجویان در جریان حوادث پس از انتخابات متهم کرد که این اظهارات موجب شد برخی افراد حاضر در جلسه که نمادهای سبز به همراه داشتند با هو کشیدن و سوت و کف زدن مانع ادامه صحبت وی شدند و کواکبیان نیز پاسخی به اظهارات این دانشجو نداد.

عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) قزوین در ادامه تشریح حاشیه‌های مناظره صفارهرندی و کواکبیان تصریح کرد: تعدادی از افراد که غیردانشجو بودند در میان طرفداران موسوی حضور داشتند که با هدایت طرفداران موسوی موجب بی‌نظمی و برهم ریختن نظم جلسه می‌شدند.

خبرگزاری فارس درادامه نوشت: کواکبیان در قسمتی از این مناظره گفت که نباید با کشورهای مختلف دچار مشکل شویم. بعد از پایان مناظره و هنگام خروج کواکبیان از سالن، یکی از دانشجویان از وی پرسید به نظر شما انگلیس استعمارگر است یا خیر؟ که کواکبیان پاسخ خاصی به این سؤال نداد.

وی ادامه داد: همچنین زمانی که یکی از دانشجویان از کواکبیان درباره اظهارات محمدرضا خاتمی که کواکبیان را غضنفر اصلاحات نامیده بود، سؤال کرد، کواکبیان سکوت کرد و سوار بر یک تویوتا "کمری " شد و دانشگاه را ترک کرد. این درحالی بود که صفارهرندی با یک ماشین "پژو " به مناظره آمده بود و این موجب شد طرفداران موسوی از این موضوع ابراز ناراحتی کنند.

 

منبع ما: http://jahannews.com/vdcae6n6w49n601.k5k4.html


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 8:39 عصر | نظرات دیگران()

آیا می‌دانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهه‌های پیش تجربه کرده‌اند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق می‌کنند؟ در فرانسه می‌گویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمی‌گویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.



در راستای ایجاد زمینه برای بحث و گفت‌وگو پیرامون موضوعات و مباحث اصلی مطرح در حوزه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، روزنامه تهران امروز برنامه‌ای برای برگزاری جلسات مناظره میان صاحبنظران و فعالان این حوزه طراحی کرده است که در اولین نمونه، هفته گذشته مناظره آقایان دکتر کواکبیان و دکتر داوری در موضوع تعامل دولت و رسانه تقدیم خوانندگان شد. در ادامه این مباحث، روز گذشته مناظره‌ای پیرامون موضوع مطرح شده از رئیس‌جمهور در مورد موضوع افزایش زاد و ولد میان آقایان دکتر راغفر استاد دانشگاه و از منتقدان این طرح و دکتر محمودی، رئیس مرکز مطالعات جمعیت ‌کشور، به عنوان مدافع طرح برگزار شد که متن آن در ادامه تقدیم می‌شود.

دکتر احمدی‌نژاد در برنامه‌ای تلویزیونی در مورد افزایش جمعیت صحبت کرده و جملاتی را مطرح کردند که برخی از آنها را قرائت می‌کنم. «در گذشته پدران و مادران ما پنج فرزند داشتند البته فقر در بخش‌های کشور وسیع بود اما حاصل کار آنها نبود، تحمیلی بود جنگ اول آمدند و مانند انگلیسی‌ها 100 سال نفت‌ ما را غارت کردند»، «برخی خیال می‌کنند روزی فرزندان را ما می‌دهیم اما اشتباه است من تعجب می‌کنم چرا علما ساکت‌اند. خدای متعال می‌فرماید، فرزندان‌‌تان را از ترس فقر نکشید ما شما و فرزندان‌تان را روزی می‌دهیم»، «چرا برخی فکر می‌کنند اگر 30 میلیون نفر مانده بودیم اکنون وضع‌مان مطلوب بود اکنون از بین رفته بودیم همه 80-90 ساله بودیم و جمعیت تمام می‌شد.» برخی نقد کردند به‌عنوان منتقد، دیدگاه شما در مورد این موضوع چیست؟

دکتر راغفر:
البته آقای احمدی‌نژاد تلویحا به این نکات که بنده عرض می‌کنم اشاره کردند اما نتایج وارونه‌ای گرفتند و آن این است که مسئله اساسی کیفیت زندگی جمعیت است.

آنچه کمتر به آن توجه می‌شود کیفیت زندگی است. نکته‌ای در این طرح مغفول است و آن کیفیت زندگی است. عملکرد دولت طی پنج سال گذشته به‌نحوی بوده که به‌رغم اینکه در این سال‌ها درآمدهای عظیم نفتی را در دولت شاهد بوده‌ایم هم فقر و هم نابرابری به‌نحو بی‌سابقه‌ای گسترش یافته است.

امروز نیازی به آمار و ارقام برای اثبات اینکه فقر تا چه حد به نحو کمرشکن مردم را آزار می‌دهد نیست. احمدی‌نژاد می‌گوید که فقر در دوره‌های گذشته مربوط به پدران و مادران ما نبوده بلکه مربوط به غارت نفت بوده است اما سوال بنده این است که درآمد عظیم نفتی که حاصل شد کجا رفته آنچه مهم است برای یک کشور کیفیت زندگی مردم است که این موضوع در سیاست‌های دولت مغفول مانده و هدف این جهت‌گیری و طرح این موضوع روشن نیست و امیدواریم آقای دکتر که رئیس مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه توضیحاتی را از سوی دولت ارائه کنند تا ما روشن شویم که هدف از این کار چیست یا اینکه مطالب دیگری وجود دارد که مغفول مانده و ما به آن توجه نکرده‌ایم.

پازوکی : دکتر راغفر معتقدند مسئله اصلی کیفیت زندگی است، نظر شما در این خصوص چیست؟

دکتر محمودی: بنده نمایندگی از سوی دولت ندارم اما بهتر است بحث را به بحث‌های توسعه‌ای پیش ببریم. استاندارد فقر چیست و با چه اندازه می‌گیریم که می‌گوییم فقیریم. در گذشته برای اندازه‌گیری فقر از شاخص‌های کمی استفاده می‌شد اما آن را مکفی ندانستند و از شاخص‌های ترکیبی توسعه اجتماعی گفتند که به‌جای درآمد سرانه شاخص‌های دیگری هم هست، سرانه مصرف پروتئین، انرژی، فولاد، برق و... و 73 شاخص درنظر گرفته و این‌گونه کشورها را با هم مقایسه کردند و سپس به‌ منظور سهولت مقایسه کشورها از نظر فقر از شاخص کیفیت فیزیکی زندگی (شاخص موریس) استفاده کردند.

درصد باسوادی، نرخ مرگ‌و‌میر نوزادان و امید به زندگی از عوامل اندازه‌گیری فقر است. در شاخص کیفیت فیزیکی حدود 20 سال است که توسط سازمان ملل محاسبه نمی‌شود ایران رتبه 57 را داشته است. سازمان ملل شاخصی که در نظر گرفته تقریبا مراحل تکمیل شده شاخص موریس است و کیفیت زندگی را با شاخص توسعه انسانی در نظر می‌گیرند که بین صفر تا یک است و این شاخص برای ایران در سال 1388، 0.782 درنظر گرفته شده و هرچه این رقم به یک نزدیک‌تر شود کشور توسعه‌یافته‌تر است و در سال 1388 رتبه کشور ما در دنیا 88 بوده و در سال 1387 رتبه کشور با عدد 0.777، 84 بوده و در سال 1370 این شاخص 0.557 بوده است. طبق آمارهای مصوب بین‌المللی که در ایران محاسبه شده این موضوع که کیفیت زندگی کاهش پیدا کرده است را اصلا قبول ندارم.

پازوکی: فقر را با چه چیز نشان می‌دهیم؟ مگر فقر به معنی فاصله طبقاتی نیست.

محمودی:‌ رقمی که نشان‌دهنده فاصله طبقاتی است عددی است بین صفر و یک و اگر بین 0.4 صفر باشد توزیع و درآمد خوب است و اگر بین 0.4 و 0.5 باشد توزیع درآمد نابرابرتر می‌شود و اگر بالاتر از 0.5 باشد وضع خراب است. در سال 1348 این رقم برای کشور 0.44 بود و بدترین وضعیت را در سال 1354 داشتیم که این رقم 0.5 بود و مربوط به شوک نفتی بود و آن فاصله طبقاتی اتفاق افتاد. اگر بحث فقر است کشور نسبت به قبل تغییر نکرده و باید توجه کرد که افزایش جمعیت هم در این مدت داشته‌ایم بنابراین نمی‌توان گفت که افزایش جمعیت با باعث فقر می‌شود بلکه عوامل دیگری نیز موثر است.

راغفر: البته اگر رشد اقتصادی مثبت نباشد افزایش جمعیت منجر به افزایش فقر می‌شود.

بنده 20 سال و اندی است که کارم اندازه‌گیری فقر و نابرابری است و آماری که جنابعالی فرمودید دارای اشکال تکنیکی است و ضعف تکنیکی دارد البته بنده بارها این موضوع را مطرح کرده‌ام صرف‌نظر از رقم و عددهایی که استفاده می‌کنند. ما این رقم‌ها را محاسبه کرده‌ایم و اتفاقا از سال 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش داشته و این آماری که جنابعالی فرمودید مربوط به نابرابری است و امکان دارد یک جامعه‌ای کاملا فقیر باشد اما نابرابر نباشد یا خیلی پایین باشد و این آماری که اشاره فرمودید ضمن اینکه مربوط به فقر نیست بلکه در چندین مورد مخدوش است. شاخص‌های رفاه و سطح زندگی در تخصص بنده بوده و من از ناظران علمی اولیه طرح توسعه انسانی در ایران بوده‌ام و گزارش MBG تحت‌نظر بنده تولید شده بنابراین می‌دانم که چطور تولید شده و تا چه حد آمار تحت‌تاثیر مسائل سیاسی تنظیم می‌شوند.

آمارهای الکترونیکی که از 30 هزار خانوار هرساله توسط مرکز آمار جمع‌آوری می‌شود و از سال 63 تا 83 موجود است نشان می‌دهد که این آمار طی این سال‌ها نزولی بوده و از 1384 به بعد هم فقر و هم نابرابری افزایش پیدا کرده است. در دو سال ابتدایی فعالیت دولت نهم دو درصد از جمعیت کشور به زیر خط فقر رفتند و شدت فقر هم افزایش پیدا کرده ضمن اینکه نابرابری نیز افزایش داشته است.

آمار مربوط به رشد اقتصادی بنا به برنامه چشم‌انداز 20 ساله برای سال 1394 قرار است سالانه برحسب برنامه چهارم نرخ رشد اقتصادی باید هشت درصد باشد اما در دو سال دولت آمار رسمی منتشر نکرده اما آنچه در محافل تصمیم‌گیری کشور از جمله مجلس توسط دستگاه‌های دولتی ارائه شده در سال 1387، 2.5 درصد و در سال 1388، 1.5 درصد رشد اقتصادی داشته است در حالی که ارزیابی‌های مستقل وضعیتی منفی‌تر از این را نیز گزارش می‌کنند. ضمن اینکه فاصله 1.5 تا هشت درصد که دولت قرار بوده به آن تحقق ببخشد و این درآمدهای عظیم نفتی فاصله بعیدی است. ما نیازی به آمار نداریم و آنچه ما در جامعه شاهد هستیم وجود لشکر انبوهی از جوان‌های این مملکت است که شیرجه می‌روند تا قوت روزانه خود را به‌دست بیاورند. اگر به دید یک خارجی نگاه کنیم. وجود این جوان‌ها در مملکتی که روی اقیانوس‌های گاز و نفت نشسته تنها محصول سیاست‌های غلط دولت‌هاست.

ما نیازی نداریم که آمار بدهیم و به چه کسی می‌خواهیم آمار بدهیم مردم شاهدان و داوران اصلی عملکردهای دولت هستند. کیفیت زندگی نه تنها ارتقا پیدا نکرده بلکه بدتر شده و لزومی به عدد و رقم نیست چهره فقر را در تمام کشور حتی در شهرهای بزرگ و پایتخت کشور نیز شاهد هستیم. دولتی که نمی‌تواند پاسخ مناسبی به بیکاری بدهد حق ندارد توصیه به توسعه جمعیت کند.

پازوکی: دکتر محمودی در چارچوب دیدگاهی که به آن معتقد هستید به چه دلیل جمعیت کشور باید افزایش پیدا کند و اگر افزایش پیدا نکند در کشور چه مشکلی به وجود می‌آید؟

محمودی: احترام می‌گذارم به تمامی مراکز آماری چرا که در مراکز آماری کارشناسان بسیار زحمت‌کش و مطمئن هستند که دین خود را برای دنیای دیگران نمی‌فروشند.

اگر بحث این باشد که با آمار کاری نداشته باشیم بنده حرفی برای گفتن ندارم چرا که از این پس می‌خواهم با آمار و ارقام صحبت کنم. در حال حاضر دکتر عادل آذر در شورای عالی آمار آمده و انسانی معتقد است و با انتقادی که از دولت داشته نمی‌توان او را فردی منتسب به دولت دانست. اگر کاملا منتسب به دولت در این شورا می‌آمد نمی‌توانستیم با آمار و ارقام بازی کنیم. چگونه با آمار بازی می‌کنند، یک کتاب است. باید این را قبول داشته باشیم که ما یک کشور در حال توسعه هستیم و کجای دنیا بیکار وجود ندارد. به بحث نرخ رشد اقتصادی اشاره کردید. اما شما در برنامه چشم‌انداز این نرخ را هشت درصد در نظر گرفتید و آن زمان برخی فریاد زدند که این رقم قابل تحقق نیست. حتی در زمانی که آقای خاتمی راس کار بود در شروع برنامه گفتید می‌توانیم رشد بالا داشته باشیم چرا به رشد 8 درصد نرسیدید اما انتظار دارید دولت‌های دیگر به آنچه که شما تعیین کردید برسند.

البته بحث بنده جمعیتی نیست. بانک جهانی آمار داده که 3500 دلار درآمد کشور ما بوده اما توقعات بالاست و درست نیست با این درآمد خود را با کشورهای اروپا مقایسه کنیم. هر کشوری به نسبت خود فقر و بیکاری دارد و نرخ رشد بیکاری در کشورهای در حال توسعه 15 درصد است و این مورد مشخصه کشور در حال توسعه است و اگر کم‌کاری و بیکاری پنهان را به این مورد بیافزاییم این رقم 30 درصد می‌شود اما در کشور این نرخ را 10.5 درصد اعلام شده است. البته اگر قبول ندارید این یک بحث دیگر است. اگر هر کسی برای خود رقم محاسبه کند و بگوید این رقم صحیح است چه اتفاقی برای کشور می‌افتد؟

اجرای سیاست‌های جمعیتی در ایران بعد از انقلاب از سال 1366 آغاز شد و میزان باروری کشور با شعار «دو بچه کافی است» از باروری بالای بیش از شش فرزند برای هر مادر به 1.8 فرزند برای هر مادر در سال 1385 رسیده است. در حال حاضر این رقم حدود 1.6 است و در آن زمان سیاست درستی بود. بیش از 20 سال و اندی از اجرای این سیاست می‌گذرد و اکنون حجم جمعیت کشور بیش از 72 میلیون نفر است و در حال حاضر متوسط رشد سالانه آن حدود 1.2 درصد در سال است. فرض کنیم سیاست جمعیتی کشور 20 و اندی سال پیش با دید کارشناسی تهیه شده باشد و تلاش‌های ارزشمند دست‌اندرکاران تنظیم خانواده و تحدید موالید در ایران را هم ارج نهیم.

اولین و مهم‌ترین وظیفه هر مسئول ارشد جامعه، صیانت و اعتلای جامعه است و حفاظت جامعه منوط به بقای نسل است. هیچ رئیس‌جمهوری این مطلب را به صراحت عنوان نمی‌کند چرا که این موضوع هزینه سیاسی دارد و اگر به فکر نسل‌های آینده نباشیم با فاجعه مواجه می‌شویم.

میزان باروری کل (متوسط تعداد بچه‌های زنده‌ای که یک مادر در طول دوره باروری به دنیا می‌آورد) به زیر دو بچه کاهش یافته و این به معنی کاهش تدریجی جمعیت و نهایتا انقراض نسل است. با مراجعه به ارقام مرکز آمار ایران و سازمان ملل در سال 1384 این رقم برای ایران 1.8 فرزند است (که حتی از آمریکا هم کمتر بوده است) یعنی هر 20 نفر والدین با 18 فرزند جایگزین می‌شود که دو نفر کمتر از حد جانشینی است.

در صورت اثبات صحت رقم یاد شده، به‌رغم نظر منتقدان موضوع انقراض تدریجی نسل مطرح و با ملحوظ داشتن عامل مهاجرت تقویت می‌شود.

یادآوری می‌شود که این شرایط مختص ایران نیست و می‌دانیم که هم‌اکنون تعدادی از کشورهای پیشرفته که نرخ باروری کلی آنها کمتر از 2 است با ارائه مشوق‌هایی تلاش دارند تا والدین را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کنند و کسی هم اقدامات آنها را منفی ارزیابی نمی‌کند.

اگر همگی تایید کردند پس ضرورت بررسی موضوع و اصلاح سیاست‌ها جای تردید نخواهد داشت.

فراموش نکنیم نظرکارشناسی وحی منزل نیست که تغییر و تبدیل و اصلاح‌پذیر نباشد در بررسی‌های توسعه اقتصادی خود برای تغییر شرایط موجود آماده کرد، نه اینکه وضعیت موجود را پذیرفت.

اگر بررسی مجدد موضوع با توجه به جنبه‌هایی نظیر، پیاده شدن صحیح سیاست جمعیتی، جامع بودن یا نبودن سیاست‌ها تکروی در اعمال سیاست و نکات دیگر در دستور کار قرار گیرد می‌توان انتظار دستیابی به نتایج مشخص‌تر و هدایت آنها برای بهینه شدن سیاست‌ها را داشت.

باز هم در برهه کنونی، «شعار دو بچه کافی است» یک رسالت ملی محسوب می‌شود؟ آیا هرگز به این مسئله فکر کرده‌ایم، تداوم سیاست دو فرزندی در دو دهه آینده کشور را وارد چه چالش‌های جمعیتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جدید خواهد کرد؟

آیا اکنون ما می‌دانیم در چه مرحله‌ای از انتقال جمعیتی هستیم؟ آیا بعد از بیست سال و اندی، زمان تجدید نظر در سیاست‌های جمعیتی کشور نرسیده است؟

آیا می‌دانیم کشورهایی که سیاست دو فرزندی را در دهه‌های پیش تجربه کرده‌اند و اکنون با چالش انقراض نسل مواجه هستند، سیاست سه فرزندی و بیشتر را تبلیغ و تشویق می‌کنند؟ در فرانسه می‌گویند حداقل سه فرزند بیاورید ولی من نمی‌گویم که سه فرزند اما دو فرزند کافی نیست.

آیا می‌دانیم کشورهای پیشرفته صنعتی که پیشتاز کاهش جمعیت بوده‌اند اکنون جهت ترمیم جمعیت کشورهای خود سیاست‌های افزایش جمعیت و مهاجرپذیری را در پیش گرفته‌اند.

پازوکی: دکتر راغفر با توجه به اینکه معتقدید کشور اساسا به افزایش جمعیت نیاز ندارد و با تحلیلی که از وضعیت اقتصادی موجود ارائه می‌دهید معتقدید در صورت بی‌توجهی در آینده دچار مشکل خواهیم شد راه‌حل شما برای آینده چیست؟

راغفر: من سخنگوی هیچ دولتی نبوده و نیستم و منتقد تمام دولت‌ها به دلیل سیاست‌هایشان بوده‌ام.
چرا که ظرفیت‌های علمی را می‌شناسم و معتقدم که ایران شایسته مدیریت‌های بهتر بوده است. همان‌گونه که اشاره فرمودید مسائل اشتغال و... شاید محصول این دولت نباشد اما مسئول بخش عمده‌ای از آن این دولت بوده و این دولت ظرفیت‌هایی داشته که هیچ دولتی قبلا نداشته است. بنده هیچ دفاعی از کارکرد و سیاست‌های دولت‌های گذشته نمی‌کنم و انتقادات آن زمان هم بر جای خود باقی است. آنچه که باعث نگرانی ماست این است که 20 سال آینده با وضعیتی روبه‌رو خواهیم بود که بنده از آن به عنوان سائوبولوژی شدن اقتصاد کشور تعریف کردم که به معنی شکل‌گیری اشکال جدیدی از ناامنی و جرایم است. نگرانی ما این است که نه تنها چشم‌انداز 20 ساله تحقق نیابد بلکه نقطه مقابلش به وجود بیاید. بنده کاملا موافق هستم که ادامه این آمار رشد جمعیت قطعا مشکلات سالمندی را به وجود می‌آورد و ما با عوارض ناشی از مشکلات سالمندی مواجه خواهیم بود. باید سیاست‌های مناسبی اتخاذ شود برای اینکه جمعیت متناسب و بهینه‌ای برای کشور تعریف شود اما نکته اصلی این است که آیا این جمعیت را دولت و یا سیاست‌های دولت‌ها کنترل کرده یا اینکه این موضوع به دلیل فشار اقتصادی بر مردم است که امکان بچه‌دار شدن را نمی‌دهد.

آنچه که مسئله اساسی است این است که از سال 1370 به بعد شاهد شکل‌گیری سیاست‌هایی هستیم که عوارض آنها باعث ایجاد پدیده‌های نامیمون در جامعه می‌شود.

باید سیاست‌هایی تعبیه شود که نتایج آنها منجر شود که مردم متقاعد شوند که آینده زندگی خود و فرزندانی که تولید خواهند کرد تضمین شده است. اگر مردم دچار نگرانی و اضطراب و ناامنی نسبت به آینده خود و خانواده باشد طبیعتا در واکنش به آن کنترل جمعیت را ادامه خواهند داد. طبیعی است که نمی‌توانند به فرزندانشان برسند و پذیرش هزینه بچه‌دار شدن مشکل خواهد بود. این امر موجب انقطاع فرهنگی بین نسل‌ها شده است. این موارد با دستور‌العمل و توصیه عمل نمی‌کند.

پازوکی: به نظر می‌رسد دکتر راغفر مشکلی با اینکه ادامه روند کنونی موجب مشکلات سالمندی می‌شود ندارد ولی صحبت این است که چه باید کرد؟ آیا می‌شود با حذف شعار دو بچه کافی است.
می‌توان مردم را قانع کرد و یا نیاز به کارهای بیشتری است.

محمودی: این عواقب که مطرح شد به دلیل کاهش باروری است در غیر این صورت چطور یک خانم می‌تواند چند مکان کار کند؟ اما تنها با سیاست‌های جمعیتی دولت نمی‌توان پیش رفت.

کشور به حداقل باروری رسیده و دولت هشدار داد و کشورهای اروپایی با مشوق‌های بسیار شاهد رشد باروری نبوده‌اند. کار آقای احمدی‌نژاد را اینجا تحسین می‌کنم که با توجه به هزینه سیاسی وارد میدان شده و اعلام کرد که دو فرزند کافی نیست.

واقعیت‌های سیاست‌های جهانی تنظیم خانواده از آغاز تاکنون (از سلطه‌طلبی تا نوع دوستی) آگاهی از مسائل ناشی از افزایش جمعیت در حال و آینده و اجرای برنامه‌های تنظیم خانواده قبل از آنکه در کشورهای در حال توسعه مطرح شود، حول دو مسئله تکامل یافته که یکی جنبه ژئوپلتیک و دیگری جنبه انسان‌دوستانه و رفاه انسان‌ها را داشته است.

در خصوص جنبه اول باید خاطرنشان ساخت که از دهه 40 میلادی به بعد خطر افزایش جمعیت در دو منطقه استراتژیک جهان یعنی آمریکای لاتین و آسیا توسط طرف‌های پیروز جنگ دوم احساس می‌شد. افزایش جمعیت در این دو منطقه، عاملی بود که ثبات سیاسی یا به اصطلاح خود آنها صلح جهانی را در معرض تهدید قرار می‌داد.

مسئله دیگر، جنبه انسانی داشت و هدف آن تامین رفاه جمعیت از طریق برنامه‌های تنظیم خانواده بود که به عنوان یک حق انسانی، ارزش جهانی یافت. این جنبه توسط محققان آمریکایی که به مسائل بین‌المللی علاقه نشان می‌دادند، مورد توجه قرار گرفت و اعلام کردند که افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه نه تنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر می‌اندازد بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است.

واقعیت‌های تاریخی نشان می‌دهند که اساس و بنیاد شکل‌گیری برنامه‌های تنظیم خانواده که همواره مورد توجه و حمایت سازمان ملل و قدرت‌های بزرگ جهان از جمله آمریکا بوده است از نوعی سلطه‌طلبی و برتری‌طلبی قدرت‌های بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمک‌های بشردوستانه و رفاهی و توسعه‌ای به خود گرفته است.

پازوکی: دکتر راغفر با توجه به این مسائل به نظر شما چه باید کرد؟ تا در آینده با توجه به رشد جمعیت دچار مشکل نشویم؟

راغفر: هدف اساسی از کنترل جمعیت ارتقا کیفیت زندگی شهروندان است و هدف توسعه هم همین مورد است اگر ما یک جمعیت داشته باشیم که اکثریت آن را فقرا تشکیل دهند جامعه نمی‌تواند به اینکه جمعیت مناسبی دارد اتفاق‌نظر داشته باشد. در جامعه‌ای مثل ایران ظرفیت‌هایی داریم اما این ظرفیت‌ها در کشوری همچون آمریکا وجود ندارد. ایران با ظرفیت‌هایی که دارد باید وضعیت زندگی افراد جامعه آن خیلی بهتر باشد و نابرابری‌های فاحش باید کاهش یابد و در ظرف دو ماه گذشته وزیر آموزش‌وپرورش اعلام کرده است که قرار است آموزش و پرورش را واگذار کنیم و این موضوع فاجعه است جنابعالی که از انگلستان نام می‌برید هر گوشه‌ای از این مملکت ذخایر انسانی داریم و با این نیروی موجود چه می‌کنیم که قرار باشد نسل بعدی را تشویق کنیم. بنده مشکلی با بحث اینکه در آینده با مشکل سالمندی روبه‌رو خواهیم بود و با جمعیت کم جوان روبه‌رو خواهیم بود اصلا ندارم بحث بنده این است که کیفیت زندگی هدف سیاست‌های دولت‌هاست و اگر قرار باشد هدف دولت در حوزه‌های جمعیتی سیاست‌گذاری کند این سیاست‌ها نمی‌تواند مستقل از سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی،‌ فرهنگی و... باشد.

در حالی که دولت نمی‌تواند رقم وعده داده شده اولیه برای تولد هر کودک را طی روز ثابت نگه دارد و هر روز مبالغ مختلفی اعلام می‌شود.

محمودی: باید شرایط را آماده کنیم تا هم خانم‌ها بتوانند کار کنند و هم بچه‌داری و کار کردن خانم‌ها برابری میان زنان و مردان را نشان می‌دهد.

اگر رشد اقتصادی بیش از رشد جمعیت باشد مشکلی به وجود نمی‌آید برای مثال چنانچه رشد جمعیت پنج درصد و رشد اقتصادی 10 درصد باشد هیچ اشکالی به وجود نخواهد آمد البته این موضوع نیازمند فرهنگ‌سازی است.
 

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 89/2/8 و ساعت 7:13 عصر | نظرات دیگران()
تحلیل حسین شریعتمداری از پروژه "توبه خاتمی"
خاتمی می خواهد نیاز خود را به عنوان امتیاز بفروشد
خیانت کار بعد از مکافات می تواند در میان مردم به زندگی عادی خود ادامه دهد، ولی بدیهی است که مجرمان را پیشنماز نمی کنند و به امور حساس نمی گمارند.
حسین شریعتمداری امروز هم با یادداشتی در کیهان خبر از فاز جدیدی از فتنه فتنه گران داد. به ههمین مناسبت این یادداشت را تقدیم حضور خوانندگان گرامی صراط می کنیم.

یادداشت امروز در پی آن است که با استناد به شواهد و قرائن موجود، تصویری گویا از اردوگاه فروپاشیده فتنه گران ارائه دهد. در ترسیم تابلوی پیش روی از برخی اخبار موثق ولی ناگفته و منتشر نشده نیز استفاده شده است. اخباری که شماری از افراد نزدیک به اردوگاه فتنه با احساس مسئولیت دینی و ملی و به قید غلیظ و شدید برای مخفی ماندن نام خویش در اختیار نگارنده گذاشته اند. این تابلو که در پی ترسیم آن هستیم فقط چند صحنه از اردوگاه یاد شده را به نمایش می گذارد و شرح بیشتر به فرصتی یا فرصت های دیگر موکول می شود. ترسیم این تابلو، از آن روی اهمیت دارد که این روزها سران فتنه و رسانه های بیرونی حامی فتنه نعل وارونه می زنند و بعید نیست برخی از ساده اندیشان نیز «ردپا» را دیگرگونه تلقی کنند!

1- استاد دانشکده پزشکی در آزمون بالینی دانشجویان پزشکی از دانشجویی پرسید؛ فرض کنید بیمار شما به عمل جراحی نیاز دارد و باید او را با استفاده از داروی هوش بری کلروفرم بیهوش کنید، چه میزان از این دارو برای هوش بری او به کار می برید؟ و چگونه؟ دانشجو در پاسخ گفت؛ ابتدا 4 قاشق غذاخوری از محلول کلروفرم به او می خورانیم و بعد... استاد ابرو درهم کشید و دانشجو با نگاه به چهره استاد متوجه شد که جواب به خلاف داده و در خلاف گویی به گزاف هم رفته است، با عجله گفت؛ استاد! اجازه بدهید کمی فکر کنم و استاد شانه بالا انداخت و گفت؛ باید پیش از این فکر می کردی، متاسفانه بیمار شما با همان تجویز اولیه، فوت کرده و جان به جان آفرین داده است!
در اظهارنظر سران فتنه و مواضع آنان که این روزها و هر از چندگاه بر زبان می آورند و یا - به فرموده!- بر کاغذ می دوانند دقت کنید. تمامی آنها در یک نقطه اشتراک نظر دارند، اگرچه این نکته را به تلویح و نه تصریح ابراز می دارند. آن نکته این که می دانند پروژه فتنه در اولین فاز حرکت آن که تجویز مثلث بیرونی آمریکا، انگلیس و اسرائیل بود، مرده است و از آنجا که سران فتنه هویت خویش را آشکارا و بی پرده- و در توهم پیروزی- به مثلث یاد شده گره زده بودند، اکنون باور کرده اند با مرگ فتنه، آنها نیز مرده اند و یا اگر نمرده باشند، دستکم این که دچار مرگ مغزی شده اند و زندگی نباتی دارند! مدیریت بیرونی فتنه هم درباره سران فتنه دقیقاً به همین باور رسیده است. بعد از حماسه های بی نظیر 9 دی و 22بهمن 88 مدیران بیرونی فتنه که تا آن هنگام وانمود می کردند همه تخم مرغ های خود را در سبد سران فتنه نهاده اند، به یک چرخش یکصدو هشتاد درجه ای دست زدند که قطع امید کامل آنها از کارآمدی فتنه را اعلام می کرد. اوباما از ضرورت مذاکره با ایران سخن گفت، هیلاری کلینتون با عجله به منطقه سفر کرد و پروژه «ایران هراسی» را با جدیت بیشتری پی گرفت. ترساندن کشورهای همسایه از ایرانی که تا چند هفته قبل پایان اقتدار آن را فریاد می زدند. ضرورت تحریم ایران- این دفعه نه به گفته و خواسته شیرین عبادی برای حمایت از اصلاح طلبان بلکه- با هدف وادار کردن ایران مقتدر به مذاکره با 1+5 پیش کشیده شد. نتانیاهو در اعلام شکست فتنه تردیدی به خود راه نداد. شبکه فاکس نیوز-ارگان پنتاگون- در اقدامی بی سابقه از حضور جمعیت چند میلیونی به حمایت از جمهوری اسلامی ایران و محکومیت فتنه گران در راهپیمایی 22بهمن خبر داد. واشنگتن پست اوباما و متحدانش را به اتهام سرمایه گذاری بی نتیجه و پرهزینه روی موسوی و خاتمی و کروبی، ملامت کرد. گروههای ضدانقلاب که تا آن هنگام در ائتلاف با سران فتنه بودند، درباره بی عرضگی آنها گفتند و نوشتند و...

در مصر باستان، غلامان و کنیزان فرعون را همراه با جسد او دفن می کردند و براین باور بودند که زندگی چاکران فرعون فقط در کنار او قابل تعریف است و پس از مرگ فرعون، آنها نیز مرده اند و باید در جوار او به خاک سپرده شوند. خدا بر درجات امام راحل ما بیفزاید که از آمریکا با عنوان فرعون جدید، یاد می کردند و در جایی دیگر خطاب به کسانی که با خیانت به ملت و برای کسب قدرت دست به دامان آمریکا شده اند، می فرمود «ابرقدرت ها، آن لحظه ای که منافعشان اقتضا کند، شما و قدیمی ترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد» صحیفه امام(ره) جلد 20 ص .329

2- در این نوشته محدود، نوبت به موسوی و کروبی نمی رسد. پرداختن به شرایط کنونی آن دو را به فرصت دیگری موکول می کنیم. اما، به عنوان نمونه و فقط به عنوان نمونه در داستان زیر دقت کنید. داستانی عبرت آموز و ترحم برانگیز نسبت به پایان کار کسانی که در پایان کار خویش اندیشه نکردند. بعد از حضور عده ای در مقابل منزل آقای کروبی و اعتراض به اظهارات دشمن پسند وی که ظاهراً با پاشیدن رنگ به در و دیوار محل سکونت او نیز همراه بود، آقای موسوی در حالی که از شنیدن این خبر به شدت عصبانی شده و کنترل خود را از دست داده بود، خطاب به چند تن از اطرافیان می گوید؛ «این یک توطئه از قبل طراحی شده برای خراب کردن من است»! چرا...؟! آقای موسوی در ادامه می گوید «این عده با شعار دادن علیه آقای کروبی و رنگ پاشیدن به در خانه او قصد داشته اند که بگویند آقای کروبی مهم تر از من است(!!) اگر چنین قصدی نداشتند، چرا علیه من شعار ندادند و چرا به در و دیوار خانه من رنگ نپاشیدند»؟!

این ماجرا که فقط یک نمونه از دهها و شاید صدها نمونه مشابه دیگر است، و با چند دست به ما رسیده است - و در صحت آن تردیدی نداریم- به وضوح نشان می دهد که آقایان از کجا به کجا رسیده اند؟ و چی فکر می کردند و چی شده است؟! به اظهارنظرهای آقایان موسوی و کروبی در این روزها توجه کنید. ناسزاگویی ها و پرده دری های آنان علیه نظام، قبل از آن که با هدف به قول خودشان «مبارزه در بستر -به اصطلاح- جنبش سبز»! باشد، رقابت با یکدیگر برای ابراز وجود است و هر یک از آنها با ناسزاگویی بیشتر علیه نظام اسلامی و ارزش های دینی و برجان نشسته مردم تلاش می کنند حساسیت بیشتری برانگیخته و شعارهای بیشتری علیه خود کسب کنند! تا از این طریق بر دیگری فخر بفروشند که اگر من- همان من که امام(ره) می فرمود شیطان است- از تو مهم تر نبودم، شعارها بر ضد من- باز هم همان من- بیشتر از تو نبود! آیا نمی بینید که علی رغم بی محلی مردم، هر روز بر غلظت ناسزاها می افزایند؟! شما را به خدا کسب و کار جدید آقایان را ملاحظه بفرمائید!

3- آقای خاتمی اما، بعد از شکست فتنه و رسوایی حاصل از همراهی آشکار با مثلث بیرونی آمریکا، انگلیس و اسرائیل، راه دیگری را برگزیده است. در اظهارات اخیر وی دقت کنید؛
«ما قانون اساسی را قبول داریم»، «ما خواهان براندازی نظام نیستیم و خواست ما حفظ نظام است»! «اصرار ما این بوده و هست که باید در چارچوب قانون عمل کنیم»! «حرف ما اصلاح طلبان بازگشت به کل قانون اساسی و پذیرش داوری آن است»!

این سخنان از کسی است که در جریان فتنه، همراه و همصدا با سایر سران فتنه و با پیروی از فرمول جرج سوروس صهیونیست- بعد از دوبار ملاقات با وی- و نسخه مایکل لدین و جین شارپ و ریچارد دورتی عمر نظام اسلامی را پایان یافته می دانست، از پاره کردن عکس حضرت امام(ره)، اهانت به عاشورای حسینی(ع) حمایت می کرد، برای «جمهوری ایرانی» به جای «جمهوری اسلامی ایران» سینه چاک می کرد، به پیروی آشکار از دستور دیکته شده آمریکا و انگلیس و اسرائیل، در شیپور فریب و مضحک ادعای «تقلب 11 میلیونی در انتخابات»! می دمید، با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و تمامی گروههای ضد انقلاب و دشمنان اسلام و امام(ره) در ائتلاف بود و... حالا چه شده و غیر از شکست رسوایی برانگیز فتنه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی چه اتفاق- از نظر آقای خاتمی- غیر منتظره ای رخ داده است که ایشان به یاد قانون اساسی و نظام و جمهوری اسلامی و امام(ره) و... افتاده است؟!

خاتمی در پی آن است که دست های خود را بالا ببرد، بی آن که هزینه خیانت خود را بپردازد و مجازات وطن فروشی خویش را تحمل کند! طرفه آن که می خواهد «نیاز» خود را به عنوان «امتیاز» بفروشد.آیا نظام و مردم می پذیرند؟ معلوم است که پاسخ منفی است. کسی مانع توبه او نیست، چرا که توبه مجرمان و خیانت کاران -اگر موفق به توبه شوند- از بار گناه آنان نزد خدای رحیم و رحمان می کاهد، اما خیانت- مخصوصاً خیانت به اسلام و مردم مسلمان، آنهم در همراهی با بیگانگان- نمی تواند بی مجازات و مکافات باقی بماند، چرا که کمترین آثار سوء آن، تجری به خیانت از سوی افراد مشابه در حال یا آینده و تلقی کم هزینه بودن توطئه از سوی دشمنان است. خیانت کار بعد از مکافات می تواند در میان مردم به زندگی عادی خود ادامه دهد، ولی بدیهی است که مجرمان را پیشنماز نمی کنند و به امور حساس نمی گمارند.

4- اما، دست بالا بردن و تسلیم خاتمی- ولو به ظاهر- برای یکی دیگر از دست اندرکاران ناخوشایند است، او به خاتمی هشدار می دهد که اگر دست های خود را بالا ببری، در یک بازی «باخت- باخت» وارد شده ای، چیزی به دست نمی آوری و همه چیزت را هم از دست می دهی! این در حالی است که شخص هشداردهنده، خود مدتی است دست ها را به صورت «نیمه بالا» درآورده است. یکی به نعل می زند و یکی به میخ. او می داند که فریب اولیه مردم به بهانه تقلب در انتخابات کارگر نبوده است، کف خیابان را به دلیل هوشیاری کسانی که با خوشبینی فریب خورده بودند، از دست داده اند. فتنه با شکست قطعی روبرو شده است. حامیان بیرونی حاضر به سرمایه گذاری روی ورشکستگان نیستند. موسوی و کروبی از مصرف افتاده اند، این دو در حلقه تنگ ضد انقلاب تابلودار قابل تعریف هستند و... پس چرا خاتمی را زینهار می دهد که مبادا دست های خود را بالا ببرد؟! این حکایت دیگری دارد که به آن خواهیم پرداخت. ان شاءالله.

5- و بالاخره، سخنی هم با برخی از دوستان- فقط شمار اندکی از آنان- در میان است که به هوش باشند و خدای نخواسته در زمین دشمن بازی نکنند. فتنه و سران فتنه از نفس افتاده اند و این روزها در محافل بزمی خود پز رزمی می دهند و مثلا درباره تجمع اعتراض آمیز در فلان روز و فلان محل خبر می دهند. نه این که مردم و مسئولان مربوطه، هوشیار و پی گیر نباشند، بلکه سخن آن است که این ترفندها فقط برای ابراز وجود است. باید مراقب شکل های دیگری از توطئه بود.
 

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 89/2/6 و ساعت 5:23 عصر | نظرات دیگران()


حسین شریعتمداری : اوباما و غلط های زیادی !

واین برگرگفته بود:ایران رابه عنوان یک ملت باید نابود کرد!

 

ساعت 8 و 15 دقیقه روز دوشنبه 6 اوت 1945- 15 مرداد 1324- هواپیمای آمریکایی 29-B که با دستور مستقیم هری ترومن- رئیس جمهور وقت آمریکا- به پرواز درآمده بود یک فروند بمب اتمی 9000 پوندی با نام رمز «پسر کوچک-LITTLE BOY» را بر فراز شهر هیروشیما رها کرد.

 

 

ساعت 8 و 15 دقیقه روز دوشنبه 6 اوت 1945- 15 مرداد 1324- هواپیمای آمریکایی 29-B که با دستور مستقیم هری ترومن- رئیس جمهور وقت آمریکا- به پرواز درآمده بود یک فروند بمب اتمی 9000 پوندی با نام رمز «پسر کوچک-LITTLE BOY» را بر فراز شهر هیروشیما رها کرد. حرارت تولید شده از این بمب چند میلیون درجه سانتیگراد بود. این گرمای عظیم همه آنچه را که تا شعاع 5/1 کیلومتری محل اصابت بمب قرار داشت، به طور کامل ذوب کرد. بمب اتمی رها شده بر فراز هیروشیما در لحظه اصابت جان بیش از 90 هزار نفر از مردم این شهر را گرفت و ده ها هزار نفر دیگر تا پایان همان سال -1945- بر اثر جراحات وارده جان باختند. صدها هزار نفر نیز طی چند دهه اخیر و در پی آثار تخریبی آن بمباران اتمی، معلول و همراه با بیماری های صعب العلاج به دنیا آمده اند. 3 روز بعد از بمباران هیروشیما، آمریکایی ها دومین بمب اتمی با همان مختصات و با اسم رمز «مرد چاق-FAT MAN» را بر فراز شهر ناکازاکی رها کردند و تلفات مشابهی به بار آوردند که رقم انسانی این دو بمب اتمی در اولین دقایق پس از اصابت 220 هزار نفر بوده است.
بازخوانی پرونده بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی نشان می دهد که آمریکایی ها تا چه اندازه وحشی، خونریز، بی رحم و فاقد کمترین ارزش های اخلاقی و انسانی هستند. این وحشی گری تاکنون در تمامی دولت های بعدی آمریکا نیز به وضوح دیده شده است. هیچ یک از دولت های آمریکا طی 65 سال گذشته نه فقط آن جنایت هولناک را محکوم نکرده اند بلکه ادعا می کنند با بمباران هیروشیما و ناکازاکی به جنگ جهانی دوم خاتمه داده و از کشتار بیشتر در جریان جنگ یاد شده جلوگیری کرده اند! این ادعای مسخره و برخاسته از خوی وحشی گری دولت های آمریکا در حالی است که جنایت هیروشیما و ناکازاکی بعد از قطعی شدن پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم صورت پذیرفته بود. زیرا از 3 دولت محور آلمان، ایتالیا و ژاپن که در مقابل متفقین قرار داشتند، دولت های آلمان و ایتالیا در ژوئن 1945- خرداد 1324- یعنی نزدیک به 2 ماه قبل از بمباران هیروشیما و ناکازاکی، بدون قید و شرط تسلیم شده بودند، هیتلر، رهبر آلمان نازی در پناهگاه خود دست به خودکشی زده و موسولینی رهبر ایتالیا بازداشت و به جوخه آتش سپرده شده بود و ژاپن درباره شرایط تسلیم با متفقین در حال رایزنی و گفت و گوی رسمی بود. بنابراین در حالی که دو کشور اصلی و قدرتمند در ائتلاف محور، بی آن که از بمب اتمی علیه آنها استفاده شود، تسلیم شده بودند، به کارگیری سلاح اتمی برای وادار کردن ژاپن به تسلیم- آنگونه که دولت های آمریکا ادعا می کنند- با هیچ تاکتیک جنگی و منطق نظامی قابل توجیه نبوده و نیست و این حرکت وحشیانه آمریکا برای همیشه به عنوان یک داغ ننگ بر پیشانی دولت های آمریکا باقی است.
گفتنی است، ژنرال «هنری آرنولد» فرمانده ارتش آمریکا و نیروی هوایی این کشور در دولت ترومن تاکید می کند «همیشه به نظر ما اینطور می رسید که ژاپنی ها در هرحال سقوط می کردند و فرقی نمی کرد که از بمب اتمی استفاده شود یا نشود» و ژنرال «ویلیام لیهی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا اعتراف می کند که «ژاپن قبل از بمباران هیروشیما و ناکازاکی شکست خورده و آماده تسلیم بود. ژاپنی ها از دو ماه قبل یعنی ژوئن 1945 برای تسلیم اعلام آمادگی کرده و با ما در حال مذاکره بودند، بنابراین احساس من آن است که استفاده ما از بمب اتمی چیزی شبیه برخورد آدم های وحشی و قرون وسطایی بود». درباره این جنایت هولناک اگرچه گفتنی های فراوان دیگری نیز هست که شنیدن آن نشان می دهد مقایسه این جنایت با «برخورد آدم های وحشی و قرون وسطایی» که در اعترافات ژنرال لیهی آمده، بسیار محترمانه!! است ولی از آن میان تنها به دو نکته دیگر بسنده می کنیم، و آن این که؛ آمریکایی ها پروژه تولید بمب اتمی را با نام «پروژه منهتن» از مدت ها قبل کلید زده بودند و این پروژه در ژانویه 1945 به نتیجه رسیده بود. «جک مدیگان» مشاور وقت وزارت جنگ آمریکا اعتراف می کند که «دانشمندان آمریکایی آزمایش های اولیه خود را با تزریق پلوتونیوم به بیماران و زندانیان و بدون اطلاع آنها آغاز کردند» و در ژانویه 1945، پروژه منهتن با تولید بمب هسته ای به موفقیت رسید و تاکید می کند که «بمب اتمی تولید شده نیاز به آزمایش داشت و چنانچه نتیجه آزمایش موفقیت آمیز بود، دیگر نیازی به ادامه تحقیق نبود و فرصت آزمایش نیز همیشه به دست نمی آمد»! تا همین جا میزان اعتقاد دولت های آمریکا به انسانیت و حقوق بشر و ده ها ادعای دهان پرکن دیگر را ارزیابی کنید! تا به نکته دوم که فقط «یک حرف از آن هزاران است» بپردازیم.
روز 20 ژوئن 1945 شورای عالی سیاستگذاری جنگ ژاپن که با حضور امپراتور، وزیر خارجه و فرماندهان نیروهای دریایی و هوایی ژاپن تشکیل شده بود با تسلیم ژاپن مشروط به باقی ماندن نظام امپراتوری- یعنی درخواستی که بعد از پایان جنگ نیز متفقین پذیرفتند- موافقت می کنند و این موافقت را رسما به اطلاع متفقین می رسانند، اما آمریکا خواستار تسلیم بدون قید و شرط می شود. برخی از ژنرال های آمریکایی از مخالفت آمریکا با درخواست تسلیم ژاپن- با حفظ امپراتوری- تعجب می کنند، چرا که تسلیم با حفظ نظام امپراتوری ژاپن، خواسته قبلا اعلام شده آمریکا بود!
سه هفته قبل از بمباران هیروشیما و ناکازاکی- اواسط جولای 1945- ژنرال «رالف بارد» معاون فرمانده نیروی دریایی آمریکا با ارسال نامه ای رسمی برای «استیسون» وزیر جنگ، ضمن اشاره به تلفات انسانی سنگین و هولناک بمب اتمی و با تاکید بر درخواست ژاپن برای تسلیم، و ضرورت «بازی عادلانه»! توصیه می کند اکنون که تصمیم برای بمباران اتمی ژاپن در حال قطعی شدن است، بهتر است «اطلاعات لازم درباره قدرت تخریبی بمب اتمی اعلام شود» و نتیجه می گیرد که «ژاپن در حال تسلیم به طور قطع بعد از اطلاع از قدرت تخریبی بمب های اتمی، بدون قید و شرط تسلیم خواهد شد.» اما این توصیه کمتر وحشیانه از سوی «ترومن» رئیس جمهور وقت آمریکا رد می شود و انتشار هرگونه اطلاعات درباره بمب اتمی ممنوع اعلام می شود. ژنرال «رالف بارد» بعدها در خاطرات خود نوشت: «رد پیشنهاد وی تردیدی باقی نمی گذارد که ادعای آمریکا درباره استفاده از بمب اتمی برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم، فقط می تواند یک شوخی تلخ - BITTER JOKE- باشد و انگیزه اصلی در این جنایت هولناک، آزمایش تلفات انسانی بمب اتمی و ایجاد رعب و وحشت از قدرت آمریکا در جهان بوده است و....»
آنچه گذشت، تنها شرح مختصر و البته مستندی بود از جنایت هولناک آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی و انگیزه دولتمردان آمریکا از آن جنایت وحشیانه. آیا هیچ انسانی که کمترین بویی از انسانیت - دین و اخلاق و آزادگی و جوانمردی پیشکش!- برده باشد را می توان یافت که دولتمردان آمریکایی را وحشی، آدمکش، حیوانات درنده زنجیر گسیخته و جنایتکاران حرفه ای نداند؟! ممکن است گفته شود که این جنایت را دولتمردان وقت آمریکا - دوران ریاست جمهوری ترومن - مرتکب شده اند و نمی توان همه دولتمردان آمریکایی را اینگونه تلقی کرد! که باید گفت؛ اگرچه می توان برخی از دولتمردان آمریکایی را بیرون از این قاعده دانست ولی اولاً؛ تعداد آنها بسیار اندک بوده و هست و ثانیاً؛ این عده اندک فقط یک استثناء در مقابل قاعده کلی هستند که شرح آن به درازا می کشد. اما اوباما، رئیس جمهور کنونی آمریکا بی تردید و به یقین یکی از همان دولتمردان وحشی آمریکاست. تعجب نکنید، بخوانید!
روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در شماره روز سه شنبه 17 فروردین 89- 6 آوریل 2010- به نقل از اوباما در مصاحبه با این روزنامه نوشت «من به عنوان رئیس جمهور آمریکا متعهد می شوم که آمریکا هرگز از سلاح هسته ای علیه رقبای خود که این سلاح را در اختیار ندارند و به مقررات منع گسترش تسلیحات اتمی احترام می گذارند، استفاده نکند... البته کشورهای خارج از این معیار، مانند ایران از استثناهای این مقررات جدید خواهند بود»!
اوباما، رئیس جمهور مدعی حقوق بشر آمریکا در این مصاحبه که بازتاب جهانی گسترده ای داشته و خشم بسیاری از مجامع رسمی و ملت ها را برانگیخته است، با تلویحی نزدیک به تصریح، مردم ایران را به حمله اتمی تهدید می کند. اکنون با توجه به شرح مختصری که از جنایت وحشیانه و هولناک بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی گذشت، چه احساسی نسبت به اوباما دارید و آیا در پس آن لبخندهای مصنوعی، جانوری درنده، وحشی و زنجیرگسیخته ای را نمی بینید که کمترین نشانه ای از انسان و انسانیت ندارد؟! آدم نمایی که صد البته، حماقت او خیلی بیشتر و غلیظ تر از وحشی بودن اوست. وقتی اوباما با شعار «تغییر» و پز حقوق بشری و صلح طلبی به ریاست جمهوری آمریکا رسید، کیهان با بهره گیری از آموزه های امام راحل(ره) و خلف حاضر او درباره ماهیت آمریکا با تیتر «آن باز در لباس کبوتر آمد!» به استقبال ریاست جمهوری او رفت و هنگامی که در نقاب صلح دوستی از مذاکره با جمهوری اسلامی ایران سخن گفت؛ رهبر معظم انقلاب که بارها نشان داده است، هرجا، همه «مو» می بینند، ایشان از «پیچش مو» خبر می دهند، با درایتی مثال زدنی و همیشگی فرمودند «دولت جدید آمریکا می گوید ما مایلیم با ایران مذاکره کنیم، ما به سوی ایران دست دراز کردیم، خب! این چه جور دستی است؟ اگر دستی دراز شده باشد که یک دستکش مخملی رویش باشد، اما زیرش یک دست چدنی باشد، این هیچ معنای خوبی ندارد».
و دیروز وقتی با تهدید اتمی آمریکا آنچه را که آقا در خشت خام دیده بودند، همه جهانیان در آینه شفاف مشاهده کردند، ضمن تحقیر شخصیت رئیس جمهور بی شخصیت آمریکا فرمودند؛ «این سخن بسیار عجیب است و دنیا نباید از آن بگذرد، زیرا در قرن بیست ویکم که قرن ادعاهای حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است، رئیس یک کشور تهدید به حمله اتمی می کند» ایشان با اشاره به تبلیغات آمریکایی ها درباره غیرقابل اعتماد بودن برنامه هسته ای ایران، گفتند «غیرقابل اعتماد، آن دولت هایی هستند که بمب اتمی دارند و با بی حیایی دیگران را تهدید به بمب اتم می کنند بنابراین سخنان رئیس جمهور آمریکا رسواکننده است».
اوباما می داند- یعنی به او فهمانده اند- که به قول حضرت امام(ره)، «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» و اظهارات اخیر وی قبل از آن که قلدرمآبانه باشد، نشان دهنده وحشت از اقتدار جمهوری اسلامی است. اما اظهارات اوباما برخلاف انتظار وی نه فقط از نگاه جمهوری اسلامی ایران تهدید تلقی نمی شود، بلکه حاوی نکات خشنودکننده ای نیز هست. این- به زعم اوباما- تهدید، نشان می دهد که؛
1- دشمنی آمریکا با ملت ایران است. پیش از آن نیز «واین برگر» وزیر دفاع وقت آمریکا گفته بود «ایران را به عنوان یک ملت باید نابود کرد»! رجز خنده داری که ماهیت واقعی آمریکا را برملا می کند و این افشای ماهیت، به نوبه خود موهبت بزرگی برای ایران و همه ملت های مسلمان است.
2- اوباما در اظهارات اخیر خود اعتراف می کند که تمامی توطئه ها و سرمایه گذاری های آمریکا و متحدانش برای مقابله با ایران اسلامی ناکام مانده و شکست خورده است که تازه ترین نمونه آن فتنه 88 بود.
3- او تاکید می کند که آنهمه رجزخوانی درباره جنگ نرم و سرمایه هنگفت رسانه ای و جاسوسی که با بهره گیری از وطن فروشان داخلی برای مقابله با ایران اسلامی به کار گرفته بود، دود شده و به هوا رفته است. یعنی به قول آقا، مردم ایران نشان داده اند در مقابله با جنگ نرم، نیز به اندازه مقابله با جنگ نظامی و سخت، کارآمد و قدرتمندند.
4- و بالاخره، اگرچه دراین باره سخن بسیار است ولی در محدوده این یادداشت محدود، این نکته نیز گفتنی است که هرچند ایران اسلامی درپی تولید و بهره گیری از سلاح هسته ای نیست ولی استفاده از سلاح اتمی در دنیای امروز نمی تواند یکجانبه باشد و از کجا معلوم که آمریکا در خاک خود با حملات تلافی جویانه مشابهی روبرو نشود؟ سلاح هسته ای که فقط در اختیار آمریکا نیست. هم اکنون صدها موشک با کلاهک های ویران کننده هسته ای به سوی آمریکا نشانه رفته است. به قول حضرت امام(ره) قصه قدرت های استکباری شبیه حلقه گرگ های درنده است که هریک منتظر کوچکترین حرکت دیگری برای پیشدستی در حمله هستند. و صد البته ایران اسلامی نیز از تمامی قوای خود و سایر ملت های مسلمان و فداکار جهان برای حملات پشیمان کننده و ضربات خردکننده علیه آمریکا در همه جای دنیا استفاده خواهد کرد. بنابراین بهتر است اوباما سخن امام راحل(ره) ما را آویزه گوش کند و دیگر از این غلط های زیادی نکند!
حسین شریعتمداری

 

منبع ما : http://www.esteghamat.ir/pages.asp?id=6509


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در پنج شنبه 89/1/26 و ساعت 10:51 عصر | نظرات دیگران()

سایت+ کلمه+بق+جرس+هام نیوز+سحام+سایت +میر+ حسین +موسوی+شام24+صدای امریکا+ طرب توب+عکاظ+غخعفعلاث+کروبی+گویا نیوز+

 

 

 صفحه اول وبلاگ   http://khabareruz.parsiblog.com/


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در سه شنبه 89/1/10 و ساعت 10:20 صبح | نظرات دیگران()
 از این حسین تا آن حسین 

شهاب اسفندیاری



1- برای یک عدد «حسین» با شکایت مدعی العموم پرونده‌ای در دادسرا تشکیل می‌شود. حسین مذکور دو عدد وکیل زبردست استخدام می‌کند تا از خود دفاع کند. پرونده به دادگاه می‌رود و حسین مذکور محکوم می‌شود. با اعتراض وکلای حسین مذکور، پرونده به دادگاه تجدید نظر می‌رود. قاضی دادگاه تجدید نظر نیز پس از ملاحظه لایحه‌ی وکلای زبردست حسین مذکور، مجددا حکم دادگاه بدوی را - که شامل یک سال حبس است تایید می‌کند. حسین مذکور صبح روز پنجشنبه 28 اسفند بازداشت و روانه زندان می‌شود. صبح روز بعد مقامات دستگاه قضایی «صرفا با توجه به امور انسانی»! تصمیم می‌گیرند به حسین مذکور 1? روز مرخصی از زندان اعطا کنند تا با توجه به مشقت و سختی‌ حضور 2? ساعته نامبرده در زندان، حسین مذکور بتواند در ایام نوروز از لذت حضور در کنار «خانواده محترم» بهره‌مند باشد!

2- یک «حسین دیگر» بدون شکایت هیچ مقام حقیقی یا حقوقی بازداشت می‌شود. تا چند هفته اصولا کسی خبر ندارد آیا آن حسین بازداشت شده یا گم شده یا افتاده در جوی آب و یا چیز دیگر. نه ملاقاتی داده می‌شود، نه پرونده‌ای تشکیل می‌شود، نه اتهامی اعلام می‌شود، و نه اجازه اختیار وکیل داده می‌شود. بعد از چند ماه شایعات مختلف درباره اتهام «حسین دیگر» طرح می‌شود. یکبار اتهام او «توهین به مقدسات» اعلام می‌شود اما چند ماه می‌گذرد و پرونده‌ای تشکیل نمی‌شود. انتخاباتی برگزار می‌شود و در پی آن آشوب و فتنه و اغتشاش کشور را فرا می‌گیرد. عده‌ای بازداشت می‌شوند. در جریان محاکمه آن عده، این «حسین دیگر» نیز تلویحا به متهم به «جاسوسی» می‌شود. چند ماه می‌گذرد. به پرونده بسیاری از افراد حاضر در آن دادگاه رسیدگی می‌شود. برخی محکوم به زندان می‌شوند. برخی همچنان در بازداشت به سر می‌برند. ایام نوروز فرا می‌رسد. دستگاه قضا «صرفا با توجه به امور انسانی» تعداد زیادی از افرادی که متهم به فتنه‌گری و آشوب و تشویش اذهان و تبلیغ علیه نظام شده‌اند را آزاد می‌کند یا به آنها مرخصی می‌دهد تا ایام نوروز را نزد خانواده‌های خود باشند. اما آن «حسین دیگر» همچنان در زندان است. تعداد روزهای زندان او از مرز ?00 هم می‌گذرد و هنوز خانواده‌اش نه می‌دانند او کجا است، نه می‌دانند اتهامش چیست و نه می‌توانند برای او وکیل بگیرند.

3- واقعا تفاوت آن «حسین مذکور» و این «حسین دیگر» چیست؟ پاسخ چندان دشوار نیست: «قدرت». چرا به سیاستمداران و روزنامه‌نگاران صاحب‌نام اصلاح‌طلب که نقش کلیدی در حوادث پس از انتخابات داشته‌اند مرخصی داده می‌شود ولی به «حسین دیگر» مرخصی داده نمی‌شود؟ شاید پاسخ این باشد: آنها در بازی قدرت و خصوصا در مقابله با «مشکلی» به نام «احمدی‌نژاد» می‌توانند در آینده برای برخی‌ها «مفید» باشند. خصوصا که الان دیگر صلاحیت حضور رسمی در میدان قدرت را از دست داده‌اند و نرخ‌شان در بازار سیاست پایین است. اینها می‌توانند برای برخی اصولگرایان همان فایده‌ای را داشته باشند که نهضت آزادی برای جریان «چپ خط امامی» در عصر اصلاحات داشت. اما از آن «حسین دیگر» در این راستا کمکی بر نمی‌آید. به ویژه آنکه ظاهرا برخی او را در زندان دیده‌اند و خبر داده‌اند که او «همچنان بر سر عقاید خود ایستاده است [و] همچنان از احمدی‌نژاد دفاع می‌کند». لذا آزاد کردن او - و حتی مرخصی دادن به او - در این شرایط اصلا «مفید» نیست. چه رسد به اینکه مانند مرخصی دادن به آن «حسین مذکور» امری «انسانی» باشد!

---------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1) گاهی فکر می‌کنم که اگر ? سال بعد از ریاست جمهوری شخصی مانند محمود احمدی‌نژاد و خصوصا در روزگار «پسا- 9 دی» و «پسا - 22 بهمن» - یعنی دورانی که برخی «خانواده‌های محترم» ظاهرا در حضیض اعتبار و نفوذ هستند - باز هم آنها از چنین قدرتی برای بالا و پایین کردن قانون و عدالت برخوردارند، پس در روزگار صدرنشینی خودشان یا شرکای اصلاح‌طلب شان، بر این مملکت چه می‌رفته است؟

2) مادر حسین درخشان چند روز قبل نامه‌ی تأمل‌برانگیزی خطاب به «قاضی القضات» نوشته و از دستگاه زیر نظر او شکایت به «قاضی الحاجات» برده است:

حضرت آیت‌الله آملی لاریجانی
با سلام واحترام

من، مادر حسین درخشان، به حضور شما عرض کوتاهی دارم. دومین عید دربند بودن حسین ما در حالی رقم می‌خورد که هنوز از شرح اتهامات او بی‌اطلاعیم، نمی‌دانیم قرار است در چه تاریخی و در کجا پرونده او به کدام دادگاه تقدیم شود و تا کی قرار است دامنه وعده‌های مکرر مسوولان قضایی در محیط صبر و حوصله ما وسعت بگیرد.

جناب قاضی‌القضات
من از بی‌توجهی‌های مکرر دستگاه تحت‌الامر شما به قاضی‌الحاجات شکایت می‌برم. دعا می‌کنم هیچ‌گاه خانواده‌ای، حتی خانواده مسوولانی که این‌قدر در مشخص‌شدن تکلیف مردم اهمال می‌کنند و تقصیر دارند، هرگز اینچنین به بی‌پناهی ما دچار نشوند.

? ماه است در تمام رسانه‌ها اعلام می‌کنید کسانی را که قصد براندازی نظام را داشته‌اند دستگیر کرده‌اید. شب عید که می‌شود، همه آنهایی را که عاملان اصلی فتنه می‌خوانید آزاد می‌کنید، اما حسین درخشان هنوز از نظر شما مستحق آزادی نیست! چرا؟ چون از کسانی که می‌فرمایید براندازند جرمش سنگین‌تر بوده؟! چون به دامن وطن با پای خودش بازگشته؟! چون از نظر دشمنان، حامی نظام و دولت اسلامی بوده؟! چرا؟

بیش از ??? روز است حسین در زندان شماست. و ما بیرون زندان «هر روز» منتظرش بوده‌ایم. چون شما هر روز به ما وعده‌ای جدید داده‌اید. اگر از خانواده ما حق آزادی فرزندمان را برای عید دوم هم ندادید، قضاوتش با خدا و وعده ما به روز حساب. لااقل این را بگویید که حسین و ما قرار است چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال دیگر در این بلاتکلیفی بمانیم؟ نظام اسلامی که قرار است پناه شهروندان باشد، از عذاب‌ کشیدن یک خانواده منتظر چه سودی عایدش می‌شود؟

2?/12/1388

3) فرا رسیدن عید نوروز و سال نو را به همه دوستان و آشنایان - اعم از دیده و نادیده - تبریک می‌گویم. از همه‌ی خوانندگان این وبلاگ هم به خاطر لطف و توجه‌شان به سیاه‌مشق‌های بنده در این سالی که گذشت تشکر می کنم. به ویژه از آنهایی که با کامنت‌های انتقادی خود نقص‌ها، خطاها و لغزش‌های مرا یادآور شدند.

?) نوشته‌ی قبلی این وبلاگ - همان‌گونه که پیش‌بینی می کردم - واکنش‌های مختلفی به همراه داشت. اگرچه کمیت و کیفیت واکنش‌های مثبت بسیار فراتر از حد انتظارم بود - از یک روحانی فاضل و استاد تاریخ در دانشگاه اصفهان گرفته تا گردانندگان نشریه‌ی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران - اما برخی دوستان نیز از من انتقاد و گلایه کردند، به ویژه به دلیل ارائه تصویری از حضرت امام در آن مطلب، که از نظر آنها صحیح یا روا نبود. به هر حال دوست دارم در ابتدای سال نو به شخصیت آن بزرگ‌مرد تاریخ دوباره ادای احترامی کرده باشم. لذا این نوشته را با نقل جملاتی طلایی از ایشان به پایان ‌می‌برم:

«خدای متعال می‌داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن‌قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترم‌تر است از آخوند فاسد [...] آن‌قدر صدمه‌ای که اسلام از یک آخوند فاسد می‌خورد از محمدرضا نمی خورد. در روایات هست که آخوند فاسد و ملای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‌کنیم. ما طرفداری از اسلام می‌کنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است.» (صحیفه نور، ج10‌، ص 280-279).



منبع | نویسنده : بانگداد   -  www.bangdad.com

Print  پرینت صفحه

منبع ما: http://bangdad.com/bangdad/pages/details.asp?id=471


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در دوشنبه 89/1/9 و ساعت 12:7 عصر | نظرات دیگران()
کمتر از 24 ساعت از اجرای حکم دستگاه قضایی
دست های پنهان برای آزادی "حسین مرعشی" از زندان، فعال شد
در پی اجرای حکم محکومیت قضایی سید "حسین مرعشی"، دست های پنهان و با نفوذ، برای آزادی وی فعال شد.
خبرنگار ایرنا از یک منبع آگاه کسب اطلاع کرد که کمتر از 24 ساعت از اجرای این حکم، یک مرجع قضایی به مسوولان زندان اوین دستور داده است تا به مرعشی مرخصی داده شود.
مرعشی در دادگاه به یک سال زندان و شش سال محرومیت از شرکت در هر گونه حزب و موسسه که به کارهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بپردازد، محکوم شده است.
از زمان بازداشت مرعشی وی هیچ درخواستی برای مرخصی تسلیم مقامات قضایی نکرده است.
این منبع به خبرنگار ایرنا گفت که مرجع قضایی بر اساس یک "درخواست نامعلوم"، دستور مرخصی مرعشی را صادر کرده است.
**شبد ** 1908 **1501

انتهای خبر / خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) / کد خبر 1020373

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در شنبه 88/12/29 و ساعت 10:32 صبح | نظرات دیگران()

نام: سید حسن آیت
تاریخ و محل تولد: 1317، نجف آباد اصفهان
تحصیلات: فوق لیسانس علوم اجتماعی،لیسانس ادبیات،لیسانس حقوق
محل خدمت: منتخب مردم اصفهان در مجلس خبرگان قانون اساسی و عضو هیئت رئیسه همین مجلس، منتخب مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی، یکی از 7 نفر بنیانگذارحزب جمهوری اسلامی و اولین دبیر سیاسی همان حزب.
تاریخ و محل شهادت: 14 مرداد 1360 و 38 روز پس از انفجار تالار اجتماعات حزب جمهوری اسلامی.
چگونگی شهادت: با شلیک بیش از 60 گلوله، در اتومبیل شخصی‌اش و جلوی درب منزلش، هنگامی که قصد داشت برای حضور در جلسه بررسی صلاحیت وزرای دولت شهید باهنر در مجلس حضور یابد.

سخن از شهید آیت سخن از انقلابی است که یاران آن مظلومانه به شهادت رسیدند زیرا حاضر نشدند از محتوای اسلامی آن صرف نظر کنند.

سخن از شهید آیت سخن از نخبگانی است که جان خود را کف دست گرفته و به جنگ جریانی رفتند که در سبعیت و بی رحمی چیزی کمتر از اربابان صهیونیست و غربی و شرقی خود نداشتند.

سخن از شهید آیت سخن از آنانی است که به میدان نبرد بی‌امان با انحراف از آرمان های اسلامی انقلاب شتافتند.

سخن از آنانی است که عمارگونه به روشنگری پرداخته، امام خود را حتی برای یک لحظه تنها نگذاشته و در این راه به شهادت رسیدند.

روز 7 تیر سال 60 روز سختی برای آیت بود.
او در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری به سختی بر صلاحیت میر حسین موسوی برای تصدی پست وزارت امور خارجه دولت شهید رجایی شورید.
هنوز سخنان این شهید در آن جلسه به صورت کامل فاش نشده است اما هرچه بوده نشان از وجود مانعی جدی در برابر سیر صعودی میرحسین موسوی در نظام جمهوری اسلامی داشت.

شهید آیت که به حق یکی از نظریه پردازان سیاسی ایران است در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداخت و در این رشته به درجه کارشناسی ارشد رسید.

او همچنین در رشته های ادبیات فارسی و حقوق هم مدرک کارشناسی گرفت. جالب توجه این‌که او در دانشکده ادبیات در رشته جامعه شناسی رتبه اول را بدست آورد و باید طبق روال برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام می گردید ولی همان زمان در سال 1338-1339 گروه های هوادار مصدق توسط فردی به نام دکتر صدیقی که در دانشکده علوم اجتماعی حضور داشت با اعمال نفوذ، حق او را تضییع و صرفا به خاطر افکار سیاسی این شهید، فردی دیگر را به جای او به بورس تحصیلی می‌فرستند.

شهید آیت نه فقط در جریان شناسی سیاسی بسیار متبحر بود بلکه در مورد رجال سیاسی و تاریخی معاصر ایران شناخت کاملی داشت، به گونه ای که اگر کسی به ایشان معرفی می شد بلافاصله سوابق فعالیت‌هایش در دوره های مختلف مجالس قبل از انقلاب، موضعگیری‌ها، کتاب‌های نوشته شده، عضویتش در گروه‌ها و تمام جزئیات زندگی او را بیان می کرد.

اینها نتیجه مطالعه بسیار عمیق و گسترده او در تاریخ معاصر ایران و ذهن قوی وی بود به طوری که یک نمونه از تلاش هایش مطالعه تمام روزنامه‌های موافق و مخالف که قبل از سی ام تیر 1320 به بعد انتشار یافته بود می‌باشد.
از گفتنی‌های دیگر در مورد این شهید، فعالیتش در ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت است (که البته نویسنده، مطلبی در این مورد در مطالب منتشره از شهید نیافته است).

شهید آیت اولین حرکت اسلامی و موفق خود را با کشهید سید حسن آیت، روزی که قرار بود مدارک مهمی در رابطه با میر حسین موسوی افشا کند ترور شدمک بزرگانی چون شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی انجام داد و آن گنجاندن اصل مترقی ولایت فقیه در قانون اساسی بود.

شهید آیت همچنین اصرار داشت که نیروهای مسلح نیز باید تحت فرماندهی ولی فقیه باشند تا انقلاب اسلامی به سرنوشت نهضت ملی شدن صنعت نفت گرفتار نشود و اسیر کودتاهای صهیونیستی نگردد.

این گفته شهید آیت است که:
"ما باید ولایت فقیه را همچون سدی در برابر غرب‌گرایی درآوریم" و تجربه31 ساله انقلاب نشان داد که او با مطالعات و تلاش‌های علمی و عملی‌اش شناختی کامل از دشمن پیدا کرده بود.

این تلاش ها از همان ابتدا کینه او را در دل آمریکا و اذنابش عمیق کرد.
خدمت درخشان دیگر این نخبه شهید به همراه هم‌فکرانی چون شهید دیالمه، مخالفت صریح با رئیس جمهور شدن بنی صدر است که البته با ناکامی آنها مواجه شد، اما او از همان ابتدای ریاست جمهوری بنی صدر ملعون و حتی قبل از آن در افشا کردن خیانت‌های او نقش به سزایی داشت تا جایی که او را از عناصر کلیدی سقوط بنی‌صدر می دانند.

شناخت شهید آیت از بنی صدر که به دوران همکلاسی بودن با او در دانشگاه تهران باز می‌گشت نقش به سزایی در ایستادگی شهید آیت در برابر بنی صدر داشت.

شهید آیت کاندیداتوری بنی صدر را این‌چنین پیش بینی کرده بود:
"آنهایی که قانون اساسی را قبول ندارند و آن‌هایی که رئیس جمهوری را مترسک، در روزنامه(منظور روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به خود بنی صدر) قلمداد می کنند، همین جا خود را کاندید ریاست جمهوری خواهند کرد".

پیش‌بینی‌های او براساس شناخت بود و اعتقاد داشت جلوتر از امام حرکت نمی‌کند، بلکه کوشش می‌نماید تا زمینه لازم را برای بیان رهنمودهای امام بوجود آورد.

اعتقاد دیگری که داشت و گذر زمان مهر تأیید بر آن کوبید، این بود که شهید آیت جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و سپس چپ‌های آمریکایی را حلقه‌های یک زنجیره واحد می دانست.

حلقه هایی که همراه با هم ولی هریک در زمان مناسب به حرکت درمی آیند و همگی هدفی واحد را پیگیری می کنند. همه آنها به دنبال نفوذ در رهبری انقلاب هستند تا در فرصت مناسب آن را منحرف و به دامان آمریکا بی‌اندازند.

این مسائل باعث گردید تا جریان راست  لیبرال (جبهه ملی، نهضت آزادی و بنی صدری‌ها) و چپ سوسیالیست (سازمان مجاهدین خلق) به همراه جریان پیچیده‌ی چپ‌های آمریکایی که او را متهم به بیان مسائل اختلاف‌انگیز و جلو زدن از امام می‌کردند عزم خود را جزم کنند تا ضربه‌ایی را که در مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی و سپس در ایستادگی‌های او در برابر بنی صدر از آیت خورده بودند جبران نمایند و او را از سر راه خود و رئیس جمهوری که امیدهای فراوانی به او بسته بودند بردارند، بنابراین دسیسه‌ای ناجوانمردانه تدارک دیدند.

این اولین رویارویی آنها با این شهید دانشگاهی و به عبارتی با پیروان راستین امام(ره) بود.

منبع ما : http://www.bachehayeghalam.ir/archiveblog/cat_1_1/012887.php


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در جمعه 88/12/28 و ساعت 9:3 عصر | نظرات دیگران()


جزئیاتی از فعالیت های دلال رابطه با آمریکا در ایران

جزئیاتی از ورود هوشنگ امیراحمدی دلال رابطه با آمریکا و گفتگوهای وی بدست آمده است.

جزئیاتی از ورود هوشنگ امیراحمدی دلال رابطه با آمریکا و گفتگوهای وی بدست آمده است.
به گزارش«جوان آنلاین»، هوشنگ امیراحمدی که چند روز پیش وارد ایران وسپس به زادگاه خود در روستای شیخ نشین شاندرمن رفته است، در جمع اقوام و بستگان خود اعلام داشته است: من از سید حسین خمینی پاکترم او چندی پیش به خارج از کشور آمده و با سران کشورهای عربی و امریکا دیدار و با اتفاق آنان . . . ولی من خودم را نفروخته ام. من اصل ولایت فقیه و قانون اساسی را قبول دارم ولی تز و نحوه تفکر اتشان را قبول ندارم برای اینکه اینها همیشه باخته اند ولی توانسته اند که بمانند و بقای خود را حفظ کنند. ایران نظامی دیکتاتوری است.
وی در خصوص رابطه ایران با آمریکا اظهار داشت : رابطه ی ایران و امریکا به نفع ایران است ولی امریکا برای برقراری رابطه با هر کشوری شرط هائی دارد که مهمترین این شرط‌ها داشتن پایگاه نظامی در آن کشور است!.
نامبرده در خصوص شریعتمداری (مدیر مسئول روزنامه کیهان) اظهار داشتند: من قصد دارم علیه آقای شریعتمداری شکایت کنم چرا که او در روزنامه اش مرا جاسوس و مامور سازمانهای اطلاعاتی آمریکا خطاب نموده است. او یکی از افرادی است که مانع برقراری رابطه ایران با آمریکاست و او این کار را خراب می کند.
امیر احمدی در خصوص قدرت نظامی آمریکا گفت : آمریکا در حال حاضر 20 هزار بمب اتمی دارد که کوچکترین آن بمب اتمی بود که هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را از بین برد از بین بردن ایران برای آمریکا کاری ندارد و از لحاظ فیزیکی حریف ایران است!.
قابل توجه است هوشنگ امیر احمدی چماچار سالهاست در کشور آمریکا سکونت داشته و خود را یکی از دلالان موثر و با نفوذ رابطه ایران و آمریکا می داند و هر از چند گاهی به محل زادگاه خود آمده و نشست هائی با مردم محل و اقوام و بستگان خود دارد .
وی با برخی از افراد با نفوذ و مسئولین شهرستان از جمله نماینده فعلی شهرستانهای تالش، ماسال و رضوانشهر رابطه داشته و در طرح استانی شدن مناطق غرب استان گیلان (استان تالشستان) فعالیتهای زیادی نموده است.



  انتهای خبر / پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 115689

منبع ما : http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=115689

 


 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 88/12/26 و ساعت 9:54 صبح | نظرات دیگران()
گزارش صراط از مناظره رادیویی سیدحسین علوی و صادق زیباکلام
از منافق در مورد رابطه اسلام و علوم انسانی نپرسید
علوی: شما گفتید با تک تک سلولهای بدنتان لیبرالید. حالا باید ثابت کنید که چجور مسلمانی هستید. مومن یا منافق * زیبا کلام: آی مردم! یک جوان سی ساله دارد من را متهم می کند!
برنامه بحث روز رادیو تهران باز هم شاهد مناظره ای داغ میان موافقان و مخالفان اسلامی سازی علوم انسانی بود.
به گزارش صراط این برنامه رادیدیویی که اخیرا با محوریت «کرسی های آزاد اندیشی» از این رادیوی پرشنونده پخش می شود آقایان سید حسین علوی (کارشناس تاریخ سیاسی و کارشناس ارشد فلسفه غرب) و صادق زیباکلام (استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران) را رودرروی هم قرار داده بود تا زیباکلام به نمایندگی از لیبرالها و علوی به نمایندگی از هواداران انقلاب اسلامی به مناظره بنشینند.
در ادامه، متن کامل این مناظره خواندنی را تقدیم حضور علاقه مندان می کنیم؛
 
 اسکندری گوینده برنامه خطاب به زیبا کلام :
در برنامه هفته پیش شما فرمودید که علوم انسانی اسلامی وجود ندارد و ما در عرصه نظریه پردازی در علوم انسانی کم کاری کردیم و دلایل مختلفی را ذکر کردید که یکی از اون دلایل سیر تاریخی بوده که از ابتدای انقلاب فرهنگی تا الان رخ داده و ثابت شده که ما نتوانستیم و یا نمی توانیم به سمت یک علوم انسانی اسلامی حرکت کنیم و اشاره کردید که نه تنها سر فصل ها عوض نشده و بلکه همان عناوین و کتابها تدریس می شود.
سوال : به نظر شما به عنوان یک استاد دانشگاه چه اتفاقی افتاده که بعد از یک انقلاب سیاسی و فرهنگی در اواخر قرن بیستم یک انقلاب علمی در کشور رخ نداده ، حداقل طی این سی سال گذشته؟

زیبا کلام : ببینید انقلاب ما یک انقلاب صددرصد مدرن بود. اگر ما فرض بگیریم که یک رابطه منطقی بین انقلاب و پیشرفت در علوم وجود دارد و اگر در کشوری انقلاب اتفاق بیفتد آن کشور باید در علم هم پیشرفت کند. اما من با این موضوع مشکل دارم .در خیلی از کشورهایی که انقلاب سیاسی اتفاق افتاده از نظر علمی پیشرفتی نداشتند مثل اتحاد شوروی ، چین ، کره جنوبی و... در کشور ما هم همین طور و معتقدم که بین انقلاب و پیشرفت در علوم انسانی رابطه ای نیست.
جامعه ما از نظر علمی یک جامعه عقب مانده است شما می توانید عدم پیشرفت را در دارو سازی ، ساخت اتومبیل ، نیروگاه و... ببینید . یعنی آثارش پیداست من می گویم ما در صنعت اتومبیل عقب هستیم چون فرانسه ، ژاپن ، کره جنوبی ، آمریکا اتومبیل هاشون را در عرصه جهانی عرضه می کنند .در علوم کاربردی عقب ماندگی را می شود دید ولی در علوم انسانی عقب ماندگی با چشم معمولی دیده نمی شود .

 
گوینده برنامه : چرا یک انقلاب سیاسی و فرهنگی در کشور ما رخ داد ولی منجر به یک انقلاب علمی نشد ؟
 
علوی : ابتدا باید به نکته مهمی درمورد فرمایشات آقای زیبا کلام اشاره کنم و آن اینکه من اساسا آقای زیبا کلام را یک آدم غرب زده می دانم ایشان می گویند انقلاب ما یک انقلاب صد در صد مدرن بوده درحالی که خیلی از اون غربی هایی که ایشان مریدشون هستند هم این حرف بی بنیاد و غلط را رد کرده اند.
ثانیاً هیچ کدام از نظریه های انقلابی که انقلابهای مغرب زمین را تحلیل کردند هم در حقیقت امر نتوانستند انقلاب اسلامی را توجیه واقعی و علمی کنند .انقلاب اسلامی اولین انقلاب «ضد مدرن» است ، ماهیت انقلاب اسلامی ماهیت دینی است ، مردم به خاطر دین بلند شدند. این در حالی است که تمام انقلابهای مدرن با اهداف مادی و دقیقا برای محو دین از عرصه اجتماع بوجود آمدند.
 آقای زیبا کلام بعد از سی سال تدریس علوم سیاسی هنوز پی به این اختلاف فاحش میان یک انقلاب ضدمدرن با انقلابات مدرن نبرده اند. البته دلیلش هم کاملا روشن است. نگاه آقای زیبا کلام یک نگاه کاملاً غرب زده است و به همین دلیل است که می گویند لازمه انقلاب اسلامی تولید علم در حوزه علوم انسانی نیست چون ایشان قایل به این هستند که انقلاب اسلامی یک انقلاب مدرن است پس چه ضرورتی دارد که ما پارادایمی که در آن انقلاب کرده ایم (مدرنیته) را بشکنیم و طرحی نو دراندازیم؟! در پارادایم مدرنیته نهایتا انقلاب اسلامی باید بشود یک چیزی شبیه لندن یا توکیو. مدینه فاضله مدرنیستهایی مثل آقای زیبا کلام که پیشرفت را در تولید اتومبیل می بینند نه کمال انقطاع الی الله همان جامعه حیوانی آمریکا و اروپاست نه جامعه انسانی و الهی موعود. و نکته دیگر اینکه آقای زیبا کلام می گویند جامعه ما از نظر علمی عقب افتاده است . من می گویم اگر ما از نظر علمی عقب افتاده هستیم و نتوانستیم در علوم انسانی انسان را از دریچه حقایق عالم (که همان اسلام ناب باشد) مطالعه کنیم، دلیلش امثال آقای زیبا کلام هستند. چون آدم های غرب زده ای مثل ایشان که امروز در دانشگاه های ما تدریس می کنند مانع این هستند که بچه های حزب الهی که ادبیات انقلاب اسلامی را باور دارند و با عمق جانشان با اومانیسم و اسلام ستیزی مدرن مشکل دارند، عضو هیئت علمی شوند و تولید علم بکنند. کسانی که غرب را با پوست و گوشت و استخوانشون باور دارند اجازه تولید علم اسلامی در حوزه علوم انسانی را ندادند .
مشکل مملکت ما اگر به علوم انسانی اسلامی نرسیده این بوده که قاطبه متولیان میدانی آن اصلاً به اسلام باور نداشتند. در تلویزیون چند شب پیش همین آقای زیبا کلام گفتند «من با تمام سلولهای بدنم لیبرال هستم». آقای زیبا کلام! گفتید یا نه؟!
 
زیباکلا: همین الآن هم می گویم!
 
علوی:  این حرف یعنی با تمام سلولهای بدنم از خدا متنفرم . یک آدم لیبرال نمی تواند اصلا مسلمان باشد. امام خمینی (ره) بارها و بارها یادآور شدند که خطر لیبرالها هم طراز خطر منافقین است. نگاه اسلامی اساساً یک آدم لیبرال را مسلمان واقعی نمی داند، ایشان صراحتا می گوید «من لیبرالم» آنوقت برای به انحراف کشاندن ذهن مخاطبانش سخنان خود را با نام خدا هم آغاز می کند!!! آقای زیباکلام! شما یا لیبر الیسم را نفهمیده اید. یا اسلام را نفهمیده اید. یا هر دو را فهمیده اید و دارید برای مخاطبان رادیو و تلویزیون نقش بازی می کنید! چه نقشی؟ نقش یک منافق تمام عیار را! نقش کسی را که مصداق «ما هُم مِنکُم وَ لا مِنهُم» است. نقش کسی که حقیقتا با مومنین نیست و بلکه با تک تک سلولهای بدنش داد میزند که یک اسلام ستیز لیبرال است. اما از آنجایی که ایشان می داند اگر در بلاد اسلامی واضح و شفاف بگوید که دشمن اسلام ناب است مردم دمار از روزگارش در می آورند، دقیقا به همین دلیل  کلام لیبرالیستی خود را با نام خدا آغاز می کند!

نکته مهم دیگر اینکه سوژه علوم انسانی «انسان» است. حال این انسان را می شود هم از دریچه تنگ اومانیستی-ماتریالیستی به مثابه موجودی متکبر که نفش عماره خویش را خدای خود می داند نگریست، همچون غرب زدگان لانه کرده در هیئت علمی دانشکده های علوم انسانی، هم می شود از منظر حقیقی اسلام ناب محمدی (ص) به عنوان بنده و مخلوق خداوند تبارک و تعالی به آن نگریست.
آقای اسکندری! سوال اصلی به شما هم برمی گردد. واقعا چرا شما از کسی که با تک تک سلولهای بدنش فریاد می زند که باور به اسلام ندارد، می پرسید چرا ما علوم انسانی اسلامی نداریم ؟ شما باید از آقای زیبا کلام بپرسید چرا ما در غرب آزادی بیان نداریم ؟ از یک آدم غرب زده که درباره اسلام نباید سوال کرد. از ایشان بپرسید؛ چرا مدرنیته کارش به آزاد سازی همجنس بازی کشیده؟ چرا به دروغ شعار آزادی بیان می دهند ولی در ماجرای هولوکاست محققان دانشگاهی را محاکمه می کنند؟ چرا بر سر کودک عراقی بمب پنج تنی ریختند و بر سر کودک فلسطینی بمب فسفری انداختند؟ از ایشان در مورد حوزه باورهایشان بپرسید نه در مورد چیزهایی که ذره ای به آنها ایمان ندارند..

گوینده (اسکندری) : شما به ماقال توجه کنید نه به من قال.

علوی : آقای مجری! کدام ماقال؟ ماقال ایشان را شنیدید. ایشان صاف و پوست کنده به شما گفتند علوم انسانی محال است که اسلامی شود! دیگر از این واضح تر می خواستید جلوی اسلام بایستند؟! ریشه این به قول شما «ماقال» در آن «من قالی» است که عرض کردم. ایشان از آن جهت که لیبرال هستند رودرروی اسلام ایستاده اند. آیا می توانیم بر انحرافات عقیدتی اساتید لیبرالی مثل ایشان چشم فروبندیم و در عین حال دنبال آن باشیم که همین افراد برای ما علوم انسانی را اسلامی کنند؟!

زیبا کلام : می خواهم چند کلمه با مردم صحبت کنم. آی مردم! کاش می توانستید چهره کسی که من را متهم می کند را ببینید. این فرد تنها سی سال سن دارد و می خواهد منِ 60 ساله را متهم کند! من خوشحالم که امروز می بینم به این جایگاه معرفتی ارتقا پیدا کردم که از من انتظار میرود در خصوص علوم انسانی که چرا من در این رابطه کاری نکردم.
 در مورد مساله دین هم باید بگویم:
کمال تار زنم تار می زنم                         واسه خاطر یار می زنم !          دین من ربطی به آقای علوی ندارد!
من سال 72 کتابم را به عباس و محمد و عاطفه تقدیم کردم که هرگز از میدان ژاله برنگشتند . سال 73 هم کتابم را به امام محمد غزالی و به شهید همت و حاج حسین خرازی تقدیم کردم . البته کتاب بعدی ام را هم به مهندس بازرگان تقدیم کردم. من اگر متهم به ابد بشوم خیلی ها باید متهم به اعدام بشوند چون من متعهد به اسلامی کردن علوم انسانی نبودم و تولید علم هم نکردم ولی خیلی ها تعهد داشتند و از اسلام حقوق می گرفتند چرا اونها نکردند .

 
علوی : آقای زیبا کلام به جای آنکه ثابت کنند منافق نیستند استدلالی را به کار می برند که اتفاقا منافقین صدر اسلام در مقابل پیامبر به کار بردند و آن اینکه؛ وقتی که پیامبر اسلام (ص) جوان 19 ساله ای به نام اثامه ابن زید را به فرماندهی سپاه مسلمین انتخاب کردند عده ای از ریش سفیدان گفتند ما نمی خواهیم زیر بیرق این آدم رفته و جنگ کنیم ، پیامبر هم خطاب به آن جماعت منافق و در عین حال ریش سفید فرمودند: خداوند لعنت کند هر کسی که سپاه اثامه را ترک کند .
آقای زیبا کلام! شما از همان فرقه ای نبودید که فریاد زنده باد جوانانتان گوش فلک را کر کرده بود؟ آیا جوانان را فقط می خواستید برای اینکه در چهارشنبه سوری برایتان ترقه در کنند و به سبک انسانهای سبُک‌سر ینگه دنیا شهوت رانی کنند؟ اخوی به جای این فحشهای ژورنالیستی ثابت کنید می شود هم مسلمان بود و هم لیبرال! و اگر نمی شود با صدای بلند اعلام کنید که یا لیبرالیسم را نفهمیده اید، یا اسلام را نفهمیده اید یا منافقید.
راستی من هم می خواستم چند کلمه با مردم صحبت کنم. آی مردم! بدانید در رادیوی جمهوری اسلامی آنقدر آزادی بیان هست که یک آدم لیبرال آمده در برابر بچه هایی که با گوشت و پوست و استخوانشون از انقلاب و اسلام دفاع کردند، می گوید من التزامی به تولید علوم انسانی اسلامی ندارم، تازه ماهی چند میلیون هم از بیت المال مسلمین باید به من حقوق و مزایا و پاداش و چه و چه بدهند!

گوینده خطاب به علوی : چه نهادی متولی تولید علوم انسانی بوده در این 30 سال گذشته :
 
علوی : قطعا دانشگاه و نه حوزه های علمیه و امثالهم. اما مشکل اینجاست که ما در دانشگاه مافیای هیئت علمی خصوصاً در حوزه علوم انسانی داریم. یعنی اگر شما می خواهید استاد جذب گروه های علوم انسانی کنید باید از فیلتر همین اعضای فعلی هیئت علمی رد شود و این اعضا هم خودشان یا از فیلتر هیئت علمی سابقی رد شده اند که پرورش یافته دانشگاه ماسونی عهد پهلوی بوده اند یا در چنبره دانشگاه های غرب، دشمنی با دیانت را آموخته اند. جهت استحضارتان باید بگویم که تمام اعضای هیئت امنای دانشگاه تهران در عصر پهلوی بدون استثناء فراماسونر بوده اند و دانش آموختگان مکتب ماسونها نسلا بعد نسل این مافیای هیئت علمی را امتداد داده اند.

در مورد این ادعای آقای زیبا کلام که حوزه ها چرا کار نکردند هم باید بگویم: حضرت امام (ره ) فرمودند: «اگر دانشگاه اصلاح شود مملکت اصلاح می شود» ایشان نگفتند که اگر پژوهشگاه ها یا حوزه های علمیه اصلاح شوند مملکت اصلاح می شود . دانشگاه دچار افساد اومانیسم بوده، دچار سکولاریسم بوده، دچار آدمهای لیبرالی مثل شما ( زیبا کلام ) بوده.
شما پاتونو از دانشگاه بگذارید بیرون، انقلاب نفس خواهد کشید .مشکل دانشگاه اسلامی ما استاد سکولاری به اسم صادق زیبا کلام و امثال اوست.
 
زیبا کلام: سی سال پیش انقلاب شده و کمتر از دو سال بعدش جنگ شد حدود 70 یا 80 درصد نیرو های جبهه دانشجویان و فارغ التحصیلانی بودند که در زمان شاه در دانشگاه درس خوانده بودند ، خدا نکند که دوباره جنگ بشود چون معلوم نیست که اگر دوباره جنگ بشود فوج فوج از دانشگاه ها برن به جبهه یا نه چون شما (علوی) متوجه شدین که نخواهند آمد، آمدین و یقه زیبا کلام را گرفتین که تو باعث شدی این جوری بشه .

 
علوی: اولا دانشجویان در جبهه ها 80 درصد نبودند بلکه اقلیت قاطع بودند. این بی خبری شما از تاریخ این مملکت واقعا عجیب است. شما چجوری علوم سیاسی درس می دهید؟! ثانیا همان دانشجویانی هم که به جبهه رفتند اکثرا دانشجویان فنی و پزشکی بودند و قلیلی از آنها علوم انسانی خوانده بودند. ثالثا در نهم دی ماه 88 ثابت شد که نسل های بعد از انقلاب چطور پوزه آمریکا و ایادیش را در هر جبهه ای به خاک خواهند مالید پس نگرانی ای از آینده در کار نیست . رابعا این حرفها جواب سوال من نیست. طفره نروید. یا اعتراف کنید که به اسلام و لیبرالیسم جاهلید یا اعتراف کنید که منافقانه به رادیو و دانشگاه وارد شده اید.

 نوشته شده توسط گروه خبری روز در چهارشنبه 88/12/26 و ساعت 9:23 صبح | نظرات دیگران()
   1   2      >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کانال تلگرامی اخبار ( یارانه و اخبار جدید )
یارانه مهر واریز شد/ایرانیها 280هزار میلیارد تومان یارانه گرفتند
بازگشایی پایگاه اطلاعاتی آمار طی یک هفته آینده
اطلاعیه شماره 7 ستاد هدفمندی یارانه ها منتشر شد
پرداخت 40 هزارو 500 تومان یارانه اسفند ماه
عناوینی از سایت دولت
نتایج هفته اول اجرای قانون هدفمندی یارانهها
تصویب نرخهای جدید حمل و نقل
قیمت مصوب انواع نان
قیمت پله های 7 گانه مصارف برق
میزان سهمیه و قیمتهای جدید بنزین و گازوئیل و گاز خودرو
تعرفه های جدید گاز
فروشگاه اینترنتی شما
آغاز به کار سامانه جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوار از اول آذر ما
دفاع از قرآن
[همه عناوین(3262)][عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا